نکته تفسیری صفحه ۳۹۰:
موسی علیه السلام در برابر فرعون:
حضرت موسی با اراده ای پولادین و همراه با معجزات نه گانه برای اجرای مأموریت الهی خویش به سوی مصر حرکت کرد. در مصر، برادرش هارون را از فرمان خدا و مسئولیت هر دو نفرشان باخبر کرد، و با هم نزد فرعون رفتند. موسی علیه السلام پیام خدا را به فرعون رساند و او را از رفتار ظالمانه اش بر حذر داشت و برای اثبات پیامبری اش، معجزات الهی را به فرعون و اطرافیانش نشان داد. فرعونیان یقین کردند که موسی راست می گوید؛ ولی اقرار به این مطلب، مساوی با آزادی بنی اسرائیل بود که بخش عظیمی از مردم را تشکیل می دادند و بردگان فرعونیان بودند. از این رو موسی را دروغگو شمردند و به او تهمت سحر و جادو زدند؛ زیرا سحر نیز مانند معجزه، حالت خارق العاده دارد؛ با این تفاوت که سحر، کاری بشری، محدود و آموختنی است؛ ولی معجزه، کاری الهی، نامحدود و ناآموختنی است.
همچنین جادوگران، افرادی دروغگو و باطل اندیش اند؛ ولی پیامبران، افرادی راستگو و حق گرا هستند. البته فرعون که از دعوت موسی بسیار ترسیده بود، برای گمراه کردن افکار عمومی، به نیرنگ ابلهانه ای دست زد؛ بدین صورت که در میان اشراف و سران کشورش حضور یافت و اعلام کرد که پس از بررسی فراوان به این نتیجه رسیده که در روی زمین، خدایی جز خودش برای آن ها نمی شناسد؛ بنابراین باید به آسمان رود تا ببیند آیا خدای موسی در آنجا حضور دارد یا نه. پس به وزیرش هامان دستور داد که برج بسیار بلندی بسازد تا از آن بالا رود و از آنجا آسمان را رصد کند! هامان نیز با هزینهی فراوان و با به کار گرفتن نیروی انسانی زیادی، برج بلندی ساخت؛ برجی که به گفته ی برخی، چنان بزرگ بود که مرد اسب سواری می توانست از پله های مارپیچ آن بالا رود. هنگامی که ساختمان برج به پایان رسید و بالاتر بردنش دیگر ممکن نبود، روزی فرعون با تشریفاتی به آنجا آمد و خود از برج بالا رفت. هنگامی که بر فراز برج رسید، نگاهی به آسمان کرد و منظرهی آسمان را همان گونه دید که از روی زمین می دید و کمترین تفاوت و تغییری در آن مشاهده نکرد. معروف است که او تیری را به کمان گذاشت و به آسمان پرتاب کرد و تیر پس از اصابت به پرنده ای ـ و شاید طبق توطئه ی قبلی خودش ـ خون آلود به زمین بازگشت. فرعون فریاد برآورد که ای مردم، بروید و خیالتان آسوده باشد که خدای موسی را کشتم! آری، همیشه راه و رسم حاکمان مستبد و زورگو چنین است که جای پای خود را در جهل و نادانی مردم محکم می کنند. سرانجام فرعون و دار و دسته اش به سبب لجاجت با حقیقت و گردن کشی و تکبّر در برابر خدا، در همان لحظه ای که خیال می کردند به موسی و پیروانش رسیده اند و برای همیشه از دستشان خلاص می شوند، در امواج خروشان نیل غرق شدند. فرعون و اطرافیانش، در صف اوّل مبارزه با خدا و پیامبرش قرار داشتند و بسیاری از مردم مصـر، از روی جهل و حماقت، دنبال آنان افتادند. از این رو در قیامت نیز فرعون و دار و دسته اش در صف نخستِ حرکت به سوی آتش دوزخ قرار دارند و پیروانشان را به سوی آن فرا می خوانند. آری، در قیامت، هر گروهی در پی کسی می رود که در دنیا از او پیروی کرده است. اگر آن شخص دوزخی باشد، آن گروه دوزخی می شوند، و اگر بهشتی باشد، آن گروه بهشتی خواهند شد .
#تفسیر
نکته تفسیری صفحه ۳۹۱:
اگر راست می گویید، کتابی هدایت بخش تر از قرآن بیاورید!:
از آیات قرآن استفاده می شود که یکی از مهم ترین عوامل مخالفت کافران با پیامبران، تعصّب بیجا بر عقاید و آداب و رسوم گذشتگان شان بوده و هست. قرآن بارها به این واقعیت اشاره کرده و آن را نکوهیده است. برای نمونه، در آیهی 23 سورهی زخرف می خوانیم: «بدینسان، پیش از تو، در هیچ شهر و دیاری، پیامبر هشداردهنده ای نفرستادیم مگر این که ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: ما نیاکان خود را بر آیین و راه و روش خاصّی یافتیم و پا جای پای آنان می گذاریم.» تمام پیامبران با این تفکّر جاهلانه به شدّت مبارزه کردند. پیامبر اسلام نیز با پیروی از وحی الهی، این اندیشهی باطل را رد کرد و مردم را به آزاداندیشی و پرهیز از تعصّب های بیجا فرا خواند. آیهی مورد بحث، در پاسخ به کافرانی که دو کتاب آسمانی تورات و قرآن را سحر و جادو می خواندند، به پیامبر اسلام صلوات الله علیه دستور می دهد که به آنان بگوید: اگر شما تورات و قرآن را بافتهی بشر می دانید و برای سعادت او مفید نمی شمارید، ایرادی ندارد؛ بیایید کتابی بهتر از این دو به بشریّت عرضه کنید؛ کتابی که مردم را بهتر راه¬نمایی می کند و راه سعادت را بهتر به آنان نشان می دهد. آری، این نهایت آزاداندیشی یک مکتب است که از همگان می خواهد که همهی اندیشه ها را به خوبی ـ و البتّه بدون تعصّب و لجاجت ـ بررسی کنند و اگر برنامه ای بهتر و جامع تر از برنامهی اسلام پیدا کردند، آن را بپذیرند. البتّه اسلام به همگان اطمینان داده که هیچگاه راه و روشی بهتر از آن را نخواهند یافت، و به هر سو روند، دوباره نزد آن باز می گردند و در پیشگاهش زانو خواهند زد.
به راستی کدام مکتب و آیین بشری، به دقّت و جامعیت اسلام برای سعادت انسان در زندگی برنامه ریزی کرده که برای از پیش از تولد تا پس از مرگ انسان، برنامه ریزی و دستورالعمل دارد، و برای همه ی روابط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی برنامه ارایه کرده، و به همه ی نیازهای بشر مانند تغذیه، ازدواج، تفریح و استراحت توجّه نشان داده است، و برای ایجاد روابط سالم در میان انسان ها، دستورهای فراوانی دارد. اسلام به بشر گفته است که از کجا آمده، در کجای هستی قرار دارد و به سوی کدام مقصد در حرکت است، و برای رسیدن به خوشبختی، در منزلِ گذرای دنیا و دست یابی به سعادت ابدی آخرت چه کار باید کند. اسلام، انسان را با آفریدگار هستی آشنا کرده و غبار اوهام و خرافات شرک آلود را از فکر و ذهن بشر زدوده است. اسلام، دست انسان ها را در دست پیشوایان معصومی قرار داده که هیچ خطا و اشتباهی در گفتار و کردارشان یافت نمی شود و بشریّت را مستقیماً به سوی سعادت راهنمایی می کنند. با این حال، اسلام همهی انسان ها را به مطالعه و بررسی عقاید و افکار گوناگون دعوت می کند و از آن ها می خواهد که بدون تعصّب، بهترینِ آن ها را بپذیرند. حتّی بنیانگذار بنای اسلام ـ یعنی پیامبر اسلام ـ اعلام می کند که اگر راه بهتری پیدا کردید، نشان دهید تا من هم از آن پیروی کنم. پیشوای پنجم ما شیعیان، امام محمّد باقر علیه السلام با کمال شجاعت می فرماید: «به شرق و غرب عالم بروید؛ ولی بدانید که هیچ دانش صحیحی را [در مورد دین و برنامهی زندگی¬تان] نمی یابید مگر این که از ما اهلبیت علیهم السلام صادر شده باشد. »
#تفسیر
نکته تفسیری صفحه ۳۹۲:
یک ویژگی ممتاز:
همهی ما انسانها در هر قوم و قبیله ای که باشیم و در هر عصر و زمانی که زندگی کنیم، در بسیاری از ویژگی ها با هم اشتراک داریم و مانند یکدیگر هستیم. یکی از این ویژگی ها، «میل به انتقام گیری و نشان دادن عکس العمل مشابه در برابر یک رفتار بد» است. بدون شک هر انسانی از رفتار بد دیگران ناراحت می شود و ناخودآگاه تصمیم به مقابله به مثل می گیرد. اسلام نیز به این خصلت ذاتی انسان ها توجّه نموده و قانون مهم «قصاص» را وضع کرده و آن را یکی از حقوق انسان ها برشمرده است. پیامبر اسلام امّا که بهترین و زیباترین برنامهی زندگی را برای بشـریّت آورده، فراتر از دستورهای معمولِ ادیان گذشته، توصیه هایی دقیق تر و ظریف تر آورده که به آن ها «مکارم اخلاقی» گفته می شود؛ توصیه هایی که از رفتار و اخلاق معمول بالاتر است و انسان ها را به قلّه های بزرگواری می رساند و گوهر انسانیّت آن ها را هویدا می کند. در روایت معروفی از آن حضرت می خوانیم:
«اِنَّما بُعِثتُ لاُتِمّمَ مَکارِمَ الاَخلاق.» ؛ یعنی یکی از مهم ترین اهداف بعثت من به پیامبری، کامل کردن مکارم اخلاقی است.
یکی از نمونه های روشن مکارم اخلاقی، «پاسخ دادن بدی با نیکی» است؛ یعنی صرف نظر کردن از حق انتقام و مقابله به مثل؛ و فراتر از آن، خوبی کردن به کسی که به ما بدی کرده است. البتّه عمل به این توصیه در ابتدا بسیار سخت و دشوار به نظر می رسد؛ امّا تأثیر آن در دل و جان افراد، تأثیری وصفناشدنی است.
در آیهی 34 سورهی فصّلت می خوانیم:
«نیکی و بدی یکسان نیست. بدی را با بهترین شیوه دفع کن؛ که با این برخورد زیبا، ناگاه کسی که میان تو و او دشمنی است، [همانند] دوستی نزدیک و صمیمی می شود.» پیشوایان ما همگی دارای این ویژگی بودند. در تاریخ می خوانیم که روزی امام حسن مجتبی علیه السلام در حالی که بر مرکبی سوار بود، با پیرمردی که از شام ـ پایتخت بنی¬امیه ـ آمده بود، روبه رو شد. آن شخص تا توانست، به امام دشنام و ناسزا گفت؛ امّا امام هیچ سخنی نگفت و گذاشت سخنان او تمام شود. سپس با تبسّم به آن مرد رو کرد و فرمود: ای پیرمرد، گمان می کنم که در این شهر غریب باشی و برایت اشتباهی پیش آمده است. اگر از ما کمک بخواهی، کمکت می کنیم، و اگر چیزی طلب کنی، به تو می دهیم. اگر از ما راهنمایی بخواهی، راهنمایی ات می کنیم، و اگر بخواهی که صبر و تحمّل کنیم، چنین خواهیم کرد. اگر گرسنه باشی، سیرت می کنیم، و اگر لباس نداشته باشی، به تو لباس می دهیم. اگر محتاج باشی، به تو پول می دهیم، و اگر [از وطنت] رانده شده باشی، به تو جا و پناه می دهیم. اگر درخواستی داری، آن را برمی آوریم، و اگر بخواهی مهمان ما شوی، تا وقت رفتنت از تو پذیرایی می کنیم؛ زیرا ما خانه ای بزرگ و ثروتی زیاد داریم. مرد شامی با شنیدن این سخنان، بی اختیار به گریه افتاد و به امامت آن حضرت گواهی داد. سپس گفت: پیش از آن که تو را ملاقات کنم، تو و پدرت، منفورترین افراد نزد من بودید، و اکنون، محبوب ترین افراد هستید. پیامبر گرامی ما چه زیبا فرموده است: «آیا شما را از بهترین اخلاق در دنیا و آخرت آگاه کنم؟ با کسی که با تو قطع رابطه کرده، رابطه برقرار کن، و به کسی که تو را محروم کرده، [از دارایی ات] ببخش، و از کسی که به تو ستم کرده، درگذر.»
#تفسیر
🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۹۳🌷
آنجا که انسان ها حق انتخاب ندارند:
فرض کنید که انسانِ عاقل و باشعوری در مسیری در حال حرکت باشد و ناگهان به یک دوراهی برسد که هیچ تابلوی راهنمایی در آنجا وجود ندارد و او به خودی خود نمی تواند بفهمد که کدام راه و کدام بیراهه است. آیا در چنین جایی می تواند بدون راهنماییِ افرادی که راه را از بیراهه می شناسند، یکی از دو راه را انتخاب کند؟ بی شک، نه؛ بلکه بهترین اتّفاقی که می تواند بیفتد، این است که شخص راه بلدی فرا رسد و دست انسان را بگیرد و او را به راه درست راهنمایی کند. زندگی ما انسان ها، پر از دوراهی ها و بلکه چندراهی هایی است که ما از درستی آن ها بی خبریم. ما در مقطعی از زمان به دنیا می آییم و در مقطعی از آن از دنیا می رویم و در مدّت چند ساله ی زندگی مان با انواع و اقسام نیازها و مشکلات مواجه هستیم، و هرچند شاید بتوانیم برخی اوقات با عقل و شعور خود راه درست را انتخاب کنیم، بدون شک در بسیاری از موارد نمی دانیم که با قدم گذاشتن در کدام راه، به مقصد می رسیم.
نگاهی به مشکلات و گره های کوری که در همه ی جوامع وجود دارد، به روشنی این مطلب را آشکار می کند. تغییراتِ متعدد در قوانین جزایی، وجود اختلافات دامنه دار داخلی و خارجی کشورها، به دست نیامدن شیوه ی مناسب در ارتباط صحیح مرد و زن در بسیاری از جوامع، حجم سنگین ظلم و ستم از سوی حکومت ها به مردم خویش و مردم کشورهای دیگر و ... نشان می دهد که انسان ها به رغم پیشرفت های ظاهری، در بسیاری از قوانین زندگیِ فردی و اجتماعی خود، دچار سردرگمی هستند و به درستی نمی دانند که کدام راه، انسان را به سعادت حقیقی اش می رساند. آری، انسان ها با استفاده ی نادرست از نعمت اختیار، و بهره نگرفتن از راهنماییِ راه نمایان دانا، دچار این مشکلات شده اند. این واقعیتِ انکارناپذیر به روشنی گواهی می دهد که انسان در بسیاری از برنامه های زندگی اش، به برنامه ریزی و راهنمایی کسی نیاز دارد که از تمام نیازهای او اطّلاع داشته، و با توجّه به تمام جوانب زندگیِ او، برایش برنامه ریزی کرده است تا در این موارد، با اختیار خودش از راهنمایی او پیروی کند و در برابر هدایت و برنامه ریزی او تسلیم و فرمان بردار باشد تا به سعادت حقیقی دست یابد. البته این نیاز واقعی انسان، به دقت مورد توجّه خدای مهربان بوده و هست، و او از طریق پیام آوران خود، برنامه ای بسیار دقیق و حساب شده برای بندگانش فرو فرستاده و به آنان توصیه کرده که برای سعادت خود، موبه مو از آن برنامه پیروی کنند. این برنامه ی دقیق، «دین» نام دارد و خداوند با قاطعیتِ تمام وعده داده که افراد و جوامعی که از دین او پیروی کنند ـ و البته پیروی حقیقی و نه زبانی ـ به سعادت راستین خواهند رسید. آیه ی مورد بحث، به همین مطلب اشاره می کند و بیان می فرماید که خداوند در قلمروی فرمانروایی خود، هر موجودی را که بخواهد، می آفریند، و هر برنامه ای را که برای سعادت انسان ها صلاح بداند، وضع می کند(وَ رَبُّکَ یَخلُقُ ما یَشاِّءُ وَ یَختار)، و انسان ها نباید از برنامه ریزی او تخلّف کنند و راه دیگری را برگزینند (ما کانَ لَهُمُ الخِیَرَةُ). البته همان طور که گفتیم، پیروی و اطاعت از دستورهای خدا، به هیچ وجه مخالف اختیار و آزادی انسان نیست؛ بلکه نشانگر استفاده ی صحیح از نعمت اختیار است؛ زیرا انسان، راه نمایی پیامبران خدا را با اختیار و آزادی می پذیرد و از میان راه های متفاوت، راه سعادت را برمی گزیند.
#تفسیر
🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۹۴🌷
ثروتمند خودخواه بنی اسرائیل:
آیات 76 تا 82 این سوره، در باره ی مرد بسیار ثروتمندی به نام «قارون» سخن می گوید. معروف است که او پسرعمو یا پسرخاله ی حضرت موسی بود و در ابتدا، از پیروان آن حضرت محسوب می شد؛ امّا چرخ روزگار، او را به ثروت هنگفتی رساند؛ تا آنجا که برای حمل کلید گنج هایش، چند فرد نیرومند را استخدام کرده بود! ولی او به جای شکرِ این نعمت، راه کفر و ناسپاسی را پیش گرفت. بر اساس این آیات، او نه تنها به نیازمندان کمک نمی کرد و واجبات مالی اش را نمی پرداخت، به قوم خود ظلم و ستم می کرد و با خودنمایی و فخرفروشی و به رخ کشیدنِ دارایی اش به مردم بینوا، بر زخم هایشان نمک می پاشید! افراد باایمان و خردمند بنی اسرائیل، با دیدن این وضعیت، زبان به نصیحت او گشودند که این قدر به خاطر مال و ثروتت سرمست نباش؛ زیرا خدا افراد مغرور و سرمست را دوست ندارد. آری، سرمستی از مال و ثروت، بیماری روحی خطرناکی ست که انسان را از توجّه به شخصیت خویش و خودسازی و پاک کردن جان از بدی ها غافل می کند و پیوسته او را به بازی و سرگرمی با زرق و برق دنیا می کشاند.
در روایتی از امام صادق(ع) می خوانیم که خدا به موسی فرمود: «برای زیادی ثروت سرمستی مکن و در هیچ حالی از یاد من غافل مشو؛ زیرا [سرمستی از] مال فراوان، گناهان را به فراموشی می سپارد، و غفلت از یاد من، دل ها را سنگ می کند.» نصیحت دومِ افراد باایمان به قارون این بود که با آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را طلب کن و بهره ات را از دنیا فراموش مکن. آنان به او یادآوری کردند که دارایی اش، امانتی از سوی خداست که به زودی از او گرفته می شود و او باید در این فرصت کوتاه، با دادن صدقه و کمک به دیگران، از آن برای آباد کردن خانه ی آخرتش استفاده کند؛ زیرا آنچه از این دارایی برای او باقی می ماند، همان بهره ای است که در جهان نامحدود آخرت خواهد داشت، و لذّت جویی های دنیایی او سرانجام به پایان می رسد. امیر مؤمنان علی(ع) فرموده است: «دارایی حقیقی تو از دنیا، چیزی است که با آن جایگاه ابدی ات را آباد می کنی. » البتّه نه تنها مال و ثروت، بلکه هر آنچه انسان دارد، امانت الهی است و او باید نهایت تلاش خود را برای آبادسازی آخرتش با این امانت ها به کار گیرد. در حدیثی از امیر مؤمنان می خوانیم: «از این غافل مشو که سلامت، نیرو، آسایش، جوانی و نشاطت را برای به دست آوردن آخرت به کار گیری .» توصیه ی دیگر افراد باایمان به قارون این بود که همان طور که خدا بدون منّت و بی آن که استحقاقش را داشته باشی، به تو لطف و نیکی کرد، تو نیز بی منّت به دیگران لطف و نیکی کن (وَ اَحسِن کَماِّ اَحسَنَ اللهُ اِلَیکَ). به راستی این جمله چقدر زیبا و دل نشین است! کمی بیندیشیم که خدا چگونه و چه بسیار به ما لطف کرده، و ما هیچ استحقاقی برای این همه نعمت نداشته و نداریم؛ ولی او بدون منّت و بی آن که از او طلبی داشته باشیم، باران نعمت هایش را بر ما باریده است. پس ما نیز با روی گشاده و بی آن که منّتی بگذاریم، باید به هم نوعان نیازمند خود نیکی و از ایشان دلجویی کنیم.
#تفسیر
🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۹۵🌷
قصری که به قبر تبدیل شد!:
قارونِ ثروتمند، نه تنها به نصیحت های افراد باایمان و خردمند قومش توجّه نکرد، مانند همه ی دنیاپرستان، بی آن که به لطف خدا توجّهی کند، با غرور و تکبّر گفت: من این ثروت را با علم و دانش و زیرکی خاصّی که داشتم، به دست آورده ام و به شما ربطی ندارد که ثروتم را چگونه خرج می کنم. حتماً من لیاقت این ثروت را داشته ام که به من داده شده است! او از این غافل بود که در گذشته نیز افراد زیادی بوده اند که از او ثروتمندتر و قدرتمندتر بوده اند؛ ولی هنگامی که مرگشان فرا رسید، دیگر هیچ فرصتی به آنان داده نشد و در یک چشم بر هم زدن، از تمام دارایی یشان جدا شدند. آری، جنونِ ثروت چنان در وجود قارون ریشه دوانده بود که دیگر پند و موعظه ی هیچ فرد خیرخواهی در او اثری نمی گذاشت. یکی از آثار این جنون، علاقه ی شدید او به خودنمایی و نمایش ثروت بود. برای همین، یک روز در حالی که بهترین لباس هایش را پوشیده و بر بهترین مرکب هایش سوار شده بود، با غرور و فخرفروشی به میان مردم آمد. در این هنگام، برخی از مردمِ سست ایمان که به زرق و برق دنیا علاقه ی بسیار داشتند و بزرگ ترین خواسته شان، رسیدن به مال و ثروت بود، با دیدن قارون و تجمّلاتش آهی کشیدند و گفتند که ایکاش ما نیز مانند قارون ثروتمند بودیم؛ او چه بهره ای از زندگی دارد! امّا افراد دانا و خردمندِ آن قوم، با شنیدن این سخنان نابخردانه، آنان را توبیخ کردند که وای بر شما؛ به جای این آرزوهای بی ثمر، در پی پاداش عظیم خدا باشید که برای افراد باایمان و نیکوکار بسیار بهتر و ارزشمندتر است و دارایی های دنیا در برابر آن ارزشی ندارد، و البتّه تنها کسانی به آن می رسند که در برابر سختی ها و مشکلات صبر کنند و با تحمّل و استقامت، از فرمان خدا پیروی کنند.
در روایات آمده است که حضرت موسی به قارون فرمود که باید زکات مالش را بپردازد؛ ولی او که با یک حساب سرانگشتی فهمیده بود زکات مالش چه مبلغ هنگفتی می شود، از دادن زکات خودداری کرد و برای فرار از اجرای این دستور تصمیم گرفت به حضرت موسی تهمت گناه و ناپاکدامنی بزند؛ امّا خدا او را رسوا کرد و توطئه ی او را به پیامبرش نمایاند. حضرت موسی نیز او را نفرین کرد، و به سبب آن، زمین به فرمان خدا، قارون را همراه با قصر و دارایی اش در خود فرو برد و کاخ آرزوهای او، به گورستان تنگ و تاریکش مبّدل شد. در این هنگام، همان کسانی که دیروز آرزو می کردند به جای قارون باشند، با دیدن سرنوشت دردناک او، خدا را شکر کردند که به جای او نیستند! داستان قارون، آموزنده ی این درس به همهی مردم است که فقر و ثروت، آزمایش خداوند در زندگی مردم است و پس از سپری شدن دوران عمر، به پایان می رسد، و آنچه نزد خدا ارزشمند است، شکر نعمت ها و صبر در برابر سختی هاست. این داستان همچنین هشداری به تمام ثروتمندان مغرور است که از مرکب غرور و تکبّر پیاده شوند و فریب مال و ثروت دوروزهی دنیا را نخورند و بیشترین استفاده را از امانت های الهی بکنند.
#تفسیر
🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۹۶🌷
یک قانون همگانی:
برای همه ی ما که با عالم درس و مدرسه آشنا بوده و هستیم، «امتحان»، یک واژه ی آشنا و تکراری است. تمام جویندگان دانش ـ اعم از دانش آموزان و دانشجویان ـ برای رسیدن به مراحل تحصیلی بعدی و دست یابی به مدارک تحصیلی عالی تر، باید امتحان بدهند و پس از قبول در آن و نشان دادن لیاقت خود، به مرحله ی بالاتر روند. در این میان اگر کسی بدون آزمون به مراحل بالای تحصیلی برود و مدارک عالی مانند فوق لیسانس و دکترا بگیرد، دیگران در باره ی او چه قضاوتی می کنند؟ بدون شک همه به این اتفاق اعتراض می کنند و او را شایسته ی گرفتن آن مدرک نمی دانند؛ زیرا او امتحان نداده و لیاقتش را برای رسیدن به این مرحله ی ارزشمند ثابت نکرده است. انسان نیز موجودی پیچیده و والامقام است که می تواند به بالاترین مراحل رشد و کمال برسد و در بهترین جایگاه جهان و در پیشگاه فرمانروای قدرتمند و مقتدر هستی، با آرامش خیال به سر برد و در میان بهترین نعمت ها برای همیشه به زندگی خود ادامه دهد و در مسیر رشد بی نهایت حرکت کند؛ امّا برای رسیدن به این مقامِ بی نظیر و تصوّرناپذیر در جهان آخرت، در دنیا آزموده شود و لیاقت خود را نشان دهد.
از این رو، آزمایش و امتحان همه ی انسان ها در زندگی دنیا، قانونی قطعی و تخلّف ناپذیر است، و به فرموده ی خداوند در آیات مورد بحث، تمام انسان ها باید در آزمون الهی شرکت کنند. البته همان گونه که شکل امتحان در انواع مدارس تفاوت می کند، شکل امتحان انسان ها نیز متفاوت است؛ ولی اصل امتحان از زندگی آنان حذف نمی شود. امتحان خدا، زمانی در قالب ثروت آشکار می شود و زمانی به صورت فقر؛ هنگامی به شکل قدرت در می آید و هنگامی به صورت اسارت. روزی امتحان به شکل پذیرش صلح در کنار امام حسن(ع) است و روز دیگر به صورت جنگ و جانبازی در کنار امام حسین(ع). آری، همه ی ما در هر روز به شکلی امتحان می شویم و فرشتگان ثبت اعمال نیز پیوسته مشغول ثبت عملکرد ما در امتحان زندگی مان هستند، و در قیامت هم مُهر قبول یا ـ خدای ناکرده ـ مردودی مان در این امتحان بزرگ، به کارنامه ی اعمالمان زده خواهد شد. از این رو خداوند در آیه ی 2، طومار خیالاتِ تمام افراد عافیت طلب و تنبل را پیچیده و به آنان اطمینان داده که نمی توانند به ایمان ظاهری و اقرار زبانی خود دل خوش کنند و با گفتن شهادتین و اظهار محبّت به خدا و پیامبر(ع)، خود را از اهالی بهشت بشمارند؛ بلکه مطمئن باشند که در کوره ی حوادث و مشکلات قرار خواهند گرفت و سرانجام، حقیقتِ آنچه در دل دارند، آشکار خواهد شد. قرآن بارها به منافقانی اشاره می کند که برای جهاد و انفاق در راه خدا اظهار آمادگی می کردند؛ ولی در میدان عمل از آن ها اثری دیده نمی شد ! در حدیثی می خوانیم که امام کاظم(ع) پس از تلاوت این آیه فرمود: «[مردم در کوره ی حوادث] آزمایش می شوند؛ همانطور که طلا در کوره ذوب می شود، و خالص و ناخالص شان جدا میشوند؛ همان طور که خالص و ناخالص طلا جدا می شود.»
#تفسیر
🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۹۷🌷
دو گوهر گران بها:
یکی از توصیه های مهم قرآن، سفارش به نیکی به پدر و مادر است. این توصیه چنان مهم است که خداوند در چهار آیه، پس از فرمان به پرستش خود، در مورد نیکی به پدر و مادر سفارش کرده است ؛ زیرا مهم ترین سبب آفرینش ما، پدر و مادر هستند و ما وظیفه داریم پس از شکرگزاری از خدای بزرگ برای به وجود آوردن ما، از والدین خود سپاسگزاری و به آنان نیکی کنیم. پیشوایان دین ما نیز به پیروی از فرمان خدا، تأکید بسیاری بر این عمل کرده و به ویژه در مورد نیکی به مادر تأکید بیشتری کرده اند. در حدیثی می خوانیم که شخصی خدمت پیامبر اسلام آمد و عرض کرد: من به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: به مادرت. دوباره سؤال کرد: بعد از او به چه کسی؟ فرمود: به مادرت. بار سوّم سؤال کرد: پس از او به چه کسی؟ فرمود: به مادرت. در چهارمین مرتبه، پیامبر به او توصیه فرمود که به پدر، و پس از آن، به سایر بستگانش ـ به ترتیب نزدیکی ـ نیکی کند. در روایت دیگری که در بسیاری از کتاب ها نقل شده، می خوانیم که پیامبر فرمود: «بهشت، زیر پای مادران است.» یعنی تنها از راه فروتنی و همچون خاک پای مادر بودن می توان به بهشتِ پرنعمت راه یافت.
البتّه این آیه پس از توصیه ی همگان به این عمل، یک استثنا برای آن قرار می دهد و می فرماید: «اگر پدر و مادر تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا چیزی را که هیچ اطّلاعی از حق بودن آن نداری، شریک من قرار دهی، از آنان اطاعت نکن.» بر این اساس، انسان حق ندارد به بهانه ی اطاعت از پدر و مادر، به خدا کافر شود و برای او شریک قرار دهد؛ زیرا اطاعت از هر مخلوقی باید با اجازه ی خالق انجام شود، و به فرموده ی امیر مؤمنان علی، «اطاعت از هیچ مخلوقی که به نافرمانی از خالق بینجامد، روا نیست». از این رو نه تنها در خصوص شرک، بلکه در هیچ کار حرام و ترک هیچ واجبی نمی توان از پدر و مادر اطاعت کرد. برای مثال، به بهانه ی اینکه پدر و مادر می گویند، نمی توانیم نماز نخوانیم یا روزه نگیریم! البتّه اطاعت نکردن از پدر و مادر در این گونه موارد، نباید همراه با بی احترامی به آنان باشد؛ بلکه به فرموده ی آیه ی 15 سورهی لقمان، در این موارد نیز باید احترام والدین را کاملاً نگه داشت و در معاشرت با آنان، با روی گشاده و احترام برخورد کرد . این نکته، مورد توجّه پیشوایان معصوم ما نیز بوده است؛ چنان که در روایتی می خوانیم که شخصی به امام صادق عرض کرد: «من پدر و مادری دارم که با شما مخالف هستند.» امام فرمود: «به آنان نیکی کن؛ همان طور که به مسلمانانی که ولایت ما را قبول دارند، نیکی می کنی.»
#تفسیر
🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۹۸🌷
روزی را نزد خدا بجویید:
به این جملات توجّه کنید: روزیِ هر کس با خداست. هر کس روزی و رزقی دارد. روزی هر کس از قبل تعیین شده و به او می رسد. احتمالاً این جملات برای ما آشناست و آنها را از زبان بزرگان دین، دانشمندان یا مردم شنیده ایم. برخی از افرادِ سست و بی حال، با تکیه بر اینگونه جملات ـ که البتّه در جای خود درست است ـ فکر می کنند لازم نیست انسان برای گذراندن زندگی تلاش کند؛ زیرا روزی هر کس معیّن است و به هر حال به انسان می رسد و هیچ دهان بازی، بدون روزی نمی ماند! چنین افراد نادانی که شناختشان از دین و مفاهیم والای آن بسیار ضعیف است، به دست دشمنان بهانه می دهند تا دین را عامل رکود و خاموش کردن شعله ی تلاش و فعّالیّت معرّفی کنند؛ در حالی که آشنایی مختصری با قرآن و روایات اسلامی به روشنی نشان می دهد که اسلام، مبنای هر گونه بهره گیری مادّی و معنوی انسان را سعی و تلاش او می شمرد. به راستی اگر چنین تفکّری درست بود، پیشوایان معصوم ما و تمام پیامبران ـ که از همگان با مفاهیم دینی آشناترند ـ می بایست صبح تا شب در خانه هایشان می نشستند و دست روی دست می گذاشتند و منتظر رزق و روزی خود می ماندند؛ در حالی که تاریخ به روشنی گواهی می دهد که پیامبران و امامان، جزء سخت کوش ترین افراد برای به دست آوردن رزق و روزی بوده اند، و سخنانی که از ایشان به ما رسیده، سرشار از توصیه به کار و فعّالیّت، و نهی از تنبلی و بیکاری است.
برای نمونه، در روایتی می خوانیم که امام باقر علیه السلام در گرمای تابستان مدینه برای کار و گذران زندگی فعّالیّت می کرد، و در حدیث دیگری، همین قصه در مورد امام صادق علیه السلام نقل شده است . در حدیثی می خوانیم که شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: «از خدا بخواه که در راحت و خوشی به من روزی دهد.» امام فرمود: «برایت دعا نمی کنم؛ [بلکه] همان طور که خدا به تو فرمان داده، در طلب روزی باش.» همچنین در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم که فرمود: «به من بگو ببینم اگر مردی به خانه اش برود و درِ آن را ببندد، آیا چیزی از آسمان برایش فرو می افتد؟!» این روایات، اهمّیّت تلاش و کوشش برای به دست آوردن روزی از منظر پیشوایان دین است. نکته ی مهمّی که در این خصوص باید به آن توجّه کنیم، این است که تلاش و کوشش، یک شرط مهم و اساسی برای به دست آوردن روزی است، و در صورت وجود آن، رزقی که از سوی خدای روزی رسان برای انسان معیّن شده، به او خواهد رسید؛ همان طور که در صورت تنفّس، اکسیژنی که از سوی خدا برای انسان معیّن شده، به ریه ها می رسد، و در صورتی که انسان نفس نکشد، بی شک نخواهد رسید. البتّه در کنار کار و کوشش، عوامل دیگری نیز در زیاد شدن یا کم شدن روزی اثر می گذارند. برای نمونه، بر اساس روایات، دعا، صدقه، صله ی رَحِم، نماز اوّل وقت، نماز شب و ... باعث زیاد شدن روزی خواهند شد، و گناه و قطع رحم باعث کم شدن روزی می شوند. همچنین یکی از دلایل مهم تأکید پیشوایان دین بر معیّن بودن روزی، نهی مردم از حرص و رفتن به راههای حرام است. آری، آنان به ما آموخته اند که در صورت رعایت شروط کسب روزی ـ که یکی از مهم ترین آن ها کار و تلاش حلال است ـ روزی مان به ما داده خواهد شد؛ از این رو بی سبب غصّه نخوریم و با توکّل به خدا و تلاش و کوشش، در پی روزی حلالمان باشیم.
#تفسیر
🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۹۹🌷
دوستی هایی که به دشمنی تبدیل خواهد شد:
یکی از خصلت های مشترک انسان ها، داشتن دوست است. این ویژگی چنان عمومی است که اگر کسی دوستی نداشته باشد، از نظر دیگران نقص و مشکل شمرده می شود. دوستی ها، از یک نگاه، به دو بخش تقسیم می شوند: دوستی های خدایی و دوستی های غیرخدایی. دوستی های خدایی، دوستی هایی هستند که رشته ی اصلی آن، ایمان به خدا و فرمانبرداری از اوست. البتّه ممکن است این نوع دوستی ها در احوال گوناگونی ایجاد شود؛ مثلاً به علت هم سایه بودن، همکلاسی بودن، همکار بودن و ... . البته دوستی های خدایی تنها در حالی به وجود می آید که هر دو طرف دوستی، برای خدا، اولیای دین و دستورهای او احترام قائل باشند و نسبت به ایمان طرف مقابل حساسیّت داشته باشند. رفاقت های غیرخدایی امّا رفاقت هایی است که بر اساس هر چیزی ممکن است شکل گیرد؛ هر چیزی جز خدا؛ چیزهایی مانند پول، مقام، شهوت، خوش گذرانی، علایق سیاسی و ... . در تمام این دوستی ها، یاد خدا و دستورهای او کمرنگ و برای دو طرف دوستی بیاهمّیّت است.
این آیه به یکی از انواع این دوستی ها اشاره کرده است؛ رفاقتی که مبنای آن، پرستش بت های بی جان و بی شعور است! بر این اساس، بت ها برای مشرکان نوعی رمز وحدت محسوب می شده و آنان را به یکدیگر نزدیک می کرده اند. حضرت ابراهیم به مشرکان قومش فرمود که این نوع دوستی، فقط تا پایان زندگی دنیایی تان ادامه دارد و در قیامت به دشمنی تبدیل می شود، و در آن روز، دوستان قدیم، یکدیگر را لعنت خواهند کرد؛ زیرا در آنجا میفهمند که مبنای دوستی ایشان، مبنای سست و پوچی بوده و رفاقت زودگذر آنان، سعادت ابدی شان را از بین برده است. آری، این فرجام تمام دوستی های غیرخدایی است که اگر تا پایان عمر انسان نیز ادامه پیدا کند، بدون شک در جهان دیگر خبری از آن نیست و به دشمنی تبدیل خواهد شد؛ چنان که در آیه ی 67 سوره ی زخرف می خوانیم: «در قیامت، همه ی دوستان، دشمن یکدیگر خواهند شد؛ مگر پرهیزکاران.»؛ چراکه پیوند دوستیِ پرهیزکاران در دنیا، بر اساس توجّه به خدا و خشنودی او محکم شده بوده و خدا نیز برای همیشه باقی خواهد ماند . پیشوایان فرزانه ی ما تأکید فراوانی بر دوستی های خدایی نموده و پیروانشان را از دوستی های غیرخدایی نهی کرده اند. امیر مؤمنان علی فرموده است: «مردم، برادر یکدیگرند؛ ولی هر کس که برادری اش غیرخدایی باشد، به دشمنی تبدیل خواهد شد.» در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «هیچ گروهی، بر پایه ی مطالب غیرخدایی با یکدیگر دوستی نکردند مگر اینکه در روز قیامت که انسان ها در پیشگاه خدا حاضر می شوند، آن دوستی مایه ی ننگشان خواهد شد.» از امام صادق نیز نقل شده است: «پیروان و شیعیانِ باایمان ما اگر تقوای الهی پیشه کنند، تا هنگامی که از یکدیگر جدا نشده اند، خدا لطف و خشنودی اش را بر آنان می گستراند و پیوسته گناهانشان از آنان می افتد، همان طور که برگ از درخت می افتد، و پیوسته یاری خدا شامل حال کسی است که به دوستش بیشتر علاقه داشته باشد.»
#تفسیر
🌷 نکته تفسیری صفحه ۴۰۰🌷
هنگامی که زشتی ها زیبا دیده می شود:
یکی از نعمت های خدا، نعمت «درد» است. شاید برخی پس از شنیدن این جمله تعجّب کنند؛ ولی حقیقت این است که درد، یکی از نعمت های بزرگ خدا به ماست. می پرسید: چرا ؟! زیرا ورود میکروب ها به بدن و تخریب اجزای گوناگون آن، بیماری ایجاد می کند، و بیماری همراه درد است. وارد شدن جراحت به بدن یا سوختگی، همراه با درد است، و به طور کلّی، انسان از هر آسیبی که به بدنش برسد، احساس درد می کند. برای همین، در برابر بیماری، جراحت، سوختگی و هر آسیب دیگری بی تفاوت نمی ماند و فوری دنبال درمان و راه چاره می رود. امّا فرض کنید که انسان از هیچ چیزی درد نمی کشید؛ نه سوختگی، نه جراحت، نه بیماری و نه ... . در این صورت، به نظر شما چه بلایی بر سرش می آمد؟ ناگهان به خود می آمد و می دید که نیمی از بدنش سوخته، و چند لحظه ی بعد می مرد! یا دست و پایش کنده شده و خودش خبر ندارد! همان طور که دردهای جسمی به سبب آسیب های مادّی، نعمت محسوب می شود، دردهای روحی به علت آسیب های معنوی نیز جزء نعمت های بزرگ است. انسانی که به سبب نافرمانی و گناهی که از او سر زده، ناراحت است و درد می کشد، در پی مداوای روح خود می رود و آن را با داروی استغفار و توبه درمان می کند.
پیامبر گرامی اسلام (ص)فرموده است: «هر بیماری ای، دارویی دارد، و داروی گناهان، استغفار است.» اگر امّا بیماریِ گناه، سیستم اعصاب روح انسان را از کار بیندازد و اصطلاحاً وجدان او را بکشد، دیگر از گناه و آلودگی ناراحت نمی شود و در قبال آن بی تفاوت می شود. در این هنگام، گناهان همچون غدّه های سرطانی، تمام وجود او را تسخیر می کنند، و انسان هنگامی متوجّه وخامت وضعش می شود که کار از کار گذشته و عمرش به پایان رسیده و فرصت توبه و عذرخواهی به سر آمده و هنگام کیفر و مجازات فرا رسیده است، و به فرمودهی امام صادق(ص)، به سبب گناهان پی درپی و توبه نکردن، ظلمت و تاریکی چنان تمام وجودش را فرا گرفته که دیگر هیچ امیدی به رستگاری او وجود ندارد . آیه ی مورد بحث به همین نکته ی کلیدی اشاره می کند و می فرماید که مهم ترین علت نابودی اقوام عاد و ثمود این بود که شیطان، کارهای بدشان را در نظرشان زیبا جلوه داده و بدین وسیله آنان را از حرکت در راه راست باز داشته بود (زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطانُ اَعمالُهُم فَصَدَّهُم عَنِ السَّبیل). در حقیقت آنان با پیروی از دستورهای شیطان، خود را در اختیار او قرار داده بودند، و او هم «درد و رنج روحی» را از آنان گرفته بود و بیماری ها را به صورت سلامت، و زشتی ها را به شکل زیبایی به آنان نشان می داد. از این رو دیگر به هشدارهای پزشکان روح یعنی پیامبران هیچ توجّهی نمی کردند و آنان را دروغگو نیز می خواندند. تا اینکه فرصت جبران و اصلاح را از دست دادند و گرفتار عذاب خدا شدند. آری، این بلایی است که گناه و پیروی از شیطان به سر انسان می آورد. در حدیث عبرت آموزی از امام باقر(ع) می خوانیم: «هیچ چیزی مانند گناه، جان انسان را خراب نمی کند. دل و جان انسان با گناه روبه رو می شود و پیوسته با آن انس می یابد تا این که گناه، سراسر جانش را می پوشاند، و در آن هنگام، وجود و شخصیّت انسان زیر و رو می شود [و حق را باطل و باطل را حق می بیند].»
#تفسیر
🌷 نکته تفسیری صفحه ۴۰۱🌷
یک ترمز قوی!:
پیشتر خواندیم که گناه و نافرمانی خدا چگونه به انسان آسیب می رساند و ارتکاب پیوسته ی گناهان چگونه او را از سعادت ابدی اش باز می دارد. از این رو بدون شک یکی از مهم ترین دغدغه های هر انسان عاقلی باید خودداری از گناه و کارهای زشت باشد. از سوی دیگر، ما انسان ها به علت داشتن اختیار ممکن است گناه کنیم و روشن است که در دنیایی زندگی می کنیم که گناهان و غفلت ها از هر طرف ما را به سوی خود دعوت می کنند. برای همین باید دنبال راه کارهایی برای نیفتادن در دام شیطان باشیم. خدای مهربان در این آیه یک راه کار خوب و مطمئن را پیش روی ما گذاشته است: «نماز». آری، به فرموده ی این آیه، نماز، انسان را از کارهای زشت و بد باز می دارد؛ زیرا نماز، یک برنامه ی رشددهنده و کامل با ویژگی های منحصر به فرد است که در صورت اجرای صحیح، انسان را از بدی ها دور و به خوبی ها نزدیک می کند. شخص نمازگزار با گفتن تکبیرة الاحرام، خدا را بزرگ می شمرد و هر چیز و هر کس جز او را خوار و حقیر می داند. سپس با خواندن حمد، به آفریدگار توانای هستی توجّه می کند و به یاد زمانی می افتد که باید در مورد کارهایش در پیشگاه خدا پاسخگو باشد، و از خدا می خواهد که با افراد هدایت شده همراه شود و او را از گمراهی حفظ کند.
انسان، در نماز، در برابر خدا کمر خم می کند و در پیشگاهش به خاک می افتد، و بدین وسیله، از تکبّر و غرور و خودبینی دور می شود و خود را بنده و فرمانبردار خدا می شمرد. گذشته از محتوای پرمغز نماز، شخص نمازگزار با وضو گرفتن و پاک کردن جسم، به تطهیر روحش توجّه می کند و به یاد می آورد که باید لباس و محلّی که در آن نماز می خواند، از هر نوع حرام و غصب پاک باشد، و بدین ترتیب، به حقوق دیگران احترام می گزارد. خواندن نماز به طور مرتّب و پنج مرتبه در شبانه روز، انسان را از هیاهوی جهان مادّی خارج می کند و با خدای یکتا و جهان ملکوت پیوند می دهد و فرصتی برای عذرخواهی از خدا برای اشتباهات گذشته و تصمیم برای ساختن آینده ایجاد می کند، و به فرموده ی پیامبر گرامی اسلام، همچون چشمه ای که بر درِ خانه ی کسی باشد و او هر روز پنج مرتبه خود را در آن بشوید، انسان را از کثیفی های روح پاک می کند. البتّه روشن است که تمام نمازگزاران به یک اندازه از گوهر نماز بهره نمی برند و هر یک به قدر شایستگی و توجّه به این چشمه ی پربرکت، از آن بهره می برند. در هر صورت، نماز امّا رشته ی پیوند انسان با خداست که برای برخی رشته ای محکم و برای بعضی ضعیف و نازک است؛ امّا حتّی اگر به نازکی مویی شود، باز هم به انسان فایده می رساند. در روایتی می خوانیم که به پیامبر(ص) خبر دادند که جوانی نمازخوان گاهی گناهی نیز می کند. پیامبر(ص) فرمود: «سرانجام نمازش روزی او را از این کارها باز می دارد.» چنین نمازی البته با نمازی که با توجّه و حضور قلب خوانده می شود، بسیار متفاوت است. در روایتی از امام صادق(ع) می خوانیم: «کسی که دوست دارد ببیند نمازش قبول شده یا نه، باید ببیند نمازش او را از کارهای زشت و بد باز می دارد یا نه. به همان اندازه که باز می دارد، نمازش قبول شده است.»
#تفسیر