📸 تصویر کمتر دیده شده از شهید سلیمانی و شهید همت، به همراه سردار رحیم صفوی در دوران دفاع مقدس🌹
🖤@yaranemoud🖤
#کلنا_عباسک_یا_زینب_سلام_الله_علیها 🕊🌹
✨بسم رب الشهدا والصدیقین✨
شهید مهدی عزیزی
شهر:تهران
تولد: 1361
شهادت:1392
محل شهادت:سوریه
مهدی روز جمعه اول مهر سال 1361 در محله اتابک هاشم آباد تهران به دنیا آمد.شهید بعد از گرفتن دیپلم، برای ورود به دانشگاه افسری، امتحان داد و تا زمانی که جواب آن بیاید به سربازی رفت. دو ماه نگذشته بود که جواب آن آمد و در دانشگاه افسری امام علی علیه السلام پذیرفته شد.
عاشق امام و شهدا بود
مهدی، از بچگی عاشق امام خمینی بود، کار اداری را دوست نداشت و سال 80 در سپاه استخدام شد. همیشه احساس می کردم، این دنیا برایش تنگ است و آرام و قرار نداشت و سخنرانی ها و فیلم های زمان جنگ را می دید.
به شهید ابراهیم هادی ارادت ویژه ای داشت، به طوری که عکس این شهید همیشه در جیب لباسش بود. شب های جمعه و گاهی صبح جمعه به بهشت زهرا و سر مزار شهدا به خصوص شهدای گمنام می رفت. همچنین خیلی به دیدار خانواده های شهدا می رفت.
حدود 12 سال پیش، مهدی به همراه تعدادی از دوستانش به دیدن آیت الله حق شناس رفته بودند که آیت الله از بین دوستانش، فقط به مهدی یک دستمال داده و گفته بود اشک هایی که برای امام حسین می ریزی را با این دستمال پاک کن و آن را نگه دار تا در کفنت بگذارند. به دوستانش هم گفته بود که احترام این آقا را خیلی داشته باشید.
بار دیگر که به دیدن ایشان رفته بودند، آیت الله به محض این که مهدی را می بیند، گریه می کند
#روایت_عروج:
شهید مهدی عزیزی درمرداد 1392در حال دفاع از حریم حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) در خاک سوریه به دست تروریست های تکفیری به شهادت رسید.💔
🖤@yaranemoud🖤
#داستان
🕊
🌾خیلی قشنگه حتماً بخونید.
روزي حضرت داوود از يك آبادي ميگذشت. پيرزني را ديد بر سر قبري زجه زنان. نالان و گريان.
پرسيد: مادر چرا گريه مي كني؟
پيرزن گفت: فرزندم در اين سن كم از دنيا رفت.
داوود گفت: مگر چند سال عمر كرد؟
پيرزن جواب داد:350 سال!!
داوود گفت: مادر ناراحت نباش.
🌾 پيرزن گفت: چرا؟ پيامبر فرمود: بعد از ما گروهي بدنيا مي آيند كه بيش از صد سال عمر نميكنند.
پيرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسيد: آنها براي خودشان خانه هم ميسازند، آيا وقت خانه درست كردن دارند؟
حضرت داوود فرمود: بله آنها در اين فرصت كم با هم در خانه سازي رقابت ميكنند.
پيرزن تعجب كرد و گفت: اگر جاي آنها بودم تمام صد سال را به خوشحال کردن دیگران ميپرداختم.
@yaranemoud
✍امام صادق (ع) از یکی از یارانش پرسید :
چند بار حج رفتهای ؟ گفت : نوزده حج . امام فرمود : آن را به بیست حج برسان تا ثواب یکبار زیارت امام حسین(ع) برایت نوشته شود...
@yaranemoud
🔰 #اعلام_مراسم
🏴اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنا رُقَیَّةَ بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ(ع)
🏴مراسم عزاداری شهادت حضرت رقیه(س)
🔹سخنران حجت الاسلام والمسلمین داوری
🔹مداح: کربلایی علی اکبر امیدی
🔹زمان : پنجشنبه ١٠ شهريور ماه
بعد از نماز مغرب و عشاء
🔹مکان : مسجد حضرت فاطمه زهرا (س) ایثار۴
✅هیئت مذهبی بنی فاطمه
🌹منتظر تشریف فرمایی شما عزیزان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) هستیم.🌹
﷽ 🕊🖤 🕊﷽
❤️هی نگاهت بڪنم
گم بشوم در چشمت !
گـم شـدن ...
در شبِ چشمان تو
پیـــدا شـدن اسـت ...
سلام صبحتون شهدایی 🌺
#التماس_دعای_فرج_و_شهادت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🖤@yaranemoud🖤
حمید میاندار هیئت خیمة العباس بود. اهل بالا و پائین پریدن نبود؛ اما حسابی و محکم سینه می زد تا جایی که بعضی وقتها احساس می کردم بدنش توان این همه سینه زدن را ندارد. شب حضرت عباس (ع) شب ویژه ای برای حمید بود. آن شب موقع برگشت گفت: دوست دارم مدافع حرم شوم و دست و پاهایم فدایی حضرت زینب(س) شود مثل حضرت عباس (ع).
گفتم: حمید! لازم نیست این همه سینه بزنی. کمتر یا آرام تر سینه بزن. گفت: فرزانه! به خاطر این سینه زدن هاست که این سینه هیچ وقت نمی سوزد نه در دنیا و نه در آخرت.
چه خوب به آرزویش رسید. وقتی بدنش را آوردند، پاهایش بر اثر انفجار تله انفجاری متلاشی شده بود و مثل حضرت عباس (ع) دست و پاهایش در راه دفاع از حرم قطع شده بود. همه جای بدنش ترکش خورده بود؛ مگر سینه اش که سالم سالم بود. آنجا بود که یاد جمله حمید افتادم که می گفت: این بدن هیچ وقت نمی سوزد.😭💔
راوی: همسر شهید🌱
#امام_حسین
#شهید_حمیدسیاهکالی_مرادی🌹
🖤@yaranemoud🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
بـــــابـــــایی...💔😭
🖤@yaranemoud🖤
🥀🥀
همرزم← غلامحسن نماز میخوند دیدم سجدش خیلی طولانی شد تعجب کردم! صداش زدم و هراسان نگاهم میکرد گفت:خواب دیدم گفتم: چه خوابی؟ گفت: دستم توی دستان مبارک حضرت ابوالفضل(ع) بود نوری از آسمان آمد به طرفم از وسط نوری قشنگ، دستی بیرون آمد؛ با صدایی که برازنده آن نور باشد.گفت: دستت رو بده به من دستش را گرفتم. عالمی از مهر و شور و نشاط و هیجان خوش، یک جا ریخت توی دلم و داغ شدم گفتم: شما کی هستی؟ گفت: من حضرت ابوالفضل العباس(ع) هستم دستم توی دستان مبارک حضرت ابوالفضل(ع) بود که بیدارم کردی.» این ماجرا گذشت.
نزدیکای ظهر بودغلامحسن گفت بچه ها من خیلی تشنه هستم میروم توی سنگر آب بخورم
گفتیم زودباش، دست روی لب های خشکیده اش گذاشت که: تشنهام. تشنه، آب بخورم میام او داشت وارد سنگر میشد، ناگهان یک خمپاره راست خورد پیش پایش فریاد کشیدم، یا ابوالفضل، همراه بچه ها دویدم سمت سنگر، او غرق درخون هنوز دستش به آب نرسیده با لب تشنه در روز تولدش دستش را گذاشت توی دستان حضرت ابوالفضل(ع) و شهید شد.
تاریخ تولد: ۱ / ۸ / ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۶۲
محل تولد: گلستان، بندرگز
محل شهادت: مریوان
شهید غلامحسن خالصی
🍃🍃🍃🍃
🖤@yaranemoud🖤
دل کہ هوایی شود،پرواز است کہ آسمانیت
می کند و اگر بال خونین داشتہ باشی
دیگر آسمان، طعم ڪربلا می گیرد؛
دلها را راهی کربلای جبـهہها می کنیم
و دست بر سینہ، بہ زیار ت شهدا
می نشینیم ..🖤(!
「 #قابلحظهها 📸」
🖤@yaranemoud🖤
#تلنگر
🌸هیچ برگی از درختی نمی افتد مگراینکه خداوند از آن آگاه است.
(انعام ۵۹)
🔥آیاگناه ؟!! 😔😱آن هم درمحضرخدایی که ازافتادن یک برگ درخت حتی در دل سیاه شب و دردورترین جنگلهای این کره خاکی آگاه می باشد ☘
@yaranemoud
مۍخواهید خدا عاشقِ شما شود؟
قلم مۍزنید براۍ خدا باشد
گام برمۍدارید برای خدا باشد
سخن مۍگویید برای خدا باشد
همہ چی و همہ چی برای خدا باشد
ــــــــــــــــــــ
شهیدهمت
🖤@yaranemoud🖤