🔴جایگاه بعد از مرگ کسانی که خودکشی می کنند کجاست؟
✳️ آنچه که از روایات برداشت می شود این است که فردی که به دست خود رشته حیاتش را پاره می کند و دار زندگی را وداع می گوید
جهنمی🔥 بوده و در آن جاودان خواهد بود.
💥چون حقیقت آن است که خودکشی کننده ، اگر چه اسماً شیعه باشد ، رسما شیعه نیست.
🍀چون طبق روایات ، شیعه محال است خودکشی کند.
🔴لذا شخص ابتدا از محبّت اهل بیت (علیه السلام) بیرون می رود و آنگاه خودکشی می کند.
🔵خودکشی علاوه بر اینکه گناه است، نشانگر این است که شخصی که خودکشی می کند، از رحمت الهی مایوس شده است و دیگر امیدی به خداوند ندارد!!
🌟 این مسئله بسیار مهم است که ما باید همواره به خداوند ایمان داشته باشیم وبه کمکهایش امیدوار:
🌹آيا خدا برای نگهداری بنده اش کافی نيست؟!
✳️ابوسعید خدری می گوید: ما در جنگها به صورت کاروانهای نوزده نفری بیرون می رفتیم و کارها را در میان خود تقسیم می کردیم .
⚡️اتفاقا در کاروان ما مردی بودکه کار سه نفر را انجام می داد؛ هم هیزم جمع می کرد، هم آب می آورد و هم غذا پخت می کرد.
❄️ این موضوع، به عرض پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید. حضرت فرمودند: او اهل دوزخ 🔥است.»
❗️ما تعجب کردیم. وقتی که با دشمن روبرو شدیم و به جنگ پرداختیم، آن مرد مجروح شد، تیری برداشت و خودش را با آن کشت.
🔰اینجوری شد که فقط بخاطر خودکشی آن همه ثواب محو شد و او اهل دوزخ گردید...🔥
?🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
منابع:
📗لخرائج والجوارح، قطب الدین راوندی (م 573 ه)، الطبعة الاولی، مؤسسة الامام المهدی (عج)، 149 ه، ج1، ص61، ح104
📒فروع کافی ج 7 ص45
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
🔸 اظهارات قابل تامل حسن خسروجردی عضو اتحادیه صادرکنندگان فرآورده های نفتی درباره اشتباه استراتژیک #بیژن_زنگنه بعد از توافق برجام :
🔺️ به محض اینکه تحریم های قبلی در قالب برجام برداشته شد ، مسئولان وزارت نفت فکر کردند غربی ها همه درها را به رویشان باز کردند و به سمت آنها هجوم آوردند.
🔺️ بعد از برجام فروش نفت به مشتریان شرقی عملا متوقف شد.
⚠️ چینی در دوران برجام به نمایشگاه بین المللی آمدند و گفتند ما در دوران تحریم ها هوای شما را داشتیم ، ما را فراموش نکنید ، ولی مسئولان توجه نکردند و چسبیدند به توتال و شل.
⚠️ هم اکنون نفت زیادی در بندر دالیان هست، ولی چینی ها از ما نمی خرند.
⚠️ خیانتی که باید #قوه_قضائیه پیگیرش باشد.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
#کانال_رسمی_موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
🌐 پیشنهاد فرمانده هوافضای سپاه به خودروسازان داخلی
سردار حاجی زاده :
🔺️ امروز در کشور مشکل گیربکس اتوماتیک داریم ، در حالی که ما سالهاست برای بالگرد در کشور گیربکس تولید می کنیم که پیچیدهتر است.
🔺️ دیگران باید محکم جلو بیایند و اعتقادی پای کار بیایند ، قطعا خودروی ایرانی و قطعات را می توانیم تولید کنیم.
#کانال_رسمی_موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
📷 خبرنگار شبکه فونیکس چین قبل از مصاحبه با #سرلشکر_باقری توجیه می شود که در سفارت جمهوری اسلامی ایران باید پوشش مطابق با قوانین ایران را رعایت کند و سپس برای مصاحبه مقابل عالی ترین مقام نظامی ایران بنشیند.
🔺️ باشد که دیگران هم یاد بگیرند. ( الکی مثلا منظورمون حسن روحانی و جواد ظریف نیست. 😐)
#کانال_رسمی_موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨هشیار باشین👇👇👇
دشمن... #ایتا رو هدف قرارداده...
مورد اتهام قرار دادن ایتا
🚨 آیا هنگام نصب ایتا... از شما عکس میگیرند؟؟؟
این ویدئو بشدت رشد قارچ گونه ای در شبکه های اجتماعی داشته...
با دقت ببینید
تا ویدئوی توضیحی رو براتون بارگذاری کنیم..
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
11.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌توضیح تکمیلی و مهندسی
موج سواری روی یک قابلیت فنی!
از شایعه تا واقعیت
#ایتا_پیام_رسان_ایرانی
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
💠 امسال تعداد موکبهای اربعین به ۲۶۰۰ موکب رسیده است.
🔹رحمانی فضلی وزیر کشور:
🔸خواهش ما از مردم این است که توصیهها را گوش دهند و توقعشان هم در حد پذیرایی در یک کشور دیگر در عرض ۱۵ روز باشد.
🔸در حوزه امنیتی، مشکلات کاملا رفع شده و مناسب است به خصوص در مرز خسروی که جزو نگرانیهای ما بوده، امنیت به طور کامل برقرار است.
🔸از نظر تامین مواد غذایی نیز یک میلیون و ششصد هزار وعده غذایی تدارک دیده شده است.
@yasinasr
هدایت شده از یاسین عصر
#حب_الحسین_یجمعنا
📌 نیاز فوری به حمایت همراهان همیشگی
بچه ها! الحمدلله اقلام خوراکی موکب ها با کمک مردم جمع شده اما هزینه( حمل و نقل )که مهمتره همچنان باقی مونده
هر کس میتونه به اندازه جیبش حتی ۵ هزار تومن واریز کنه.
و اونایی هم که تریلی کانتینر دار(اتاق دار)دارند و میتونن کمک کنن، بسم الله
🔸شماره حساب ۵۷۸۶۷۳۵۴۲۵ بانک ملت. شماره کارت۶۱۰۴۳۳۷۸۰۷۶۷۹۸۸۹
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
بنام موسسه یاسین عصر
🔹همکاری مشترک بصیرت عمار و موسسه پژوهشی یاسین عصر
« اینم بگیم که؛ واریزی کلی رو استوری خواهیم کرد/ ان شاالله»
سلام و عرض ادب
با توجه به سیاست های جدید #موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر در بارگذاری مطالب ان شاالله بخشی را در خدمت شما خواهیم بود با عنوانِ #محرمانه
📌 #محرمانه ارائه ی اسنادی است که ممکن است کمتر یا هرگز منتشر نشده باشند.
#محرمانه ها قطعا با برند #موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر بر روی عکس ها خواهند بود تا بصورت شفاف مسوولیت نشر آنها بر عهده ی ما خواهد بود.
بخش #محرمانه ممکن است بیشمار منتشر گردد یا قبل از نشر،متوقف شود.تا خدا چه خواهد و چه شود...
مدیریت #موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
#پرستومروجی
( لازم به ذکر است به دلیل آنکه برخی سودجو از غیبت همیشگی ما در تلگرام سوء استفاده کردند،کانال هایی بانام یاسین عصر ایجاد شده.. بنده خدمتتون عرض کنم یاسین عصر فقط در ایتا و سروش + سایت رسمی
Www.yasinasr.ir
فعال میباشد.)
💠دوستان تون رو به کانال تون دعوت کنید.👇👇👇
🔰با ما همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
🚨 متاسفانه با تلاش های بی وقفه واحد مهندسی #موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر
سایت رسمی مون مورد هجوم هکرها واقع شد...
و فعلا سایت یاسین عصر رو زدند و پایین آوردند....
بیشترین آی پی ها از سمت( ایالات متحده امریکا + اسرائیل+ روسیه+ عربستان سعودی)
Www.yasinasr.ir
📌 الحمدلله تونستیم پاسخ حمله رو بدیم و سایتمون رو امن کنم....
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_هشت
طبق قانون امنیتی اداره، در راهروهای ساختمون اداره حق نداشتیم حرف کاری بزنیم یا دونفره بایستیم و صحبت کنیم. برای همین تا رسیدن به داخل دفتر حاج هادی به سکوت طی شد... وقتی رسیدیم رفتیم داخل دفترش، بهم گفت:
_یکی از بچه ها جلوی در اتاقت منتظرته. برو دفترت آماده شو !! بنی فاطمه هم تا چنددقیقه دیگه میاد ریشت و کوتاه میکنه تا شکل عکس پاسپورتت بشی. باید ریشات و بزنی سیبیل بزاری.
+باشه پس من میرم دفتر.
_ضمنا باید موهاتم ماشین بزنی کوتاه بشه.
گفتم:
+باشه. حله.
_سعی کن سیبیل عراقی بزاری.. شبیه کردها. برو خدا پشت و پناهت.
بغلم کرد.. گفت: «منو بخاطر رفتارای بدی که باتو داشتم حلال کن عاکف جان.»
چیزی نگفتم... درو باز کرد اومدم بیرون، رفتم سمت دفتر.
نزدیک دفترم بودم که دیدم جلوی درب اتاقم یکی ایستاده. رفتم سمتش دیدم بهروز مولایی از بچه های ضدجاسوسی خودمونه. یه ساک دستش بود. گفتم:
+اینا چیه؟
_بار سفر.
+ ساک و بگیر بیا بریم داخل دفتر بازش کنیم.
اثر انگشت زدم وارد شدیم، درو بستم.. گفتم:
+خب، تعریف کن چخبر؟ اینا چیه؟ چی گذاشتی برامون؟
_حاجی براتون لباس مشکی گذاشتم با یه کاپشن خیلی ضخیم.. داخلش پشم شیشه کار شده و اصلا سردتون نمیشه. دوتا شلوار لی که سایز شما هست وَ یه دونه هم دِشداشه عربی داخل ساک گذاشتم. روی لایه دوم داخلیِ کاپشنتون یه جی پی اس نصب شده که بتونیم در صورت لزوم اگر مشکلی پیش اومد هوای شمارو داشته باشیم. فقط این لباساتون و عوض کنید بخصوص این پیرهن مشکی که الان تنتون هست. باید این پیرهن آستین کوتاهی که بهتون میدیم و روی دکمش لنز دوربین نصب شده بپوشید.
گفتم:
+اون تراشه رو بهم بده تا بتونم فعالش کنم.
تراشه رو داد، گفت:
_یه عینک هم براتون گذاشتم تا عکس برداری و ضبط فیلم داشته باشید.
+باشه... بزار همینجا باشه خودم درستش میکنم.. برو بیرون که کلی کار دارم.
_چشم.. فقط اینم بگیرید.
از جیبش یه خودکار آورد بیرون داد بهم گفت:
_این خودکار رنگی نداره.. نامرئی مینویسه.. درصورتی که احساس کردید حتی نمیتونید با پیامک چیزی رو کد کنید، با این قلم...
حرفش و قطع کردم گفتم:
+چشم. با این خودکار مینویسم، کاغذ و در مکانی امن جاساز میکنم، یه ردیاب میزارم کنارش و فعالش میکنم تا نیروی کمکی بتونه خودش و به این کاغذ برسونه و بگیره بعدشم به ایران برسونه.
خندید گفت:
_حاجی ببخشید. قصد جسارت نداشتم. فقط خواستم درس پس بدم.
+عزیزمی. حالا برو که کلی کار دارم.
خداحافظی کرد و رفت.
چنددقیقه بعد بنی فاطمه اومد. رفتم روی صندلی نشستم تا محاسنم و که بلند شده بود از بیخ بزنه. یه تیغ خوشگلم کشید روی صورتم، به طوری که گوریل روی صورتم لیز میخورد، فقط یه سیبیل کلفت برام گذاشت که عین دسته ی کِتری روی سماور شده بود. موی سرمم ماشین زد کوتاه کرد.
داخل دفترم حمام داشت رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون فوری لباسام و پوشیدم.
یه شلوار لی تنگ و کتونی پوشیدم با یه پیرهن آستین کوتاه مشکی. روشم یه دونه کاپشن های بادی پوشیدم که شبیه یاغی ها و گاو چرونای مکزیک شده بودم.
اومدم پشت میزم خودکار جاسوسی و یه سری تجهیزات پوششی رو گرفتم گذاشتم داخل جیب کاپشنم. وسیله هامو جمع کردم خواستم برق دفتر و خاموش کنم برم بیرون، دیدم تلفن زنگ میخوره.
برگشتم سمت میزم، گوشی رو گرفتم جواب دادم:
+بله.
_سلام. هادی هستم.
+سلام حاج آقا. امرتون؟!
_ایرانمنش پایینه. تا فرودگاه میبره تورو ! حدید دنبال سوژه هست و داره رهگیری میکنه. ظاهرا دارن میان سمت فرودگاه. به محض رسیدن به فرودگاه بهت خبر میده. یه سری توضیحاتی رو به ایرانمنش دادم تا در طول مسیر بهت بگه.
+باشه آقا. حله.
_برو یاعلی.
گوشی رو گذاشتم و رفتم ساکم و گرفتم از دفترم خارج شدم.. فورا با آسانسور رفتم پایین جلوی درب ساختمون سوار ماشین شدم تا با ایرانمنش بریم سمت فرودگاه.. از ستادمرکزی که خارج شدیم، در مسیر فرودگاه بودیم که دیدم ایرانمنش همینطور که رانندگی میکرد کمی خم شد به سمت راست داشبورد ماشین و باز کرد. چشمم خورد به سه تا پاسپورت. یکی رو گرفت.. گفت:
_حاج آقا بفرمایید. این خدمت شما.
+بده بیینم چی درست کردند!
پاسپورت کاریم بود، باز کردم دیدم اسم و فامیلیم در این ماموریت برون مرزی دهقان محمدپور هست.
ساعت 7 صبح / تهران / فرودگاه
وقتی وارد فرودگاه شدم گوشیم ویبره خورد. شماره حدید بود.
متن پیام:
«سلام. بیاید جلوی فروشگاه داخل سالن بایستید.»
رفتم سمت جایی که در پیام اشاره کرد. وقتی خودم و رسوندم دیدم به به، دکتر افشین عزتی دانشمند اتمی ایران و نسترن توسلی دارند چیپس و تخمه و... میخرن. توی دلم گفتم کوفتتون بشه به حق علی که من نمیتونم بخاطر پرهیزات غذایی اینارو بخورم اما شما میتونید بخورید. حدید هم یه بوس برام فرستاد و خداحافظی کرد. سوژه ها دیگه تحویل من بودند.
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_نه
یه انگشتر دستم بود که خیلی درشت بود. نگین های سبز رنگ و خاصی روی اون کار شده بود که به ظاهر انگشتربود، وَ در واقع دوربین بود. فعالش کردم ازشون عکس گرفتم. زیر نگین پشت انگشتر هم رَم داشت که تموم این عکس ها داخل اون ذخیره میشد. دستام و بردم زیر چونم با فکم وَر رفتم، 10 تا عکس از زوایه های مختلف، از نسترن و دکتر افشین عزتی گرفتم.
دیگه باید میرفتیم سمت گیت و کم کم کارای خروج و انجام میدادیم تا یکی یکی بریم سوار هواپیما بشیم.
ساعت 7 و چهل و پنج دقیقه سوار هواپیما شدیم و با نیم ساعت تاخیر یعنی 8:30 دقیقه هواپیما آماده پرواز شد.
سه تا صندلی عقب تر از افشین عزتی و نسترن توسلی در ردیف صندلی های سمت چپ هواپیما نشسته بودم. از شانس بد من، صندلی کناریم یه پیر مرد نشست. وقتی اومد نشست شروع کرد به حرف زدن. منم فهمیدم اوضاع خیطه و این بنده خدا قراره تا نجف با من حرف بزنه خودم و زدم به کر و لالی.
دیدم بازم نمیشه و داره همینطور باهام حرف میزنه با ایما و اشاره مجبور شدم بهش بفهمونم خوابم میاد تا بیخیالم بشه.. پنج دقیقه ای چشامو بستم ، اما از لای پلک هام وَ با گوشه چشمم حواسم به افشین و نسترن بود. تموم تحرکاتشون رو زیر نظر داشتم.
خلاصه بعد از یک ساعت و نیم پرواز ، هواپیمای ما در فرودگاه نجف نشست.
فرودگاه نجف
وقتی اجازه خروج به مسافرها داده شد، انقدر نشستم تا دکتر افشین و نسترن از روی صندلیشون بلند بشن که به سمت خروجی هواپیما حرکت کنند. وقتی بلند شدن وسیله هاشون و گرفتن اومدن برن منم وسیلم و گرفتم آماده شدم تا با حفظ و رعایت تمام جوانب امنیتی از پشت سرشون حرکت کنم برم. موقع حرکت دونفر پشت سر سوژه های من بودند که منم پشت اون دونفر حرکت میکردم ، فاصلم و باهاشون حفظ میکردم تا بیش از حد به سوژه ها نزدیک نشم.
وقتی از پله ها اومدیم پایین مارو بردند داخل سالن فرودگاه برای انجام مراحل بازرسی بدنی و...
کارامون انجام شد و خارج که شدم، ترجیح دادم برم سمت یه نقطه خلوت بایستم. چون بهم گفته بودن:
«در بَدوِ ورود یه سر برو سمت سرویس بهداشتی و نگران افشین عزتی و نسترن توسلی نباش که مثلا عزتی با زنه رو گم کنی.»
چون نیروی کمکی داشتیم و اونارو تا جایی که من نیاز داشتم رصد میکرد.
باید میرفتم سمت سرویس بهداشتی برای دریافت اسلحه، اما وقتی رفتم دیدم خییییلی شلوغ بود. پس دریافت اسلحه در اون مکان منتفی بود. برگشتم سمت سالن فرودگاه، پنجاه متری از راهروی منتهی به سرویس بهداشتی شماره سه فاصله گرفته بودم، وَ همینطور داشتم راه میرفتم و دورو بر خودم و پایش میکردم، تصمیم گرفتم موبایلی رو که مخصوص این مرحله از ماموریتم در عراق بوده روشن کردم.
سعی میکردم از جاهای خلوت برم. یه مسیر خلوت و انتخاب کردم و مشغول قدم زدن شدم. گوشی که روشن شد گذاشتمش داخل جیب شلوارم. در همین حین دیدم یه هویی یک نفر از کنار یه سطل آشغال که نیم متر بیشتر باهاش فاصله نداشتم همینطور که پشتش به سمت من بود و داشت جارو میزد محکم خورد به من.
جارو از دستش افتاد، خم شدم جارویی که افتاده بود از روی زمین بگیرم بدم بهش. همین که نشستم اونم نشست و در حالت نیم خیز به چهرش دقت کردم، دیدم کلاهش و یه کم داد بالاتر منو نگاه کرد.
لباس خدمات فرودگاه تنش بود.. زل زدم به قیافش.. دیدم خودشه.. در پوشش عذرخواهی، طوری که کسی شک نکنه خیلی آروم با لبخند گفت:
_ موحد 0065 خالد «موحد صفر صفر شصت و پنج خالد»
+شکرا. أنت مؤکد. «تشکر، تایید شدی.»
بلند شدیم و لبخند زدیم، و مثلا از هم عذرخواهی کردیم و منو بغل کرد. همزمان که داشت بغلم میکرد دستش و برد زیر پیرهنش یه پلاستیک مشکی کشید بیرون، همینطور که سینه به سینه چسبیده بودیم در کمتر از صدم ثانیه و خیلی حرفه ای زیپ کاپشنم و یه کم کشید پایین و گذاشت داخل کاپشنم. از هم فاصله گرفتیم کاپشنم و از زیر یه تا زدم که اسلحه نیفته تا سر فرصت جابجاش کنم.
برای اینکه کسی شک نکنه بهم اصرار کرد که کیفت و ببرم.. منم میخندیدم تا کسی زوم نشه روی ما و هی میگفتم : «لا.. لا.. اخی.. شکرا جزیلا. شکرا.»
ازش جدا شدم.. اونم مشغول جارو زدن شد.
یه نکته مهم و امنیتی رو بگم، دلیل اینکه میخندیدیم و سعی میکردیم همه چیز و عادی جلوه بدیم این بود که داخل سالن پر از دوربین بود. نباید حرکت اضافی میکردیم چون ممکن بود خودم در تور دشمن باشم، وَ نباید باعث شک دشمن میشدم. همونطور که سرویس مقابل خبر نداشت عواملش پیش ما لو رفتند، از طرفی ماهم نمیدونستیم که لو رفتیم یا نه، پس باید اصول مسائل اطلاعاتی در میدان عملیات و رعایت میکردیم و حرکت و رفتار اضافی در ماموریت از خودمون نشون نمیدادیم که باعث اتفاقات ناگواری بشه.