eitaa logo
یک حس خوب
193 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
532 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
19.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥🎞 🧕صحبت‌های جالب یک بانوی تازه مسلمان شده... من به احکام نیاز داشتم! 🦋 @yek_hesse_khob 🆔
💟 💎 بانوی باشخصیت در زمان و مکان درست، حرف‌های مهم رو بگیم👌 خیلی خوبه که حرف‌های مهم رو نه از پشت تلفن و نه با پیام، بلکه رودر رو بزنیم. ضمنا اگر عادت به صحبت تلفنی دارید، بهتره بیشر ضروری و کوتاه باشه‌. ☎️ 🦋 @yek_hesse_khob 🆔
🌿 یا اباعبدالله ♡ هر که را گُم کرده ای، ای عشق♡ در او♡ جستجو کن... ♥️ ✋🏻 🌿 @yek_hesse_khob 🦋
🌾 💌یا ایّها العَزیز... به عالمی نفروشم دمی ز حالم را که انتظار فرج قیمتی ترین چیز است...🤍 🪴 🌸 @yek_hesse_khob 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🎞 💯 🙎‍♀خانم کارآفرین و موفقی که یک حسرت بزرگ در زندگی‌اش داشت❗️ 🦋 @yek_hesse_khob 🌹
💌 و خدا بهترین آغوش برای آرامشِ دل‌های خسته‌‌ست... اول هفته‌تون پر خیر و برکت♡ ☀️ 🦋 @yek_hesse_khob 🌹
💟 💎بانوی باشخصیت 💌 برای رسیدن به هدف‌هاتون، قدم نزنید🚶بدویید🏃 🏹روی هدف‌های شغلی و تحصیلی و... تمرکز کنید. 💔و اجازه ندید نظرات منفی بقیه، انگیزه‌هاتون رو کم بکنه. 💌سعی کنید استقلال فکری داشته باشید، ❌و از دیگران، کورکورانه تقلید نکنید. 🦋 @yek_hesse_khob 🌹
8.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیباترین توصیف مادری 💟 🌿حق حیات 💫ادامه دهنده نسل 👩‍👧‍👦بانفوذ ترین عضو خانواده و.... ❤️ 🧕 🦋 @yek_hesse_khob 🆔
💌📚💌📚💌 📕 😊 ✍ 🔴این کتاب ارزشمند و متفاوت در بیست و هفت فصل و ۱۴۹ صفحه به رشته‌ی تحریر درآمده است. 🟠نشر جمکران با اعتماد به نویسنده و چاپ اولین اثر از این بانوی توانا علاوه‌بر گره‌زدن زلف مخاطب با شهید نبی‌لو، به او این تقلب را می‌رساند که جایی مخصوص از کتاب‌خانه‌تان را آثار آینده‌ی این نویسنده پُر خواهد کرد. 🟡دوست‌محمدیان با قلمی بی‌نقص، خصوصیات شهید را در لابلای کلمات پیچیده و توصیفاتی بی‌نظیر به مخاطب ارائه می‌دهد. 🟢محبوبیت شهید نبی‌لو و سبک منحصربه‌فرد کتاب دست‌به‌دست هم خواهند داد تا این اثر در کم‌ترین زمان به چاپ‌های متعدد برسد. نکته‌ی قابل توجه و وجه تمایزش با سایر آثار، چینش فصول آن است. به‌طوری که خواننده نمی‌تواند پیش‌بینی کند در فصل بعدی قرار است کدام برهه از زندگی شهید نبی‌لو را خواهد خواند. ✂️برشی از کتاب: حالا هم هفت‌ماه بود که همه می‌خواستند به رقیه بفهمانند که صفر دایی آن‌ها و آقاجان او مرده و آن چشم و آن صدا و همه جانش در سفیدی کفن، رنگ خاک به خود گرفته. همه می‌خواستند یک خروار صبر را در یک جام بزرگ بریزند و یک‌دفعه به خورد رقیه بدهند؛ اما مصطفی صبر را حبه‌حبه می‌کرد و تلخی آن را به شیرینی، به رقیه می‌چشاند. 📚 🦋 @yek_hesse_khob
هدایت شده از یک حس خوب
📚💌📚 🌸رمان 🦋 را در کانال بخوانید...👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3094020098C4a90aaf1e3