eitaa logo
یاران ابراهیم
153 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
900 ویدیو
12 فایل
پویش مردمی یزد "شهید ابراهیم هادی" لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20 در تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAFW1DKO9yh9tSu07Qg در واتساپ https://chat.whatsapp.com/HDqV1SiVL6WHbg1XeBermX
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🍃 غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد، از شما دور شدن، زار شدن هم دارد💔 @yarane_ebrahim_yazd
✮روزگارے را بہ خاطـر دارم کہ این ستارگان راهنماے مسیرمان بودند و دیدن ِچهره هایشان دلهـاے ناآرام مان را تسکیــن میداد.. دلهـایے کہ در هوایشان سخت تنگ است . @yarane_ebrahim_yazd
خادمی شهدا فقط یک پلاک حک شده روی سینه یا یک چوب پر گرفتن به دست نیست ! خادمی شهدا یک است .. ما باید جسممان روحمان زندگيمان رنگ و بوی را به خود بگیرد @yarane_ebrahim_yazd
🌷شهدا رزمنده ایم🌷 🌸شهید سید مرتضی آوینی🌸 🌺سلامت دنیا بیماری است و بیماریش شفا و سلامت، چرا که بنیان دنیا در عادات است و سلامت حقیقی هر چه هست در ترک عادات و عتق از ملکات🌺 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌺مردمان مسافر کاروان مرگند اما خود نمیدانند، مرگ کارواندار سفر زندگی است و کجاوه ثابت مینماید اما کاروان در سفر است🌺 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌹 @yarane_ebrahim_yazd
⚘﷽⚘ 🇮🇷شهیده مدافع سلامت خانم نرجس خانعلی‌زاده: " به مادرش همیشه می‌گفت: مامان! من دختر سردارم... می‌دونم منو خیلی دوست داره❤️ شب شهادت حاج قاسم، بیمارستان شیفت بود. صبح که خبر رو شنید بغض کرد😢 تا چند روز تو خودش بود، به دوستاش گفته بود حالم خوب نیست.... چند روز بعد زن داییش رفته بود کرمان، مزار سردار نرجس خانم فهمید به زن داییش پیام داد📲 که سلامم رو به سردار برسون، بهش بگو خیلی بهش ارادت دارم...." @yarane_ebrahim_yazd
● داوود عابدی که یکی از یلان گردان میثم بود، با صدای رسا و قشنگی روضه می‌خواند و با لهجه اصیل تهرانی و بسیار تو دلی دعا می‌کرد. بچه‌ها به داوود می‌گفتن: «داوود غزلی». ● او یک بار هم ابرام هادی را زیارت نکرده اما مریدش شده بود. هر وقت مرا می‌دید، از پهلوانی و مرام و مسلک ابرام می‌پرسید. می‌خواست مثل ابرام داش بشود. گیوه ی نوک تیز می‌پوشید. شلوار کردی تن می‌کرد و کلاه کف سری می‌گذاشت. این جوری، بسیار خوش رخ تر می‌شد. ●داوود، یک تسبیح سندلوس اعلا داشت که هر روز صبح، با یک تکه چوب مخصوص بهش روغن می‌زد تا شفاف و براق بماند. داوود از عملیات والفجر چهار به گردان میثم آمد و من هر وقت او را می‌دیدم، این تسبیح سندلوس دستش بود. 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۲فروردین، تهران ●شهادت : ۱۳۶۳اسفند ،جزیرهٔ مجنون ، عملیات بدر @yarane_ebrahim_yazd
چه زیباست گم شدن🌹 ✨آنقدر در وادی عشق به خدا باید غوطه ور شوی تا نام و نشانی از تو نماند هرچه باشد، خدا باشد این یعنی در وادی الهی گم شدن. ✨شهدا چه زیبا این واژه را صرف کردند. گم شدند تا آنجا که گمنام شدند و برای همیشه جاوید ماندند. ✨گمنامی راز عجیبیست. راز بزرگیست. به بزرگی شهدای کمیل و حنظله. ✨گمنام بودن یعنی شبیه حضرت مادر شدن.. ✨دنبال شهرتیم و پی اسم، رسم و نام غافل از این که حضرت فاطمه (س) گمنام میخرد. @yarane_ebrahim_yazd
یاد_شهیدان.mp3
2.22M
گمنامی آرزویم است ... ❤: عزیزان من! از یاد شهیدان غفلت نکنید🍃 •|مقام‌معظم‌دلبری|• @yarane_ebrahim_yazd
قسمت پنجاه و پنجم مجلس حضرت زهرا(س)🌹 🗣دوستان شهید @yarane_ebrahim_yazd
💫به جلسه مجمع الذاكرين رفته بوديم، در مسجد حاج ابوالفتح در جلسه اشعاری در فضايل حضرت زهرا سلام الله علیها خوانده شد كه ابراهيم آنها را می نوشت. 💫آخر جلسه حاج علی انسانی شروع به روضه خوانی كرد. 💫ابراهيم از خود بی خود شده بود! دفترچه شعرش را بست و با صدايی بلند گريه می كرد. 💫من از اين رفتار ابراهيم بسيار تعجب كردم. 💫جلسه که تمام شد به سمت خانه راه افتاديم. در بين راه گفت: آدم وقتی به جلسه حضرت زهرا سلام الله علیها وارد ميشه بايد حضور ايشان را حس كنه. چون جلسه متعلق به حضرت است. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫يک شب به اصرار من به جلسه عيدالزهرا سلام الله رفتيم. 💫فكر می كردم ابراهيم كه عاشق حضرت صديقه (س) است خيلی خوشحال می شود. 💫مداح جلسه، مثلاً برای شادی حضرت زهرا (س)حرف های زشتی را به زبان آورد! 💫اواسط جلسه ابراهيم به من اشاره كرد و با هم از جلسه بيرون رفتيم. 💫در راه گفتم: فكر می كنم ناراحت شُديد درسته!؟ 💫ابراهيم در حالی كه آرامش هميشگی را نداشت رو به من كرد و در حالی كه دستش را با عصبانيت تكان می داد گفت: توی اين مجالس خدا پيدا نميشه، هميشه جايی برو كه حرف از خدا و اهل بيت باشه. 💫چند بار هم اين جمله را تكرار كرد. 💫 بعدها وقتی نظر علما را در مورد اين مجالس و ضرورت حفظ وحدت مسلمين مشاهده كردم به دقت نظر ابراهيم بيشتر پی بردم. 💫در فتح المبين وقتی ابراهيم مجروح شد، سريع او را به دزفول منتقل كرديم و در سالنی كه مربوط به بهداری ارتش بود قرار داديم. 💫مجروحين زيادی در آنجا بستری بودند. سالن بسيار شلوغ بود. 💫مجروحين آه و ناله ميكردند، هيچ كس آرامش نداشت. 💫بالاخره يک گوشه ای را پيدا كرديم و ابراهيم را روی زمين خوابانديم. 💫پرستارها زخم گردن و پای ابراهيم را پانسمان كردند. 💫در آن شرايط اعصاب همه به هم ريخته بود، سر و صدای مجروحين بسيار زياد بود. 💫ناگهان ابراهيم با صدائی رسا شروع به خواندن كرد! شعر زيبايي در وصف حضرت زهرا(س) خواند كه رمز عمليات هم نام مقدس ايشان بود. 💫برای چند دقيقه سكوت عجيبی سالن را فرا گرفت! هيچ مجروحی ناله نمی كرد! گوئی همه چيز رديف و مرتب شده بود. 💫به هر طرف كه نگاه می كردی آرامش موج می زد! قطرات اشک بود كه از چشمان مجروحين و پرستارها جاری ميشد، همه آرام شده بودند! 💫خواندن ابراهيم تمام شد. يكی از خانم دكترها كه مُسن تر از بقيه بود و حجاب درستی هم نداشت جلو آمد. خيلی تحت تأثير قرار گرفته بود. آهسته گفت: تو هم مثل پسرمی! فدای شما جوونها! بعد نشست و سر ابراهيم را بوسيد! 💫قيافه ابراهيم ديدنی بود. گوش هايش سرخ شد. بعد هم از خجالت ملافه را روی صورتش انداخت. 💫ابراهيم هميشه می گفت: بعد از توكل به خدا، توسل به حضرات معصومين مخصوصا حضرت زهرا سلام الله علیها حلال مشكلات است. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫برای ملاقات ابراهيم رفته بوديم بيمارستان نجميه. دور هم نشسته بوديم. 💫ابراهيم اجازه گرفت و شروع به خواندن روضه حضرت زهرا(س) نمود. 💫دو نفر از پزشكان آمدند و از دور نگاهش می كردند. 💫با تعجب پرسيدم: چيزی شده!؟ 💫گفتند: نه، ما در هواپيما همراه ايشان بوديم. مرتب از هوش می رفت و به هوش می آمد. اما در آن حال هم با صدايی زيبا در وصف حضرت مداحی می كرد. @yarane_ebrahim_yazd
❣ کـاش روزی بـرسـد، که به هم مژده دهیم... 🌸یوسـف فـاطـمـه دیـدیـــ....؟! مـن سـلامـش کـردم... پاسـخـم داد ، پاسـخـش طـوری بـود!! با خودم زمزمه کردم که امام‌... مگر این بی سر و بی سامان را⁉️ و شـنـیـدم فـرمـود: تو همانی که « » میخواندی 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 @yarane_ebrahim_yazd
°•|🌸🍃 جاودانہ‌ترین زیستن است! و شما چہ خوب این راز را فهمیــــــدیــــــد!.. @yarane_ebrahim_yazd