«اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم»
🌸قسمت۷۰
🔹صبح یکی از روزهامن همراه دیگر زندانیان درمحوطه بازبودیم چون گاهی به ما اجازه استفاده ازآفتاب داده میشد.من معمولاً در گوشه ای ازحیاط زندان می نشستم، ارتشی ها دورمن می نشستند و باصحبتهای گوناگون اعم ازداستان،اخبار و نکات جالب سرشان راگرم میکردم
🔹یک روزرشته سخن به کمونیستها کشیده شدکه درآن سالها،حضور پررنگی نداشتند؛ بلکه نخستین فعالیتهای آنها درهمان سال بخصوص ظهور یافت.در مدتی که درزندان بودم،تعدادی ازجوانان راآوردند وبه اتهام کمونیست بودن به زندان انداختند.رژیم پهلوی هم این فعالیتها رابزرگ جلوه میداد
🔹گروهبان یاد شده بااظهار تنفرشدید خود ازکمونیستها وادعای اینکه وقتی کمونیستها در سال ۲۵ درآذربایجان دولت مستقل تشکیل دادند،تعدادی ازآنها راکشته،در بحث شرکت میکرد
🔹او ساواک راسرزنش میکرد که با کمونیستها برخورد شدید نمیکند وبا قاطعیت میگفت:«اگر ساواک به من اجازه بدهد،من میتوانم کمونیست ها رایکی یکی بکشم، بدون اینکه احدی از آن مطلع شود!اماساواک بااینها مدارامیکند واینها رابه زندان می اندازد تابراحتی بخورند وبخوابند»
🔹به ذهنم گذشت که بااین مرد شوخی کنم.به اوگفتم:اگرساواک به تو دستورقتل مرا بدهد، چه؟فوراً بالحن قاطع گفت:به جدّت میکشم.او به جدّمن سوگند میخوردچون به خاطرعمامه سیاه من ازانتساب من به نبی اکرم(ص)مطلع بود.ازاین گذشته،مابا یکدیگر،چنان که گفتم وجوه مشترک بسیاری هم داشتیم.اما با وجود همه اینها باجدیت تمام میگفت: «میکشم»!
🔹این نمونه ای ازثمرات مغزشویی دربین نظامیان آن زمان بود
🌱کتاب«خون دلی که لعل شد» زندگی نامه مقام معظم رهبری
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌻 خوبان عالم را هر روز یاد کنیم ،حتی با ذکر یک صلوات....
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم »
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌻 شهید مدافع حرم ، اصغر پاشاپور🌻
✅️@yek_nokte_az_bikaran
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم »
🌸قسمت ۷۱
🔸ماه رمضان فرا رسید.با فرا رسیدن این ماه، دلم غرق شادی شد؛چون از کودکی این ماه را دوست میداشتم.در این ماه چهره زندگی روزمره دگرگون میشود و انسان روزه دار لذت معنوی خاصی احساس میکند.
🔹نخستین روز ماه رمضان سپری شد، هنگام افطار فرا رسید، اما چیزی برای من نیاوردند؛ زیرا برای ماه رمضان،در محیط ارتش و زندان ارتش حسابی باز نمیشد. نماز خواندم و به سیر در عالم خاطرات این ماه بویژه خاطرات ساعت افطار و سرور روزه داران در هنگام افطار پرداختم. آن لحظات شادی آور و فرح افزای سر سفره افطار در کنار خانواده با سماوری که در برابر ما میجوشید در خاطرم گذشت.
🔹همچنین آن خوردنی های اندک و سبک مخصوص افطار را به یاد آوردم؛ بویژه «ماقوت» را غذای معروف مشهدی ها که ظاهراً مختص خود آنها است ،به یاد آوردم؛ که از هر غذایی برای افطار، آن را بیشتر دوست میداشتم« ماقوت» از آب و نشاسته و شکر تهیه میشود و به شیوه خاصی آن را میپزند. همسر من نیز در پختن آن همانند پختن سایر غذاها بخوبی وارد است.
🔹ناگهان به خود باز آمدم و از خداوند مغفرت طلبیدم شاید این گرسنگی بود که خاطرات یاد شده را در ذهنم برانگیخت؛ شاید هم علت، تنهایی بود. به هر حال باید صبر میکردم. نیم ساعت پس از مغرب یک فنجان چای گیر آوردم. مدتی بعد شام آورند، که به خاطر نامرغوبی، دل بدان رغبت نمیکرد. اما قدری از آن را خوردم و بقیه را برای سحری گذاشتم در سحر هم بقیه آن را با اکراه، خوردم زیرا این غذا از اصل نامطبوع بود و بعد از مانده شدن نیز نا مطبوع شده بود.
🔹نخستین روز بر این منوال گذشت. روز دوم، نگهبان اطلاع داد که چیزی برای شما فرستاده شده. آن را گرفتم و باز کردم، دیدم انواع غذاهایی که در افطار به آنها میل دارم،در چند بشقاب برایم فرستاده شده. این غذاها برای چند نفر کافی بود. همسرم آن را آماده کرده بود و توانسته بود به زندان برساند. همچنین در همان روز، از منزل برایم وسایل چای آوردند. افطاری خوشمزه و مطبوعی بود که به قدر کفایت از آن برداشتم و باقی را برای زندانیان فرستادم. این کار هر روز تکرار شد.
🔹در شبهای ماه رمضان برای من فرصت تلاوت، دعا و ذکر فراهم شد. به یادم می آید که در شب عید فطر نماز مستحبي هزار قل هو الله را خواندم که در آن در رکعت اول پس از حمد هزار بار سوره ی توحید خوانده میشود.
🌱کتاب«خون دلی که لعل شد» زندگی نامه مقام معظم رهبری
✅️@yek_nokte_az_bikaran
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم »
🌸قسمت۷۲
🔸این دومین تجربه رمضانی من در زندان بود. در اولین زندانم، نیمی از ماه رمضان را داخل زندان گذراندم؛ در این زندان، تمام ماه رمضان را، و در پنجمین زندان هم باز سراسر ماه رمضان را .
🔸اینها علیرغم سختی ها و رنجهایی که داشت بویژه در پنجمین زندان - که شرح آن را خواهم داد. فرصتهایی بود که از جهت تربیت نفس و توجه به پروردگار و تدبر در آیات قرآن و مفاهیم بلند آن، برایم بسیار سودمند بود. بیشتر خاطراتی که در این زندان یادداشت کرده ام، مربوط به ایام ماه مبارک رمضان است.
🔸در این زندان و زندان قبلی، آشکارا شاهد فاجعه اخلاقی در میان زندانیان نظامی بودم. این فاجعه پیش از آنکه نشانه بی توجهی و اهمال بوده باشد حاکی از وجود یک برنامه ریزی بود. با آنکه ورود هر چیزی به زندان بدون بازرسی و کنترل شدید ممنوع بود، اما دیدم که مواد مخدر چگونه میان نظامیان زندانی رواج داشت!
🔸به من اطلاع داده شد که برخی در زندانِ درجه داران، شراب خواری میکنند. در این زندان و زندان قبلی دیدم که کسانی بنگ را به عنوان مواد مخدر استعمال میکنند؛ زندانیان میچرخند و بنگ میکشند و در حالتی شبیه به اغماء هذیان میگویند!
🔸یک جوان سالم وقتی وارد این زندانها میشد، به ناچار فاسد میگردید.چون بیشتر به یک گنداب متعفن شبیه بود.تازه اینجا به عنوان زندان نظامی، تابع یک انضباط دقیق بود؛ حال قیاس کنید که زندانهای غیر نظامی در چه وضعی بودند!
🔸بدین جهت، من ضمن تلاشهایم در داخل زندان ، تلاش میکردم تا در این جو سراسر آلوده هر کس را بشود نجات داد، نجات دهم
کمی مانده به ماه رمضان، زندانیان را جمع کردم برایشان وعظ کردم و مرگ و آخرت و حساب قیامت را به یادشان آوردم آنها به من قول دادند و قسم خوردند که روزه بگیرند.
🔸 واقعاً هم روز اوّل روزه گرفتند؛ روز دوم هم تا ظهر تحمل کردند؛ اما در اثر جو فاسد زندان اراده ی آنها سست شد. لذا تأثیر موعظه من در آنها به پایان رسید و روزه خود را خوردند در خاطرات نوشتم که چه کسی فقط روز نخست را روزه گرفت و چه کسی روزه را تا ظهر روز دوم ادامه داد وسپس خورد!
🌱کتاب«خون دلی که لعل شد» زندگی نامه مقام معظم رهبری
✅️@yek_nokte_az_bikaran
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌻 خوبان عالم را هر روز یاد کنیم ،حتی با ذکر یک صلوات....
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم »
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌻 سردار شهید نورعلی شوشتری ، جانشین فرماندهی نیروی زمینی سپاه که با تلاش ها و پیگیری خستگی ناپذیر موفق گردید ایجاد اتحاد بین طوایف شیعه و سنی زاهدان به افتخارات خود بیفزاید 🌻
✅️@yek_nokte_az_bikaran
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم »
🌸قسمت ۷۳
🔹پرونده من در این زندان در دادگاه نظامی مطرح بود؛ دادگاه نظامی هم در وسط پادگان قرار داشت و رابطه من با این دادگاه، در طول مدت زندان برقرار بوده و یا دادگاه مرا برای پاسخگویی به سؤالات احضار میکرد
🔹من در اعتراض به یک رشته مسائل به دادگاه نامه مینوشتم و در نتیجه دادگاه مرا برای پاسخ به اعتراضاتم احضار میکرد. من اعتراض کردم که چرا مرا با کفالت آزاد نمیکنند؟ در حالی که قانون چنین اجازه ای را میدهد اعتراض کردم که چرا اجازه نمیدهند با خانواده و دوستانم ملاقات داشته باشم ؟ به نگه داشتنم در سلول انفرادی علی رغم تکمیل مراحل بازجویی اعتراض کردم...
🔹میدانستم که دادگاه قادر نیست هیچ یک از چیزهای را که خواسته بودم، برایم تأمین کند. اما قصدم آن بود که در برابر تخلفات غیر قانونی آنها موضعی از طرف خود داشته باشم
🔹 به یاد دارم که یکبار رئیس دادگاه در پاسخ به یکی از درخواستهایم گفت: باید به ساواک مراجعه کنم!! البته این حرف ناخواسته از زبانش در رفت و من از آن علیه او استفاده کردم.
🔹 با اظهار تعجب از حرف او گفتم: چطور ممکن است دادگاه زیر نفوذ ساواک باشد؟! او فوراً حرفش را عوض کرد و شروع کرد به تعریف تمجید و ذکر فضایل رئیس ساواک مشهد!!
🔹روز محاکمه تعیین شد. من پرونده ام را برای بازنگری و تهیه دفاعیه خواستم دادگاه برای من یک وکیل مدافع نظامی تعیین کرده بود. اما میدانستم که دفاع او صوری و ظاهری است و خاصیت و اثری بر آن مترتّب نیست.
🔹دفاعیه ای در سی صفحه نوشتم. روز محاکمه وارد صحن دادگاه شدم.در صدر دادگاه، رئیس و دو قاضی و دادستان و وکیل مدافع مستقر بودند. همگی آنها نظامی بودند و با درجات نظامی براقی که بر شانه و نشانهایی که بر سینه داشتند، با باد و فیس تمام نشسته بودند.
🔹من با آهنگی قوی و لحنی قاطع، لایحه دفاعیه را خوانده این لایحه هم مانند لایحه قبلی که در زندان سابق تهیه شده بود، به دقت بر مواد قانونی استناد داشت و به صورتی منطقی تنظیم شده بود.
🔹انتظار نداشتند از یک طلبه ای علوم دینی چنین سخنانی بشنوند و یااز اوچنین موضعی را مشاهده کنند چون تصویری که در ذهن آنها از دین و روحانیون نقش بسته بود تصویری عقب مانده و مسخ شده بود.
🔹من در چهره اعضای دادگاه نشانه های تحسین و تبادل نگاههای گویا و پر معنا را میدیدم هنگام تنفس دادگاه، مراتب تحسین خود را ابراز کردند و از انتخاب الفاظ و معانی و کیفیت بیان دفاعیه تمجید کردند.
🌱کتاب«خون دلی که لعل شد» زندگی نامه مقام معظم رهبری
✅️@yek_nokte_az_bikaran
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم»
🌸قسمت۷۴
🔸پس از پایان دادگاه از من خواستند از سالن دادگاه خارج شوم و بیرون در منتظر بمانم. من در اشتیاق اطلاع از حکم صادره، لحظه شماری میکردم. با روز ملاقات زندانیان و خانوادهایشان مصادف بود. خانواده برای دیدار با من آمده بودند و جلوی در زندان منتظر مانده بودند.
🔸دادگاه چون در وسط پادگان قرار داشت ، از در ورودی دور بود. خانواده تا ظهر انتظار کشیده بودند. برخی رفته بودند و برخی مانده بودند. البته حکم صادر شده بود. اما بایستی روی برگهای خاصی تایپ میشد و سپس در حضور اعضای و از دادگاه و متهم قرائت میشد. من در انتظار اعلام حکم بودم.
🔸وقت اداری به پایان رسید یکی از اعضای دادگاه بیرون آمد و هنگامی که به در ورودی پادگان رسید خانواده ای را دید که در انتظار زندانی خود مانده اند، و مطلع شد که اینها خانواده ی من هستند؛ لذا به آنها خبر داد که حکم آزادی من صادر شده است و بدین ترتیب پیش از آنکه من از حکم دادگاه مطلع شوم، خانواده از آن اطلاع یافتند.
🔸وقتی انتظار آنها به درازا کشید یکی از نگهبانان پادگان به آنها گفت: شما بروید؛ او هم پس از آنکه آزاد شود خواهد آمد. در نتیجه، آنها به منزل بازگشتند.
🔸دو ساعت پس از ظهر مرا خواستند و حکم دادگاه را مبنی بر محکومیت، به مدتی کمتر از زمانی که در زندان گذرانده بودم، اعلام کردند. قرار شد تشکیل دومین دادگاه - که دادگاه تجدید نظر است و معمولاً یک ماه پس از نخستین دادگاه تشکیل میشود - مرا آزاد کنند.
🔸 رئیس دادگاه دستور داد سربازان نگهبان به علامت اینکه فرد همراه آنها زندانی نیست، سلاح خود را دوشفنگ کنند و مرا در انجام بقیه اقدامات اداری لازم برای خروج از زندان یاری کنند. به اتاقم رفتم.
🔸 یک ساعت از شب گذشته بود که اثاثیه ام را جمع کردم و با زندانیان خدا حافظی کردم. فصل زمستان بود و هوا سرد؛ و در شب، سردتر، جلوی در ورودی پادگان تعدادی از جوانان فامیل را دیدم که با یک اتومبیل در انتظار من ایستاده بودند. وسایلم را گرفتند خواستم سوار اتومبیل شوم که یک افسر آمد و گفت: شما نمیتوانی بروی...
🌱کتاب«خون دلی که لعل شد» زندگی نامه مقام معظم رهبری
✅️@yek_nokte_az_bikaran
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌻 خوبان عالم را هر روز یاد کنیم ،حتی با ذکر یک صلوات....
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم »
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌻 چرا انقدر شهدا باهم عکس دارن ...
شهید سید ابراهیم رئیسی
شهید بسیجی سید روحالله عجمیان 🌻
✅️@yek_nokte_az_bikaran
«اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم»
🌸قسمت ۷۵
🔰جلوی در ورودی پادگان تعدادی ازجوانان فامیل رادیدم که بایک اتومبیل درانتظار من ایستاده بودند.وسایلم راگرفتندخواستم سوار اتومبیل شوم که یک افسرآمد وگفت:شما نمیتوانی بروی،بامن بیا.مرا دراتومبیلی که چند نظامی در آن بودند،سوار کرد واتومبیل به سمت ساختمان ساواک حرکت کرد
🔰آیا آزادی من ازپادگان ظاهری بوده؟ آیا میخواهند مرا به ساواک و ازآنجا به تهران ببرند؟در حالی که اتومبیل مسیر خود رادر تاریکی و سرما به سمت سرنوشت نامعلوم من میپیمود این گونه پرسش ها نیز درذهن من میچرخید
🔰جلوی ساختمان ساواک مرا پیاده کردند. بازجویی که درزندان سوم و چهارم با او آشنا شده بودم یعنی غضنفری با من روبرو شد.با لحنی آمیخته به غرور و موذیگری به من گفت:چرا آمدی؟
من نیامدم،آنها مرابه اینجا آوردند
حالا که مادستور آزادی ات را داده ایم،برو ..
🔰بدون آنکه علت این رفتار آنها رابدانم،به خیابان تاریک وسرد آمدم تااتومبیلی پیداکنم که مرا به خانه برساند.اگروسایلم هم در دستم بود بیرون ماندن دراین ساعت ازشب مشقت و دردسر بیشتری داشت اماوسایلم را جلوی در ورودی پادگان به کسانی که برای رساندنم آمده بودندسپرده بودم
🔰ناگهان یک اتومبیل جلوی پایم ایستاد. خوب نگاه کردم،دیدم همان جوانانی هستند که جلوی پادگان منتظرم بودند.فهمیدم آنها مسیر مرا ازپادگان تا ساواک در انتظار سرنوشت و سرانجام کار دنبال کرده بودند.به خانه رسیدم،دیدم همسرم نشسته و به در چشم دوخته، بچه ها هم ازانتظار خسته شده اند و به خواب رفته اند
🌱کتاب«خون دلی که لعل شد» زندگی نامه مقام معظم رهبری
✅️@yek_nokte_az_bikaran
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم »
🌸قسمت۷۶
🔰فراموش نمیکنم که همان شب پس آزادی و بازگشت به منزل،برای تشرف به زیارت حضرت رضا(ع) و نماز درمسجد گوهرشاد، به حرم رفتم. دیر وقت بود و صحن تقریباً خالی بود
🔰از دور دو تن از دوستان و همدرسهای خود را دیدم که با یکی از آنها علقه خاصی دارم و قیافه ما نیز آن چنان به هم شبیه است که اگر کسی ما را نشناسد، گمان میبرد با هم برادریم. از این تصادف بسیار خوشحال شدم؛ زیرا انتظار نداشتم کسی را در آنجا ببینم
🔰 با شوق دیدار چهره هایی که زندان میان من و آنها فاصله انداخته بود به سوی آن دو رفتم انتظار داشتم آنها هم به محض دیدن من به سویم بیایند و بعد از این مدت جدایی از دیدار من خوشحال شوند. به طرف آنها رفتم و نزدیکشان رسیدم. میخواستم سلام کنم که دیدم از من رو میگردانند!
🔰گویی یکی از آن دو به دیگری گفته بود: او اکنون از زندان خارج شده و شاید تحت نظر است؛ پس از او دوری کنیم! این برخورد، مرا سخت متاثر کرد یک فرد زندانی مانند من که چند ساعتی است از زندان آزاد شده، از دوستان و بویژه از کسانی که قاعدتاً باید همان دغدغه های امیدها و آرمانهای اسلامی او را داشته باشند، توقع چنین برخوردی را ندارد
🔰در حقیقت، من این گونه برخوردها را از برخی روحانیون، فراوان دیده ام.در اینجا باید اشاره مختصری بکنم به برخورد روحانیون با فعالان عرصه انقلاب.دست اندرکار امور علوم دینی همگی در ایران در یک سطح از احساس مسئولیت قرار نداشتند؛ و این هم دلایلی دارد.
🔰برخی از آنها تنها در حمایت و تأیید فعالان اسلامی موضع میگرفتند ولی خود وارد میدان نمیشدند. برخی از آنها هم کاملاً بی طرف بودند از جنبش اسلامی نه بد میگفتند و نه خوب. البته کسانی هم بودند که در قبال فعالان جنبش اسلامی، موضع منفی داشتند. این موضع منفی هم شدت و ضعف داشت برخی از اینها وقتی صحبت از این موضوع می شد جنبش اسلامی را زیر سؤال میبردند.
🔰 بد نیست از حادثه ای که به خاطرم آمد، یاد کنم.در سال ۵۵ سیل عظیمی در قوچان آمد و من در عملیات نجات و امداد شهر مشارکت داشتم. طی جریانی مقامات قوچان به من دستور دادند فوراً شهر را ترک کنم! وقتی افسر پلیس حکم را به من ابلاغ کرد، من در یکی از رواقهای بزرگ مسجد جامع شهر بودم که آن را به انبار بزرگی از کالاها و اجناس اهدا شده برای کمک به آسیب دیدگان تبدیل کرده بودیم کالاها به شکل دقیق و با نظمی جالب چیده شده بود که غیر متخصصین امداد از قبیل ما، کمتر میتوانند این کار را انجام دهند. من به حجره ای در کنار آن رواق رفتم که شیخ ذبیح الله و شماری از دوستان و یارانش آنجا نشسته بودند. با لحنی حاکی از رنج و تلخی گفتم: به من دستور داده اند شهر را ترک کنم. در چهره همگی علامت ناراحتی آشکار شد. اما یکی از آنها که یکی از دو نفری بود که پس از زندان او را در صحن حضرت رضا (علیه السّلام) دیده بودم - همین که همدردی حاضران را با من دید فوراً گفت اینها برای نجات و امداد نیامده اند؛ اینها مفسد و خرابکارند.برخی از آنها تا این درجه نسبت به فعالان عرصه ی اسلامی کینه می ورزیدند.
🌱کتاب «خون دلی که لعل شد» زندگی نامه مقام معظم رهبری 🌱
✅️ @yek_nokte_az_bikaran
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
بعد از توحید و در راستای نبوت، هویت دینی ما در ولایت است و غدیر مشعل همیشه فروزان این باورهای جاویدان. غدیر، زنگ تداوم امامت با ظهور پیروز ، حضرت مهدی (عج) است.
🌺بزرگواران، ان شاالله تصمیم داریم با عنایت خداوند متعال و حمایت شما عزیزان ،در جشن با شکوه عید غدیر که در روز سه شنبه ۵ تیرماه ۱۴۰۳ برگزار می گردد همراه با پذیرایی و اجرا کار فرهنگی شرکت داشته باشیم.
ان شاالله عزیزان به نیت کار عام فرهنگی از جمله مسابقه نقاشی و اهدای جوایز و پذیرایی ،در برگزاری عید الله اکبر غدیر ما را یاری بفرمایند.
لطفا درصورت تمایل کمک های نقدی خود را به این شماره کارت واریز نمایید✅
6037997210762309
بانک ملی
امید اسماعیلی
ضمنا در صورت نیاز برای هماهنگی می توانید به شناسه @omid21914 در پیامرسان ایتا ، پیام ارسال بفرماید.
با تشکر فراوان
کانال یک نکته از بیکران
✅️@yek_nokte_az_bikaran
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌻 خوبان عالم را هر روز یاد کنیم ،حتی با ذکر یک صلوات....
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم »
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌻طلبه بسیجی شهید آرمان علی وردی 🌻
✅️@yek_nokte_az_bikaran