🥀 باسمه تعالی
💠 مادری نصرانی
زکریا بن ابراهیم، جوانی است تازه مسلمان که در عصر حیات امام صادق (علیه السلام) زندگی میکند.
او میگوید بعد از اینکه حج را به جا آوردم، خدمت حضرت صادق (علیه السلام) رسیدم و عرض کردم :
من نصرانى بودم و مسلمان شدم.
امام (علیه السلام) فرمود:
از اسلام چه دیدى؟
🍃 عرض کردم: کلام خداوند عز و جل که فرماید: "تو نمیدانستی کتاب و ایمان چیست، ولى ما آن را نورى قرار دادیم که هر که را بخواهیم، بدان هدایت کنیم"
🌷 امام صادق (علیه السلام) فرمود: "به راستی خداوند تو را رهبرى فرموده است. سپس آن حضرت سه بادر در حق زکریا دعا فرمود: "خدایا هدایتش فرما". بعد از آن، خطاب به او فرمود:پسر جان، هر چه میخواهى سؤال کن.
🍃 زکریا به آن حضرت عرض کرد: "پدر و مادر و خانواده من نصرانى هستند و مادرم نابیناست، آیا من همراه آنها بمانم و با آنها باشم؟"
🌷 امام صادق(علیه السلام) فرمود: "از مادرت مراقبت کن و با او خوشرفتار باش، هنگامی که از دنیا رفت، خودت امور خاکسپاری مادرت را بر عهده بگیر و به دیگران وامگذار."
🌻 زکریا میگوید: هنگامی که به کوفه رفتم، نسبت به مادرم مهربانى کردم، خودم به او غذا میدادم، خودم لباسش را میشستم و خدمتگزار او بودم. روزی مادرم به من گفت:
"پسر جان! آن زمان که دین مرا داشتی رفتارت با من این گونه نبود، چطور از زمانی که به این دین روی آوردی برخوردت اینقدر تغییر کرده است؟"
⚘ گفتم: "مردى از فرزندان پیامبر ما به من چنین دستور داده است."
🔸️ مادرم گفت: "آن مرد پیامبر است؟"
گفتم: "نه؛ بلکه پسر یکى از پیامبران است."
⚘ مادرم گفت: "پسر جان این مرد پیامبر است، زیرا دستورى که به تو داده، از سفارشهای پیامبران است."
🍃 گفتم: "مادرم! پیامبر ما آخرین پیامبران است و بعد از او پیامبری مبعوث نخواهد شد. آن مرد پسر پیامبر است."
❤ مادرم گفت: "دین تو بهترین دین است، آن را به من عرضه کن." من نیز اسلام را به او عرضه کرده و تعلیم نمودم؛ او نیز مسلمان شد و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را به جا آورد.
🌻 زکریا میگوید: شب هنگام، مادرم دچار عارضهای گشت و بیمار شد. رو به من کرد و گفت: "پسرم! آنچه به من آموختى دوباره بیاموز." من نیز آنها را تکرار کردم. مادرم به آنها اقرار کرد و از دنیا رفت.
صبح فردا، زکریابن ابراهیم طبق فرموده امام خود، بر پیکر مادر نماز خواند و او را به خاک سپرد.
🌺 نتیجه:
آیا همواره در زندگی، نوع رفتار ما با مادران و پدرانمان طبق سفارشهای پیامبران صورت میگیرد؟!
📚 "اصول کافی"مرحوم ثقة الإسلام کلینی، جلدسوم، کتاب الایمان والکفر
https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922
#علیرضا_ملاعباسی
🥀 باسمه تعالی
💠 بوى عطر
🌷 مرحوم آخوند ملاعلى همدانى رحمة الله عليه، حكايت نموده اند كه:
روزى پيرمردى جهت حساب خمس و زكات نزد من آمد، متوجه شدم كه از آن پيرمرد بوى عطر عجيبى به مشامم
می رسد كه تا به حال نظير آن را استشمام نكرده ام.
پرسيدم از چه عطرى استفاده می كنى؟
گفت: اين بوى خوش، قصه اى دارد كه تا كنون آن را براى احدى نقل نكرده ام. قصه اين است شبى در عالم خواب پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را زيارت نمودم، در حالى كه آن حضرت نشسته بودند و حدود ده يا بيست نفر اطراف ايشان حضور داشتند و من هم در آن مجلس بودم.
حضرت فرمودند:
كدام يك از شما بر من زياد صلوات
می فرستيد؟ می خواستم بگويم كه من زياد صلوات می فرستم، اما ساكت شدم.
بار دوم پرسيدند:
باز هم كسى پاسخ نگفت.
براى بار سوم حضرت فرمودند:
كدام يك از شما بر من زياد صلوات می فرستد؟ می خواستم بگويم من، كه با خود فكر كردم شايد ديگران بيشتر از من صلوات می فرستند.
🌺 پس آنگاه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، بلند شدند و خطاب به من فرمودند:
شما بر من زياد صلوات می فرستى و مرا بوسيد. از آن پس اين بوي عطر از من استشمام مي گردد.
🌷بر محمد و آل محمد صلوات🌷
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922
#علیرضا_ملاعباسی
🥀 باسمه تعالی
💠 کمک پیامبر عظیم الشان اسلام
(صلی الله علیه و آله و سلم)
🔸ﺯﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺳﺎﺭﻩ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯﺟﻨﮓ
ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ
ﺍﮐﺮﻡ صلی الله علیه و آله ﺭﻓﺖ!
🔸ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
- ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ؟
- ﻧﻪ
- ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ
ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ؟
- ﻧﻪ
- ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ؟
- ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ،
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ
ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ، ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ
ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﺑﻪ ﻣﻦ
ﺑﺪﻫﯿﺪ!
- ﺗﻮ ﮐﻪ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺧﻮﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﮑﻪ ﺑﻮﺩﯼ
ﭼﻄﻮﺭ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟!
- ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯﻩ
ﺧﻮﺍﻧﯽ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ!
🔸ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (صلی الله علیه و آله) ﺑﻪ
ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ
ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ!
ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ
ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ!
🔹ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻏﺮﯾﺐ ﺍﺳﺖ!
۱. ﯾﮑﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ
ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ
ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎﻩ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻩ!
۲. ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ
ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ ﺑﻠﮑﻪ
ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ!
۳. ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽ
ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻫﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ!
ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ!
🌺ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ؟!
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
📚 منبع: علامه ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺿﺎ ﺣﮑﯿﻤﯽ،
ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ
ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ 232
https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922
#علیرضا_ملاعباسی
✨﷽✨
آیت الله بهاء الدینی(ره) میفرمودند:
من سیزده ساله بودم، سیدی در کوه خضر می نشست که به او می گفتند: سید سکوت.
بیست سال بود که حرف نمی زد.
من با بعضی بچه ها رفته بودیم کوه خضر و او را دیدیم.
⚘شخصی از روستائی آمد گفت:
مریض داریم او را دعا کنید! سید با حرکات دست و اشاره به او تفهیم کرد که مریض خوب شد، بعد معلوم شد که مریض خوب شده است!
⚘ پس از بیان این مطلب، فرمودند:
بزرگان هم به او سر می زدند.
🌷 استاد فاطمی نیا می فرمودند: خدمت آیت الله بهاءالدینی رسیدم.
گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دستشان را بردند به طرف لبشان و فرمودند:
«درِ آتش را بسته بود» دوستان در حرف زدنمان باید خیلی زیاد دقت داشته باشیم
🍃 شاید یکی از حکمت هایی که خدا دو گوش و یک زبان برای ما گذاشته این باشد که باید دو برابر آنچه میگوییم گوش دهیم!
یک تکنیک ساده و مهم برای مهار زبان بی حساب: «قاعده مکث» است، این را تمرین کنیم و بر زندگی خود ««ملکه»» کنیم که قبل از هر سخنی؛ مثلا ده ثانیه مکث کنیم و خوب فکر کنیم این حرفی که میزنم رضایت خدا در آن است یا رضایت شیطان؟!
آیا این حرفی که میزنم مشکلی را حل میکند و امید می بخشد یا نه؟!
اینکه این حرفی که میزنم آیا واجب است یا حرام؟!
اگر واجب نیست «نگویم»؛ به همین سادگی! این را ملکه کنیم و تمرین کنیم... بعد از یک مدت خود به خود کم حرف خواهیم شد.
💠 نکته پایانی و مهم:
به قول معروف؛ کلمات بیشتر از گلوله ها آدم کشتند! حال انسان یا خودش را میکشد و اهل النار میشود، یا شخص دیگری را!
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
https://chat.whatsapp.com/JrqVN7Iko9eHuEOHaPcxAG
🌿☘🌷🌺🥀🌴🖤❤️💚🍀🌾🍁🍂🌲🎋🌱
#علیرضا_ملاعباسی
🥀 باسمه تعالی
💠اگر اینگونه باشیم چه می شود؟؟
🙏حسن معاشرت یک عالم شیعی در
میان اهل سنت
🌷یکی از بزرگان نقل می کند که:
مرحوم سید محسن امین عاملی را در تشییع جنازه یکی از بزرگان علماء سنی در بازار جمعه حمیدیه شام دیدم.
با سرعت به سویش شتافتم سلام کرده و دستش را بوسیدم و دنبال او حرکت کردم تا آنکه به مسجد اموی رسیدیم.
🍃 مسجد مملو از جمعیت شد.
سید بر آن جنازه نماز خواند.
پس از نماز مردم می خواستند دست سید را ببوسند تا آنجائی که گاهی یک نفر دست سید را می بوسید و می رفت و جهت بوسیدن دست سید دوباره بر می گشت.
🌺 می گوید:
من از این مقام سید تعجب کردم و با خود گفتم چرا این همه سنی دست یک عالم شیعی را می بوسند؟
از سید از این همه احترام که نسبت به او شده است سوال کردم.
🌾سید فرمودند:
این نتیجه ده سال خوش رفتاری و معاشرت و سلوک با مردم است.
بعداً فرمودند:
من وقتی به شام آمدم بعضی از نادان ها سختترین دشمنان را بر من شوراندند و هر وقت در خیابان راه می رفتم فرزندان خود را دستور می دادند که به من سنگ بزنند.
بعضی اوقات عمامه ام را از عقب می کشیدند و من بر همه آزارها صبر می کردم.
با آنها خوش رفتاری کرده
آنها را احترام نمودم
در تشییع جنازه آنها شرکت می کردم
به عیادت مریض های آنان می رفتم جویای احوال آنها می شدم
با آنها با خوش رفتاری و مهربانی صحبت می کردم تا آنکه دشمنی آنها مبدل به دوستی شد.
📚 منبع: مردان علم در میدان عمل تالیف سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)
🌱https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922
⚘🌱⚘🌱⚘🌱⚘🌱⚘🌱⚘🌱
#علیرضا_ملاعباسی
🥀 باسمه تعالی
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند در حالی که طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند.
✍ پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود ) و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسی است؟"
پس جمعیت حاضر، ابوبکر را نشان دادند
🍃 پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟
ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است
راهب پرسید نام دیگرت چیست؟
ابوبکر گفت "صدیق" است.
🌱 راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟
ابو بکر گفت "نه هرگز"
پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.
✍ ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟
راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمده ایم جواهر و اشیاء گرانبهایی بهمراه داریم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم، پس اگر توانست سوالات ما را پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان تقسیم کند و اگر نتوانست سوالات ما را پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم.
✍ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس، راهب گفت باید به من امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی، پس سوالاتت را بپرس.
✍راهب سوالش را مطرح کرد:
1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟
*چه چیزاست که از آن خدا نیست؟*
2)ما هو شئ لیس عندالله؟
*چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟*
3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟
*آن چیست که خدا آن را نمیداند؟*
پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد.
جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟ خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند.
✍ راهب نا امید گشته قصد بازگشت به روم کرد، ابوبکر گفت:
ای دشمن خدا اگر عهد بر امان دادنت نبسته بودم زمین را به خونت رنگین می کردم .
✍سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی (علیه السلام) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند.
پس امام علی علیه السلام بهمراه پسرانش امام حسن (علیه السلام )و امام حسین (علیه سلام ) میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند.
✍ابوبکر خطاب به راهب گفت:
آنکه در جست و جویش هستی آمد، پس هر سوالی داری از او بپرس!
🌲راهب رو به امام علی ( علیه سلام) کرده و پرسید نامت چیست؟
امام علی علیه السلام فرمودند:
نامم نزد یهودیان *"الیا"* نزد مسیحیان *"ایلیا"* نزد پدرم *"علی"* و نزد مادرم *"حیدر"* است.
پس راهب گفت، نسبتت با نبی صلی الله علیه و آله چیست؟
✍ امام (علیه السلام )فرمودند:
او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم.
پس راهب گفت، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی.
پس به سوالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد.
✍ امام علی علیه السلام پاسخ دادند:
فإن الله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا، فلیس من الله ظلم لأحد، فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک
🔹 *آنچه خدا ندارد، زن و فرزند است.*
🔹 *آنچه نزد خدا نیست، ظلم است*
🔹 *و آنچه خدا نمیداند، شریک و همتا برای خود است*
پس راهب با شنیدن این پاسخها، امام علی را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت:
"أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة"
✳️به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در کتابهای پیشین حیدر است، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری، سپس تمام هدایا را به امام علی علیه سلام تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد.
⬅️ * پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام را نشردهد، مادامی که از آن نوشته اثری باقیست ملائکة الله برای او استغفار می کنند
📚 منبع: الإحتجاج مرحوم طبرسی
🎊فقط حیدر امیرالمومنین است...🎊
https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922
#علیرضا_ملاعباسی
🥀 باسمه تعالی
💠 مناظره من با یک زن بهایی!
🌟 رفته بودم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، تاکسی سوار شدم از حرم به سمت بلوار امین. یه زن جلو و یه پیر زن عقب نشسته بودن.
از همون اول شروع کرد به غرغر که چقدر گرونیه.....، نگاه کنید ۲۴۰ کیلو طلا رو گنبده! چرا برنمیدارن خرج فقرا کنن؟!
🔸️بعد گفت حضرت زهرا معلوم نیست قبرش کجاست، دارن با پول ما، براش حرم میسازن!؟!
پول ما را میبرن عراق، صحنها را بزرگ میکنن........ عراق آباد بشه
☹ زن جلویی سر تکون میداد و راننده هم هیزم تو آتیش میریخت که چقدرررر گرونیه و قیمت لاستیک و صفحه کلاج و...
❄ معمولا تو تاکسی وارد بحث با کسی نمیشم و سکوت میکنم.. ولی اسم اهلبیت (علیه السلام) رو که برد و دیدم زیارت رو نشونه گرفته، نتونستم سکوت کنم!
🌺 گفتم:
⚘خانم! برای حضرت زهرا(سلام الله علیها) حرم نمیسازن، اسم یه صحن تو حرم حضرت علی (علیه السلام) رو بنام ایشون گذاشتن..
⚘کسی هم پول زور از هیچکس نمیگیره تا صحن و حرم بسازن، هر کی بخواد با نذر و عشق کمک میکنه❤️
⚘اون حرمها هم مال عراق نیست، مال کل شیعه و ملت اسلامه. مگه حرم امام رضا (علیه السلام) مال کل شیعیان نیست؟!
اما این طلاهای گنبد اینا رو بردارن خرج فقرا کنن؟! اینا رو خود فقرا دادن که صحن و سرای اهلبیت (علیهم السلام) آباد باشه..
🔥 برگشت و گفت:
بهایی از مسلمون بهتره، اونا به هم کمک میکنن، اگه فقیر بینشون باشه بهش میرسن (اینجا معلوم شد پیرزن مکار، بهاییه)
✅ گفتم:
رو گنبد قبر بهاالله تو حیفا، اسرائیل، ۱۲ هزار آجر طلاس! چرا ورنمیدارین خرج فقرا کنین؟!!
🔥 گفت: ما مظلومیم، حق تحصیل و حق کار و هیچی نداریم.. گناه مون چیه. جز اینکه مسلمون نیستیم؟! جز اینکه یه دین مدرن و بروز داریم؟
✅ گفتم:
گناه تون اینه که تشکیلات هستین. نه دین. تشکیلات میگه:
با کی ازدواج کنین. با کی حرف بزنین، به چی فکر کنین، از بچگی جاسوس و خائن بار میاین..
از قحطی ساختگی انگلیسیا زمان قاجار تا جلادهای ساواک همه جا شما با چنگالهاتون مردم شیعه ایران رو آزار دادین، حتی اسرائیل هم شما رو میشناسه و حق ندارین بیش از ۱۰ روز تو فلسطین اشغالی باشین.. اونا هم میدونن شما چقدر خائن و بدطینت هستین!!!
🍃 اما، تو کدوم دین به قبر یه آدم نماز میخونن و سجده میکنن؟! که شما به قبر بها سجده میکنین. 😕
🍃 تو کدوم دین میگن یه آدم، خداست معاذالله که بها میگه من خدا هستم
🍃شما دم از حقوق_زن و مدرنیته میزنین؟! عجیبه! زن بهایی حتی ارث شوهرشو نمیبره و همه ارث رو باید بدین تشکیلات، تشکیلات استالین آنقدر دیکتاتوری نبود، که تشکیلات شما هست!
🍃اونقدر عقب مونده هستید که مرد میتونه با خواهر و مادر و دختر خودش ازدواج کنه، بجز زن پدر! چون بها میخواست دست پسراش به زنش نرسه، ازدواج با زن پدر و ممنوع کرد فقط با مادر آره، با زن پدر نه !
🔥 پیرزن بهایی بهت زده و عصبی نگاه میکرد.. گفت آقا نگه دار پیاده میشم
ــــــــــــــــ
🚩 شیعه علی در پرتگاه مجازی، مجهز باش...
#علیرضا_ملاعباسی
https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922
🥀 باسمه تعالی
💠 به بهانه نوروز
در زمان تدريس در دانشگاه پرينستون، دکتر حسابي تصميم مي گيرند سفره ي هفت سيني براي انيشتين و جمعي از بزرگترين دانشمندان دنيا از جمله "بور"، "فرمي"، "شوريندگر" و "ديراگ" و ديگر استادان دانشگاه بچينند و ايشان را براي سال نو دعوت کنند...
🔸️ آقاي دکتر خودشان کارت هاي دعوت را طراحي مي کنند و حاشيه ي آن را با گل هاي نيلوفر که زير ستون هاي تخت جمشيد هست (لوتوس) تزئين مي کنند و منشا و مفهوم اين گل ها را هم توضيح مي دهند.
🌱 دکتر مي گفت:
"براي همه کارت دعوت فرستادم و چون مي دانستم انيشتين بدون ويالونش جايي نمي رود، تاکيد کردم که سازش را هم با خود بياورد.
همه سر وقت آمدند اما انيشتين 20دقيقه ديرتر آمد و گفت:
چون خواهرم را خيلي دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ايرانيان را ببيند.
⚘ من فورا يک شمع به شمع هاي روشن اضافه کردم و براي انيشتين توضيح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضاي خانواده شمع روشن مي کنيم و اين شمع را هم براي خواهر شما اضافه کردم.
به هر حال بعد از يک سري صحبت هاي عمومي، انيشتين از من خواست که با دميدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم.
من در پاسخ او گفتم:
ايراني ها در طول تمدن 10هزار ساله شان حرمت نور و روشنايي را نگه داشته اند و از آن پاسداري کرده اند.
براي ما ايراني ها شمع نماد زندگيست و ما معتقديم که زندگي در دست خداست و تنها او مي تواند اين شعله را خاموش کند يا روشن نگه دارد."
🌟 آقاي دکتر مي خواست اتصال به اين تمدن را حفظ کند و مي گفت بعدها انيشتين به من گفت:
"وقتي برمي گشتيم به خواهرم گفتم حالا مي فهمم معني يک تمدن 10هزارساله چيست.
ما براي کريسمس به جنگل مي رويم درخت قطع مي کنيم و بعد با گلهاي مصنوعي آن را زينت مي دهيم اما وقتي از جشن سال نو ايراني ها برمي گرديم همه درخت ها سبزند و در کنار خيابان گل و سبزه روييده است."
💐 بالاخره آقاي دکتر جشن نوروز را با خواندن دعاي تحويل سال آغاز مي کنند و بعد اين دعا را برای مهمانان تحليل و تفسير مي کنند...
به گفته ي ايشان همه در آن جلسه از معاني اين دعا و معاني ارزشمندي که در تعاليم مذهبي ماست شگفت زده شده بودند.
بعد با شيريني هاي محلي از مهمانان پذيرايي مي کنند و کوک ويلون انيشتين را عوض مي کنند و يک آهنگ ايراني مي نوازند.
همه از اين آوا متعجب مي شوند و از آقاي دکتر توضيح مي خواهند.
ايشان پاسخ می دهند که موسيقي ايراني يک فلسفه، يک طرز تفکر و بيان اميد و آرزوست.
انيشتين از آقاي دکتر مي خواهند که قطعه ي ديگري بنوازند.
🌾 پس از پايان اين قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انيشتين که چشم هايش را بسته بود چشم هايش را باز کرد و گفت:
"دقيقا من هم همين را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره ی هفت سين را ببيند..."
🌻 آقاي دکتر تمام وسايل آزمايشگاه فيزيک را که نام آنها با "س" شروع مي شد توي سفره چيده بود و يک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرينستون گرفته بود.
بعد توضيح مي دهد که اين در واقع هفت چين يعني 7 انتخاب بوده است.
🌱 تنها سبزه با "س" شروع مي شود به نشانه ي رويش...
🌱 ماهي با "م" به نشانه ي جنبش،
🌱آينه با "آ" به نشانه ي يکرنگي،
🌱شمع با "ش" به نشانه ي فروغ زندگي و ...
همه متعجب مي شوند و انيشتين مي گويد آداب و سنن شما چه چيزهايي را از دوستي، احترام و حقوق بشر و حفظ محيط زيست به شما ياد مي دهد.
آن هم در زماني که دنيا هنوز اين حرف ها را نمي زد و نخبگاني مثل انيشتين، بور، فرمي و ديراک اين مفاهيم عميق را درک مي کردند.
🌺 يک کاسه آب هم روي ميز گذاشته بودند و يک نارنج داخل آب قرار داده بودند.
آقاي دکتر براي مهمانان توضيح مي دهند که فلسفه ی اين کاسه 10هزارسال قدمت دارد.
آب نشانه ي فضاست و نارنج نشانه ي کره ي زمين است و اين بيانگر تعليق کره زمين در فضاست.
🙏 انيشتين رنگش مي پرد عقب عقب مي رود و روي صندلي مي افتد و حالش بد مي شود.
از او مي پرسند که چه اتفاقي افتاده؟
مي گويد:
"ما در مملکت خودمان 200 سال پيش دانشمندي داشتيم که وقتي اين حرف را زد کليسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10هزار سال پيش اين مطلب را به زيبايي به فرزندانتان آموزش مي دهيد.
علم شما کجا و علم ما کجا؟!"
خيلي جالب است که آدم به بهانه ي نوروز يا هر بهانه ي خوب ديگر، فرهنگ و اعتبار ملي خودش را به جهانيان معرفي کند.
📚 منبع:
کتاب خاطرات دکتر محمود حسابی بنام استاد عشق که توسط فرزندش ایرج حسابی چاپ و نشر گردیده
🌷🌾🌻🌲🌺🌱💐🍃⚘🍂🌲⚘
#علیرضا_ملاعباسی
https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922
🌹🌴💧❤️🤍💚💧🌴🌹
🥀 باسمه تعالی
🔹 من یاغی نیستم
🌷 روزی مرحوم آخوند کاشی رحمت الله علیه مشغول وضو گرفتن بودند..
☄️ شخصی با عجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد...
💧با توجه با این که مرحوم آخوند کاشی خیلی با دقت وضو می گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را بجا می آورد؛ قبل از اينكه وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود...!
به هنگام خروج، با مرحوم کاشی رو به رو شد.
🌻 ایشان پرسیدند:
چه کار می کردی؟ ...
☄️ گفت: هیچ.
🌺 فرمود: تو هیچ کار نمی کردی!؟
☄️ گفت: نه! (می دانست که اگر بگوید نماز می خواندم، کار بیخ پیدا می کند)
🌼 آقا فرمود: مگر تو نماز نمی خواندی!؟
☄️ گفت: نه!
🌸 آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می خواندی...!
☄️ گفت: نه آقا اشتباه دیدید!
🌿 سؤال کردند: پس چه کار می کردی؟
☄️ گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم *من یاغی نیستم،* همین!
🔹 این جمله در مرحوم آخوند
(رحمة الله عليه) خیلی تأثیر
گذاشت... تا مدت ها هر وقت از
احوال آخوند می پرسیدند،ایشان
با حال خاصی می فرمود:
*من یاغی نیستم*
*_خدایا ما خودمون هم می دونیم که عبادتی در شان خدایی تو نکردیم... نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست!.._*.
فقط اومدیم بگیم که:
*خدایا ما یاغی نیستیم....*
*بنده ایم...*.
*اگه اشتباهی کردیم مال جهلمون بوده...*
الهی العفو ...... خدایا ما رو ببخش
لطفا همین جمله را از ما قبول کن
🌸🌿🥀🌿🌺🌿🌻🌿🌷🌿💐
https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922
#علیرضا_ملاعباسی
پرهای معرفت:
🥀 باسمه تعالی
چرا حضرت یوسف 400 سال بعد توسط حضرت موسی تدفین شد
حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ به قدری محبوبیت اجتماعی پیدا کرده و عزّت فوق العاده ای نزد مردم مصر داشت که پس از فوتش بر سر محل به خاک سپاریش نزاع شد. هر طایفه ای می خواست جنازه یوسف در محل آنها دفن شود، تا قبر او مایه برکت در زندگی شان باشد. بالاخره رأی بر این شد که جنازه یوسف را در رود نیل دفن کنند، زیرا آب رود که از روی قبر رد میشد مورد استفاده همه قرار میگرفت و با این ترتیب همه مردم به فیض و برکت وجود پاک حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ میرسیدند.
🌷 حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ را در میان رود نیل دفن کردند تا زمانی که حضرت موسی ـ علیه السلام ـ میخواست با بنی اسرائیل از مصر خارج شود. در این هنگام جنازه را از قبر درآورده و به سوی فلسطین آورده و دفن کردند، تا به وصیت حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ عمل شده باشد.
🌺 آرامگاه منتسب به حضرت یوسف
جالب توجه این که: مدتی ماه (بر اثر ابرهای متراکم) بر بنی اسرائیل طلوع نکرد (هرگاه میخواستند از مصر به طرف شام بروند احتیاج به نور ماه داشتند و گرنه راه را گم میکردند)...
به حضرت موسی ـ علیه السلام ـ وحی شد که استخوانهای یوسف را از قبر بیرون آورد (تا وصیت او انجام گیرد) در این صورت، ماه را بر شما طالع خواهم کرد.
🍃 موسی ـ علیه السلام ـ پرسید که چه کسی از جایگاه قبر یوسف آگاه است؟
🌷گفتند: پیرزنی آگاهی دارد. موسی ـ علیه السلام ـ دستور داد که آن پیرزن را که از پیری، فرتوت و نابینا شده بود، نزدش آوردند.
حضرت موسی ـ علیه السلام ـ به او فرمود: «آیا قبر یوسف را میشناسی؟» پیرزن عرض کرد: آری. حضرت موسی ـ علیه السلام ـ فرمود: ما را به آن اطّلاع بده.
🌸 او گفت: اطلاع نمیدهم مگر آن که چهار حاجتم را بر آوری:
اول: این که پاهایم را درست کنی.
دوم: اینکه از پیری برگردم و جوان شوم.
سوم: آن که چشمم را بینا کنی .
چهارم: آن که مرا با خود به بهشت ببری.
🌼 این مطلب بر موسی ـ علیه السلام ـ بزرگ و سنگین آمد. از طرف خدا به موسی ـ علیه السلام ـ وحی شد، حوائج او را برآور. حوائج پیر زن برآورده شد.
آن گاه او مکان قبر یوسف ـ علیه السلام ـ را نشان داد. موسی ـ علیه السلام ـ در میان رود نیل جنازه یوسف ـ علیه السلام ـ را که در میان تابوتی از مرمر بود بیرون آورد و به سوی شام برد. آن گاه ماه طلوع کرد.
🌿 از این رو، اهل کتاب، مردههای خود را به شام حمل کرده و در آن جا دفن میکنند. جنازه یوسف ـ علیه السلام ـ را (بنابر مشهور) کنار قبر پدران خود دفن کردند.
اینک در شش فرسخی بیت المقدس، مکانی به نام قدس خلیل معروف است که قبر یوسف ـ علیه السلام ـ در آن جا است.
🌿🌼🌿🌸🌿🌷🌿🌺🌿🥀🌿💐🌿
https://eitaa.com/yasahe
کانال یا صاحب الزمان عج ادرکنی و لا تهلکنی 💚🖤💙💕📗💙💕📗💛💚🖤💙💕📗💛💚🖤💙
#علیرضا_ملاعباسی
نقل از پرهای معرفت
(1) تفسیر مجمع البیان، ج 5، ص 266.
(2) تاریخ انبیاء، سید هاشم رسولی محلاتی، ص324، به نقل از «اثبات الوصیة»، ص 38.
(3) علل الشرایع، ص 107؛ بحارالانوار، ج 13، ص 127.
https://eitaa.com/yasahe
اللهم عجل لولیک الفرج 💛💚💛💜🌹❤️🌹
🥀 بسمه تعالی
رفتارهایي كه شيطان را ضعيف میڪند
🔥روزى شيطان در گوشه مسجد الحرام ايستاده بود
حضرت رســـــ💚ـــــول هم سرگرم طواف خانه خدا بودند
وقتى آن حضرت از طواف فارغ شد، ديد ابليس ضعيف ورنگ پريده، كنارى ايستاده است، فرمود: تو را چه مى شود كه چنين ضعيف و رنجوری؟
🔥گفت:
از دست امت تو گداخته شدم
فرمود:
مگر امت من با تو چه ڪرده اند؟
🔥گفت:
چند خصلت نيكو در ايشان است، من هر چه تلاش مى كنم اين خوى را از ايشان بگیرم نمى توانم
فرمود:
آن خصلت ها كه تو را ناراحت كرده ڪداماند؟
🔥گفت:
1⃣ اين كه هرگاه به يكديگر مى رسند سلام مى كنند و سلام يكى از نامهاى خداوند است.
2⃣ اين كه وقتى با هم ملاقات كنند به هم دست مى دهند و آن را چندان ثواب است كه هنوز دست از يكديگر برنداشته حق تعالى هر دو را رحمت مى كند.
3⃣وقت غذا خوردن و شروع كارها "بسم الله" مى گويند و مرا از خوردن آن طعام و شركت در آن دور مى كنند.
4⃣ هر وقت سخن مى گويند: "ان شاءالله" بر زبان مى آورند و به قضاى خداوند راضى مى شوند و من نمى توانم كار آنها را از هم بپاشم، آنان رنج و رحمت مرا ضايع مى كنند.
5⃣ از صبح تا شام تلاش مى كنم تا اينان را به معصيت بكشانم
باز چون شام مى شود، توبه مى كنند و زحمات مرا از بين مى برند و خداوند به اين وسيله گناهان آنان را مى آمرزد.
6⃣از همه اينها مهمتر اين است كه وقتى نام تو را مى شنوند با صــــــــــداى بلند "صــــــــــلوات" مى فرستند و من چون ثواب صلوات را مى دانم، از ناراحتى فرار مى كنم؛ زيرا طاقت ديدن ثواب آن را ندارم.
7⃣ ايشان وقتى اهل بيت تو را مى بينند، به ايشان مهر مى ورزند و اين بهترين اعمال است...
📚 انوارالمجالس، صفحه ۴۰
https://eitaa.com/yasahe
اللهم عجل لولیک الفرج 🕋🌹🪸💛💜🩷🍀🌹🪸💛💜🩷🍀
🌹 کانال یا صاحب الزمان عج ادرکنی و لا تهلکنی 💫🌹
🪸💛💜
#علیرضا_ملاعباسی
🥀 باسمه تعالی
🔆 حرفهایت را از صافی رد کن
🔹 شخصی نزد همسایهاش رفت و گفت:گوش کن، میخواهم چیزی برایت تعریف کنم:
دوستی به تازگی در مورد تو میگفت…
🔸 همسایه حرف او را قطع کرد و گفت:
قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان صافی گذراندهای یا نه؟
🔹آن شخص گفت:
کدام صافی؟
🔸همسایه گفت:
اول از میان صافی واقعیت.
آیا مطمئنی چیزی که تعریف میکنی واقعیت دارد؟
🔹شخص گفت:
نه، من فقط آن را شنیدهام.
شخصی آن را برایم تعریف کرده است.
🔸همسایه سری تکان داد و گفت:
پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذراندهای.
یعنی چیزی را که میخواهی تعریف کنی، باعث خوشحالیام میشود.
🔹گفت:
دوست عزیز، فکر نکنم شاید تو را خوشحال نکند.
🔸همسایه گفت:
بسیار خب، پس اگر مرا خوشحال نمیکند، حتما از صافی سوم یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که میخواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم میخورد؟
🔹شخص گفت:
شاید بدرد تو نخورد!!!
🔸همسایه گفت:
پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحالکننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی.
پ.ن:
آنچه امروز وجه غالب گفتگو هاست، عده ای را می رنجاند، بعضی ها را از بعضی دور می کند و نیز نفاق و اختلاف را در جامعه می گستراند مبتنی بر شنیده هاست.
امام سجاد علیه السلام می فرماید:
فاصله میان واقعیت و کذب چهار انگشت است آنچه که با چشم دیدی قبول کن و آنچه که با گوش شنیدی محکم بزن به دیوار فضربوه علی الجدار یعنی قبول نکن.
آخرت خود را به خاطر دنیای دیگران مسوزان.
🙏🌷🙏🌷🙏🌷🙏🌷🙏🌷🙏
#علیرضا_ملاعباسی
https://eitaa.com/yasahe
🟫🟪 اللهم عجل لولیک الفرج 🔲 ⬛ 🔲 ⬛ 🔲 🟫 💜 🩵
🖤💙 الهی و ربی من لی غیرک 🟦⬛https://ble.ir/y133s
🩷🟩🌹🩵🟥🟨
🟨🟥🩵🌹🩷⬛🟦💙
🖤
🟪🟫