eitaa logo
یاران ابراهیم
153 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
900 ویدیو
12 فایل
پویش مردمی یزد "شهید ابراهیم هادی" لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20 در تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAFW1DKO9yh9tSu07Qg در واتساپ https://chat.whatsapp.com/HDqV1SiVL6WHbg1XeBermX
مشاهده در ایتا
دانلود
💫هنوز مدتي از حضور ابراهيم در ورزش باستاني نگذشته بود که به توصيه دوستان و شخص حاج حسن، به سراغ کشتي رفت. 💫او در باشگاه ابومسلم در اطراف ميدان خراسان ثبت نام کرد. او کار خود را با وزن 53 کيلو آغاز کرد. 💫آقايان گودرزي و محمدي مربيان خوب ابراهيم در آن دوران بودند. 💫آقاي محمدي، ابراهيم را به خاطر اخلاق و رفتارش خيلي دوـت داشــت. 💫آقاي گودرزي خيلي خوب فنون کشتي را به ابراهيم مي آموخت. هميشــه ميگفت: اين پســر خيلي آرومه، اما تو کشتي وقتي زير ميگيره، چون قد بلند و دستاي کشيده و قوي داره مثل پلنگ حمله ميکنه! او تا امتياز نگيره ول کن نيست. براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود پلنگ خفته! بارها ميگفت: يه روز، اين پسر رو تو مسابقات جهاني ميبينيد، مطمئن باشيد! 💫سال های اول دهه 50 در مسابقات قهرماني نوجوانان تهران شرکت کرد. ابراهيم همه حريفان را با اقتدار شکست داد. او در حالي که 15 سال بيشتر نداشت براي مسابقات کشوري انتخاب شد. 💫مسابقات در روزهاي اول آبان برگزار ميشد ولي ابراهيم در اين مسابقات شرکت نکرد! 💫مربي ها خيلي از دست او ناراحت شدند. 💫 بعدها فهميديم مسابقات در حضور وليعهد برگزار ميشد و جوايز هم توسط او اهداء شده. براي همين ابراهيم در مسابقات شرکت نکرده بود. 💫ســال بعد ابراهيم در مسابقات قهرماني آموزشگاه ها شرکت کرد و قهرمان شد. همان سال در وزن 62 کيلو در قهرماني باشگاه هاي تهران شرکت کرد. 💫در سال بعد از آن در مسابقات قهرماني آموزشگاه ها وقتي ديد دوست صمیمی خودش در وزن او، يعني 68 کيلو شرکت کرده، ابراهيم يک وزن بالاتر رفت و در 74 کيلو شرکت کرد. 💫در آن سال درخشش ابراهيم خيره کننده بود و جوان 18 ساله، قهرمان 74کيلو آموزشگاه ها شد. 💫 تبحر خاص ابراهيم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحيح از دستان قوي و بلند خود باعث شده بود که به کشتي گيري تمام عيار تبديل شود. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫صبح زود ابراهيم با وسائل کشتي از خانه بيرون رفت. من و برادرم هم راه افتاديم. هر جائي ميرفت دنبالش بوديم! 💫تا اينکه داخل سالن هفتِ تير فعلي رفت. ما هم رفتيم توي سالن و بين تماشاگرها نشستيم. سالن شلوغ بود. 💫ساعتي بعد مسابقات کشتي آغاز شد. آن روز ابراهيــم چندکشتي گرفت و همه را پيروز شد. 💫تا اينکه يکدفعه نگاهش به ما افتاد. ما داخل تماشاگرها تشويقش ميکرديم. 💫با عصبانيت به سمت ما آمد. گفت: چرا اومديد اينجا!؟ 💫گفتيم: هيچي، دنبالت اومديم ببينيم کجا ميري. 💫بعد گفت: يعني چي !؟ اينجا جاي شما نيست. زود باشين بريم خونه 💫با تعجب گفتم: مگه چي شده!؟ 💫جواب داد: نبايد اينجا بمونين، پاشين، پاشین بریم خونه. 💫همينطور کــه حرف ميزد بلندگو اعلام کرد: کشتي نيمه نهائي وزن 74کيلو آقايان هادي و تهراني. ابراهيم نگاهي به سمت تشک انداخت و نگاهي به سمت ما. چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک. 💫ما هم حسابي داد ميزديم و تشويقش ميکرديم. مربي ابراهيم مرتب داد ميزد و ميگفت كه چه کاري بکن. ولي ابراهيم فقط دفاع ميکرد. نيم نگاهي هم به ما مي انداخت. 💫مربي که خيلي عصباني شده بود داد زد: ابرام چرا کشتي نميگيري؟ بزن ديگه. 💫ابراهيــم هم با يك فن زيبا حريف را از روي زمين بلند کرد. بعد هم يک دور چرخيد و او را محکم به تشك کوبيد. 💫هنوز كشتي تمام نشده بود كه از جا بلند شد و از تشک خارج شد. آن روز از دست ما خيلي عصباني بود. 💫فکر کردم از اينکه تعقيبش کرديم ناراحت شده، وقتي در راه برگشت صحبت ميکرديم گفت: آدم بايد ورزش را براي قوي شدن انجام بده، نه قهرمان شدن. من هم اگه تو مسابقات شركت ميكنم ميخوام فنون مختلف رو ياد بگيرم. هدف ديگه اي هم ندارم. 💫گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟! 💫بعد از چند لحظه سکوت گفت: هرکس ظرفيت مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهمتر اينه که آدم بشيم. 💫آن روز ابراهيم به فينال رســيد. اما قبل از مسابقه نهائــي، همراه ما به خانه برگشت! او عملاً ثابت کرد که رتبه و مقام برايش اهميت ندارد. 💫ابراهيم هميشه جمله معروف امام راحل را ميگفت: ورزش نبايد هدف زندگي شود. @yarane_ebrahim_yazd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❂ رفیق براے شدن ... هنـــر لازم استــــ ! هنــرِ⇜رد شـدن از سیـم خـاردارهای نفـس هنـرِ به⇜ خـــدا رسیدن هنـرِ ڪشتن⇜ نَــفس هنـرِ⇜ تَهذیب تا هنــــرمند نشـی... شهیـــد نمۍشـۍ.. @yarane_ebrahim_yazd
در پاسخ به جوسازی‌های جریانی مرموز طی عملیات رمضان می گفت: هر کسی که بیشتر برای خدا کار کند بیشتر باید فحش بشنود و شما پاسدارها، چون بیشتر برای خدا کار کردید، ببشتر فحش شنیدید و می‌شنوید. 🌷 @yarane_ebrahim_yazd
عزیز دل زهرا خدا هم چشم به راه توست ؛ تا به دادخواهی محسنِ ابن فاطمه برخیزی... ▪️امید مادر ▫️اللهم عجل لولیک الفرج @yarane_ebrahim_yazd
راز خون را جز شهدا در نمی یابند ، گردش خون در رگهای زندگی شیرین است ،  اما ریختن آن به پای محبوب شیرین تر است و نگو شیرین ، بگو بسیار بسیار شیرین تر است . سیدمرتضی‌آوینی #کربلای‌جبهه‌هایادش‌بخیر🍃🌸 #صبحتون_شهدایی @yarane_ebrahim_yazd #گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
💫مسابقات قهرماني74 کيلو باشگاه ها بود. ابراهيم همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب تمرين کرده بود. 💫اکثر حريف ها را با اقتدار شکست داد. اگر اين مســابقه را ميزد حتماً در فينال قهرمان ميشــد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد آن ســال ابراهيم مقام سوم را کســب کرد. 💫اما سال ها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. 💫 آن آقــا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکــرد. همه ما هم گوش ميکرديم. 💫تا اينکه رســيد به ماجراي آشــنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاه ها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم کشتي بگيرم. 💫اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد! آخر هم نگذاشــت كه ماجرا تعريف شود! 💫روز بعد همان آقا را ديدم و گفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. 💫او هم نگاهي به من کرد. نََفس عميقي کشــيد و گفت: آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً آسيب ديد. به ابراهيم که تا آن موقع نميشــناختمش گفتم: رفيق، اين پاي من آســيب ديده. هواي ما رو داشته باش 💫ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چشم. 💫بازي هاي او را ديده بودم. توي كشــتي اســتاد بود. با اينکه شــگرد ابراهيم فن هایي بود که روي پا ميزد. اما اصلاً به پاي من نزديک نشد ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به فينال رفتم. 💫ابراهيم با اينکه راحت ميتونســت من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد. 💫بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من برنده بشــم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت. 💫ولي من خوشــحال بودم. خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن. اما توي فينال با اينکه قبل از مســابقه به دوســتم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آســيب ديــده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. 💫آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهيم قهرماني بود. از آن روز تــا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبي هم از او ديده ام. خدا را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده. 💫صحبت هايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبت هايش فکر ميکردم. 💫يادم افتاد در مقر ســپاه گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. 💫در مورد ابراهيم نوشته بودند: رزمنده اي با خصائص پورياي ولي. @yarane_ebrahim_yazd