وَ أَخَذَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ: عُقْبَةَ بْنَ سِمْعَانَ، فَقَالَ لَهُ: مَا أَنْتَ؟
قَالَ: أَنَا عَبْدٌ مَمْلُوكٌ، فَخَلَّى سَبِيلَهُ، فَلَمْ يَنْجُ أَحَدٌ مِنْهُمْ غَيْرُهُ.
[وطئ الخيل]
ثُمَّ إِنَّ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ نَادَى فِي أَصْحَابِهِ: مَنْ يَنْتَدِبُ لِلْحُسَيْنِ وَ يُوطِئُهُ فَرَسَهُ! فَانْتَدَبَ عَشَرَةٌ، مِنْهُمْ: إِسْحَاقُ بْنُ حَيْوَةَ الْحَضْرَمِيُّ، وَ أَحْبَشُ بْنُ مَرْثَدٍ الْحَضْرَمِيُّ فَأَتَوْا فَدَاسُوا الْحُسَيْنَ [عَلَيْهِ السَّلاَمُ] بِخُيُولِهِمْ حَتَّى رَضُّوا ظَهْرَهُ وَ صَدْرَهُ.
وَ صَلَّى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ عَلَى [مَنْ] قُتِلَ مِنْ أَصْحَابِ [هِ] وَ دَفَنَهُمْ.
وَ سَرَّحَ بِرَأْسِ [الْإِمَامِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ] مِنْ يَوْمِهِ ذَلِكَ مَعَ خَوْلِيِّ بْنِ يَزِيدَ إِلَى عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ، فَأَقْبَلَ خَوْلِيٌّ دَارَ الْقَصْرِ فَوَجَدَ بَابَ الْقَصْرِ مُغْلَقاً، فَأَتَى مَنْزِلَهُ فَوَضَعَهُ تَحْتَ إِجَّانَةٍ فِي مَنْزِلِهِ فَلَمَّا أَصْبَحَ غَدَا بِالرَّأْسِ إِلَى عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ.
[در اين هنگام] شمر بن ذى الجوشن با مردان جنگى همراهش به [اموال حسين عليه السّلام] حمله بردند و به علىّ بن حسين كوچكتر [امام زين العابدين عليه السّلام] رسيدند،[آن حضرت] مريض بود و روى فرشش دراز كشيده بود و رجّالهها در كنارش مىآمدند و مىگفتند: آيا او را نمىكشيم؟! حميد بن مسلم مىگويد: گفتم:
سبحان اللّه! آيا بچهها را بكشيم؟! اين بچه است! تا اينكه عمر بن سعد آمد، گفت: آى، احدى متعرض اين نوجوان مريض نشود، و كسى داخل چادر [خيمۀ] اين زنها نگردد، و كسى كه از اجناسشان چيزى برداشته به آنان برگرداند، ولى كسى چيزى را بر نگرداند.
عمر بن سعد، عقبة بن سمعان [غلام امام را] دستگير كرد و به او گفت: تو كيستى؟! [عقبه] گفت: من بندۀ زرخريد هستم، لذا وى را آزاد كرد، غير از [عقبة] أحدى از [اصحاب حسين عليه السّلام] نجات نيافت.
اسب تازى بر بدن سيد الشهداء عليه السّلام
سپس عمر بن سعد در ميان يارانش فرياد زد: چه كسى داوطلب مىشود با اسبش حسين را لگدمال كند![بر حسين اسب بتازاند؟!] ده نفر قبول كردند. از جمله: اسحاق بن حيوة حضرمى، و احبش بن مرثد حضرمي، آنها آمدند و بدن حسين [عليه السّلام] را با اسبهايشان لگدمال كردند، بطورى كه پشت و سينهاش را خرد كردند. و عمر بن سعد بر كشتههاى اصحابش نماز خواند و آنان را دفن كرد. و سر [امام عليه السّلام] را همان روز، همراه خولىّ بن يزيد براى عبيد الله بن زياد فرستاد.[ابتدا] خولىّ به كاخ دار الامارة رفت، ديد در قصر بسته است، از اين رو به منزل خودش رفت و سر [حسين عليه السّلام] را زير قدح بزرگى نهاد.
❇️ متن مقتل شناسی #جلسه_اول
✅ ایتا:
https://eitaa.com/yase133
[@yase133]
بسم الله الرحمن الرحیم
مجمع حضرت یاس کبود سلام الله علیها
جلسات سخنرانی مقتل شناسی
#دکتر_حسین_محمدی_فام
دسترسی به جلسات سخنرانی
#جلسه_اول 1⃣
#جلسه_دوم 2⃣
#جلسه_سوم3⃣
#جلسه_چهارم 4⃣
#جلسه_پنجم 5⃣
#جلسه_ششم 6⃣
#جلسه_اول
#بازخوانی_مقاتل_فاطمی
ویژه ایام فاطمیه
مدرس:
حجت الاسلام محسن حنیفی
تدریس: دکتر محمد فراهانی
طب اسلامی: برادر علی بکماز
🗺 آدرس در گوگل :
https://maps.app.goo.gl/PUKCwsCMgioWkG3y6
📳 پخش زنده از آپارت :
https://www.aparat.com/Yase.135/live