eitaa logo
فروشگاهِ کتابِ یار
315 دنبال‌کننده
205 عکس
45 ویدیو
0 فایل
ما اینجاییم تا بتونیم قدم کوچیکی برا ترویج کتاب خوانی برداریم:)🏃🏻 استان یزد ، شهرستان ابرکوه، بلوار کشاورز ، جنب کشاورز یازدهم صبح ها ساعت ۹ تا ۱۲ عصر ها ساعت ۱۶ تا ۱۹ مشاوره و فروش 🛵 📫 @fazagaard
مشاهده در ایتا
دانلود
عازم تهرانیم برای تشییع جنازه شهدا. انشالله روایتی کوتاه از سیر این سفر برای شما خواهیم نوشت 🔗 @yarbook
مترو های شلوغ و زن و مرد های مشکی پوشی که کنار هم ایستادن و همه به سمت دانشگاه تهران می رن
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خروجی های شلوغ مترو و عزاداری مردم پ.ن: مترو ها امروز در تهران رایگان هستند.
12.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا یکی از خیابون های نزدیک به دانشگاهه. همه کنار هم ایستاده بودیم. بلندگو ها در خیابان نصب شده بودند و صدای مراسم رو می شنیدم. با اولین کلمه حاج مهدی اشک ها سرازیر شد.سفر بخیر،شهیدی که شدی عاقبت به خیر.. مردم زیر آفتاب و سایه درخت اشک می ریختن. نماز رو هم همونجا زمزمه کردیم. ندای الصلاة الصلاة با گریه جمع همراه شده بود. و این شد آخرین نمازی که شهید جمهور در کنار حضرت آقا بود.
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این شعر دیگر بخشی از وجود ما شده. ما به علمدار هایی که نمی آیند و علمی که زمین نخواهد ماند عادت کرده ایم...
از خیابان قدس به سمت میدان انقلاب راه افتادیم. نقطه شروع تشییع قدم های کوتاه کنار هم حرکت می کردیم. شلوغ بود. غوغا بود. اشک بود. گرما بود. تهران بی تاب بود.
میدان انقلاب. معلوم نبود که ما به بدرقه او آمده بودیم یا او با این لبخند گرم ما را بدرقه می کرد. غوغا بود. اشک عضوی دگر از تن ما شده بود.
چه خبر از آرمان، شهید عزیز ما؟
همه جای شهر مشکی پوش بود. و در جای جای تهران دسته هایی از پسران ، دختران ، زنان و مردان مشکی پوش در حال حرکت بودند. تهران قلب خود را برای او خالی گذاشته بود. و او امروز در قلب تهران نشست. قلب تهران از امروز به نام اوست.او که دیگر در تهران پا نخواهد گذاشت. شلوغی و گرما به ما اجازه نداد تا میدان آزادی ادامه دهیم اما دل هایمان با ماشین شهدا در کنار مردم حرکت می کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفر ما هم کوتاه بود. درست به کوتاهی دوران ریاست جمهوری او. تهران دیگر رئیسی را نمی دید. دیگر به انتظار نمی نشست تا او از سفر استانی خود بازگردد. تهران خشمگین بود. بر در و دیوار می زد تا شاید او نرود...