آغـاز کنم به نامت اے حضرت دوست
هر آنچه شود به نامت آغـاز ، نکوست
🤍دفترچهٔ عشق را اگر بگشاییم🕊
سطر از پی سطر، آیتی از تو در اوست
✨ الهی به امید تو ✨
یـــــــه حــــسِ خــوبــــــ👇🏼ـــ
@yee_hese_khob ♥️
4.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #استودیو یه حــــسِ خـــــوب 🦋
▪️ سکوت در هیاهو | قسمت ۱۰
نکات نابِ #دکتر_شکوری
#کلیپ #روانشناسی
یـــــــه حــــسِ خــوبــــــ👇ـــ
@yee_hese_khob ♥️
سعی نکن🍁
توی زندگیت🍂
بهترین قطار را سوار بشی 🚂
سعی کن بهترین🍁
ایستگاه پیاده شی🍂
قطار خاطراتت همیشه زیبا 🚂
یـــــــه حــــسِ خــوبــــــ👇🏼ـــ
@yee_hese_khob ♥️
رفت یار و آرزویِ او ، زِ جانِ من نرفت 🥀
نقشِ او از پیشِ چشمِ خون فشانِ من نرفت
کی به هجرانش چو جانِ مستمندِ من نسوخت
کس به دنبالش به جز اشکِ روانِ من نرفت 🥀
#خداحافظایبانویِقدخمیده ... 🥀
یـــــــه حــــسِ خــوبــــــ👇🏼ـــ
@yee_hese_khob ♥️
💢 فــــــروش بهــــــشت ‼️
بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه
می رفت و می نشست و به آب نگاه می کرد
و با گل های کنار رودخانه خانه می ساخت.
یک بار در حال انجام این کار صدای پایی شنید،
همسرخلیفه هست از بهلول پرسید چه میکنی؟
او با لحنی جدی گفت بهشت می سازم
همسر خلیفه که می دانست بهلول شوخی
می کند گفت آنرا می فروشی ؟
جواب داد به صد دینار می فروشم.
بهلول صد دینار را گرفت و گفت این بهشت
مال تو و به طرف شهر رفت بین راه به هر فقیری
می رسید یک سکه به او می داد وقتی همه
دینارها را صدقه داد با خیال راحت به خانه بازگشت.
همان شب همسر خلیفه در خواب دید وارد باغ
بزرگ و زیبایی شده در آنجا یک ورق طلایی رنگ
به او دادند و گفتند این همان قباله بهشتی است
که از بهلول خریده ای . او بعد از بیدار شدن
در حالی که خیلی خوشحال بود ماجرا را برای
همسرش تعریف کرد.
مشتاق شد تا او هم یکی از همان بهشت ها را
از بهلول بخرد اما بهلول به هیچ قیمتی حاضر
به فروش نشد. وقتی با ناراحتی علتش را از
بهلول پرسید او جواب داد :
همسر شما آن بهشت را ندیده خرید
اما تو می دانی و می خواهی بخری
من به تو نمی فروشم ...
#پندانهــ🪴
یـــــــه حــــسِ خــوبــــــ👇🏼ـــ
@yee_hese_khob ♥️