رقیه ۵ ساله یکی از ممدجوهای خیریه مجمع؛که پدرو مادرش از هم جدا شدند....
متاسفانه مجاری ادراریش مشکل داره...
عمل قبلی اش ۴ماه پیش انجام شده ...(۱۴میلیون)
هر سه ساعت یکدفعه باید سوند بزنه تا ادرارش تخلیه بشه..یه عمل دیگه باید انجام بده..
بعد از این جراحی ، یا دیگه نباید سوند بزنه یا اگه عملش موفقیت امیز نبود...
تا آخر عمر باید سوند بزنه!!!😢😢😢
هزینه ی سوندش؛ ماهانه ۳/۵۰۰/۰۰۰میشه ...
این جراحی در تهران انجام میشه...
هم دعاش کنید ، هم شکر کنید به خاطر اولاد سالمتون....
بخشی از هزینه های درمانی رقیه رو ، خیریه مجمع پرداخت میکنه....
دوستان عزیز حواستون باشه شماره حساب خیریه و شماره حساب مجمع فرق میکنه...دقت کنید.
هدایت شده از مجمع عاشقان بقیع اردکان
1_1673303458.mp3
4.01M
#نماز 24
🎧آنچه خواهید شنید؛👇
❣اضطراب و دلشوره
محصول نگاهیه که به زمین گره خورده!
💓وقتی آسمون،همه آرزوت ميشه؛
قلبت آروم میگیره!
👌با نماز، آرزوهای قلبتو بزرگ کن
#استاد شجاعی 🎤
🍃
🦋🍃https://eitaa.com/yasegharibardakan
ممنون و سپاس از عزیزانی که تشکر کردند بابت رمان زن ، زندگی، آزادی و فایل های صوتی نماز استاد شجاعی
خیلی ارادت...امیدوارم مفید باشه
Baroonashk.hajmahdisalahshoor320.mp3
16.44M
میشه خواهش کنم این صوت رو آخر شب ، توو تنهاییتون گوش کنید🙏🙏
🎙صوت بسیار زیبای بارون اشک....
🌹با شهدا همراه شویم...
🌺با نوای ماندگار حاج مهدی سلحشور
شاعر: رضا یزدانی
━━━◈❖✿❖◈━
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 همه مسخرهاش میکردند ولی رفاقتش با امام زمان عج به حدی بود که به او مژدهی شهادت داد!
Sholehai Fesad.mp3
4.48M
#شعله_های_فساد
با صدای شهید حاج شيخ احمد ضيافتے كافے
https://eitaa.com/yasegharibardakan
رمان
زن، زندگی، آزادی
قسمت پانزدهم:
گوشی زنگ خورد و اسم پدرش روی صفحه افتاد، سحر با استرس تماس را وصل کرد و گفت: ا... ا.. الو سلام صدای نگران پدرش بلند شد: چه سلامی؟ چه علیکی؟ ما را از نگرانی کشتی!! چرا جواب گوشیتو نمیدی؟! چرا گوشی رو خاموش کردی؟! اصلاً تو کجا رفتی؟! توی این اوضاع قرش میش، تو یک دختر تنها کجا رفتی؟!
مادر بیچاره ات از نگرانی دقمرگ شد و به تمام قوم و خویشا زنگ زده تا ببینه،خانم خانما کجا تشریف بردن سحر همانطور که لبش را به دندان گرفته بود گفت: من.. من.. من کی خونه قوم و خویش رفتم که الان دفعه دومم باشه؟ مامان چرا اینکار را کرده؟ من موسسه زبان رفتم، ولی حالم بد شد و دوستام...
پدرش به وسط حرفش دوید و گفت: کدام موسسه؟ کدوم آموزشگاه؟!
چرا حرف مفت میزنی؟!
من چند بار به این خراب شده رفتم پشه هم اونجا پر نمیزد، تمام درها قفل بود.
راستش را بگو کجایی سحر؟ کدوم گوری رفته بودی دختر؟!
سحر نفسش را آرام بیرون داد و گفت: دارم میام خونه، اونجا اومدم توضیح میدم.
پدرش با فریاد گفت: لازم نکرده بگو کجایی بیام دنبالت.
سحر با من و من گفت: میام دیگه.. خودم میام
پدرش عصبانی تر فریادش بلند تر شد و گفت: میگم بگو کجایی یک عمر مسافرکشی کردم و مردم را اینور اونور بردم، حالا نمیتونم بیام دنبال تو؟!
سحر نگاهی به اطراف کرد، صلاح نمی دانست که پدرش اینجا بیاید چون با آمدن او به اینجا،مشکوک میشد که سحر در اغتشاشات شرکت کرده، پس آدرسی دیگه داد و دستش را بالا برد، برای اولین تاکسی تا او را به آدرسی که به پدرش داده بود، برساند.
سحر با عجله دست تکان میداد اما هیچ تاکسی برای او نگه نداشت سحر نت گوشی را وصل کرد تا تاکسی اینترنتی بگیرد، اما اینترنت قطع بود پس لعنت به شانس خودش فرستاد و همینطور که در طول خیابان راه میرفت، برای تاکسی های عبوری، دست تکان میداد و میگفت: دربست، تا شاید ماشینی برای او بایستد، بعد از چند دقیقه بالاخره یک تاکسی جلوی پایش ایستاد.
سحر بدون این که راجع به کرایه صحبت کند سریع مقصد را به راننده گفت و سوار شد و در همین حین گوشی دوباره زنگ خورد و این بار کسی جز جولیا نبود...
ادامه دارد..
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
چگونه عبادات کنیم 01.mp3
9.4M
✨#چگونه_عبادت_کنم ۱ 🤲
عبادت ؛ ابزاریاست برای حاکمیّتِ بُعدِ انسانیِ وجود ما، بر بخش طبیعیمان.
اگر عبادت، انسانیت ما را بالغ و کامل نکند؛
توهمی بیش نبوده است❗️
#استاد شجاعی 🎤
🍃
❤️🍃
https://eitaa.com/yasegharibardakan