eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.2هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
429 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌹‌ بهش گفتیم:‌ "نمیخوای زن بگیری؟"😉 گفت: "چرا نمیخوام؟"😄 فکر نمیکردم به این راحتی قبول کنه‌ ازدواج کنه...!!!‌😅😍 مادرم گفت:‌ "خب ننه...کیو میخوای...بگو تا واست‌ بگیرمش..."‌😂😂 "من یه زن میخوام که بتونه پشتـ ماشین باهام زندگی کنه..."‌😊 مادرم گفت:‌ "واااا...این دیگه چه صیغه ایه...!!!‌‌ آخه کدوم دختری حاضره میشه‌ همچین زندگی ای داشته باشه...؟!"‌😒 گفت:‌ "اگه میخوای من زن بگیرم،شرطش‌ همینه..‌.‌‌😁💕 زنی میخوام که زندگیم باشه...👌‌🙈🎀‌ هرجا میرم دنبالم بیاد..."‌‌‌ حرفش یه کلام بود...‌‌‌ بعد مدتی از پاوه برگشت...‌‌ "کسی رو که دنبالش بودم پیدا کردم... برام ازش خواستگاری میکنین یا نه...؟‌ 😄🌸‌ ‌ بهش گفتم:‌ "به همین سادگی!!!!؟"‌ "نه...همچین ساده هم نبود... بیچاره م کرد تا بعله رو گفت...‌😅💍 با تعجب گفتم:‌ "یعنی...‌ قبول کرد که پشت ماشین باهات‌ زندگی کنه...؟!!!"‌😮 خندید و گفت:‌ "تا اون ور دنیام برم دنبالم میاد..."‌‌😍‌ گفتم:‌ "مبارکه..."‌💐💖‌ چن بار ازش خواستگاری کرده بود...‌‌ اما هربار جواب رد شنیده بود...‌ عروس خانوم نیت چله روزه و دعای‌ توسل کرده بود...‌💏👫♥‌ با خودش عهد کرده بود که بعد چله...‌ به اولین خواستگار،جواب مثبت بده...‌ درست شب چهلم،دوباره ابراهیم ازش‌ خواستگاری کرده بود و بعله رو گرفته‌ بود…‌😍❤👑‌ (محمد ابراهیم همت منبع:برای خدا مخلص بود...)✉💍 @yazainab314
شهــید عــباس ڪریمی: 🌼همیشه با به خـدا و توجه به ائـمه معـصومین علیه السـلام و اطاعت از دستورات رهــبر عزیز و عالیقــــدرمان بر دشمنان بتازید تا آنها را از صفـــحه روزگار بر دارید و هیـــچ وقت بر پـــــیروزیهایتان نشـــوید. 🆔👇 @yazainab314
🌷 🔰روایت سردار ازسردار جانشین اطلاعات عملیات لشکر۴۱ ثارالله :) اورکت روی شانه هایش بود، بدون جوراب. معلوم بود از نماز می آید و فرصت پیدا نکرده سر و وضعش را مرتب کند. لبخند زدم و نگاهی به او انداختم. قبل از اینکه حرفی بزنم با خنده گفت: «وقتی در همین وضعیت مقابل خدای خودم ایستادم و نماز خواندم، درست نبود در مقابل بنده ی او به سر و وضعم برسم ...»🌱 ‍‎‌‌♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
💚 یه موتور گازی داشت که هر روز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت.🏍 یه روز عصر ... که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت ! رسید به چراغ قرمز .🚦 ترمز زد و ایستاد .🏍 یه نگاه به دور و برش کرد 👀 و موتور رو زد رو جک 📌 و رفت بالای موتور و فریاد زد : الله اکبر و الله اکبر ... 😵 نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .😧 اشهد ان لا اله الا الله ...! 😵 هر کی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید 😅 و متلک مینداخت 😏 و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد 🙄 که این مجید چش شده ؟ 😳 قاطی کرده چرا؟ 🤔 خلاصه چراغ شبز شد 🚦 و ماشینا راه افتادن و رفتن 🚗 آشنا ها اومدن سراغ مجید که آقا مجید؟؟؟ 😕 چطو شد یهو حالتون خوب بود که 😐 مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت: 👀 مگه متوجه نشدید؟ 🤔 پشت چراغ قرمز یه ماشین عروسی بود!👰 که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😑 و آدمای دورش نگاهش میکردن 😒 من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ☹️ به خودم گفتم چکار کنم که این حواسشون از اون خانم پرت شه .🤔 دیدم این بهترین کاره ! 😃 همین 🙂 🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤 😭🏴🌿🖤🍃  @yazainab314
♥️ نهار خونه پدرش بودیم، همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن. رفتم تا از آشپز خونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید. برگشتم دیدم همه نصف غذایشان را خورده اند ولی آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم . همسر شهید مهدی زین الدین🌷 شهدا ★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★ ↓. 🐾.↓  @yazainab314