eitaa logo
یاوران ولایت دختران تهران
2هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
99 فایل
اَݪـلّهُمَّ إستَعمِݪـݩۍ‌ ݪـِمـا خَݪَـقتَݩۍ‌ بـہ خــدایــا⚘ مـن ࢪا‌ خـࢪج‌ ڪاࢪۍ‌ڪݩ ڪـہ‌‌بـہ خاطࢪش آ؋ـࢪیـٓدۍ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ارتباط با ادمین @yavarane_velayat313
مشاهده در ایتا
دانلود
« آن شب قدر که این تازه براتم دادند » سفرنامه ی راهیان نور قسمت چهارم : « معراج الشهدا » ................................... 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 تابلوی بین راهی ده کیلومتری اهواز را نشان می داد . دوباره شدم مثل سالها پیش که با اتوبوس به سمت دیارم می آمدم غوغایی در دلم می جوشید و می خروشید . وارد ساختمانی شدیم که باران ، صفایش داده بود و بوی دیوارهای کاهگلی ِ باران خورده ، صدها حکایت در بر داشت . از هر روزنه ی اینجا نور می بارد و من ، مانده ام میان این همه نور و یا زهرا « س » و « یا حسین » و شهدای گمنام ، چه می کنم ؟ قدمگاه ِ حضرت زهرا را می بویم و می بوسم و گوشهایم ! آه . قشنگنترین واژه ها را می شنوند . زیباترین کلمه ها را در جان ذوب می کنند . و چشمهایم ، آه ، آه ، آه . « السلام علیک یا ابا عبدالله » 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 بوی سیب می آید و صدای ناله های دلخستگان به گوش می رسد . از سویدای جانم زبانه های آتش ، در هوا می چرخند و مرا از منجلاب دنیا بیرون می کشند . غروب پنجشنبه است ، معراج شهدای اهواز بیست و پنجم آبان سال هزارو چهارصد و دو . صدای راوی جانم را از قالب تنم بیرون می کِشد و می کُشد . چه بر سر جوانهایمان آمد ؟ چقدر غفلت و بی خبری ؟ چقدر دنیا پرستی و غرق شدن در وادی ِ ادعا ؟ و من خوشبخت ترینم و ما . که دستمان را گرفتید و برای قلبهامان سرود ِسرور فرستادید و شهدایی شدیم . به ولادت حضرت زینب نزدیک می شویم و چه زیبا ناله ها به آسمان می رود : « آنها که رفتند کاری حسینی کردند و انها که ماندند باید کاری زینبی کنند » پیام رسان خون شهدا باشیم . از انسانیت و اصل آنچه که برایش خلق شدیم فاصله نگیریم . « شهیدان سرخی خون خدایند شهیدان سرخی آلاله هایند » و شب قدر ماست ،و وقت گرفتن برات . جا نمانیم که : زیانکار می شویم . شرمنده می شویم . ............................... راضیه قبادی پنجشنبه ۲۵آبان ماه ۱۴۰۲ معراج اشهدای اهواز _ خوزستان ..... https://t.me/rahaaaa_19 @rahianenoor19
یاوران ولایت دختران تهران
« آن شب قدر که این تازه براتم دادند » سفرنامه ی راهیان نور قسمت چهارم : « معراج الشهدا » ...........
*: « با کمال عشق تو در عین نقصانم » سفرنامه ی راهیان نور قسمت پنجم : « وداع » ..................................... دو کوهه جان سلام و خداحافظ . بعد از نمازی جان افزا در جمعه ای دل افزاتر ، بار و بندیل و اشکهامونو جمع کردیم و سوار اتوبوسامون شدیم . دل کندن سخته ، خیلی سخت و دلگدازنده تر راضی کردن دخترامون بود که روی خاک دو کوهه نسشتند و گفتند : « خانم ما نمی آییم ، شما بروید . » و نذری که با خود و خدای شهدا بسته بودند . هنوز صدای مداح و راوی و مربی ها در گوشمان صدا می زند عمق درد را ، قعر رازهای سر به مُهر را . چشمان ِ سرشار از هزاران حرف ِ شهدا را . خاطرات ، یکی یکی از جلوی چشمانمان رژه می روند . مرور می کنم ایام را . همین سه شنبه بود که صبح زود با خاطری شاد و پر از شور و شعور به پایگاه بسیج ابوذر رسیدیم و سفارشات مربیان در دود و بوی اسپند ، حالمان را خوب می کرد و مشحون از حالی خدایی . یکی یکی منزل به منزل ره سپردیم تا ابتدای دوکوهه ، ابتدای عشق . و بماند آنچه دلهامان را متحول کرد و عبوری راسخ از دل سنگلاخ ها تا گروهان تخریب ، تا کرخه ی پر نور ، تا قدمگاه شهدا در یادمان فتح المبین ، آه . و سلامی نزدیک از دلهای نزدیکتر زیر باران پاییزی به بارگاه حسین و یارانش ، به شلمچه و شهدایش ، به مادر پهلو شکسته مان ، زهرا جان . و سیر آفاق و انفس در سراپرده ی یار ، مسجد جامع خرمشهر و اردوگاه شهید باکری . و باران ، باران ، باران و صفایی که بعد از شستشوی روح ، زنگار از دلهامان پاک کرد و غم را زدود . قصه ی پر غُصه ی کوی ذوالفقاری و بوسه زدن بر آبهای اروند در بُن ِ نیزارها . و حکایت غریب ِ غواصهایی که به گواه تاریخ ، مظلومانه ترین مرگ را با دستهای بسته تجربه کردند و ملائکه برای ورودشان به بارگاه حق تعالا به صف شده بودند . و القصه ، طوفانی ترین حادثه ی سفر ، زلزله وار به تکاندن دلها کرد در معراج شهدا و اشکها بود که هدیه می شد به محضر حضرت زهرا «س» از چشمان بکر و زیبای دخترکان سرزمینم که عاشقانه گوش جان سپردند به صدای شهدا در غروبی غمگین و با یک عالمه چشم انتظاری مادران شهدا عجین شد جانهای غمینشان . بوی عطر گل محمدی در فضا پیچیده شده . بوی ناب گلاب ِ قمصر کاشان روحت را آسمانی می کند در شبی که هزار آفتاب از گوشه و کنارش دمیده ، روییده ، سرزده . و باز دوکوهه ....... وعده گاه عشاق و نقطه ی امن ِ رزمندگان و از سنگریزه هایش نیز صدای یا حسین «ع» مشام گوشها را می نوازد . و اکنون انتهای عشق است . ابتدا و انتهای عشق ، دو کوهه جان سلام و خداحافظ . بماند به یادگار آنچه در این سفر گذشت و آنچه که باعث شد تا دگرگون شود قلبهای پاک دخترکان وطنم به یاد شهدا ، به عشق شهدا ، و ماندن بر سر عهد و پیمان با شهدا . سفرتان به خیر . الوداع خوزستان ِ همیشه جاوید ، نخلهای پر افتخار و سربلند . .............................. راضیه قبادی جمعه بیست و ششم آبان ماه ۱۴۰۲ ..... https://t.me/rahaaaa_19 @rahianenoor19