eitaa logo
یک پاراگراف کتاب
892 دنبال‌کننده
424 عکس
1 ویدیو
1 فایل
📚یک پاراگراف کتاب مهمان من باش 🚶گامی کوچک برای رشد فرهنگ کتابخوانی ارتباط با مدیر کانال: @Narges_sea @hafeze_ser
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚زندگی پی / یان مارتل @yek_paragraph
همیشه کسانی هستند که دفاع از خدا را وظیفه ی خود می دانند، انگار که واقعیت مطلق، چهارچوب نگهدارنده ی وجود، چیزی ضعیف و بی دفاع است. این آدم ها از کنار بیوه ای بر اثر جذام از شکل افتاده که چند سکه گدایی می کند رد می شوند، از کنار کودکان ژنده پوشی که در خیابان زندگی می کنند رد می شوند اما اگر کمترین چیزی علیه خدا ببینند داستان فرق می کند. چهره هایشان سرخ می شود، سینه هایشان را بیرون می دهند، کلمات خشم آلودی به زبان می آورند. میزان خشم شان حیرت انگیز است. نحوه ی برخوردشان هراس آور است. این آدم ها نمی فهمند که باید در درون از خدا دفاع کرد، نه در بیرون. آن ها باید خشم شان را متوجه خودشان کنند...! 📚زندگی پی" 👤یان مارتل | مترجم: گیتا گرکانی @yek_paragraph
در بیداری شان مرا می گویند: تو و جهانی که در آن زندگی می کنی، جز دانه ی ماسه ای بر ساحل بیکران دریایی لایتناهی نیستید. و من، در رویایم به آن ها می گویم: من، دریایی لایتناهی هستم، و همه ی عالم، جز دانه ای ماسه بر ساحل من نیست. 📚آیا آدم ندید؟ 👤جبران خلیل جبران | مترجم: محسن نیکبخت @yek_paragraph
📖پیش از این که شما زندگی کنید، زندگی به خودی خود هیچ است؛ اما به عهده ی شماست که به زندگی معنایی ببخشید. ارزش، چیزی نیست جز معنایی که شما برای آن بر می گزینید...! 📚اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر 👤ژان پل سارتر | مترجم: مصطفی رحیمی @yek_paragraph
📚خشم و هیاهو / ویلیام فاکنر @yek_paragraph
📚خشم و هیاهو / ویلیام فاکنر @yek_paragraph
باور کردن این فکر سخت است که عشق یا اندوه سند قرضه ای ست که بدون نقشه خریداری می شوند و خواهی نخواهی موعدشان سر می رسد و بدون اطلاع قبلی بازخرید می شوند تا جایشان را به هر موضوع دیگری بدهند... ! ... انسان مساوی ست با حاصل جمع بدبختی هایش. ممکن است گمان برد عاقبت روزی بدبختی خسته و بی اثر می شود٬ اما آن وقت خود زمان است که سرچشمه ی بدبختی ما خواهد شد...! ... دوباره خود را در زمان میدیدم و صدای ساعت را می شنیدم. این ساعت پدربزرگ بود و هنگامی که پدرم آن را به من میداد گفت: کونتین٬ من گور همه ی امید ها و همه آرزوها را به تو می دهم .......... من این را به تو میدهم نه برای آنکه زمان را به یاد بیاوری٬ بلکه برای اینکه گاهی بتوانی لحظه ای آن را از یاد ببری٬ برای اینکه از این خیال درگذری که با کوشش برای تسخیر زمان٬ خود را از نفس بیاندازی. سپس گفت: زیرا هیچ جنگی به پیروزی نمی رسد ... صحنه ی جنگ فقط دیوانگی و نومیدی انسان را به او نشان می دهد و پیروزی چیزی نیست مگر توهم فیلسوف ها و احمق ها...! 📚خشم و هیاهو / ویلیام فاکنر @yek_paragraph
وقتی که حرف ها تو مغز آدم جوش می زنن و تو دل آدم آتیش می ندازن ، همه گرم و گیران ولی همچین که از دهن بیرون ریخته شدن و گرمای خون ازشون گرفته شد و رفتن تو قالب کلمات ، همه سرد و یخ زده می شن ...! 📚غریبه ها و پسرک بومی / احمد محمود @yek_paragraph
... سعی كن اين مرد را بهتر بشناسی، قبل از آنكه عاشقش بشوی بيشتر با او آشنا شو. اگر از همين حالا عاشق او شده ای, هرگز او را نخواهی شناخت...! 📚دنیای قشنگ نو 👤 آلدوس هاکسلی | مترجم: سعید حمدیان @yek_paragraph
📚همنوایی شبانه ارکستر چوبها 👤رضا قاسمی @yek_paragraph
راستش من تصمیم گرفته بودم همه چیز را بگویم . دست خودم نبود که با یک تشر رنگم می پرید و با یک سیلی تنبانم را خیس میکردم این طور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگتر که مبادا بهش بربخورد؛ از کوچکتر که مبادا دلش بشکند؛ از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد؛ از دشمن که مبادا برآشوبد و به سراغم بیاید...! ... به او غبطه می خوردم . من نگران قضاوت دیگران بودم و او خودش را از بند قضاوت آزاد کرده بود . من با تصویری زندگی میکردم که می خواستم دیگران از من ببینند و او بی تصویر زندگی می کرد...! ... ما ، علاوه بر صفحه ی شطرنج، در صفحه ی روزگار نیز با هم نبرد می کردیم . او مهره ای می راند به نیتی و من هم ، که وانمود می کردم نیتش را نفهمیدم ، به او هدیه ای می دادم زهراگین...! 📚همنوايی شبانه اركستر چوبها / رضا قاسمی @yek_paragraph