"یک عدد کربلا نرفته"
_
هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب . .
هنوز نام تو بردن نشان بی ادبی است !
"یک عدد کربلا نرفته"
حِـیدَر حیرونت ،
عالَـم گِریونِت !
تنھا شُدم زَهـرا . .
جونَم قُربونُت :)'
هدایت شده از آقــای ابــاعــبــدالــلّــه .
خانمهایی بودند که در عرف معمولی به
آنها میگویند «خانم بدحجاب»
اشک هم از چشمش دارد میریزد.
حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟
مصلحت است؟ حق است؟
نه! دل،متعلق به این جبهه است؛
جان،دلباختهٔ به این اهداف و آرمانهاست.
او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟
نقص او ظاهر است، نقصهای این حقیر باطن است نمیبینند..!
"یک عدد کربلا نرفته"
خانمهایی بودند که در عرف معمولی به آنها میگویند «خانم بدحجاب» اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چ
«گفتا شیخا هر آنچه گوئی هستم . .
آیا تو چنان که مینمائی هستی؟»