eitaa logo
یاوران ولایت دختران تهران
2هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
99 فایل
اَݪـلّهُمَّ إستَعمِݪـݩۍ‌ ݪـِمـا خَݪَـقتَݩۍ‌ بـہ خــدایــا⚘ مـن ࢪا‌ خـࢪج‌ ڪاࢪۍ‌ڪݩ ڪـہ‌‌بـہ خاطࢪش آ؋ـࢪیـٓدۍ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ارتباط با ادمین @yavarane_velayat313
مشاهده در ایتا
دانلود
نهر خین خيّن نهری در نزدیکی روستای خیّن در غرب خرمشهر. جنوب نهر، جزیره بوارین عراق را از شلمچه ایران جدا می‌کند. 《اتوبوس شماره۴》
کسی حاضر نیست از این بهشت دل بکند... اقامه نماز و زیارت عاشورا و صرف صبحانه 《اتوبوس شماره۴》
خداحافظ بهشت دو کوهه خداحافظ شلمچه خداحافظ نیزار های اروند خداحافظ هویزه خداحافظ … کم کم دلت تنگ می شود برای خاک برای نخل برای ترکش های زنگ زده … اتوبوس شماره۴
سفرنامه ای کوتاه و مختصر از سفر پر از خیر و برکتِ شهدایی. قلم به دست میگیرم به یاد شلمچه...به یاد دوکوهه... هرچند قلمی که توصیف آن حال و هوا بکند، قلم قلب است. پس با قلم قلب و از عمق وجود می نویسم خاطره های سفر پر از عطر دل انگیز شهدا. چه زیبا بود شبی که به دوکوهه رسیدیم تازه انگار باورمان شده بود؛ انقدر ذوق داشتیم که خستگی یادمان رفته بود. نماز را خواندیم و بعد از صرف شام به سمت حسینیه گردان تخریب روانه شدیم. برای کسی که نزدیک ۱۲ ساعت در راه بوده است طبیعتا خسته است و حتی کسی فکرش را هم نمی کند که بتواند ۳ کیلومتر راه برود، آن هم در شب! عشق و لذت حضور در زمین نورانی دوکوهه خواب را از چشمانمان گرفته بود. با شوق به سمت حسینیه روانه شدیم و بعد از چندساعتی بازگشتیم. سفری که با روضه ی مادر شروع بشود تا انتها خیر و برکت است. در هوای گرگ و میش برای نماز به حسینیه حاج همت رفتیم و چه صفایی داشت زیارت عاشورای سحرگاهی... صبح شده بود آماده رفتن به سد کرخه شدیم و سپس به سمت یادمان فتح المبین رفتیم. قدم برداشتن در قدمگاه شهدا را نمی توان توصیف کرد! سرشار از آرامش و مهر و صفا. کم کم وقت رفتن به مقصد بعدی بود، مقصدمان شلمچه کربلای ایران بود. نماز در شلمچه و در کنار شهدا،حتی فکرش قلب انسان را آرامش می بخشد. آن شب هم در نهایت زیبایی گذشت و صبح شده بود و وقت رفتن به نهر خین. شنیدن داستان شهدای غواص هر دلی را آزرده می کرد و همه را به تفکر وا می داشت. پس از شروع روز با اروند رود نوبت رفتن به یادمان دشت ذوالفقاری بود و چه حال و هوای وصف ناپذیری داشت سرزمین حُرّان. ظهر شده بود پس از نماز و نهار به سمت اهواز حرکت کردیم. آخرین مقصد این سفر. به پناهگاهی امن رفتیم. پناهگاهی که نگاهبانان آن شهدای گمنام بودند. نماز مغرب در حال و هوای اشک و روضه و در کنار شهدا حال همه را خوب کرده بود و همه با دلی آرام به سوی دو کوهه روانه شدیم. آن شب در دوکوهه حال عجیبی برقرار بود، همه مان می خواستیم در محوطه به راز و نیاز با خدا و صحبت با شهدا مشغول باشیم. دلمان می خولست مطمئن شویم که این سفر بیهوده نبوده و ما تغییری هر چند کوچک کرده ایم! و بالاخره صبح روز آخر رسید با چشم و دل گریان به سمت اتوبوس ها حرکت کردیم و به سوی تهران روانه شدیم. به اراک که رسیدیم دل همه در جنوب جامانده بود همه از پایان این سفر ناراحت بودند. کم کم به قم رسیدیم و به اقامه ی نماز ایستادیم، این آخرین توقف ما بود. به سوی تهران روانه شدیم و در میان استقبال گرم و پر شور، به سمت خانواده های خود شتافتیم تا از این سفر بگوییم و دلتنگی چند روزه را بر طرف کنیم.
5.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷در سینه ام دوباره غمی جان گرفته است       🌷امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است 🌷تا لحظه ای پیش دلم سردِ سرد بود   🌷 اینک به یُمن یاد شما جان گرفته است
سفرنامه ای کوتاه و مختصر از سفر پر از خیر و برکتِ شهدایی. قلم به دست میگیرم به یاد شلمچه...به یاد دوکوهه... هرچند قلمی که توصیف آن حال و هوا بکند، قلم قلب است. پس با قلم قلب و از عمق وجود می نویسم خاطره های سفر پر از عطر دل انگیز شهدا. چه زیبا بود شبی که به دوکوهه رسیدیم تازه انگار باورمان شده بود؛ انقدر ذوق داشتیم که خستگی یادمان رفته بود. نماز را خواندیم و بعد از صرف شام به سمت حسینیه گردان تخریب روانه شدیم. برای کسی که نزدیک ۱۲ ساعت در راه بوده است طبیعتا خسته است و حتی کسی فکرش را هم نمی کند که بتواند ۳ کیلومتر راه برود، آن هم در شب! عشق و لذت حضور در زمین نورانی دوکوهه خواب را از چشمانمان گرفته بود. با شوق به سمت حسینیه روانه شدیم و بعد از چندساعتی بازگشتیم. سفری که با روضه ی مادر شروع بشود تا انتها خیر و برکت است. در هوای گرگ و میش برای نماز به حسینیه حاج همت رفتیم و چه صفایی داشت زیارت عاشورای سحرگاهی... صبح شده بود آماده رفتن به سد کرخه شدیم و سپس به سمت یادمان فتح المبین رفتیم. قدم برداشتن در قدمگاه شهدا را نمی توان توصیف کرد! سرشار از آرامش و مهر و صفا. کم کم وقت رفتن به مقصد بعدی بود، مقصدمان شلمچه کربلای ایران بود. نماز در شلمچه و در کنار شهدا،حتی فکرش قلب انسان را آرامش می بخشد. آن شب هم در نهایت زیبایی گذشت و صبح شده بود و وقت رفتن به نهر خین. شنیدن داستان شهدای غواص هر دلی را آزرده می کرد و همه را به تفکر وا می داشت. پس از شروع روز با اروند رود نوبت رفتن به یادمان دشت ذوالفقاری بود و چه حال و هوای وصف ناپذیری داشت سرزمین حُرّان. ظهر شده بود پس از نماز و نهار به سمت اهواز حرکت کردیم. آخرین مقصد این سفر. به پناهگاهی امن رفتیم. پناهگاهی که نگاهبانان آن شهدای گمنام بودند. نماز مغرب در حال و هوای اشک و روضه و در کنار شهدا حال همه را خوب کرده بود و همه با دلی آرام به سوی دو کوهه روانه شدیم. آن شب در دوکوهه حال عجیبی برقرار بود، همه مان می خواستیم در محوطه به راز و نیاز با خدا و صحبت با شهدا مشغول باشیم. دلمان می خولست مطمئن شویم که این سفر بیهوده نبوده و ما تغییری هر چند کوچک کرده ایم! و بالاخره صبح روز آخر رسید با چشم و دل گریان به سمت اتوبوس ها حرکت کردیم و به سوی تهران روانه شدیم. به اراک که رسیدیم دل همه در جنوب جامانده بود همه از پایان این سفر ناراحت بودند. کم کم به قم رسیدیم و به اقامه ی نماز ایستادیم، این آخرین توقف ما بود. به سوی تهران روانه شدیم و در میان استقبال گرم و پر شور، به سمت خانواده های خود شتافتیم تا از این سفر بگوییم و دلتنگی چند روزه را بر طرف کنیم.
5.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷در سینه ام دوباره غمی جان گرفته است       🌷امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است 🌷تا لحظه ای پیش دلم سردِ سرد بود   🌷 اینک به یُمن یاد شما جان گرفته است