eitaa logo
یاشیل وطن _ تبریز ، مرند ، ارس و ....
12.7هزار دنبال‌کننده
71.4هزار عکس
11هزار ویدیو
66 فایل
پایگاه خبری یاشیل وطن 👈اخبار مهم آذربایجان شرقی (تبریز، مرند، جلفا، شبستر و .....)، کشور و جهان 👈 مطالب اجتماعی و آموزشی و دینی 🖊ادمین فعلا در تلگرام T.me/yashil_admin 🍃لینک عمومی eitaa.com/joinchat/3389718528C2b27eabdaf سایت www.yashilvatan.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
✍پیام مخاطب:😭 سلام. آقای نصیری. خانمی که در مورد گوشت گفته بود دردمونو تازه کرده. راس میگن من کاملا درکشون میکنم. من یه پسر هشت ساله دارم که هر روز دم درمون زرد آلو، هلو و... می فروشند منم وقتی اون سر و صداش میاد صدای تلوزیون و زیادش میکنم یا باهاش بالا پایین می پرم میگم نشنوه ولی دیروز شنید گف بخر گفتم الان مریضی حالت که خوب شد میخرم. دیدم رفته تو اتاقش داره گریه میکنه میگه گناه من چی بود منم تو همچین خونواده ی فقیر به دنیا آوردی .شب تا صبح پلک رو هم نذاشتم .تورو خدا حرفای مارو به مسئولین برسونید. راس میگه بچه ام گناهش چیه؟؟😭 ولی من این پیام و از گوشی شوهرم براتون فرستادم، اگه اون بفهمه دق میکنه. خواهشا چیزی نفهمه. ممنون...... در ضمن میخوام اگه تو کانالتون گذاشتین کاملا ناشناس باشه. ممنون از کانال خوبتون. 🔰یاشیل وطن/ رسانه مردمی @yashilvatan
‌‎ ‌زنده زنده سوخت.... اما آخ نگفت... 😭😭 حسین خرازی نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در می سوخت. فهمیدیم یک داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا و نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! خدایا! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت نمی رسه! خدایا! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! خدایا! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، خدایا! خودت باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم! آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ شد. 🌺شهید سردار حاج حسین خرازی 🌺 ╲\╭┓ ╭‌💠🍃 ┗╯\╲ @yashilvatan_ir «یاشیل وطن» رسانه مستقل و مردمی