⭕️ #دنیا ما را از #نماز_جماعت باز ندارد.
👈 در زمان پیامبر صلی الله عليه و آله #مؤمنی سخت فقير و مستمند بود. و در صُفّه زندگی می کرد.
(صُفّه سايه ای در كنار #مسجد بود. مسلمانان غريب و بی پناه آنجا اسكان داده می شدند)
🌱 وی تمام نمازها را پشت سر پيامبر می خواند. رسول خدا بر او ترحم می كرد و به نیازمندی و غریبی او توجه داشت و می فرمود: ای #سعد! اگر چیزی به دستم برسد تو را بی نياز می سازم.
🌲مدتی گذشت چیزی به دست پيغمبر نيامد. حضرت به حال سعد بيشتر اندوهگين شد. #خداوند سبحان به اندوه پيامبر نسبت به سعد توجه فرمود. جبرئيل را با دو درهم خدمت رسول خدا فرستاد.
🌹#جبرئيل به حضرت عرض كرد: ای محمد! خدا از اندوه تو برای سعد آگاه است. آيا دوست داری او را بی نياز سازی؟
👈پيامبر : آری!
جبرئيل: اين دو درهم را به او مرحمت كن و دستور بده با آن #تجارت كند.
🌼 پيامبر در درهم را گرفت. وقتی كه برای نماز ظهر از منزل خارج شد سعد را ديد كه در خانه ايستاده و منتظر آن حضرت است.
👈فرمود: ای سعد! آيا تجارت خوب بلدی؟
🔻عرض كرد: سرمايه ای ندارم كه با آن تجارت كنم.
🔷پيامبر دو درهم به او داد و فرمود: با آن تجارت كن و روزی خدا را به دست آور.
♻️ سعد دو درهم را گرفت و در خدمت پيغمبر به مسجد رفت و نماز ظهر و عصر را با ایشان خواند. آن گاه حضرت فرمود: برخيز به دنبال روزی برو! همواره به حال تو غمگين بودم.
✅ سعد مشغول تجارت شد خداوند #برکتی به او داد. هر چه می خريد به دو برابر ميخ فروخت. #دنيا به سعد روی آورد. كم كم سرمايه اش ترقی كرد و مالش فراوان شد و معامله اش رونق گرفت. به طوری كه در كنار در مسجد دکانی گرفت و سرمايه و کالای خود را در آنجا جمع كرده، تجارتش را انجام می داد.
🙏وقتی كه بلال #اذان می گفت و رسول خدا به سوی نماز حركت می كرد، سعد را می ديد كه سرگرم #خريد و فروش بوده، مشغول دنيا است. هنوز وضو نگرفته و خود را برای نماز مهيا نكرده است. با اينكه قبل از اين پيش از اذان مهیای نماز می شد.
👈رسول خدا می فرمود: ای سعد! دنيا تو را از نماز باز داشته است؟
⭕️سعد می گفت: چه كنم؟ سرمايه ام را تلف كنم؟ به اين مرد جنسی فروخته ام، می خواهم پولم را از او بگيرم و از آن دیگری کالایی خريده ام بايد پول او را بدهم.
😔رسول خدا به آن حال سعد بيشتر از فقرش غمگين شد. جبرئيل محضر آن جناب رسيد، عرض كرد: ای پيامبر! خداوند از غم تو برای سعد آگاه است. كدام یک را بيشتر دوست داری؟ حالت اول يا حالت فعلی او را؟
🍀 رسول خدا فرمود: ای جبرئيل! حالت اول (#تنگدستی) او را دوست دارم.
زيرا دنيا آخرت او را از دستش گرفته است.
👈جبرئيل عرض كرد به راستی محبت و اموال دنيا #امتحان بوده و بازدارنده از آخرت می باشد.
📖 آن گاه عرض كرد: يا رسول الله! به سعد بگو آن دو درهمی كه به او داده ای به شما بازگرداند، وضعش به حالت اول بر میگردد.
👈 پيامبر به سعد فرمود: آيا آن دو درهم را به من باز می گردانی؟
عرض كرد: به جای دو درهم، دويست درهم می دهم.
👈حضرت فرمود: نه! همان دو درهم را می خواهم.
🌹 سعد آن دو درهم را به حضرت داد. به دنبال آن چیزی نگذشت كه دنيا از وی روي گرداند و هر چه داشت از دستش رفت. سعد دوباره به حال فقر و نداری افتاد.
📚 بحار الانوار : ج 22، ص 123
🔰یاوران نماز 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
✍آثارنماز
#امتحان الهی 🔰👇
✍هر امتحانی که خدا از ما میگیره در واقع زمینه های #ترک_گناه و رشد و تعالی است.همه ی ما آدما امتحان میشیم. هر کدوممون هم یه جور!
"یعنی هر کسی هم امتحانات #مخصوص به خودش رو داره."
🌹خدا اون کسی رو که #مذهبی هست،نمازخون هست "امتحانای مذهبی" براش میفرسته و اون کسی هم که مذهبی نیست، امتحانای غیر مذهبی!
📌مثلا یه نفر که آدم مذهبی ای هست، خدا براش امتحان "#حسادت"🔥 رو میفرسته! تا ببینه بنده اش میتونه جلوی خودش رو بگیره و حسادت نکنه یا نه!
🔶مثلا شما توی کلاستون بهترین نمرات امتحان رو میاری.بعد یه شاگرد جدید میاد که نمرات اون بهتره!
آهان زمینه ی امتحان جور شد!😏
🔺خب ببینم حسادت میکنی یا نه؟
اینجا باید خیلی مراقب "#هوای_نفست" باشی...همین #مراقبت ها باعث ترک گناهان و صفت های بد میشه و در نهایت موجب #رشد و تعالی انسان میشه
📝 امتحانای خدا طوری طراحی میشه که با عیب های انسان کاملا #متناسبه.
مثلا شما اگه توی نگاه به نامحرم #ضعیف باشی، اتفاقا خدا مدام امتحانایی میگیره که توی موقعیت نگاه به نامحرم بیفتی میخاد ببینه تو که #نماز میخونی چقدمیتونی باهوای نفست مبارزه کنی ونگاه به نامحرم نکنی...
میخواد تو این زمینه تو رو تمرین بده تا #قوی بشی رشدکنی..
🔹فرض کنید یه معلم ریاضی داشته باشیم. بعد ایشون میبینه شاگردش بعضی مسایل رو خیلی راحت حل میکنه اما بعضی مسایل براش خیلی مشکله.
اینجا اون معلم اگه دلسوز باشه چیکار میکنه؟!میاد دوباره "مسایل آسون" میده به شاگردش یا کمک میکنه "اونایی که توش مشکل داره" رو حل کنه؟
پس به خاطر اینه که ما یه گناهایی رو چندین بار #شکست خوردیم اما بازم خدا پیش میاره
✅خوبه. حالا برو روی امتحانات فکر کن. اینا همش #تمرینات خدای مهربون ماست...
💖 #مهربانی و زیبایی خدا رو خودت توی امتحاناش ببین...
⚠️لینک کانال یاوران نماز
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
📮#نشر دهید و رسانه باشید👆
⭕️ داستان واقعی _ دانشجویِ ایرانی مقیم اروپا
👈 وقتی #امام_زمان عج اتوبوس حامل مسافر را تعمیر می کنند👌
❄️ صدای #اذان از رادیو بلند شد، جوانی که صندلی کنار من نشسته بود بلند شد و رفت به #راننده گفت : نگه دار #نمازمان را بخوانیم.
راننده با بی تفاوتی جواب داد : الان که نمی شود، هروقت رسیدیم میخوانی، جوان با لحن جدی گفت :بهت میگویم نگه دار...، سر و صدا بلند شد، دستِ آخر نگه داشت، جوان نمازش را در #جاده خواند و آمد کنارم نشست...
⁉️پرسیدم از او چه #دلیلی دارد آنقدر مهم است برایت نماز اول وقت؟ جوان جواب داد : «آخر من به امام زمان ارواحنافداه #تعهد داده ام نمازم را اول وقت بخوانم»، تعجب کردم! پرسیدم چطور!؟
👈 جوان گفت :من در یکی از شهرهای #اروپا درس میخواندم،فاصله شهر محل سکونتم تا #دانشگاه زیاد بود،بالاخره نوبت آخرین امتحان ترم آخر رسید، برای #امتحان با اتوبوس راهی دانشگاه شدم، در میانه راه اتوبوسِ پر از مسافر ناگهان خراب شد، از آنجایی که خیلی امتحان مهمی بود نگرانی زیادی داشتم از اینکه به امتحان نرسم و زحماتم برباد برود، شنیده بودم وقتی به لحظه های #بحرانی میرسید که کاری از شما ساخته نیست به امام زمان عج #متوسل بشوید...
🙏در دلم گفتم یا امام زمان اگر کمکم کنید #قول می دهم به شما نمازم را تا آخر عمرم اول وقت بخوانم، در این هنگام #جوان بسیار زیبایی را دیدم که از دور نزدیک اتوبوس شد،با زبان و لهجه خودشان به راننده گفت چه شده، راننده جواب داد :خود به خود خاموش شد، جوان زیبارو مدت کمی مشغول به تعمیر موتور شد،بعد کاپوت را بست و به راننده گفت استارت بزن، اتوبوس روشن شد، همه مسافران خوشحال شدند...
🌀 ناگهـــــــــــان دیدم جوان آمد داخل اتوبوس، مرا به اسم صدا زد و گفت : « تعهدی که به ما دادی یادت نرود ! ، #نمازِ_اول_وقت» ،بعد از آن رفت و من متوجه شدم او امام زمان بود... گریه ام بند نمی آمد...
💚 جوان دانشجو یک عهدِ دلی با مولایش بست و پایبند ماند به آن ، اما مولا جان ببخش اگر عهدها بسته ایم با شما و شکسته ایم همه را، قبول داریم خوب نبودیم، اما هرجا هم که برویم برمی گردیم به سمت شما،مانند کبوتران جلدِ گنبد امام رضا، ببخش بی معرفتی هایمان را آقاجان، هر چه باشیم و به هر جا برویم دوست داریمت تورا «عشق جان...»
من رشته ی محبتِ تو پاره می کنم
شاید گِره خورد، به تو نزدیک تر شَوَم...
📚برداشتی آزاد از کتاب نماز و امام زمان عج صفحه ۸۵
🔰یاوران نماز👇
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
❌ #فردایی_که_آمدنی_نیست!
♨️ اعوذو بالله من #شر الوسواس الخناس👹
⛔️ خناس همان #شیطانیست که کار امروز را به فردا می اندازد ....💯
☟
👈 از فردا# قرآن میخوانم !!
👈 حالا از فردا #نماز میخوانم !!
👈 از فردا #حجاب می کنم !!
👈از فردا #نگاه نمی کنم !!
👈از فردا #سیگار نمی کشم !!
👈از فردا #خمس می دهم !!
🔖 از فردا ..... از فردا ....
🔐 چند سال است که قراره آن فردا برسد ...؟؟
✂️ آخر کدام فردا ،؟! شاید دیگر فردایی نباشد ....✔️
⬅️ گفت در #جوانی نهایت لذت را می بریم و عشق دنیا را می کنم و در پیری توبه می کنیم و #نماز می خوانیم.
🔻 گفتم : چه خوب است بدانیم ☟
📝 قبر ها پر است ، از جوانانی که میخواستند در پیری #توبه کنند 🏷
⁉️راستی ؛ آیا من و شما میدانیم که چند #دقیقه ی دیگر زنده هستیم🤔 ❔
🍀" کُل نَفس ذَائِقَهُ المَوتِ وَ نَبلُوکُم بِالشرّ وَ الخَیرِ فِتنَهً وَاِلَینَا تُرجَعُونَ " 🍀
📚انبیاء ۵۳
⁉️هر فردی مرگ را خواهد چشید و ما شما را برای #امتحان دچار خیر و شر می کنیم و شما به سوی ما بازگشت خواهید کرد .🚥
🔗 خود را برای #سفر آخرت آماده کن که سفری سخت و طولانی پیش رو دارید .🚫
♻️ زندگی مثل جلسه #امتحان است .📝 بارها غلط مینویسم ، پاک می کنیم و دوباره غلط می نویسیم ، غافل از اینکه ناگهان #مرگ فریاد میزند ؛
📃 برگه ها بالا....!! 📃
🚨 هنگام به #دنیا آمدن در گوشمان اذان می خوانند 📢 ولی نمازی نمی خوانند !!!...
⚰ هنگام #مرگ برایمان فقط نماز میخوانند " بدون اذان " 🔇
🔻 اذان هنگام #تولد برای نمازی است که هنگام #مرگ می خوانند ..
🕯 چقدر کوتاه است این زندگی ، به #فاصله یک اذان تا نماز .
•[ قدر بدانیم با هم بودن را ]•
⌛️ پس از مرگ هر انسانی ...
❣ قلب او ۱۰ دقیقه
مغز او ۲۰ دقیقه
👀 چشم او ۴ ساعت
✍ پوست او ۵ روز
📝 و استخوان های او تنها ۳۰ روز سالم می مانند !
🌹 اما #کردارنیک او تا روز قیامت باقی می مانند .💯
❌ !!!" #مرگ پایان راه نیست "!،
🔰کانال یاوران نماز
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
🔰 کانالی بروز جامع و کاربردی در ایتا
💌 هدیه معنوی جمعه های کانال
👈 در زمان پیامبر صلی الله عليه و آله #مؤمنی سخت فقير و مستمند بود. و در صُفّه زندگی می کرد.
(صُفّه سايه ای در كنار #مسجد بود. مسلمانان غريب و بی پناه آنجا اسكان داده می شدند)
🌱 وی تمام نمازها را پشت سر پيامبر می خواند. رسول خدا بر او ترحم می كرد و به نیازمندی و غریبی او توجه داشت و می فرمود: ای #سعد! اگر چیزی به دستم برسد تو را بی نياز می سازم.
🌲مدتی گذشت چیزی به دست پيغمبر نيامد. حضرت به حال سعد بيشتر اندوهگين شد. #خداوند سبحان به اندوه پيامبر نسبت به سعد توجه فرمود. جبرئيل را با دو درهم خدمت رسول خدا فرستاد.
🌹#جبرئيل به حضرت عرض كرد: ای محمد! خدا از اندوه تو برای سعد آگاه است. آيا دوست داری او را بی نياز سازی؟
👈پيامبر : آری!
جبرئيل: اين دو درهم را به او مرحمت كن و دستور بده با آن #تجارت كند.
🌼 پيامبر در درهم را گرفت. وقتی كه برای نماز ظهر از منزل خارج شد سعد را ديد كه در خانه ايستاده و منتظر آن حضرت است.
👈فرمود: ای سعد! آيا تجارت خوب بلدی؟
🔻عرض كرد: سرمايه ای ندارم كه با آن تجارت كنم.
🔷پيامبر دو درهم به او داد و فرمود: با آن تجارت كن و روزی خدا را به دست آور.
♻️ سعد دو درهم را گرفت و در خدمت پيغمبر به مسجد رفت و نماز ظهر و عصر را با ایشان خواند. آن گاه حضرت فرمود: برخيز به دنبال روزی برو! همواره به حال تو غمگين بودم.
✅ سعد مشغول تجارت شد خداوند #برکتی به او داد. هر چه می خريد به دو برابر ميخ فروخت. #دنيا به سعد روی آورد. كم كم سرمايه اش ترقی كرد و مالش فراوان شد و معامله اش رونق گرفت. به طوری كه در كنار در مسجد دکانی گرفت و سرمايه و کالای خود را در آنجا جمع كرده، تجارتش را انجام می داد.
🙏وقتی كه بلال #اذان می گفت و رسول خدا به سوی نماز حركت می كرد، سعد را می ديد كه سرگرم #خريد و فروش بوده، مشغول دنيا است. هنوز وضو نگرفته و خود را برای نماز مهيا نكرده است. با اينكه قبل از اين پيش از اذان مهیای نماز می شد.
👈رسول خدا می فرمود: ای سعد! دنيا تو را از نماز باز داشته است؟
⭕️سعد می گفت: چه كنم؟ سرمايه ام را تلف كنم؟ به اين مرد جنسی فروخته ام، می خواهم پولم را از او بگيرم و از آن دیگری کالایی خريده ام بايد پول او را بدهم.
😔رسول خدا به آن حال سعد بيشتر از فقرش غمگين شد. جبرئيل محضر آن جناب رسيد، عرض كرد: ای پيامبر! خداوند از غم تو برای سعد آگاه است. كدام یک را بيشتر دوست داری؟ حالت اول يا حالت فعلی او را؟
🍀 رسول خدا فرمود: ای جبرئيل! حالت اول (#تنگدستی) او را دوست دارم.
زيرا دنيا آخرت او را از دستش گرفته است.
👈جبرئيل عرض كرد به راستی محبت و اموال دنيا #امتحان بوده و بازدارنده از آخرت می باشد.
📖 آن گاه عرض كرد: يا رسول الله! به سعد بگو آن دو درهمی كه به او داده ای به شما بازگرداند، وضعش به حالت اول بر میگردد.
👈 پيامبر به سعد فرمود: آيا آن دو درهم را به من باز می گردانی؟
عرض كرد: به جای دو درهم، دويست درهم می دهم.
👈حضرت فرمود: نه! همان دو درهم را می خواهم.
🌹 سعد آن دو درهم را به حضرت داد. به دنبال آن چیزی نگذشت كه دنيا از وی روي گرداند و هر چه داشت از دستش رفت. سعد دوباره به حال فقر و نداری افتاد.
📚 بحار الانوار : ج 22، ص 123
🔰یاوران نماز 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
🔰کانالی جامع بروز و کاربردی در ایتا
💌 #هدیه_معنوی جمعه های کانال
✍ داستان ترجیح #نماز بر امتحان
👈آقا سید محسن جَبَل عامِلی از علمای بزرگ شیعه است، نوادهی برادر مرحوم آقا #سید_جواد، صاحب مفتاح الکرامه است. ایشان در دمشق #مدرسهای تأسیس کردهاند که دانشآموزان شیعه در آن مدرسه تحت نظر آن جناب تحصیل میکنند
🕵♀حاج سید احمد مصطفوی که یکی از تُجار قم است، گفت من از خود سید محسن اَمین شنیدم که میگفت یکی از تربیت یافتگان مدرسهی ما برای تحصیل علم به #آمریکا مسافرت کرد از آنجا نامه ای برای من نوشت به این مضمون که: چند روز پیش شاگردان مدرسهی ما را #امتحان میکردند من هم برای امتحان رفتم.
⚠️مدتی نشستم تا نوبت به من رسید، بسیار طول کشید تا اینکه وقت دیر شد، دیدم اگر بنشینم نمازم #فوت میشود، از جا حرکت کردم که بروم نماز بخوانم.
⁉️ آنهایی که در آنجا بودند پرسیدند کجا میروی؟ چیزی نمانده که نوبت تو برسد.
⬅️گفتم من یک #تکلیف دینی دارم وقتش میگذرد.
⏪گفتند امتحان هم وقتش میگذرد، اگر این جلسه برگزار شد، دیگر جلسهای تشکیل نخواهند داد و برای خاطر تو هرگز هیئت ممتحنه جلسهی خصوصی تشکیل نمیدهند.
🚹 گفتم هر چه بادا باد. من از تکلیف دینی خود صرف نظر نمیکنم. بالأخره رفتم. از قضاء هیئت ممتحنه متوجه شده بودند که من به اندازهی اداء یک وظیفهی دینی #غیبت نمودهام انصاف داده، اظهار کرده بودند که چون این شخص در #وظیفهی خود جِدّی است، روا نیست که او را مُعطّل بگذاریم. برای #قدردانی از اینکه عمل به وظیفه نموده باید جلسهای خصوصی برایش تشکیل دهیم.
🌹این بود که جلسهی دیگری تشکیل دادند، من حاضر شدم و امتحان دادم.
✅ آقای سید محسن امین پس از نقل داستان فرمود من در مدرسه چنین شاگردانی #تربیت کردهام که اگر به دریا بیفتند دامنشان تَر نمیشود .
📚 منبع: اَلکَلام یَجُرّ الکَلام،ج۲،ص۳۵.
🔰 کانال یاوران نماز
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
🔰کانالی جامع بروز و کاربردی در ایتا
⁉️ #فلسفه چراهای نماز و احکام دین🤔
👈 امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه می فرماید:
📂 «وَ لَكِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْيِيزاً بِالاِخْتِبَارِ لَهُمْ»
📝خدا بندگان خود را #امتحان میکند به چیزی که نسبت به اصل آن غافل و جاهلاند.
وقتی خدا ملائکه را امر به #سجده بر آدم نمود آنان نسبت به اصل و حقیقت آدم جاهل بودند.
⁉️ به کسانی که میگویند : «ما تا ندانیم چرا باید #وضو بگیریم؟
یا چرا اینگونه وضو بگیریم [و نماز بخوانیم] ، آن را انجام نمی دهیم».
👈باید گفت : «اگر #علت آن را بدانید ، دیگر از علم خود #اطاعت کرده اید نه از خدا ! مطیع معلومات خود شده اید نه مطیع فرمان خدا!!»
⭕️پس امتحان اصلی، امتحانِ اطاعت است نه عبادت.
🔻 امتحان خدا مثل #معلمی است که میداند شاگرد کجای کتاب را خوانده و کجا را نخوانده و از آنجایی سوال میکند که شاگرد نخوانده است.
📚 #آیتاللهحائریشیرازی ، تمثیلات، جلد ۱ ؛ خلاصهای از صفحه ۳۰.
🔰کانال یاوران نماز
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
📮رسانه باشیدمعارف نماز را نشر دهید.
🎀 #هدیه_معنوی جمعه های کانال
⭕️ داستان واقعی _ دانشجویِ ایرانی مقیم اروپا
👈 وقتی #امام_زمان عج اتوبوس حامل مسافر را تعمیر می کنند👌
❄️ صدای #اذان از رادیو بلند شد، جوانی که صندلی کنار من نشسته بود بلند شد و رفت به #راننده گفت : نگه دار #نمازمان را بخوانیم.
راننده با بی تفاوتی جواب داد : الان که نمی شود، هروقت رسیدیم میخوانی، جوان با لحن جدی گفت :بهت میگویم نگه دار...، سر و صدا بلند شد، دستِ آخر نگه داشت، جوان نمازش را در #جاده خواند و آمد کنارم نشست...
⁉️پرسیدم از او چه #دلیلی دارد آنقدر مهم است برایت نماز اول وقت؟ جوان جواب داد : «آخر من به امام زمان ارواحنافداه #تعهد داده ام نمازم را اول وقت بخوانم»، تعجب کردم! پرسیدم چطور!؟
👈 جوان گفت :من در یکی از شهرهای #اروپا درس میخواندم،فاصله شهر محل سکونتم تا #دانشگاه زیاد بود،بالاخره نوبت آخرین امتحان ترم آخر رسید، برای #امتحان با اتوبوس راهی دانشگاه شدم، در میانه راه اتوبوسِ پر از مسافر ناگهان خراب شد، از آنجایی که خیلی امتحان مهمی بود نگرانی زیادی داشتم از اینکه به امتحان نرسم و زحماتم برباد برود، شنیده بودم وقتی به لحظه های #بحرانی میرسید که کاری از شما ساخته نیست به امام زمان عج #متوسل بشوید...
🙏در دلم گفتم یا امام زمان اگر کمکم کنید #قول می دهم به شما نمازم را تا آخر عمرم اول وقت بخوانم، در این هنگام #جوان بسیار زیبایی را دیدم که از دور نزدیک اتوبوس شد،با زبان و لهجه خودشان به راننده گفت چه شده، راننده جواب داد :خود به خود خاموش شد، جوان زیبارو مدت کمی مشغول به تعمیر موتور شد،بعد کاپوت را بست و به راننده گفت استارت بزن، اتوبوس روشن شد، همه مسافران خوشحال شدند...
🌀 ناگهـــــــــــان دیدم جوان آمد داخل اتوبوس، مرا به اسم صدا زد و گفت : « تعهدی که به ما دادی یادت نرود ! ، #نمازِ_اول_وقت» ،بعد از آن رفت و من متوجه شدم او امام زمان بود... گریه ام بند نمی آمد...
💚 جوان دانشجو یک عهدِ دلی با مولایش بست و پایبند ماند به آن ، اما مولا جان ببخش اگر عهدها بسته ایم با شما و شکسته ایم همه را، قبول داریم خوب نبودیم، اما هرجا هم که برویم برمی گردیم به سمت شما،مانند کبوتران جلدِ گنبد امام رضا، ببخش بی معرفتی هایمان را آقاجان، هر چه باشیم و به هر جا برویم دوست داریمت تورا «عشق جان...»
من رشته ی محبتِ تو پاره می کنم
شاید گِره خورد، به تو نزدیک تر شَوَم...
📚برداشتی آزاد از کتاب نماز و امام زمان عج صفحه ۸۵
🔰یاوران نماز👇
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
⭕️ #بهانه_های بی_اساس
❌بسیاری از افراد با کوچکترین بهانه ای، از انجام وظایف شرعی خود سر باز می زنند، در اینجا به چند نمونه اشاره می نماییم.
❌چون خداوند #حاجت مرا نداد، نماز نمی خوانم!
❌چون فلان پیش نماز، #گرفتاری مرا برطرف نکرد، دیگر در نماز جماعتش شرکت نمی کنم!
❌چون نتوانستم غسل کنم، نماز نخواندم!
چون #خجالت کشیدم، غسل واجب را ترک کردم!
❌چون درس یا #امتحان داشتم، روزه نگرفتم!
❌چون کارت #دعوت به مجلس گناه داده بودند، رفتم!
❌چون #همسرم خواسته، این چنین می پوشم!
❌چون در محیط کار #حقوق کافی نمی دهند، سوء استفاده و کم کاری کردم!
❌چون از برخی مذهبی ها #بدرفتاری دیدم، مذهب را کنار گذاشتم!
❌چون زندگیم #تامین نمی شد، به دنبال مال حرام (ربا، رشوه، کم فروشی) رفتم!
و...
کانال یاوران نماز 🔰👇
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
♻️ #نشرحداکثری
🎀 #هدیه_معنوی جمعه های کانال
✍ یادمه معلم گفته بود #امتحان دارید. ناظم آمد سر صف و گفت: بر خلاف همیشه خارج از ساعت آموزشی امتحان برگزار میشه. فردا زنگ سوم که تمام شد آماده ی امتحان باشید.
⚠️ آمدیم داخل حیاط. گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه.
صدای #اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت به سمت نمازخانه.
🚶♂دنبالش رفتم و گفتم: #احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره و..
میدانستم #نماز احمد طولانی است.
🙎♂ احمد مقید بود که ذكر #تسبیحات
را هم با دقت ادا کند. هر چه گفتم بیفایده بود. احمد به نمازخانه رفت و مشغول نماز شد. همان موقع همه ی ما را به صف کردند. وارد کلاس شدیم.
🧓 ناظم گفت: ساکت باشید تا معلم سؤالها رو بیاره.
مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه.
⏰بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم.نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد همه داشتند توی کلاس پچ یچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد.
معلم با برگه های امتحانی وارد شد.
همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه بعد یکی از بچه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن
👤هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد.
معلم ما اخلاقی داشت که کسی را بعد از خودش به کلاس راه نمیداد. من هم با ناراحتی منتظر عکس العمل معلم بودم.
👨⚖ معلم در حالی که حواسش به کلاس بود گفت: نیری برو بشین سرجات احمد سر جایش نشست و مشغول پاسخ به سؤالات امتحان شد. من هم با تعجب به او نگاه می کردم.
👨 احمد مثل ما مشغول پاسخ شد. فرق من با او در این بود که احمد #نمازاول_وقت را خوانده بود و من خیلی روی این کار او فکر کردم.
این اتفاق چیزی نبود جز نتیجهی عمل خالصانهی احمد.
📚 عارفانه ، زندگینامه و خاطرات عارف #شهید #احمدعلی_نیّری ، ص ۱۸. خاطره دکتر محسن نوری از شهید نیّری.
🔰کانال یاوران نماز
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
🔰کانالی جامع بروز و کاربردی در ایتا
🎀 #هدیه_معنوی جمعه های کانال
⭕️ داستان واقعی _ دانشجویِ ایرانی مقیم اروپا
👈 وقتی #امام_زمان عج اتوبوس حامل مسافر را تعمیر می کنند👌
❄️ صدای #اذان از رادیو بلند شد، جوانی که صندلی کنار من نشسته بود بلند شد و رفت به #راننده گفت : نگه دار #نمازمان را بخوانیم.
راننده با بی تفاوتی جواب داد : الان که نمی شود، هروقت رسیدیم میخوانی، جوان با لحن جدی گفت :بهت میگویم نگه دار...، سر و صدا بلند شد، دستِ آخر نگه داشت، جوان نمازش را در #جاده خواند و آمد کنارم نشست...
⁉️پرسیدم از او چه #دلیلی دارد آنقدر مهم است برایت نماز اول وقت؟ جوان جواب داد : «آخر من به امام زمان ارواحنافداه #تعهد داده ام نمازم را اول وقت بخوانم»، تعجب کردم! پرسیدم چطور!؟
👈 جوان گفت :من در یکی از شهرهای #اروپا درس میخواندم،فاصله شهر محل سکونتم تا #دانشگاه زیاد بود،بالاخره نوبت آخرین امتحان ترم آخر رسید، برای #امتحان با اتوبوس راهی دانشگاه شدم، در میانه راه اتوبوسِ پر از مسافر ناگهان خراب شد، از آنجایی که خیلی امتحان مهمی بود نگرانی زیادی داشتم از اینکه به امتحان نرسم و زحماتم برباد برود، شنیده بودم وقتی به لحظه های #بحرانی میرسید که کاری از شما ساخته نیست به امام زمان عج #متوسل بشوید...
🙏در دلم گفتم یا امام زمان اگر کمکم کنید #قول می دهم به شما نمازم را تا آخر عمرم اول وقت بخوانم، در این هنگام #جوان بسیار زیبایی را دیدم که از دور نزدیک اتوبوس شد،با زبان و لهجه خودشان به راننده گفت چه شده، راننده جواب داد :خود به خود خاموش شد، جوان زیبارو مدت کمی مشغول به تعمیر موتور شد،بعد کاپوت را بست و به راننده گفت استارت بزن، اتوبوس روشن شد، همه مسافران خوشحال شدند...
🌀 ناگهـــــــــــان دیدم جوان آمد داخل اتوبوس، مرا به اسم صدا زد و گفت : « تعهدی که به ما دادی یادت نرود ! ، #نمازِ_اول_وقت» ،بعد از آن رفت و من متوجه شدم او امام زمان بود... گریه ام بند نمی آمد...
💚 جوان دانشجو یک عهدِ دلی با مولایش بست و پایبند ماند به آن ، اما مولا جان ببخش اگر عهدها بسته ایم با شما و شکسته ایم همه را، قبول داریم خوب نبودیم، اما هرجا هم که برویم برمی گردیم به سمت شما،مانند کبوتران جلدِ گنبد امام رضا، ببخش بی معرفتی هایمان را آقاجان، هر چه باشیم و به هر جا برویم دوست داریمت تورا «عشق جان...»
من رشته ی محبتِ تو پاره می کنم
شاید گِره خورد، به تو نزدیک تر شَوَم...
📚برداشتی آزاد از کتاب نماز و امام زمان عج صفحه ۸۵
🔰یاوران نماز👇
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
🎀 #هدیه_معنوی جمعه های کانال
⭕️ داستان واقعی _ دانشجویِ ایرانی مقیم اروپا
👈 وقتی #امام_زمان عج اتوبوس حامل مسافر را تعمیر می کنند👌
❄️ صدای #اذان از رادیو بلند شد، جوانی که صندلی کنار من نشسته بود بلند شد و رفت به #راننده گفت : نگه دار #نمازمان را بخوانیم.
راننده با بی تفاوتی جواب داد : الان که نمی شود، هروقت رسیدیم میخوانی، جوان با لحن جدی گفت :بهت میگویم نگه دار...، سر و صدا بلند شد، دستِ آخر نگه داشت، جوان نمازش را در #جاده خواند و آمد کنارم نشست...
⁉️پرسیدم از او چه #دلیلی دارد آنقدر مهم است برایت نماز اول وقت؟ جوان جواب داد : «آخر من به امام زمان ارواحنافداه #تعهد داده ام نمازم را اول وقت بخوانم»، تعجب کردم! پرسیدم چطور!؟
👈 جوان گفت :من در یکی از شهرهای #اروپا درس میخواندم،فاصله شهر محل سکونتم تا #دانشگاه زیاد بود،بالاخره نوبت آخرین امتحان ترم آخر رسید، برای #امتحان با اتوبوس راهی دانشگاه شدم، در میانه راه اتوبوسِ پر از مسافر ناگهان خراب شد، از آنجایی که خیلی امتحان مهمی بود نگرانی زیادی داشتم از اینکه به امتحان نرسم و زحماتم برباد برود، شنیده بودم وقتی به لحظه های #بحرانی میرسید که کاری از شما ساخته نیست به امام زمان عج #متوسل بشوید...
🙏در دلم گفتم یا امام زمان اگر کمکم کنید #قول می دهم به شما نمازم را تا آخر عمرم اول وقت بخوانم، در این هنگام #جوان بسیار زیبایی را دیدم که از دور نزدیک اتوبوس شد،با زبان و لهجه خودشان به راننده گفت چه شده، راننده جواب داد :خود به خود خاموش شد، جوان زیبارو مدت کمی مشغول به تعمیر موتور شد،بعد کاپوت را بست و به راننده گفت استارت بزن، اتوبوس روشن شد، همه مسافران خوشحال شدند...
🌀 ناگهـــــــــــان دیدم جوان آمد داخل اتوبوس، مرا به اسم صدا زد و گفت : « تعهدی که به ما دادی یادت نرود ! ، #نمازِ_اول_وقت» ،بعد از آن رفت و من متوجه شدم او امام زمان بود... گریه ام بند نمی آمد...
💚 جوان دانشجو یک عهدِ دلی با مولایش بست و پایبند ماند به آن ، اما مولا جان ببخش اگر عهدها بسته ایم با شما و شکسته ایم همه را، قبول داریم خوب نبودیم، اما هرجا هم که برویم برمی گردیم به سمت شما،مانند کبوتران جلدِ گنبد امام رضا، ببخش بی معرفتی هایمان را آقاجان، هر چه باشیم و به هر جا برویم دوست داریمت تورا «عشق جان...»
من رشته ی محبتِ تو پاره می کنم
شاید گِره خورد، به تو نزدیک تر شَوَم...
📚برداشتی آزاد از کتاب نماز و امام زمان عج صفحه ۸۵
🔰یاوران نماز👇
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
❌ #فردایی_که_آمدنی_نیست!
♨️ اعوذو بالله من #شر الوسواس الخناس👹
⛔️ خناس همان #شیطانیست که کار امروز را به فردا می اندازد ....💯
☟
👈 از فردا# قرآن میخوانم !!
👈 حالا از فردا #نماز میخوانم !!
👈 از فردا #حجاب می کنم !!
👈از فردا #نگاه نمی کنم !!
👈از فردا #سیگار نمی کشم !!
👈از فردا #خمس می دهم !!
🔖 از فردا ..... از فردا ....
🔐 چند سال است که قراره آن فردا برسد ...؟؟
✂️ آخر کدام فردا ،؟! شاید دیگر فردایی نباشد ....✔️
⬅️ گفت در #جوانی نهایت لذت را می بریم و عشق دنیا را می کنم و در پیری توبه می کنیم و #نماز می خوانیم.
🔻 گفتم : چه خوب است بدانیم ☟
📝 قبر ها پر است ، از جوانانی که میخواستند در پیری #توبه کنند 🏷
⁉️راستی ؛ آیا من و شما میدانیم که چند #دقیقه ی دیگر زنده هستیم🤔 ❔
🍀" کُل نَفس ذَائِقَهُ المَوتِ وَ نَبلُوکُم بِالشرّ وَ الخَیرِ فِتنَهً وَاِلَینَا تُرجَعُونَ " 🍀
📚انبیاء ۵۳
⁉️هر فردی مرگ را خواهد چشید و ما شما را برای #امتحان دچار خیر و شر می کنیم و شما به سوی ما بازگشت خواهید کرد .🚥
🔗 خود را برای #سفر آخرت آماده کن که سفری سخت و طولانی پیش رو دارید .🚫
♻️ زندگی مثل جلسه #امتحان است .📝 بارها غلط مینویسم ، پاک می کنیم و دوباره غلط می نویسیم ، غافل از اینکه ناگهان #مرگ فریاد میزند ؛
📃 برگه ها بالا....!! 📃
🚨 هنگام به #دنیا آمدن در گوشمان اذان می خوانند 📢 ولی نمازی نمی خوانند !!!...
⚰ هنگام #مرگ برایمان فقط نماز میخوانند " بدون اذان " 🔇
🔻 اذان هنگام #تولد برای نمازی است که هنگام #مرگ می خوانند ..
🕯 چقدر کوتاه است این زندگی ، به #فاصله یک اذان تا نماز .
•[ قدر بدانیم با هم بودن را ]•
⌛️ پس از مرگ هر انسانی ...
❣ قلب او ۱۰ دقیقه
مغز او ۲۰ دقیقه
👀 چشم او ۴ ساعت
✍ پوست او ۵ روز
📝 و استخوان های او تنها ۳۰ روز سالم می مانند !
🌹 اما #کردارنیک او تا روز قیامت باقی می مانند .💯
❌ !!!" #مرگ پایان راه نیست "!،
🔰کانال یاوران نماز
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
🔰 کانالی بروز جامع و کاربردی در ایتا
🎀 #هدیه_معنوی جمعه های کانال
⭕️ داستان واقعی _ دانشجویِ ایرانی مقیم اروپا
👈 وقتی #امام_زمان عج اتوبوس حامل مسافر را تعمیر می کنند👌
❄️ صدای #اذان از رادیو بلند شد، جوانی که صندلی کنار من نشسته بود بلند شد و رفت به #راننده گفت : نگه دار #نمازمان را بخوانیم.
راننده با بی تفاوتی جواب داد : الان که نمی شود، هروقت رسیدیم میخوانی، جوان با لحن جدی گفت :بهت میگویم نگه دار...، سر و صدا بلند شد، دستِ آخر نگه داشت، جوان نمازش را در #جاده خواند و آمد کنارم نشست...
⁉️پرسیدم از او چه #دلیلی دارد آنقدر مهم است برایت نماز اول وقت؟ جوان جواب داد : «آخر من به امام زمان ارواحنافداه #تعهد داده ام نمازم را اول وقت بخوانم»، تعجب کردم! پرسیدم چطور!؟
👈 جوان گفت :من در یکی از شهرهای #اروپا درس میخواندم،فاصله شهر محل سکونتم تا #دانشگاه زیاد بود،بالاخره نوبت آخرین امتحان ترم آخر رسید، برای #امتحان با اتوبوس راهی دانشگاه شدم، در میانه راه اتوبوسِ پر از مسافر ناگهان خراب شد، از آنجایی که خیلی امتحان مهمی بود نگرانی زیادی داشتم از اینکه به امتحان نرسم و زحماتم برباد برود، شنیده بودم وقتی به لحظه های #بحرانی میرسید که کاری از شما ساخته نیست به امام زمان عج #متوسل بشوید...
🙏در دلم گفتم یا امام زمان اگر کمکم کنید #قول می دهم به شما نمازم را تا آخر عمرم اول وقت بخوانم، در این هنگام #جوان بسیار زیبایی را دیدم که از دور نزدیک اتوبوس شد،با زبان و لهجه خودشان به راننده گفت چه شده، راننده جواب داد :خود به خود خاموش شد، جوان زیبارو مدت کمی مشغول به تعمیر موتور شد،بعد کاپوت را بست و به راننده گفت استارت بزن، اتوبوس روشن شد، همه مسافران خوشحال شدند...
🌀 ناگهـــــــــــان دیدم جوان آمد داخل اتوبوس، مرا به اسم صدا زد و گفت : « تعهدی که به ما دادی یادت نرود ! ، #نمازِ_اول_وقت» ،بعد از آن رفت و من متوجه شدم او امام زمان بود... گریه ام بند نمی آمد...
💚 جوان دانشجو یک عهدِ دلی با مولایش بست و پایبند ماند به آن ، اما مولا جان ببخش اگر عهدها بسته ایم با شما و شکسته ایم همه را، قبول داریم خوب نبودیم، اما هرجا هم که برویم برمی گردیم به سمت شما،مانند کبوتران جلدِ گنبد امام رضا، ببخش بی معرفتی هایمان را آقاجان، هر چه باشیم و به هر جا برویم دوست داریمت تورا «عشق جان...»
من رشته ی محبتِ تو پاره می کنم
شاید گِره خورد، به تو نزدیک تر شَوَم...
📚برداشتی آزاد از کتاب نماز و امام زمان عج صفحه ۸۵
🔰یاوران نماز👇
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
✍ یادمه معلم گفته بود #امتحان دارید. ناظم آمد سر صف و گفت: بر خلاف همیشه خارج از ساعت آموزشی امتحان برگزار میشه. فردا زنگ سوم که تمام شد آماده ی امتحان باشید.
⚠️ آمدیم داخل حیاط. گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه.
صدای #اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت به سمت نمازخانه.
🚶♂دنبالش رفتم و گفتم: #احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره و..
میدانستم #نماز احمد طولانی است.
🙎♂ احمد مقید بود که ذكر #تسبیحات
را هم با دقت ادا کند. هر چه گفتم بیفایده بود. احمد به نمازخانه رفت و مشغول نماز شد. همان موقع همه ی ما را به صف کردند. وارد کلاس شدیم.
🧓 ناظم گفت: ساکت باشید تا معلم سؤالها رو بیاره.
مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه.
⏰بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم.نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد همه داشتند توی کلاس پچ یچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد.
معلم با برگه های امتحانی وارد شد.
همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه بعد یکی از بچه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن
👤هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد.
معلم ما اخلاقی داشت که کسی را بعد از خودش به کلاس راه نمیداد. من هم با ناراحتی منتظر عکس العمل معلم بودم.
👨⚖ معلم در حالی که حواسش به کلاس بود گفت: نیری برو بشین سرجات احمد سر جایش نشست و مشغول پاسخ به سؤالات امتحان شد. من هم با تعجب به او نگاه می کردم.
👨 احمد مثل ما مشغول پاسخ شد. فرق من با او در این بود که احمد #نمازاول_وقت را خوانده بود و من خیلی روی این کار او فکر کردم.
این اتفاق چیزی نبود جز نتیجهی عمل خالصانهی احمد.
📚 عارفانه ، زندگینامه و خاطرات عارف #شهید #احمدعلی_نیّری ، ص ۱۸. خاطره دکتر محسن نوری از شهید نیّری.
🔰کانال یاوران نماز
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
🔰کانالی جامع بروز و کاربردی در ایتا
✍ یادمه معلم گفته بود #امتحان دارید. ناظم آمد سر صف و گفت: بر خلاف همیشه خارج از ساعت آموزشی امتحان برگزار میشه. فردا زنگ سوم که تمام شد آماده ی امتحان باشید.
⚠️ آمدیم داخل حیاط. گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه.
صدای #اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت به سمت نمازخانه.
🚶♂دنبالش رفتم و گفتم: #احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره و..
میدانستم #نماز احمد طولانی است.
🙎♂ احمد مقید بود که ذكر #تسبیحات
را هم با دقت ادا کند. هر چه گفتم بیفایده بود. احمد به نمازخانه رفت و مشغول نماز شد. همان موقع همه ی ما را به صف کردند. وارد کلاس شدیم.
🧓 ناظم گفت: ساکت باشید تا معلم سؤالها رو بیاره.
مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه.
⏰بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم.نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد همه داشتند توی کلاس پچ یچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد.
معلم با برگه های امتحانی وارد شد.
همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه بعد یکی از بچه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن
👤هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد.
معلم ما اخلاقی داشت که کسی را بعد از خودش به کلاس راه نمیداد. من هم با ناراحتی منتظر عکس العمل معلم بودم.
👨⚖ معلم در حالی که حواسش به کلاس بود گفت: نیری برو بشین سرجات احمد سر جایش نشست و مشغول پاسخ به سؤالات امتحان شد. من هم با تعجب به او نگاه می کردم.
👨 احمد مثل ما مشغول پاسخ شد. فرق من با او در این بود که احمد #نمازاول_وقت را خوانده بود و من خیلی روی این کار او فکر کردم.
این اتفاق چیزی نبود جز نتیجهی عمل خالصانهی احمد.
📚 عارفانه ، زندگینامه و خاطرات عارف #شهید #احمدعلی_نیّری ، ص ۱۸. خاطره دکتر محسن نوری از شهید نیّری.
🔰کانال یاوران نماز
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
🔰کانالی جامع بروز و کاربردی در ایتا
🎀 #هدیه_معنوی جمعه های کانال
⭕️ داستان واقعی _ دانشجویِ ایرانی مقیم اروپا
👈 وقتی #امام_زمان عج اتوبوس حامل مسافر را تعمیر می کنند👌
❄️ صدای #اذان از رادیو بلند شد، جوانی که صندلی کنار من نشسته بود بلند شد و رفت به #راننده گفت : نگه دار #نمازمان را بخوانیم.
راننده با بی تفاوتی جواب داد : الان که نمی شود، هروقت رسیدیم میخوانی، جوان با لحن جدی گفت :بهت میگویم نگه دار...، سر و صدا بلند شد، دستِ آخر نگه داشت، جوان نمازش را در #جاده خواند و آمد کنارم نشست...
⁉️پرسیدم از او چه #دلیلی دارد آنقدر مهم است برایت نماز اول وقت؟ جوان جواب داد : «آخر من به امام زمان ارواحنافداه #تعهد داده ام نمازم را اول وقت بخوانم»، تعجب کردم! پرسیدم چطور!؟
👈 جوان گفت :من در یکی از شهرهای #اروپا درس میخواندم،فاصله شهر محل سکونتم تا #دانشگاه زیاد بود،بالاخره نوبت آخرین امتحان ترم آخر رسید، برای #امتحان با اتوبوس راهی دانشگاه شدم، در میانه راه اتوبوسِ پر از مسافر ناگهان خراب شد، از آنجایی که خیلی امتحان مهمی بود نگرانی زیادی داشتم از اینکه به امتحان نرسم و زحماتم برباد برود، شنیده بودم وقتی به لحظه های #بحرانی میرسید که کاری از شما ساخته نیست به امام زمان عج #متوسل بشوید...
🙏در دلم گفتم یا امام زمان اگر کمکم کنید #قول می دهم به شما نمازم را تا آخر عمرم اول وقت بخوانم، در این هنگام #جوان بسیار زیبایی را دیدم که از دور نزدیک اتوبوس شد،با زبان و لهجه خودشان به راننده گفت چه شده، راننده جواب داد :خود به خود خاموش شد، جوان زیبارو مدت کمی مشغول به تعمیر موتور شد،بعد کاپوت را بست و به راننده گفت استارت بزن، اتوبوس روشن شد، همه مسافران خوشحال شدند...
🌀 ناگهـــــــــــان دیدم جوان آمد داخل اتوبوس، مرا به اسم صدا زد و گفت : « تعهدی که به ما دادی یادت نرود ! ، #نمازِ_اول_وقت» ،بعد از آن رفت و من متوجه شدم او امام زمان بود... گریه ام بند نمی آمد...
💚 جوان دانشجو یک عهدِ دلی با مولایش بست و پایبند ماند به آن ، اما مولا جان ببخش اگر عهدها بسته ایم با شما و شکسته ایم همه را، قبول داریم خوب نبودیم، اما هرجا هم که برویم برمی گردیم به سمت شما،مانند کبوتران جلدِ گنبد امام رضا، ببخش بی معرفتی هایمان را آقاجان، هر چه باشیم و به هر جا برویم دوست داریمت تورا «عشق جان...»
من رشته ی محبتِ تو پاره می کنم
شاید گِره خورد، به تو نزدیک تر شَوَم...
📚برداشتی آزاد از کتاب نماز و امام زمان عج صفحه ۸۵
🔰یاوران نماز👇
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
🎀 #هدیه_معنوی جمعه های کانال
⭕️ داستان واقعی _ دانشجویِ ایرانی مقیم اروپا
👈 وقتی #امام_زمان عج اتوبوس حامل مسافر را تعمیر می کنند👌
❄️ صدای #اذان از رادیو بلند شد، جوانی که صندلی کنار من نشسته بود بلند شد و رفت به #راننده گفت : نگه دار #نمازمان را بخوانیم.
راننده با بی تفاوتی جواب داد : الان که نمی شود، هروقت رسیدیم میخوانی، جوان با لحن جدی گفت :بهت میگویم نگه دار...، سر و صدا بلند شد، دستِ آخر نگه داشت، جوان نمازش را در #جاده خواند و آمد کنارم نشست...
⁉️پرسیدم از او چه #دلیلی دارد آنقدر مهم است برایت نماز اول وقت؟ جوان جواب داد : «آخر من به امام زمان ارواحنافداه #تعهد داده ام نمازم را اول وقت بخوانم»، تعجب کردم! پرسیدم چطور!؟
👈 جوان گفت :من در یکی از شهرهای #اروپا درس میخواندم،فاصله شهر محل سکونتم تا #دانشگاه زیاد بود،بالاخره نوبت آخرین امتحان ترم آخر رسید، برای #امتحان با اتوبوس راهی دانشگاه شدم، در میانه راه اتوبوسِ پر از مسافر ناگهان خراب شد، از آنجایی که خیلی امتحان مهمی بود نگرانی زیادی داشتم از اینکه به امتحان نرسم و زحماتم برباد برود، شنیده بودم وقتی به لحظه های #بحرانی میرسید که کاری از شما ساخته نیست به امام زمان عج #متوسل بشوید...
🙏در دلم گفتم یا امام زمان اگر کمکم کنید #قول می دهم به شما نمازم را تا آخر عمرم اول وقت بخوانم، در این هنگام #جوان بسیار زیبایی را دیدم که از دور نزدیک اتوبوس شد،با زبان و لهجه خودشان به راننده گفت چه شده، راننده جواب داد :خود به خود خاموش شد، جوان زیبارو مدت کمی مشغول به تعمیر موتور شد،بعد کاپوت را بست و به راننده گفت استارت بزن، اتوبوس روشن شد، همه مسافران خوشحال شدند...
🌀 ناگهـــــــــــان دیدم جوان آمد داخل اتوبوس، مرا به اسم صدا زد و گفت : « تعهدی که به ما دادی یادت نرود ! ، #نمازِ_اول_وقت» ،بعد از آن رفت و من متوجه شدم او امام زمان بود... گریه ام بند نمی آمد...
💚 جوان دانشجو یک عهدِ دلی با مولایش بست و پایبند ماند به آن ، اما مولا جان ببخش اگر عهدها بسته ایم با شما و شکسته ایم همه را، قبول داریم خوب نبودیم، اما هرجا هم که برویم برمی گردیم به سمت شما،مانند کبوتران جلدِ گنبد امام رضا، ببخش بی معرفتی هایمان را آقاجان، هر چه باشیم و به هر جا برویم دوست داریمت تورا «عشق جان...»
من رشته ی محبتِ تو پاره می کنم
شاید گِره خورد، به تو نزدیک تر شَوَم...
📚برداشتی آزاد از کتاب نماز و امام زمان عج صفحه ۸۵
🔰یاوران نماز👇
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
هدایت شده از استیکرای هماهنگی قم
✍ یادمه معلم گفته بود #امتحان دارید. ناظم آمد سر صف و گفت: بر خلاف همیشه خارج از ساعت آموزشی امتحان برگزار میشه. فردا زنگ سوم که تمام شد آماده ی امتحان باشید.
⚠️ آمدیم داخل حیاط. گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه.
صدای #اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت به سمت نمازخانه.
🚶♂دنبالش رفتم و گفتم: #احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره و..
میدانستم #نماز احمد طولانی است.
🙎♂ احمد مقید بود که ذكر #تسبیحات
را هم با دقت ادا کند. هر چه گفتم بیفایده بود. احمد به نمازخانه رفت و مشغول نماز شد. همان موقع همه ی ما را به صف کردند. وارد کلاس شدیم.
🧓 ناظم گفت: ساکت باشید تا معلم سؤالها رو بیاره.
مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه.
⏰بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم.نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد همه داشتند توی کلاس پچ یچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد.
معلم با برگه های امتحانی وارد شد.
همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه بعد یکی از بچه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن
👤هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد.
معلم ما اخلاقی داشت که کسی را بعد از خودش به کلاس راه نمیداد. من هم با ناراحتی منتظر عکس العمل معلم بودم.
👨⚖ معلم در حالی که حواسش به کلاس بود گفت: نیری برو بشین سرجات احمد سر جایش نشست و مشغول پاسخ به سؤالات امتحان شد. من هم با تعجب به او نگاه می کردم.
👨 احمد مثل ما مشغول پاسخ شد. فرق من با او در این بود که احمد #نمازاول_وقت را خوانده بود و من خیلی روی این کار او فکر کردم.
این اتفاق چیزی نبود جز نتیجهی عمل خالصانهی احمد.
📚 عارفانه ، زندگینامه و خاطرات عارف #شهید #احمدعلی_نیّری ، ص ۱۸. خاطره دکتر محسن نوری از شهید نیّری.
🔰کانال یاوران نماز
http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab
🔰کانالی جامع بروز و کاربردی در ایتا