eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.2هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
6.3هزار ویدیو
429 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 @nega_r83 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️هوالحبیب 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 یک لحظه احساس کردم سیمین خبر دارد که من قبلا چقدر بدحجاب بودم و یا اینکه من باهمه بدی هایم عاشق کیانی شده ام که به زلالی آب است . دستم لرزید لب گزیدم تا اشکم نریزد زهرا که متوجه دگرگون شدن حالم شده بود با عصبانیت و متلک گونه گفت: _از الان داری به خودت یادآوری میکنی سیمین جان ؟چون همه ما میدونیم چی از خدا بخوایم که اندازه ظرفیتمون باشه. از اینکه باعث ناراحتی شده بودم غمگین بودم دعا کردم و بعد از دادن ملاقه به خاله ثریا لبخند کمرنگ کمتری زدم و از جمع دور شدم. روی صندلی نشستم کمی که گذشت زهرا هم پیشم نشست و گفت: _روژان جون ناراحت نشو .سیمین کلا اخلاقش اینجوریه میخوام یه چیزی بگم نمیدونم گفتنش درسته یانه. راستش سیمین دوسالی از کیان کوچیکتره .بچه که بودن بابا همیشه میگفت سیمین عروس خودمه .سیمین هم با همین باور بزرگ شد . سیمین هجده سالش که بود واسش خواستگار اومد .بابا به کیان اصرارداشت که اجازه بدن پا پیش بزارن ولی کیان میگفت من سنی ندارم که بخوام ازدواج کنم .سیمین هم بخاطر کیان خواستگارش رو رد کرد و از اون به بعد به بهانه های مختلف خواستگاراش رو رد میکرد به امید اینکه کیان بره خواستگاریش. از این طرف هم کیان در برابر اصرارهای بابا همش بهونه میاورد و از بابا میخواست به عمه بگه که کیان سیمین رو مثل خواهرش میدونه و اگه خواستگار خوب داره ازدواج کنه و آخرش هم وقتی دید کسی به عمه نمیگه خودش رفت سراغ سیمین . بهش گفت نه تنها قصد ازدواج نداره بلکه اصلا نمیتونه به اون به چشم همسر آینده اش نگاه کنه. سیمین هم درجواب حرف های کیان گفته بود که چون دوسش داره پس منتظرش می مونه تا وقتی که به اون علاقه پیدا کنه .کیان هم وقتی دید هرچی میگی فایده نداره .کلا بی خیالش شد و تو خونه هم اتمام حجت کرد که دیگه کسی در مورد ازدواج اون و سیمین حرف نزنند و هرموقع خودش خواست ازدواج کنه به همه میگه . واسه همینه که سیمین هردختری رو که از خودش بهتره میبینه سعی میکنه تحقیرش کنه .الان از حس حسادتشه که اینجوری بهت گفت جون من از حرفش ناراحت نشو _مهم نیست .زهرا جون فکرکنم بهتره من برم نگاهی به سیمین که با اخم به من نگاه میکرد انداختم و ادامه دادم _اومدنم اشتباه بود .نمیخواستم باعث ناراحتی کسی بشم. _اصلا حرفشم نزن .کجا بری من و تو باید بریم آش بدیم به همسایه ها تا برای اومدن داداش کیانم دعای خیر کنند. مگه میزارم بری .اصلا کی میخواد جواب داداش کیانمو بده .مهم تیست بقیه چی میگن مهم اینه داداشم واسه اولین بار عاشق شده گونه هایم رنگ گرفت و با خجالت با ناخنهایم بازی کردم زهرا دستم راگرفت وگفت _پاشو عزیزم بریم آش ها رو پخش کنیم . _باشه بریم بدون توجه به نگاههای مملوء از غرور فروغ و اخم های سیمین همراه با زهرا کاسه های آشی که خاله ثریا روی میز میگذاشت را تزیین میکردم و در دل دعا میکردم کیان به سلامت از این سفر پر از خطر برگردد . صدای زنگ گوشی به گوش می رسید اول توجهی نکردم ولی بعد با صدای ذوق زده زهرا به او نگاه کردم در حالی که چشمانش از خوشحالی همچون چلچراغ میدرخشید به من چشم دوخت... &ادامه دارد...
وقتی چشم هایت را بر حرام می بندی ...✨ وقتی با آهنگ نجابت و وقار ...🎶 از جاده تلخ گناه😔  پیروزمندانه میگذری ...😍 وقتی پاکی وجودت را ...☘ از نگاه های چرکین می پوشانی!☺️ آنگاه ; پیشکش توست بلندای آسمان ها🌞 که حیایت , فریاد" لبیک یا مهدی" سر  می دهد....🥀 و تو می مانی و ♥حس زیبای بندگی♥ ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
🍁 یک روز مادر شهیدان علیرضا و بهزاد جعفری نژاد منزل ما آمدند، مادر شهید خیلی ناراحت و دل شکسته بود، 💔 دستان خسته اش را گرفتم، گفتم: چی شده مادر؟ گفت: یکی از همسایه ها بهم گفته عکس پسرای شهیدت را از سردر ورودی آپارتمان بردار، شاید یه همسایه ای راضی نباشه!!😳 دلم گرفت از این همه بی معرفتی!! 😔 مادر گفت : عکس پسرام را برداشتم💔. با ناراحتی گفتم:« چرا مادر؟! حالا اون آدم حرف بیجایی زده، ما مدیون شما و شهدا هستیم، خواهش می کنم عکس ها را دوباره بگذارید.»🙏 هر چی اصرار کردم فایده ای نداشت دلش راضی نشد.😓 گفتم: مادر عکسشون را بدید من بگذارم در فضای مجازی ، همه ببینند. رفت و با ذوق عکس ها را آورد.❤️ تصاویر این دوشهید بزرگوار تقدیم حضورتان🌹🌹 همه ما زندگی مون را مدیون شهدا و مادر شهیدان هستیم...🙏🌹 مدیون تک تک لحظات دلتنگی مادر، لحظات تنهایی... 💔 اگه نمی توانید دردی از مادر دل خسته شهیدان بردارید، لطفا سنگی بر قاب دلش نزنید..❗️ حتما دل مادرشون با نشر این پیام و یاد پسران شهیدشان شاد میشه😊💝 شهید🌷 بهزاد_جعفری_نژاد شهید_🌷علیرضا_جعفری_نژاد🇮🇷 از یکی ازاعضای عزیز ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۰ روز مانده... می‌شود برگردی؟💔 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
از اعضای عزیزمون ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
همین‌ الان مشغول‌ انجام‌ هر کاری هستے شرو؏ ڪن‌ به صلوات‌ فرستادن؛ حال‌ ندارے...؟ ۵ تا بفرست بازم‌ حال‌ ندارے...؟ یدونھ‌ بفرست :)🌸 +تاباشدتوشه‌اے‌برایِ‌آخرتمان🌱 💚 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» استادی می فرمود : این آیه معنایش این نیست که با دل آرام می گیرد... این جمله یعنی خدا می گوید : جوری ساخته ام تو را که جز با یاد من نگیری.... اگر بیقراری اگر دلتنگی اگر دلگیری گیر کار آنجاست که هزار یاد ، جز یادِ او، در دلت جولان می‌دهد... ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
رفقا..! یه‌جمله‌روقاب‌ڪنیم یابزنیـم‌گوشه‌ذهنمون، وهرازگاهےنگاهےبھش‌بندازیم دونه‌دونه لحظه‌لحظه‌ظھور روعقب‌میندازه🚶🏻‍♂🖐🏻 اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج.❤️ ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
اگہ بهمون بگن این چند روز رو بہ کسی پیام نزن! بی خیالِ چک‌ کردن تلگرام و اینستاگرام شو📱 بہ هیچکس زنگ نزن! اصلا چند روز موبایلت رو بده بہ ما ... چقــدر بهمون☝️ سخت میگذره؟؟!! 👈حالا اگہ بگن چند روز قرآن نخون چی؟! چقدر بهمون سخت میگذره؟! ؟ نرسہ اون روز کہ ارتباط با بقیہ رو بہ ارتباط با خدا ترجیح بدیم ✗ ⚠️ ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
توجه🔊 توجه🔊 سلام به همه کاربران 🖐🏻 ان اشاءالله حال دلتون عالی باشه 💝 از فردا قرار هست چالش بزاریم 😍✨ چالش های دخترونه با جوایز دخترونه 🏆🤩 چه از این بهتر 🤓 همه روزه ساعت ۱۸ چالشمون برگزار میشه 😎 در کانال دختـران تـمـدن سـاز 🧕🏻 با ما همراه باشید🥁