هدایت شده از Foad Nasery
#قسمت_پنجم
#مستند_داستانی_امنیتی_جاسوس_کرمانی_موساد
#فؤاد_ناصری
پاسخ سوالات رو بچه ها به حمید میدادن ، تا دستگیرمون بشه هدف رو چی زوم شده
محوِ چهره ی آروم و نورانی حاجی شده بودم که زیر لب صلوات میفرستاد و به بخار لیوان چاییش زل زده بود گفت: « فؤادم! یکی از اقوام حاج خانوم _ منظورشون همسرشون بود_ تو پزشکی قانونی سنندج کار میکنه بخشِ بایگانی
موندم چرا حاجی از اقوام خانمش داره تعریف میکنه اونم کسی که سر کار، محال بود از مسایل شخصی اش حرفی بزنه
ایشون ادامه دادند که :« شخصی باهاش تماس گرفته طی چند نوبت تا عوض پرداخت پول هر وقت خواست یک سری اطلاعات جزیی پرونده ها رو بهش بده »
حاجی سرشو بالا گرفت ، دو تا ابروهاشو بالا انداخت : خب تو بگو فؤاد
تو پرانتز بگم خانوم حاجی کُرد هستند و اهل سنندج
گفتم: آخه حاجی اطلاعات اشخاصی که فوت شدن حالا به هر دلیلی... به درد کی میخوره!؟ نگفتن اون کسی که باهاش ارتباط گرفته کی هست؟ واسه چی میخواد؟ اصلا اینو از کجا پیدا کرده؟
حاجی: بهش گفته دانشجوی دانشکده افسریه و واسه تحقیقاتش میخواد این فامیل مام گفته نامه از دانشکده اش بیاره، اینم جواب داده بدون هماهنگی با اساتیدم دارم یه رو یه کتاب جرم شناسی و ... کار میکنم و یه سری داستان سازی که پدرش تاجره و ... اینا که مثلا خیلی پولداره و تنها چیزی که واسش مهم نیست فقط پول
گفتم حاجی اگر صلاح میدونید بدم بچه ها روش کار کنن تهشو درآرن
حاجی سری تکون داد و با چشم اشاره زد که آره بده بچه ها واسه بررسی
۲۲/ آبان/۱۴۰۱ اتاق ایزوله با جاسوس #موساد
چشممو ریز کردم گفتم: ببین "یارو " حتی خوش ندارم اسمتو صدا بزنم انگار باورت نشده کجایی!؟ هر چی میپرسم عین بچه آدم جواب میدی ، یه جای کارت میلنگه
صدامو بالا بردم : دِ لامصب خیر سرمون اومدیم از یه #جاسوس_موساد بازجویی کنیم واسه من نقشِ بچه سر براه میای..
میدونستم از اوناس که گول خورده و بدبخت هیچی بارش نیس جز نادونی خودش
مثِ جوجه زیر بارون میلرزید ، گریه هاش اعصابمو جر میداد دلم میخواس چکیش کنم دل هر دومون خنک شه
با صدایی که میلرزید و کنترل نداشت گفت؛ تو رو خدا تو رو به جانِ امام حسین هر چی گفتم عین عین حقیقت بود اون بی شرفا تو واتس اپ میگفتن چکار کنم
چی بخرم
از کجا بخرم
نارنجک دست ساز بسازم
چطور مخ زنا رو بزنم
کدوم رستوران برم
کدوم ساندویچی برم
یقشو گرفتم کشیدمش جلو : مرتیکه مخ زنا رو بزنی چه ربطی به نارنجک سازی داره
شونه هاش میلرزید: به ناموست قسم ...
تا اینو گفت کفری شدم و فریاد زدم « تو ناموس سرت میشد ، ناموس دزد نمیشدی»
گفت: بخدا راس میگی همه اش راسته ، من .. من ... بخدا اصلا اینطور نبودم ...
بنال نفله خستم کردی
: فقط بهم میگفتن حق سوال پرسیدن ندارم منم جرأت نمیکردم بپرسم به ارواح خاک آقام خودمم شرمم بود بی ناموسی و....بووووووووووووق _ فحش های +۴۰ سال افاضه فرمودن_
گول خوردم از بس نفهمم...
تا اینو گفت گلاب به روتون استفراغ کرد و کمی از حال رفت ...
شاهد به سرعت وارد اتاق شد با تیم پزشکیش... گفتم این مترسک بدبختو سرپاش کنید
به مردمش و مملکتش حتی خانواده خودش خیانت کرده ، لیدر اغتشاشات هم بوده ، همه کار کرده این بزدل مفلوک به خیال اینکه زرنگه و یه سازمان درشت پشته ، حالا زرد کرده ، وجود اینم نداره لا اله الا الله...
ادامه دارد.....
فوروارد بدون لینک کانال جایز نیست.
مخلصِ بروبچه های انقلابی
#فؤاد_ناصری
📌 لینک کانال #فؤاد_ناصری
https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851