#سقیفه
🔰 غاصبان خلافت، با چه حالتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام بیعت گرفتند...
زمانی که امیرالمومنین علیهالسلام را پیش ابوبکر بُردند، عمر بعد از نیش و کنایه، به ایشان گفت: بیعت کن و این سخنان باطل را رها کن.
مولا علی علیهالسلام به او فرمودند: اگر این کار را نکنم، چکار میکنید؟
او گفت: با خواری و حقارت تو را میکشیم.
🔸 مولا فرمود: در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را کشتهاید. ابوبکر گفت: «بنده خدا» را راست میگویی، اما ما قبول نداریم که تو برادر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله باشی.
🔹 حضرت فرمودند: آیا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله بین من و خودشان پیوند اخوّت بستند را انکار میکنید؟
ابوبکر گفت: آری، و این را سه بار برای ایشان تکرار کرد.
🔸 عمر برخاست و خطاب به ابوبکر که بر بالای منبر نشسته بود گفت: از چه بالای منبر نشستهای و حال آن که این «ستیزهجو» نشسته است و برای بیعت با تو بر نمیخیزد؟ چرا دستور نمیدهی تا گردنش را بزنیم!
🔹 امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نیز کنار امیرالمومنین علیهالسلام ایستاده بودند؛ وقتی سخن عمر را شنیدند، به گریه افتادند. مولا علی علیهالسلام آن دو را در آغوش گرفتند و فرمودند:
" لَا تَبْکِیَا فَوَ اللَّهِ مَا یَقْدِرَانِ عَلَی قَتْلِ أَبِیکُمَا "
🔻 گریه نکنید؛ به خدا سوگند این دو نمیتوانند پدرتان را بکشند.
🔸... سپس عمر با شدت بیشتری گفت: یا إبن ابیطالب! برخیز و بیعت کن.
حضرت فرمودند: اگر این کار را نکنم، چه میشود؟
عمر گفت: در آن صورت به خدا سوگند گردنت را خواهیم زد.
حضرت سه بار علیه آنان احتجاج نمودند.
" ثُمَّ مَدَّ یَدَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَفْتَحَ کَفَّهُ فَضَرَبَ عَلَیْهَا أَبُوبَکْرٍ "
🔻سپس بدون آن که کف دستشان را بگشایند، دستشان را دراز نمود و ابوبکر دست خود را بر دست ایشان زد.
🔹 مولا علی علیهالسلام پیش از آنکه بیعت کنند، در حالی هنوز ریسمان بر گردنشان بود، رو به قبر مطهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نمودند و فریاد برآوردند:
یا «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُواْ یَقْتُلُونَنِی» اعراف/۱۵۰
🔻{ای برادرم! این قوم مرا ناتوان کردند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند}.
📚کتاب سلیم بن قیس، ص۸۲
📚بحارالانوار ج۲۸ ص۲۷۷
📚الكوكب الدري،حائری، ج۱، ص۲۰۲
#سقیفه
🔰 غاصبان خلافت، با چه حالتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام بیعت گرفتند...
زمانی که امیرالمومنین علیهالسلام را پیش ابوبکر بُردند، عمر بعد از نیش و کنایه، به ایشان گفت: بیعت کن و این سخنان باطل را رها کن. مولا علی علیهالسلام به او فرمودند: اگر این کار را نکنم، چکار میکنید؟ او گفت:
با خواری و حقارت تو را میکشیم.
🔸 مولا فرمود: در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را کشتهاید. ابوبکر گفت: «بنده خدا» را راست میگویی، اما ما قبول نداریم که تو برادر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله باشی.
🔹 حضرت فرمودند: آیا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله بین من و خودشان پیوند اخوّت بستند را انکار میکنید؟ ابوبکر گفت: آری. و این را سه بار برای ایشان تکرار کرد.
🔸 عمر برخاست و خطاب به ابوبکر که بر بالای منبر نشسته بود گفت: از چه بالای منبر نشستهای و حال آن که این «ستیزهجو» نشسته است و برای بیعت با تو بر نمیخیزد؟ چرا دستور نمیدهی تا گردنش را بزنیم!
🔹 امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نیز کنار امیرالمومنین علیهالسلام ایستاده بودند؛ وقتی سخن عمر را شنیدند، به گریه افتادند. مولا علی علیهالسلام آن دو را در آغوش گرفتند و فرمودند:
لَا تَبْکِیَا فَوَ اللَّهِ مَا یَقْدِرَانِ عَلَی قَتْلِ أَبِیکُمَا
🔻 گریه نکنید؛ به خدا سوگند این دو نمیتوانند پدرتان را بکشند.
🔸 ... سپس عمر با شدت بیشتری گفت: یا إبن ابیطالب! برخیز و بیعت کن. حضرت فرمودند: اگر این کار را نکنم، چه میشود؟ عمر گفت: در آن صورت به خدا سوگند گردنت را خواهیم زد. حضرت سه بار علیه آنان احتجاج نمودند.
ثُمَّ مَدَّ یَدَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَفْتَحَ کَفَّهُ فَضَرَبَ عَلَیْهَا أَبُو بَکْرٍ
🔻 سپس بدون آن که کف دستشان را بگشایند، دستشان را دراز نمود و ابوبکر دست خود را بر دست ایشان زد.
🔹 مولا علی علیهالسلام پیش از آنکه بیعت کنند، در حالی هنوز ریسمان بر گردنشان بود، رو به قبر مطهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نمودند و فریاد برآوردند:
یا «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُواْ یَقْتُلُونَنِی» اعراف/۱۵۰
🔻{ای برادرم! این قوم مرا ناتوان کردند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند}.
📚 کتاب سلیم بن قیس، ص۸۲
📚 بحارالانوار ج۲۸ ص۲۷۷
📚 الكوكب الدري،حائری، ج۱، ص۲۰۲
#فاطمیه
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#سقیفه
🔰 غاصبان خلافت، با چه حالتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام بیعت گرفتند...
زمانی که امیرالمومنین علیهالسلام را پیش ابوبکر بُردند، عمر بعد از نیش و کنایه، به ایشان گفت: بیعت کن و این سخنان باطل را رها کن. مولا علی علیهالسلام به او فرمودند: اگر این کار را نکنم، چکار میکنید؟ او گفت:
با خواری و حقارت تو را میکشیم.
🔸مولا فرمود: در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را کشتهاید. ابوبکر گفت: «بنده خدا» را راست میگویی، اما ما قبول نداریم که تو برادر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله باشی.
🔹حضرت فرمودند: آیا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله بین من و خودشان پیوند اخوّت بستند را انکار میکنید؟ ابوبکر گفت: آری. و این را سه بار برای ایشان تکرار کرد.
عمر برخاست و خطاب به ابوبکر که بر بالای منبر نشسته بود گفت: از چه بالای منبر نشستهای و حال آن که این «ستیزهجو» نشسته است و برای بیعت با تو بر نمیخیزد؟ چرا دستور نمیدهی تا گردنش را بزنیم!
🔸امام حسن و امام حسین علیهمالسلام نیز کنار امیرالمومنین علیهالسلام ایستاده بودند؛ وقتی سخن عمر را شنیدند، به گریه افتادند. مولا علی علیهالسلام آن دو را در آغوش گرفتند و فرمودند:
لَا تَبْکِیَا فَوَ اللَّهِ مَا یَقْدِرَانِ عَلَی قَتْلِ أَبِیکُمَا
🔹گریه نکنید؛ به خدا سوگند این دو نمیتوانند پدرتان را بکشند.
🔻... سپس عمر با شدت بیشتری گفت: یا إبن ابیطالب! برخیز و بیعت کن. حضرت فرمودند: اگر این کار را نکنم، چه میشود؟ عمر گفت: در آن صورت به خدا سوگند گردنت را خواهیم زد. حضرت سه بار علیه آنان احتجاج نمودند.
ًثُمَّ مَدَّ یَدَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَفْتَحَ کَفَّهُ فَضَرَبَ عَلَیْهَا أَبُو بَکْرٍ
🔸سپس بدون آن که کف دستشان را بگشایند، دستشان را دراز نمود و ابوبکر دست خود را بر دست ایشان زد.
🔻مولا علی علیهالسلام پیش از آنکه بیعت کنند، در حالی هنوز ریسمان بر گردنشان بود، رو به قبر مطهر رسول خدا صلیالله علیهوآله نمودند و فریاد برآوردند:
«یاابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُواْ یَقْتُلُونَنِی» اعراف/۱۵۰
🔹{ای برادرم! این قوم مرا ناتوان کردند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند}.
🔻کتاب سلیم بن قیس، ص۸۲
📚بحارالانوار ج۲۸ ص۲۷۷
📚الكوكب الدري،حائری، ج۱، ص۲۰۲
📚 به ما بپیوندید💙
•❥👇━┅┄┄
@yavaransahebzaman