eitaa logo
یاوری
487 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
4.6هزار ویدیو
48 فایل
این کانال در جهت انجام جهاد تبیین و نشر مطالب تخصصی در حوزه های سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی توسط حجه الاسلام محمدمهدی یاوری ایجاد گردیده است کانال ما در ایتا 🇮🇷 http://eitaa.com @yavari57 آیدی بنده @M_Yavari57 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ اینستاگرام @mahdi.yavari57
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - پاشو علمدار حرم - جواد مقدم.mp3
10.03M
پاشو علمدار حرم یه سری به حرم بزن قوت قلب خواهرم جلو حرم قدم بزن ┄┅═✧☫✧●
در تاریخ خواهند نوشت: در زمان سکوت سران ممالک سُنی در اردن، مصر، سعودی و... از زنان و کودکان در غزه دفاع کرد و در میدان به شهادت رسید. ✍دکتر علیرضا زادبر @yavari57
🖤قهرمان مقاومت 📌ای قوم يهود ازسرزمين ما بيرون رويد، شما نزد ما جايى نداريد، ازهمان راهى كه آمديد برگرديد، هيچ صلح و سازشى بين ما و شما وجود ندارد، آنچه هست جنگ است و مقاومت و زيان جنگ و گلوله. ما باقى خواهيم ماند و شما نابود خواهيد شد‌، صبح سرزده است و هنگام آن شده كه خورشيد بدمد و امت، همه در راه خدا قيام كند. اين دوران ، دوران پيروزى مستضعفان برمستكبران باقى خواهد ماند؛ دوران اسلام عزيز، دوران خمينى كبير؛ هر چند كافران و طاغوتها آن را خوش ندارند. سخنرانی سید حسن نصرالله در مراسم تشییع سید عباس موسوی دبیر اسبق حزب الله 📖بریده ای از کتاب "زبور مقاومت"" ✍️نوشته "محمدحسین بزی" @yavari57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺لحظاتی از حضور باشکوه مردم در ورزشگاه کمیل شمعون برای وداع با سید مقاومت و سید هاشم صفی‌الدین @yavari57
13.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+ قهرمان هالیوودی؟ - ممنون ما واقعیش رو داریم @yavari57
چون راز عاقبت به خیری، ولایت پذیری بود.. @yavari57
9.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفت: ‌کمرم شکست😭😔 انگشتر شهید سید حسن نصرالله رو بردن بازار انگشتر فروش‌ها تا روش قیمت بگذارن ... 🔹واکنش فروشنده‌های انگشتر بعد از اینکه می‌فهمن این انگشتر متعلقه به شهید سید حسن نصرالله ... @yavari57
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجرای سرود سلام فرمانده در مراسم تشییع شهیدان نصرالله و صفی‌الدین @yavari57
🥀 آقا! سیدحسن نصرالله را چقدر دوست داشتی؟ آیت‌الله مصباح می‌گفت من با حب سیدحسن نصرالله تقرب می‌جویم و امید دارم که این محبت در روز قیامت به فریادم برسد. کاش می‌فهمیدم او به چه اندازه از قرب تو رسیده بود که کسی از اولیای خدا با محبت او امید نجات پیدا می‌کند. آقا! سیدحسن نصرالله را چقدر دوست داشتی؟ وقتی به او فکر می‌کنم می‌بینم در روزگاری که برخی از مدعیان عشقت، مایۀ عار تو هستند،‌ یکی مثل او بود که چونان شیر غران اشدّاء علی الکفار بود و چونان برادری دل‌سوز رحماء بینهم بود. یعنی همان شیعۀ واقعی. آقا! سید حسن نصرالله را چقدر دوست داشتی و حالا که به آسمان پر کشیده، چقدر دل‌تنگش می‌شوی؟ خبر شهادتش را که شنیدی، چه کار کردی؟ کسی بود که تسلایت دهد؟ با خدا دربارۀ او چه گفتی؟ آقا! می‌شود دعا کنی که عاقبت من هم مثل سیدحسن شود که وقتی خبر شهادتم را شنیدی، آه بکشی برای این که یاری را از دست دادی که مایۀ افتخارت بود؟
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹خداحافظ ای ایرانی ترین، ایرانی ❤️‍🩹 برای تک تک این کلمات باید خون گریه کرد. 🇱🇧🇮🇷🇵🇸 @yavari57
▪️چهاردهم خرداد است انگار. سیزدهم دی‌ماه بغداد؛ سی‌ام اردیبهشت ورزقان گویی. عصر خسته بعد از عاشورای هرسال. شامگاه مبهوت بیست و یک رمضان انگار. ما هنوز بین سیاههٔ جمعیت دفن کنندگان امام‌ایم. هنوز اطراف فرودگاه بغداد. ما هنوز در کوهپایه‌های مه‌آلود ورزقان‌ به جست و جوییم. غم در نسل ما امتداد دارد. ما به دیدن صحنه‌های مهیب تاب‌فرسا بزرگ شدیم. حالا چند روزی است که آرام‌آرام چشم‌هامان را آماده دیدن این کشنده‌ترین پرده بیروت کرده‌ایم. پرده تابوت زرد تو بر شانه‌های سیاه جماعت. که بهت نکند؟ نمیرد؟ و آنچه می‌بیند را باور کند.؟جان‌ها باز به لب رسیده. پس چرا نمی‌آیی سید؟ چرا رخ نمایان نمیکنی عزیز قلب‌های ما؟ بیا و دست به قلب‌های محزون عاشقان بکش... ما بی تو خسته‌ایم؛ تو بی ما چگونه‌ای؟ @yavari57
🔴 روایت حمید داوودآبادی نویسنده دفاع مقدس از دیدار روز گذشته با رهبر معظم انقلاب همزمان با تشییع شهید سیدحسن نصرالله ♦️ روز یکشنبه حمید داودآبادی از نویسندگان دفاع مقدسی دیداری با رهبرمعظم انقلاب داشته‌ که آن را روایت کرده است: داغون بودم،‌ خسته و کلافه ... ششم مهر ۱۴۰۳ که خبر شهادت سیدحسن نصرالله را شنیدم، همه احوال داغونم، صد برابر شد. هیچ‌وقت حتی در خواب هم باور نمی‌کردم خبر شهادت سید را بشنوم. ۵ ماه بُغض، داغ، سوز و ... زبانم بند آمده بود. فقط به تصاویر سیدخندان و خوش‌سیما می نگریستم و با خود می‌گفتم: خدا کند دروغ باشد و همه خبرها و شایعه‌هایی که می‌گویند سید زنده است، راست باشد! ولی دنیا به کام من ‌نچرخید. قرار شد سید را ۵ اسفند ماه تشییع کنند. یعنی دیگر همه امید زنده بودن سید، تمام شد. چند روز پیش گفتند: روز یک‌شنبه ۵ اسفند، تو و مسعود ده‌نمکی، بیایید برای نماز خدمت حضرت آقا. خدا را شکر. خیلی خوشحال شدم. می‌توانستم بغضم را با کسی تقسیم کنم. هرشب، در خواب و رویای خودخواسته، خویش را در آغوش آقا می‌دیدم‌ که می‌گریم و بغض چندماهه می‌گشایم! صبح یک‌شنبه، باران عالم و آدم را طراوت و زیبایی بخشده بود که مسعود که آمد دنبالم، نیم ساعت قبل از اذان ظهر وارد اتاقی شدیم که قرار بود آقا بیاید. (درست ۲۶ سال پیش، در همین اتاق، غروب بعد عیدفطر، در جمعی شش-هفت نفره، نماز مغرب‌وعشا را به امامت آقا خواندیم و نشستیم ساعتی به گفت‌وگو با آقا و لذت دنیا و آخرت بردن!) جمعی شاید حدود صدنفر که خانواده‌هایی هم بودند، صفوف نماز را تشکیل دادند که چندین بچه کوچک، شاد و بی‌توجه به همه،‌ میان صفوف می‌دوبدند و محافظین برایشان بیسکوئیت و سرگرمی می‌آوردند. اذان که دادند، آقا تشریف آوردند و نماز به امامت ایشان اقامه شد.‌ همه‌ش با خودم می‌گفتم: - حتما الان امروز که تشییع سیدعزیز است، آقا مثل من، بدجوری حالش گرفته است، خسته است و عزادار. نماز که به پایان رسید، برخلاف تصور من، آقا صحبت نکرد و آمد به حال‌واحوال با حاضرین. به ما که رسید، با تبسمی زیبا با مسعود صحبت کرد که مسعود درباره کتاب‌های اخیرش که منتظر انتشار هستند، صحبت کرد که آقا فرمودند نمونه‌هایی را که فرستادی، دیدم. آقا، نگاهی محبت‌آمیز به من انداخت ‌و با لبخندی زیبا فرمود: - باز که چاق شدی ... و زدیم زیر خنده. مانده‌ام با این شکم ورقُلُمبیده چی‌کار کنم. کاشکی می‌شد قبل از دیدار، پیچ‌هایش را باز کنم و گوشه‌ای پنهان کنم‌ که هربار مورد لطف آقا قرار نگیرد و شرمنده‌ نشوم! رو در رو که شدم با آقا،‌ چشم درچشم، نگاه انداختیم و خندیدیم. وقتی فرمودند: - شما چطورید؟ چیکار می‌کنید؟ همان اول، کتاب "راز احمد" آخرین سفر بی‌بازگشت حاج احمد متوسلیان، چاپ نشر یازهرا (س) را به آقا هدیه دادم، توضیح کوتاهی دادم و خواستم تورق کنند. سر دلم باز شد. بغضم داشت می‌ترکید. شروع کردم به نالیدن: - آقا، خسته‌ام، حالم خوب نیست، دارم کم‌ میارم ... آقا چشمانش را در نگاهم دوخت و با تعجب گفت: - چیزی نشده که، شما دیگه چرا کم میارید، خبری نیست، الحمدلله همه چیز خوب است ... نالیدم: آقا، سید رفت، بغض دارم، دعا کنید خدا این‌ آرامش قلب شما را به من هم بدهد ... - همه چیز خوبه و همه ‌کارها به روال خودش دارد پیش می‌رود. امیدت به خدا باشد ... می‌خندید و می‌خندیدم. وقتی از امید گفت، قربانش رفتم ‌و ناخواسته می‌گفتم: ای جانم ... جانم ... خدا همین امید و اطمینان قلبی شما را‌ به من هم عطا کند ... واقعا از آرامش و اطمینان قلبی ایشان، همه ناامیدی و خستگی‌ام به یکباره فرو ریخت و بر فنا رفت و همه آن اطمینان قلب که همواره از خدا طلب می‌کردم،‌ همچون‌خورشیدی بر قلبم تابیدن گرفت و آرامم کرد. دقیقا دنبال همین بودم که امروز با یاد سیدعزیز که بر دوش آزادگان جهان بدرقه شد تا آغوش خدا، بر دستان حضرت آقا بوسه زدم و خدا را شکر کردم‌ که این ‌نعمت الهی بر سرمان‌ می‌تابد. یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳ | @yavari57