🖤🥀🖤
#حسین_جان 🏴
شبی میان همین روضه ها قبولم کن
به حرمت غم آل عبا قبولم کن
درون سینه ی من حبّ مرتضی جاریست
به حق فاطمه و مرتضی قبولم کن
ز لطف بی حدت آقا که کم نمی آید
بیا کرم کن و این دفعه را قبولم کن
گناه کرده ام آقا، ببخش، شرمنده
قبول، من بدم امّا شما قبولم کن
به حق آن شهدایی که تشنه جان دادند
شبیه تشنه لب کربلا، قبولم کن
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
🥀💔🥀
#حسیـــن_جــان ❣
👈 ما همـــہ رقیه هاۍ بی پناهیـــم
👈 سکینـــہ هاۍ یتیـــم
👈 و کودکان اسیـــر
🔰ما قرن هاست درد بۍپدرۍ می ڪشیـــم ،سالهاست در اسارت دنیـــا ضجہ مۍزنیـــم
🛑ما یتیـــم ڪوچه پس ڪوچه های #غیبتـــیــم
✔️ڪشتـــی نجاتمان باش ما با ٺــو
بہ ساحل امـــن دنیای با مهـــدی ( عج ) می رسیـــم
♦️دیگـــر خستہ ایم
♦️خستــہ ۍ بی پنــاه
♦️ما آواره ے
♦️بی نواییم
♦️ڪہ دستمان
♦️از دامان ولـــۍ
♦️کوتاه مانده
👈 #مــا_پنــاه_میخواهیم
اللهـمعجـللولیڪالفـرج
ا❁﷽❁ا
🗓9 ذیالحجه: #شهادت_حضرت_مسلم(ع)
⚫️آخرین جملات #حضرت_مسلم(ع) قبل از شهادت
📖#مسلم به سمت مکه رو کرد و گفت: «#حسین_جان! آرزو داشتم یک بار دیگر چشمهایم را به دیدار با تو روشن سازم اما عمرم وفا نداد... وعدهٔ دیدار ما به روز قیامت!» او زیر لب چند بیتی شعر خواند.
ناگهان شمشیر بکر بر گردن او فرود آمد و سر از تن فرستادهٔ #امام_حسین(ع) جدا شد. #کوفیان پایین ساختمان دارالأماره که حالا بیشتر شده بودند از شوق هلهله کردند. بکر پیکر مسلم را با خشونت به پایین پرتاب کرد. سپس هراسان به سمت قصر #ابن_زیاد دوید. ابن زیاد پرسید: «تمام شد؟ او را کشتی؟»
بکر با صدایی لرزان پاسخ داد: «آ... آری!»
- پیش از مردن چیزی هم گفت؟
- همواره میگفت: سبحان الله، الله ا کبر، لا اله الا الله... وقتی به او نزدیک شدم تا گردنش را بزنم گفت: «خدایا خودت بین ما و این مردم که به ما #دروغ گفتند و #نیرنگ زدند و تنهایمان گذاشتند، داوری کن!»
📘 برشی از کتاب #سفیر از مجموعه #دوستان_پیامبر_و_علی
🖋#مجید_ملامحمدی
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🔗https://ketabejamkaran.ir/99051
📚#برشی_از_کتاب
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
#حسیـن_جان💚
نشان بہ اینڪہ شب جمعہ اشك و آهے بود
ببخش روز حسابم اگر گناهے بود
تویے ڪه بوده نگاهٺ همیشہ و هرجا
بہ من، منے ڪه دلم با تو، گاه گاهے بود
#شب_جمعه🌙
#شب_زیارتے_ارباب💔
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ