☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_هفدهم
چند روزی بود که ذوق و شوق عجیبی وجودم را فرا گرفته بود .
دلم میخواست یک تغییر اساسی در خودم ایجاد کنم .
دیگر نمیخواستم مورد توجه کسی باشم .
دیگر دلم نمیخواست وقتی در خیابان قدم میزنم نگران متلک ها و توهین ها به خودم و شخصیتم باشم.
احساس میکردم من وجودی ام انقدر با ارزش است که نیازی به این همه خودنمایی وجود ندارد.
برای ایجاد تغییر اول باید خرید میکردم
با مهسا تماس گرفتم و قرارگذاشتم که عصر باهم به خرید برویم .
مشغول مرتب کردن اتاقم بودم که در اتاق به صدا درآمد و طبق معمول قبل اینکه اجازه بدهم .روهام سرش را داخل اتاق کرد و گفت:
_سلام مهمون نمیخوای؟
_علیک سلام.والا شما بیشتر صاحبخونه ای تا مهمون .
_آفرین عزیزم میخواستم ببینم میدونی من صاحبخونه ام یا نه؟
در حالی میخندیدم گفتم:
_کارم داشتی؟
_پ.ن.پ اومدم فقط خودتو ببینم
_بفرمایید امرتون؟
_غرض از مراحمت میخواستم بگم .ساسان امروز پرواز داره .تاکید کرده حتما با تو برم فرودگاه واسه خداحافظی
_مگه امروز میره
_بله دقیقا سه ساعت دیگه پرواز داره
_سه ساااعت!!!پاشو برو آماده شم دیر میشه بی خیال الدوله
خندید و گفت:
_چقدر هولی خواهر آروم آروم آماده شد.
وقتی از اتاق خارج شد سری برای بی خیالی اش تکان دادم و به سمت کمدم رفتم تا مانتویی انتخاب کنم.
هرچه بیشتر میگشتم کمتر مانتوی مناسب پیدا میکردم .دیگر مانتوهایم برایم زیبا نبود و با دیدن کوتاهی انها بیشتر حرص میخوردم.
بعد از کلی بد و بیراه گفتن به زمین و زمان بالاخره توانستم یک مانتو که بلندی اش تا روی زانو بود پیدا کنم و بپوشم.
برخلاف همیشه که موهایم را گیس میکردم و روی شانه ام می انداختم اینبار انها را کامل جمع کردم تا از زیر روسری ام بیرون نیاد و برخلاف همیشه که روسری را آزادانه روی سرم رها میکردم ,این بار روسری را طوری بستم که موهایم دیده نشود .
به تصویر ساده خودم درآینه نگاهی انداختم وباخود فکرکردم اگر مامانم مرا با این تیپ و بدون آرایش ببیند قطعا مورد سرزنش قرارمیگیرم .کیف مشکی کوچکم را برداشتم و از اتاق خارج شدم.
روهام که همزمان با من از اتاق خارج شده بود سوتی زد و گفت:
_این دختر زشت کیه دیگه ؟
_زشت خودتی بی ادبو
_اخه جوجه اردک یه نگاه به خودت انداختی
_بله و بسیار از تیپم راضیم دیگه دلم نمیخواد وقتی میام خیابون همه بهم نگاه کنند
_خوددانی ولی زیادی خودتو پیچوندی
_ناراحتی نمیام تنها برو
_بیا برو جوجه اردک زشت !چه نازی هم میکنه
بالاخره بعد از کلی کل کل کردن باهم به سمت فرودگاه به راه افتادیم.
دلم برای ساسان تنگ میشد او را بیشتر از روهام که نه ولی کمتر از او هم دوست نداشتم .ساسان خیلی از وقتها که در درس ها مشکل داشتم کمکم میکرد
گاهی که از رفتار پدر و مادرم خسته میشدم به او پناه میبردم و او با حرفهایش آرامم میکرد.
با رسیدن به فرودگاه از فکرخارج شدم و همراه با روهام به داخل سالن رفتیم و با چشم دنبال ساسان گشتم با اشاره روهام به سمتش رفتیم.
روهام زد روی شانه اش و گفت:
_سلام رفیق نمیه راه
_سلام رفیق نمیه راه که تویی مگه قرارنبود راهی بشی با هم بریم
_نشد دیگه داداش.
ساسان نگاهی به من کرد و گفت:
_سلام روژان جان
_سلام.
_این چه تیپیه واسه خودت درست کردی؟چرا انقدر گرفته ای عزیزم؟
_تیپم که به خودم مربوطه ولی دومی به تو مربوطه
_باشه در اولی دخالت نمیکنم ولی دومی چرا من مقصرم
در حالی که به چشمانش زل زده بودم گفتم:
_واسه اینکه داری میری دیگه .
با شنیدن صدای زنگ گوشی روهام به او نگاه کردم ببخشیدی گفت و از ما دور شد.ساسان در حالی که لبخند میزد گفت:
_الان واسه اینکه من دارم میرم ناراحتی و چشای خوشگلت اماده باریدنه
_اره.دلم برای داداشم تنگ میشه
_روهام که اینجاست چرا دلت براش تنگ میشه
_بدجنس نشو .منظورم خودتی .
_ولی من داداشت نیستم روژان جان
_همیشه واسه من داداش بودی.منو به عنوان خواهرت قبول نداری؟
_نه!
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_هجدهم
با شنیدن حرفش شوکه شدم و از او چشم گرفتم و به دست هایم نگاه کردم.
ساسان کلافه دستی بر موهایش کشید و گفت:
_منو ببین روژان.لطفا به من نگاه کن
به او نگاه کردم که لبخند زد و گفت:
_من هیچ وقت تو رو به چشم خواهرم ندیدم روژان .میخوام قبل رفتنم بدونی که من تو رو همیشه دوست داشتم ولی نه به عنوان خواهرم بلکه به عنوان کسی که وقتی اولین بار دیدمش عاشق لبخندش شدم.من دوست داشتم و دارم به عنوان همسفر زندگیم نه خواهرم.
با چشمانی وحشت زده به او نگاه کردم قدمی عقب تر ایستادم.ساسان دستش را جلو آورد تا دستم را بگیرد ولی من سریع عکس العمل نشون دادم و گفتم :
_به من دست نزن
_باشه عزیزم
_من عزیز تو نیستم .یعنی وقتهایی که من دلم از همه چیز میگرفت و بهت پناه می آوردم تو منو خواهرت نمیدونستی؟
_روژان جان من نمیتونم به عشقم به چشم خواهرم نگاه کنم .
_من عشقت نیستم .من اصلا نسبتی با تو ندارم
در حالی که اشکم میریخت
گفتم:
_امیدوارم هرجا هستید موفق باشید آقا ساسان
_روژان جان .بیا بشینیم وباهم حرف بزنیم.
_من حرفی با شما ندارم .خدانگهدار.
بی توجه به صدازدن هایش از سالن خارج شدم .به روهام پیام دادم که کاری برایم پیش آمده مجبور شدم با تاکسی برگردم .
سوار تاکسی شدم و آدرس پارک نزدیک خانه را به راننده دادم.
دلم میخواست کمی تنها باشم شنیدن آن حرفها از ساسان برایم سنگین بود .
روی نمیکتی نشستم و به روزهایی که با ساسان گذرانده بودم فکر کردم.
باورهایم بهم ریخته بود دلم میخواست با کسی دردو دل کنم .نمیدانم چرا ولی وقتی به خودم امدم که صدای کیان به گوشم رسید؟
_الو بفرمایید
_سلام اقای شمس
_سلام خانم ادیب.اتفاقی افتاده
_نه.راستش میخواستم یه سوال بپرسم ازتون
_بفرمایید من در خدمتم
_به نظرتون اینکه من اقایی رو مثل برادرم دوست داشته باشم و
با او در ارتباط باشم گناهه؟
_به نظرتون فکر شما محرمیت ایجاد میکنه؟
_خب نه!!
_پس ارتباطتون با اون گناهه
_ولی من اونو واقعا مثل داداشم دوست داشتم .نه بیشتر و نه کمتر
_ایا اون هم همین احساس رو نسبت به شما داشته ؟یعنی شما مطمئنید که اونم شما رو به چشم خواهرش میدیده؟
_تا حالا فکرمیکردم اینجوری بوده ولی امروز فهمیدم اون هیچ وقت منو به چشم خواهرش ندیده
_خب.الان مشکلتون حل شد
_استاد به نظرتون خدا منو میبخشه؟
_معلومه که میبخشه فقط کافیه از کارتون پشیمون باشید و دیگه تکرار نکنید
_پشیمونم.دلم نمیخواد امام زمان ازم رو برگردونه
_براتون خوشحالم که متوجه اشتباهتون شدید.میتونم یه خواهشی کنم ازتون
_بفرمایید استاد
_شما دلتون پاکه که خدا بهتون توجه کرده که انقدر بخاطر اینکارتون پشیمونید.واسه منم دعا کنید .
_چشم استاد حتما.ببخشید مزاحمتون شدم
_ممنونم.شما مراحمید بازم اگه سوالی بود من در خدمتم .
_ممنونم .روزخوش
_خواهش میکنم.یاعلی
تماس را قطع کردم و به آسمان چشم دوختم و با تمام وجود احساس کردم خدا به من لبخند میزند
#به_خانم_ما_میگه_بقچه😕
بخونید؛ خیلی قشنگه‼️
ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎﯼ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﻘﻞ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ :👇👇👇👇
👈 ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﻗﻢ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺎﺷﯿﻦﻫﺎﯼ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺭﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﯾﻢ 🚍
ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﻫﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ،👩
ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺳﺮﺷﻮﻥ ﻧﻤﯽﮐﺮﺩﻥ !
ﻫﯽ ﺩﻗﯿﻘﻪﺍﯼ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻣﻮﻫﺎﺷﻮ ﺗﮑﻮﻥ ﻣﯽﺩﺍﺩ ﻭ ﺳﺮﺷﻮ
ﺗﮑﻮﻥ ﻣﯽﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﺵ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ ﺗﻮ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﻦ... 😁
ﻫﯽ ﺑﻠﻨﺪ میشد ﻣﯿﻨﺸﺴﺖ، ﻫﯽ ﺳﺮﻭﺻﺪﺍ ﻣﯽﮐﺮﺩ.
ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺟﻠﺐ ﺗﻮﺟﻪ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﮐﻨﻪ‼️🔔😒
ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﯾﻪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﻨﻮ ﺧﺎﻧﻤﻢ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ
ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ( ﺧﺐ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﻮﺷﯿﻪ ﻫﻢ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﺶ)
ﮔﻔﺖ : 📣 ﺁﻗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﻘﭽﻪ ﭼﯿﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭﺕ؟😏
ﺑﺮﺩﺍﺭ ﯾﮑﯽ ﺑﺸﯿﻨﻪ...
ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺎ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻘﭽﻪ !😥
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺎﺳﺖ‼️😠
ﮔﻔﺖ : ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﭘﯿﭽﯿﺪﯾﺶ؟
ﻫﻤﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ‼️😂
ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﻤﮑﻤﻮﻥ ﮐﻦ ﻧﺬﺍﺭ ﻣﻀﺤﮑﻪ ﺍﯾﻨﺎ ﺑﺸﯿﻢ ...😔
ﯾﻬﻮ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺫﻫﻨﻢ ﺭﺳﯿﺪ.💬
ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺘﻢ : 📢ﺁﻗﺎﯼ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ!
ﺯﺩ ﺭﻭ ﺗﺮﻣﺰ ‼️😳
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﺑﻐﻞ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ؟
ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎﺟﻮﻥ، ﻣﺎﺷﯿﻨﻪ !🚗
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﻢ ﻧﺪﯾﺪﯼ ﺗﻮ، ﺁﺧﻮﻧﺪ ؟ !😳
ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺮﺍ؟ ! ﺩﯾﺪﻡ ...
ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﺭﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪﻥ؟
ﮔﻔﺖ : ﭼﺎﺩﺭﻩ ﺭﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺩاره!
ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﺐ، ﭼﺮﺍ ﭼﺎﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪﻩ؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﮔﺎﺯ ﻭ ﺗﺮﻣﺰ ﮐﻨﻢ، ﭼﻪ ﻣﯽﺩﻭﻧﻢ !😡
ﭼﺎﺩﺭ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﮐﺴﯽ،
ﺧﻂ ﻧﻨﺪﺍﺯه ﺭﻭش ...👀
ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﺐ، ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﯽ ﺭﻭ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ؟
ﮔﻔﺖ : ﺣﺎﺟﯽ ﺟﻮﻥ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻗﺮﺁﻥ ... 😩
ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻤﻮﻣﯿﻪ !🚍
ﮐﺴﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﻧﻤﯽﮐﺸﻪ !
ﺍﻭﻥ ﺧﺼﻮﺻﯿﻪ ﺭﻭﺵ ﭼﺎﺩﺭ ﮐﺸﯿﺪﻥ !☝
ﻣﻨﻢ ﺯﺩﻡ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﻪ ﮔﻔﺘﻢ :
ﺍﯾﻦ ﺧﺼﻮﺻﯿﻪ، ﻣﺎ ﺭﻭﺵ ﭼﺎﺩﺭ کشیدیم‼️😉😅
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
سنجاق ڪردہ اند:
❀حیا را
❀عفت را
❀مهربانے را
❀صـفـا را
❀ایـمـان را
و یڪ عالم چیز دیگر را به ◥چـــادرت◣!
↲براے همین است کہ
این چنین سنگین و با وقار
راہ مے روے بانو!
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#چادرانه
#دخترونہـ
اینــ چادر مشڪـے📿
ضمانت امنیتــ منـ استــ.✌️🏻
خواهرمـ🌙
معنـے آزادے رو درستــ🌸
متوجہ نشدے❗️
آزادے یعنـے: 🍃
مطمئن باشـے↑
اسیر نـگاه ناپاکان نیستـے😌
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰انتشار نخستینبار
📹 ببینید | آخرین حضور سردار سلیمانی در حرم حضرت معصومه(س)؛ سه روز قبل از شهادت
#حرم_حضرت_معصومه (س) 🌸}•
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
VID_20200828_13-1598605442280.mp3
3.35M
🌟✨ بچه بزرگ کنید برای امام زمان (عج)🌷
💥🌵سختی ها رو تحمل کنید...
👌🌷حتما فایل رو گوش کنید و انشالله در زندگیتون به کار ببندید و فرزندان صالح برای سربازی امام زمان تربیت کنید .🤲
🇮🇷#ایرانِ_جوان_و_شیعه 🤲
✨#حجت_الاسلام_دارستانی✨
🍇 #صوت_ارزشی
🌹 #بسیار_زیبا_و_مهم
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
بسم رب الشهدا و الصدیقین
با عنایت حضرت حق و ائمه اطهار(ع) سی وچهارمین ختم قرآن هدیه میکنیم به نیابت ازخانم حضرت زهرا(س)هدیه به حضرت معصومه(س) برای سلامتی وتعجیل در فرج امام زمان(عج الله) و هدیه برای شادی روح شهدای نیروی دریایی و شادی روح شهدای بسیجی وشهدای سلامت ودرگذشتگان بیماری کرونا،سلامتی رهبرعزیزمان، سلامتی مدافعان سلامت و بیماران وبرطرف شدن ویروس منحوس کرونا به همت شما عزیزان ۳۴ختم قرآن را آغاز میکنیم قربه الی الله
ان شاالله همه ی گره های زندگیتان به دستان حضرت فاطمه معصومه(س)باز شود.
التماس دعا
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ💫
🔷ختم قرآن شماره 34🔷
📆 تاریخ شروع: 1399/9/7
🌺 نیت : هدیه میکنیم به نیابت ازخانم حضرت زهرا(س)هدیه به حضرت معصومه(س) برای سلامتی وتعجیل در فرج امام زمان(عج الله) و هدیه برای شادی روح شهدای نیروی دریایی و شادی روح شهدای بسیجی وشهدای سلامت ودرگذشتگان بیماری کرونا،سلامتی رهبرعزیزمان، سلامتی مدافعان سلامت و بیماران وبرطرف شدن ویروس منحوس کرونا
📆مهلت قرائت: یک هفته
جز 1: خانم اصغری✅
جز 2:خانم اصغری✅
جز 3:عرب عابری✅
جز 4:خانم الادری زارع✅
جز 5: خانم فوری✅
جز 6:خانم نسترن✅
جز 7:گمنام✅
جز 8:خانم فوری✅
جز 9:خانم صحراگرد✅
جز 10:خانم فوری✅
جز 11:خانم چوپانی✅
جز 12:خانم رحمانی زاده✅
جز 13:خانم نجفی✅
جز 14: خانم رحمانی زاده✅
جز 15:خانم چوپانی✅
جز 16:خانم اکبری✅
جز 17: خانم اکبری✅
جز 18:FK✅
جز 19:[عبدالحسین]✅
جز 20:[عبدالحسین]✅
جز 21:خانم محدثه✅
جز 22:لبیک یازهرا(س)✅
جز 23:یارقیه(س)✅
جز 24: خانم دهقانی✅
جز 25:خانم دهقانی✅
جز 26:الهی وربی✅
جز 27:خانم خسروی✅
جز 28:خانم محدثه✅
جز 29:FK✅
جز 30:خانم مریم✅
🕊 ☘️اللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ
وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم☘️🕊
┅═ঊঈ☘️🌺☘️ঊঈ═┅
جز مورد نظرتون رو به این آیدی ارسال کنید
@yazahra4565
⚘اللّٰھـُمَّ ؏َجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَجْ
بحق حضرت خانم فاطمه معصومه(س)
🌹ان شاءا... خیر کثیر دنیوی و اخروی ببینید.
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
«باقیات الصالحات» یعنی کاری که شهید حاج حسن طهرانی مقدم انجام داد.
توانمندی موشکی کشور را به جایی رساند که امنیتِ زمین و دریا و آسمان ایران، تا سالهای سال، تامین شد؛ حاج حسن! برایمان دعا کن، ذرهای مثل تو باشیم...😔
#پدر_موشکي_ایران
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
Panahian-Clip-MerabanTarAzMadar.mp3
783K
🔴 اکثر کسانی که به دوزخ میروند، به خاطر نفهمیدن این حقیقت است!
👈🏻 این رو به فرزندتون یاد بدید
#کلیپ_صوتی
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314