⭕️ لحظاتی از وقتمان را با رفیقمان #شهید_ابراهیم_هادی بگذرانیم
راوی : مصطفي صفار هرندي
🔰از علمائــي كه ابراهيم به او ارادت خاصي داشــت مرحوم #حاج_آقا_هرندي بود. اين عالم بزرگوار غير از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشي بود. اواخر تابســتان 1361 بود. به همراه ابراهيم خدمت حاج آقا رفتيم. مقداري پارچه به اندازه دو دست پيراهن گرفت.
🔰 هفته بعد موقع نماز ديدم كه ابراهيم آمده مسجد و رفت پيش حاج آقا. من هم رفتم ببينم چي شــده. ابراهيم مشــغول حســاب ســال بود و خمس اموالش را حساب ميكرد! خنده ام گرفت! او براي خودش چيزي نگه نميداشت. هر چه داشت خرج ديگران ميكرد.پس ميخواهد خمس چه چيزي را حساب كند؟! حاج آقا حساب ســال را انجام داد.
🔰 گفت 400 تومان خمس شما ميشود. بعد ادامه داد: من با اجازه اي كه از آقايان مراجع دارم و با شناختي كه از شما دارم آن را میبخشم. امــا ابراهيم اصرار داشــت كه اين واجب دينــي را پرداخت كند. بالاخره خمس را پرداخت.
🔰كار ابراهيــم مرا به ياد حديثي از امام صــادق(ع) انداخت كه ميفرمايد: ((كســي كه حق خداوند(مانند خمس) را نپردازد دو برابــر آن را در راه باطل صرف خواهد كرد .))
🔰بعــد از نماز با ابراهيم به مغازه حاج آقا رفتيم. به حاجي گفت: دو تا پارچه پيراهني مثل دفعه قبل ميخوام. حاجي با تعجب نگاهي كرد وگفت: پســرم، تــو تازه از من پارچه گرفتي. اينها پارچه دولتيه، ما اجازه نداريم بيش از اندازه به كسي پارچه بدهيم. ابراهيم چيزي نگفت
🔰. ولي من قضيه را ميدانستم وگفتم: حاج آقا، اين آقا ابراهیم پيراهن هاي قبلي را انفاق كرده! بعضي از بچه هاي زورخانه هستند كه لباس آستين كوتاه ميپوشند يا وضع ماليشان خوب نيست. ابراهيم براي همين پيراهن را به آنها ميبخشد! حاجي در حالي كه با تعجب به حرف هاي من گوش ميكرد، نگاه عميقي به صورت ابراهيم انداخت و گفت:این دفعه برای خودت پارچه میبُرم حق نداري به كسي ببخشي. هركسي كه خواست بفرستش اينجا.
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
⭕️ لحظاتی از وقتمان را با رفیقمان #شهید_ابراهیم_هادی بگذرانیم
راوی : مصطفي صفار هرندي
🔰از علمائــي كه ابراهيم به او ارادت خاصي داشــت مرحوم #حاج_آقا_هرندي بود. اين عالم بزرگوار غير از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشي بود. اواخر تابســتان 1361 بود. به همراه ابراهيم خدمت حاج آقا رفتيم. مقداري پارچه به اندازه دو دست پيراهن گرفت.
🔰 هفته بعد موقع نماز ديدم كه ابراهيم آمده مسجد و رفت پيش حاج آقا. من هم رفتم ببينم چي شــده. ابراهيم مشــغول حســاب ســال بود و خمس اموالش را حساب ميكرد! خنده ام گرفت! او براي خودش چيزي نگه نميداشت. هر چه داشت خرج ديگران ميكرد.پس ميخواهد خمس چه چيزي را حساب كند؟! حاج آقا حساب ســال را انجام داد.
🔰 گفت 400 تومان خمس شما ميشود. بعد ادامه داد: من با اجازه اي كه از آقايان مراجع دارم و با شناختي كه از شما دارم آن را میبخشم. امــا ابراهيم اصرار داشــت كه اين واجب دينــي را پرداخت كند. بالاخره خمس را پرداخت.
🔰كار ابراهيــم مرا به ياد حديثي از امام صــادق(ع) انداخت كه ميفرمايد: ((كســي كه حق خداوند(مانند خمس) را نپردازد دو برابــر آن را در راه باطل صرف خواهد كرد .))
🔰بعــد از نماز با ابراهيم به مغازه حاج آقا رفتيم. به حاجي گفت: دو تا پارچه پيراهني مثل دفعه قبل ميخوام. حاجي با تعجب نگاهي كرد وگفت: پســرم، تــو تازه از من پارچه گرفتي. اينها پارچه دولتيه، ما اجازه نداريم بيش از اندازه به كسي پارچه بدهيم. ابراهيم چيزي نگفت
🔰. ولي من قضيه را ميدانستم وگفتم: حاج آقا، اين آقا ابراهیم پيراهن هاي قبلي را انفاق كرده! بعضي از بچه هاي زورخانه هستند كه لباس آستين كوتاه ميپوشند يا وضع ماليشان خوب نيست. ابراهيم براي همين پيراهن را به آنها ميبخشد! حاجي در حالي كه با تعجب به حرف هاي من گوش ميكرد، نگاه عميقي به صورت ابراهيم انداخت و گفت:این دفعه برای خودت پارچه میبُرم حق نداري به كسي ببخشي. هركسي كه خواست بفرستش اينجا.
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی