927) 📖وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْنى أَلاَّ تَعُولُوا 📖
💢ترجمه
و اگر ترسیدید که در مورد یتیمان [= ازدواج با دختران یتیم] به قسط رفتار نکنید، پس به نکاح درآورید آنچه مورد پسندتان است از زنان، دوتا، یا سهتا، یا چهارتا؛ ولی اگر ترسیدید که به عدالت رفتار نکنید، پس [اکتفا کنید به] یکی، یا آنچه تحت ملکیت شماست [= کنیزان]؛ این امر نزدیکتر است که ستم و کجروی نکنید.
سوره نساء (4) آیه 3
1398/2/20
4 رمضان 1440
@yekaye
🔹تُقْسِطُوا
قبلا بیان شد که
▪️ماده «قسط» از مادههایی است که در دو معنای متضاد به کار رفته است:
▫️هم در معنای «عدل» و
▫️هم در معنای «جور و ستم».
وقتی به صورت مصدر «قِسط» ویا در باب إفعال «أقْسَطَ يُقْسِطُ» به کار میرود به معنای «عدل» است؛
و وقتی به صورت مصدر «قَسط» و یا در حالت ثلاثی مجرد «قَسَطَ يَقْسِطُ» به کار میرود در معنای «جور» است؛
لذا برخی این را این گونه تعبیر کردهاند که «قَسَطَ» قسط دیگری را گرفتن و لذا «ستم» است و «أقَسَط» قسط دیگری را دادن، و لذا «عدل» است.
🔸این ضابطه در تشخیص دو معنای قسط، در تمام موارد استعمالی آن در قرآن کریم مشاهده میشود و حتی اسم فاعل اگر از ثلاثی مجرد درست شود (= قاسط)، به معنای «ستمگر» است (وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا؛ جن/۱۵) و اگر از باب افعال درست شود (= مُقسِط)، به معنای عادل و عدلگستر است (وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطين؛ حجرات/۹)
▪️البته کلمه «قِسط» تفاوت اندکی با عدل دارد؛ «قِسط» به معنای نصیب و سهمی است که بر اساس عدل به شخص میرسد و «إقساط» (باب افعال) به معنای «قسط را در حق دیگران رعایت کردن» میباشد.
به تعبیر دیگر، «قِسط» ناظر به مقام اجرا و پیاده شدن عدل است که گاه به نحو خاص در مورد تقسیم عادلانه سهم افراد به کار میرود، و شاهد بر اینکه معنای این دو تفاوتی با هم دارد، این است که گاه در قرآن کریم، توصیه به قسط را بعد از عدل مطرح کرده است «فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا» (حجرات/۹)
🔖جلسه 249 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-29/
📖 اختلاف قراءات
▪️در اغلب قرائات به همین صورت «تُقْسِطُوا» یعنی از باب افعال قرائت شده است؛
▪️اما در برخی از قرائات غیرمشهور (اعمش و نخعی و ابنوثاب و مفضل) به صورت «تَقسِطوا» یعنی فعل ثلاثی مجرد.
📚(البحر المحيط، ج3، ص504 ؛ معجم القراءات ج ۲، ص9 )
@yekaye
🔹فانْكِحُوا
▪️ماده «نکح» هم برای «پیمان ازدواج» به کار میرود و هم برای «عمل نزدیکی کردن».
▫️برخی بر این باورند که اصل آن برای عمل نزدیکی کردن بوده، و به مناسبت برای ازدواج هم به کار رفته (مجمع البيان، ج2، ص559-560) ؛
▫️ اما اغلب بر این باورند که این ماده در اصل به معنای عقد و پیمان ازدواج است؛ و نه نزدیکی کردن (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص475)
و بعدا به نحو استعاری برای جماع و نزدیکی به کار رفته است؛
بویژه که با توجه به وجود حیا در انسان تمامی اسمهای ناظر به جماع، ابتدا به نحو کنایی در خصوص این کار استفاده شده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص823)
و شاهد قرآنی بر اینکه «نکاح» لزوما به معنای نزدیکی کردن نیست، این آیه شریفه است که «إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُن» (احزاب/49) چرا که از نکاحی صحبت کرده که قبل از تماس به طلاق منجر شده است. چنانکه آیه «وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ» (نساء/6) نیز صرف بلوغ جنسی نیست، بلکه بلوغ اجتماعیای است که شخص آمادگی ازدواج و تشکیل خانواده را پیدا میکند؛ (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص235)
و شاهد دیگری بر این مدعا هم که اصل نکاح ناظر به پیوند زناشویی، و نه عمل جنسی بوده، و کاربردش در عمل جنسی به نحو استعارهای بوده، آن است که علیرغم شباهت عمل جنسی در حیوانات با انسان، ظاهرا تعبیر «نکاح» فقط در مورد عمل انسان (و نه عمل بین خود حیوانات) به کار میرود.
▪️کاربرد این ماده به صورت ثلاثی مجرد (نَكَحَ يَنْكِحُ نِكاحاً) به معنای «ازدواج کردن» است که هم برای مرد «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساء» (نساء/22) هم برای زن «حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ» (بقره/230) و هم برای خود پیمان ازدواج «وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ» (بقره/235) به کار میرود؛
▪️در ثلاثی مزید،
▫️کاربرد این ماده در باب استفعال (إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها؛ احزاب/50) را برخی به همان معنای ثلاثی مجرد دانستهاند (أساس البلاغة، ص654؛ المصباح المنير، ج2، ص624) و برخی به معنای طلب ازدواج و رغبت به ازدواج با کسی را داشتن (الطراز الأول، ج5، ص80)
▫️و کاربرد این ماده در باب افعال (اَنْكَحَ يُنْكِحُ) این فعل را به غیر تسری میدهد و به معنای «کسی را به عقد ازدواج دیگری درآوردن» است: «إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْن» (قصص/27) «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُم» (نور/32) که گاه به معنای «زن دادن به کسی» به کار میرود: «وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ» (بقره/221)
📿ماده «نکح» 23 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹ما طابَ لَكُمْ
▪️ماده «طیب» در جلسه قبل توضیح داده شد و اشاره شد که طیّب نقطه مقابل خبیث است و اصل آن دلالت دارد بر چیزی بوده که حواس از آن لذت ببرد و خوشایند نفس باشد؛
و برخی گفتهاند ماده «طیب» دلالت به هر امر مطلوبی دارد که در آن هیچ آلودگی ظاهری و باطنیای نباشد و تفاوت «طیب» و «طاهر» در این است که در طهارت، پاکی از آلودگی مورد توجه است؛ اما در طیب، مطلوب بودن و صفا و جذابیت خود شیء مد نظر است.
@yekaye
🔹ألاَّ تَعْدِلُوا
▪️ماده «عدل» نیز شبیه ماده «قسط» از مادههایی است که در دو معنای متضاد به کار رفته است:
▫️یکی بر استواء و راستی دلالت دارد
▫️و دیگری بر اعوجاج و کجی
(معجم مقاييس اللغة، ج4، ص246)
▪️در معنای اول، کلمات «عدالت» و «معادله» بسیار رایج است، که هر دو به معنای مساوات و برقراری برابری میباشند؛ چنانکه
▫️«عَدل» به عنوان مصدر، حکم کردن به برابری دو چیز است: «ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ» (انعام/1). (مفردات ألفاظ القرآن، ص551)
و در بسیاری از موارد، «عدل» نقطه مقابل جور و ستم است. (معجم مقاييس اللغة، ج4، ص247) و ▫️یا جبران کردن چیزی به اندازه کاری است که انجام شده؛: «وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا يُؤْخَذْ مِنْها» (انعام/70)
▪️همچنین در مقایسه دو چیز برابر، تعبیر «عَدل» و «عِدل» به کار میرود: «الف، عدل ب است» که به معنای «معادل» میباشد و دو شیء که عدل هم باشند، هریک «عدیل» دیگری است؛ و در تفاوت این دو گفتهاند که «عَدل» در جاهایی است که با بصرت فهمیده میشود (مثلا همسان بودن دو حکم) «أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً» (مائدة/95) اما «عِدل» در جایی است که با حواس و اندازهگیری حسی به دست میآید (که این مورد در قرآن اخیر به کار نرفته است) (مفردات ألفاظ القرآن، ص551)
▫️ظاهرا چون «عَدل» به معنای مقدار برابرِ چیزی است، به طور مطلق هم برای «تعیین مقدار» هر چیزی به کار میرود و از این در معنای «قیمت» یک چیز و مابهازایی که با آن چیز قابل معاوضه است نیز به کار میرود: «لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ» (بقره/48) «لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ» (بقره/123) «وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا يُؤْخَذْ مِنْها» (انعام/70) (معجم مقاييس اللغة، ج4، ص247)
▪️اصل «عدل» مصدر است و از این رو در حال طبیعی، شخص متصف به عدل یا با تعبیر اسم فاعل (عادل) اشاره میشود یا با تعبیر «دارای عدل»: «وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ» (طلاق/2). اما از باب مبالغه گاه مستقیما شخص به عنوان «عدل» توصیف میشود و در این صورت برای واحد و جمع یکسان به کار میرود: «رجلٌ عَدْلٌ» و «رجالٌ عَدْلٌ». (مفردات ألفاظ القرآن، ص552)
▪️معنای دوم این کلمه منحرف شدن است (معجم مقاييس اللغة، ج4، ص247)، که غالبا با حرف اضافه «عن» میآید، و برخی بر این باورند که این ماده فقط همان معنای مثبت را دارد و این اقتضای حرف «عن» است که به آن معنای منفیای مانند اعراض و رویگردانی و منحرف شدن داده است
(التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج8، ص64)
📿ماده «عدل» و مشتقات آن 28 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
📖اختلاف قراءات
🔹فواحدة
▪️در اغلب قرائات رایج، این کلمه به صورت منصوب (واحدةً) قرائت شده که در این صورت مفعول به است (فانکحوا واحدة: با یکی ازدواج کنید)
▪️اما در یکی از قرائات عشر (ابوجعفر) و روایت کمتر مشهوری از قرائت اهل بصره (روایت ابوزید از ابوعمر از طریق الاهوازی) به صروت مرفوع (فواحدةٌ) قرائت شده که در این صورت، یا مبتداست که خبرش محذوف است، مثلا به این صورت بوده: «فواحدةٌ کافیةٌ: یکی کافی است»؛ و یا خبری است که مبتدایش محذوف است، مثلا: «فحسبُکم واحدةٌ»
📚مجمع البيان، ج3، ص8 ؛ البحر المحيط، ج3، ص507 ؛ معجم القراءات ج ۲، ص9
@yekaye
🔹ألاَّ تَعُولُوا
▪️دو ماده «عول» و «عیل» در زبان عربی وجود دارد که با هم ارتباط معنایی دارند و گاه بین این دو خلط میشود.
▫️برخی گفتهاند «عَول» به معنای زیادهخواهی و ترک انصاف است، و ماده «عیل» به معنای فقیر و درمانده شدن است (مفردات ألفاظ القرآن، ص597)
▫️برخی بر این باورند که اساساً «عیل» منقلب شده از «عول» است (معجم المقاييس اللغة، ج4، ص198) و
▫️ دیگران چنین توضیح دادهاند که ماده «عول» استیلا و تسلطی است که از موضع بالا باشد (با استعلاء و برتریطلبی همراه باشد) و اموری همچون کفالت دیگری را عهدهدار شدن، شدت عمل به خرج دادن، از راه انصاف منحرف شدن و ستم کردن و صدا را به گریه بلند کردن [= معانیای که برای این ماده برشمرده شده] ، همگی از مصادیق آن است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص264)؛ اما «عیل» نقطه مقابل آن، یعنی تحت چنین استیلایی واقع شدن است، و فقر و نیاز و درماندگی و خاکساری [= معانیای که دیگران برای این ماده برشمردهاند]، از آثار آن میباشد (همان، ص280)
بدین ترتیب،
▪️از طرفی «عَيْلَة» («وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» (توبه/28) مصدر ثلاثی مجرد از ماده «عیل» (عَالَ يَعِيلُ عَيْلَة) است به معنای «فقیر شدن»؛
▫️و اگرچه اسم فاعل هم از ماده «عول» و هم از ماده «عیل» به صورت «عائل» میباشد، اما در آیه «وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى» (ضحی/8)به خاطر مقابله آن با «أغنی» معلوم میشود که از ماده «عیل» (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص280) که و به معنای نیازمند و فقیر میباشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص597) به علاوه که این اشاره به زمانی از عمر پیامبر ص است که هنوز عیالوار نبوده، بلکه خودش تحت تکفل پدربزرگ و عمویش بوده است (التحقيق، ج8، ص280)
▪️و از طرف دیگر، عموماً تعبیر «ذلِكَ أَدْنى أَلاَّ تَعُولُوا» (نساء/3) را برگرفته از ماده «عول» دانستهاند، بدین معنا که «آن کار [= پرهیز از به همسری گرفتن بیش از یک زن] بدین نزدیکتر است که از استیلاءطلبی خودداری کنید» (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص265).
▫️برخی تذکر دادهاند که تفسیر این کلمه در آیه به «ألّا تفتقروا: که فقیر نشوید» ویا «ألّا تكثر عيالكم: تا عیالِ [= افراد تحت تکفل] شما زیاد نشود» نادرست است زیرا آن را از ماده «عیل» قلمداد کرده است، و اگرچه از کسائی نقل شده که «عال یعول» به معنای «کثر عیاله» به کار رفته (مجمع البيان، ج3، ص8) ، اما اغلب بر این باورند که زیاد شدن عیال (خانواده) شخص ناظر به فعل «أعال یُعیل» و از ماده «عول» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص597)
🤔شاید مهمترین کسی که این دو قول از او نقل شده، شافعی (و در خصوص قول دوم: زید بن اسلم و ابن زید) است، و نظر شافعی (بویژه در خصوص قول دوم) مورد نقدها و دفاعیههای شدیدی قرار گرفته است (گزارشی از این نزاع در: البحر المحيط، ج3، ص508-510 )
اما با توجه به اینکه در قرائات این آیه - چنانکه اشاره خواهد شد - هم قرائتی به صورت «أن لا تَعيلوا» (از «عیل یعیل» به معنای فقیر شدن) وجود دارد و هم قرائتی به صورت «ألّا تُعیلوا» (از «أعال یُعیل» به معنای زیاد شدن عیال)، که امروزه در زمره قرائات غیرمشهور قرار میگیرد، و میدانیم که بسیاری از این قرائاتی که امروزه غیرمشهورند در زمان شافعی کاملا رایج بودهاند، بعید نیست که سخن وی (و نیز زید بن اسلم و ابن زید) اساساً ناظر به این قرائات بوده باشد.
📿در قرآن کریم، بر اساس قرائت مشهور، ماده «عول» تنها یکبار (نساء/3)؛ اما ماده «عیل» دو بار (توبه/28 و ضحی/8) به کار رفته است.
📖اختلاف قراءات
▪️در اغلب قرائات مشهور به همین صورت «أَلَّا تَعُولُوا» قرائت شده که از ماده «عول» به معنای منحرف شدن ناشی از استیلاجویی است،
▪️اما در برخی از قرائات غیرمشهور (قرائت طلحه) به صورت «أَلَّا تَعیلُوا» (از ماده «عیل» به معنای فقیر شدن)
▪️ ویا به صورت «أَلَّا تُعیلُوا» (قرائت طاوس) (از ماده «عول» باب افعال، به معنای زیاد شدن عیال و افراد تحت تکفل) قرائت شده است.
📚(البحر المحيط، ج3، ص510 )
@yekaye