#معرفی_کتاب
درباره کتاب اردوگاه شهدای تخریب
گردان تخریب قرارگاه کربلا، تخریب قرارگاه خاتم، تخریب لشکر ۴۳ مهندسی امامعلی (ع) عناوینی است که در سالهای جنگ بر پیشانی مجموعهای از نیروها نقش بست که تخریبچی نام داشتند و کارشان حشرونشر با انواع مینها در پاکسازی میدان مین، تدارک زاغههای مهمات برای مینکاری و انفجارهای انواع جادهها و پلها و موانع دشمن بود.
#معرفی_کتاب
اما معروفترین نام این بچهها که خودشان هم آن را بیشتر میپسندند، نام بچههای «اردوگاه شهدای تخریب» یا بچههای «علی عاصمی» است، که این مجموعه مروری گذرا بر کارنامهٔ این گردان از روز ابتدای جنگ تا روز پایان آن است.
#معرفی_کتاب
کتاب اردوگاه شهدای تخریب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به آثار مربوط به دفاع مقدس پیشنهاد میکنیم.
#معرفی_کتاب
بخشی از کتاب: اردوگاه شهدای تخریب
«تازهوارد ۲۱ سالگی شده بودم که جنگ شروع شد. سال ۱۳۵۶ دیپلم ریاضی از دبیرستان بزرگمهر اهواز در خیابان کیامرث گرفتم که بعدها نام آن دبیرستان را به مصطفایی تغییر دادند. در آن روزها شهر اهواز بهطور کامل خالی از سکنه نشده بود. خیلی از آنهایی هم که رفته بودند دائماً در حال تردّد به شهر بودند، چون محل زندگی جدید آنها در شهرهای نزدیک مثل رامهرمز و شوشتر و ملاثانی بود. خیلی از مغازههای شهر هم فعال بودند، مخصوصاً نانواییها. البته ما چون اصلیت بختیاری داریم نان را در منزل میپختیم. خانوادهٔ ما حتی برای یک روز هم شهر را ترک نکردند.
#معرفی_کتاب
من از اعضای بسیج مسجد امامحسین (ع) در بیستمتریِ شهرداری بودم و همکار با اسماعیل که چند مأموریت از سپاه به ما ابلاغ شد. این مأموریتها را انجام دادیم، ولی چندان دلچسب ما نبود؛ مثلاً خالی کردن جعبهٔ مهمات برای ارتشیها.
#معرفی_کتاب
ما خبر داشتیم که عراق تا نزدیک شهر آمده و بستگان ما درروستای امالتّمیر (در ابتدای جادهٔ خرمشهر، بعد از پادگان شهید حبیباللهی)۲ نیروهای گشتی آنها را هم دیده و به ما هم اطلاع داده بودند. با این وضعیت خیلی علاقه داشتیم که در قالب نیروهای نظامی و با اسلحه و تجهیزات وارد عرصه جنگ شویم. یکی دیگر از کارهای ما در سمت جادهٔ اهواز-آبادان، تعبیهٔ سنگر کمین برای مقابله با پیشروی احتمالی عراق از آن سمت بود که دَه روز کار کردیم.»