یک آیه در روز
951) 📖 و الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أ
.
🔟 «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیكُمْ فیما تَراضَیتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَةِ»
در متعه بنا بر سهل گرفتن است؛
عمده مطالب (از مهریه گرفته تا زمان و پایان آن و سایر شروط) به دست طرفین است، و بعد از اینکه ازدواجشان شرعی و مستقر شد باز هم میتوانند با توافق و رضایت طرفینی هر تغییری در این شروط خواستند بدهند.
@yekaye
یک آیه در روز
951) 📖 و الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أ
.
1️⃣1️⃣ «حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ ... وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ ... فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَةً .... إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلیماً حَكیماً»
تمامی قوانین کنترل کننده روابط جنسی انسانها، از محرمیت برخی افراد نسبی و سببی گرفته تا جواز ازدواج دائم یا موقت و ...، برخاسته از علم و حكمت خداوند است.
💠ثمره #اخلاقی_اجتماعی
در جامعه ما، به ویژه تحت تاثیر فضای تبلیغاتی غربی،
بسیاری از مردم و بویژه زنان، با بسیاری از قوانین شریعت در زمینه مسائل ازدواج و ... – از جمله با جواز ازدواج موقت – بشدت مخالفند و برای این مخالفتشان به سوءاستفادههای برخی از افراد از این قوانین استناد میکنند؛
در حالی که اگر سوءاستفاده از یک قانون دلیل موجهی برای کنار گذاشتن آن قانون میبود هیچ قانونی نباید رسمیت مییافت؛
💢چرا که هر قانونی تحت شرایطی امکان سوءاستفاده دارد. 💢
از همه بالاتر خود قرآن کریم است که بارها و بارها مورد سوءاستفاده امثال معاویهها قرار گرفته است و خود قرآن بر اینکه میتواند مورد سوءاستفاده و مایه گمراهی افراد شود تاکید کرده است: «يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً» (بقره/26)
ریشه عمده این اعتراضات این است که افراد عقل و اطلاعات ناقص خود را معیار سنجش همه چیز قرار میدهند و حتی اگر خود را موحد بشمارند در عمق جان خود، علم و حکمت جهانشمول خداوند را واقعا باور ندارند‼️
@yekaye
952) 📖 و مَنْ لَمْ یسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ ینْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَیمانُكُمْ مِنْ فَتَیاتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَینَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِی الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ 📖
💢ترجمه
و کسی از شما که به لحاظ سعه [مالی] توان آن را نداشت که با آن مومنههای آزاده ازدواج کند، پس، از آن کسان که تحت ملکیت شماهاست، از آن دختران جوان باایمانتان [همسری اختیار کند]؛ و خداوند به ایمان شما آگاهتر است؛ شما از یکدیگرید؛ پس با اجازه کسانِشان با آنان نکاح کنید و مهریهشان را به نحو شایسته به آنان دهید، در حالی که پاکدامن بوده باشند، نه بیعفت، و نه اهل دوستیهای پنهانی؛ پس هنگامی که شوهردار شدند، آنگاه اگر زشتکاریای به بار آوردند، پس بر آنان نیمی از آن کیفری است که بر زنان آزاد است؛ این [حکم] برای آن کس از شماست که از رنج و محنت هراس داشت؛ و اینکه صبر کنید برایتان بهتر است؛ و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.
سوره نساء (4) آیه 25
1398/7/7
29 محرم 1441
@yekaye
🔹لَمْ یسْتَطِعْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «طوع» در اصل به معنای تسلیم شدن و انقیاد و اطاعت کردن میباشد و نقطه مقابل «اکراه و اجبار» است «ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً» (فصلت/۱۱).
▫️برخی توضیح دادهاند که در این ماده، سه عنصر معنایی حضور دارد «میل و رغبت» ، «خضوع و کرنش» و «عمل بر اساس دستور»؛ و وقتی عنصر «میل و رغبت» حذف شود، «اکراه» صدق میکند خواه خضوع و عمل واقع شود یا نشود.
▫️اما دیگران این معانی را در ابواب مختلف آن داخل دانستهاند یعنی توضیح دادهاند که:
▪️ فعل ثلاثی مجرد آن (طاعَ يَطُوع) به معنای تسلیم امر کسی شدن است؛ که اسم فاعل آن «طائع» میشود (قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ؛ فصلت/۱۱)
▪️ وقتی به باب افعال میرود (أطاع یُطاع) به معنای این است که علاوه بر اینکه مطیع و تسلیم او بود، آن دستور وی را هم انجام داد (الَّذينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا؛ آلعمران/۱۶۸)، و مصدر آن «طاعة» میشود؛ (هرچند از ابنسکیت نقل شده که تفاوتی بین «طاع» و «اطاع» نیست)
▪️ وقتی به باب مفاعله (طاوَعَ یُطاوع) برود، به معنای آن است که این انجام دادنش با میل و رغبت هم بود.
▪️ وقتی این کلمه به باب استفعال برود (استطاع یستطیع) به معنای قدرت و طاقت بر انجام کاری داشتن است (لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً؛ کهف/۶۷ و ۷۲ و ۷۵) یعنی چیزی که به خاطر آن، انجام دادن فعل مقدور میگردد و مصدر آن «استطاعة» است که در اصل «استطواع» بوده که واو آن حذف شده و به جایش در انتها «ة» افزوده شده است که این چنین حالتی در کلمات معتل اجوف رایج است مانند استعانة و استعاذة. از ابنسکیت نقل شده که این کلمه در لهجههای مختلف عرب به چهار صورت أستطيع و اسطيع و استتيع و استيع تلفظ شده است که در دومی «ت» به خاطر التقای با «ط» افتاده است (لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ؛ کهف/۸۲) در سومی، «ط» به «ت» تبدیل شده و در چهارمی این دو حالت با هم رخ داده است.
🔖جلسه 656 http://yekaye.ir/al-kahf-18-75/
@yekaye
🔹طَوْلاً
▪️ماده «طول» در اصل بر برتری و امتداد در چیزی دلالت دارد؛ و «طُول» نقطه مقابل «عرض» (=پهنا) است
(معجم مقاييس اللغة، ج3، ص434)
🔖(درباره ماده «عرض» در آیه 16 همین سوره توضیحاتی گذشت: http://yekaye.ir/an-nesa-4-16/)
و
▫️ بر همین اساس، برخی اصل معنای این ماده را «امتداد معین بالفعل موجود» معرفی کرده و تمایز این مفهوم از مفاهیم «امتداد» و «استمرار» و «دوام» را در گروی همین مولفههای مذکور دانستهاند
(التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج7، ص177)
▫️البته برخی از اهل لغت، اگر چه به تقابل طَوِيل و طُوَال با عريض و عُرَاض اذعان داشتهاند، اما با لحاظی دیگر تضایف و تقابل بین واژه «طول» (بلندی) و «قِصَر» (کوتاهی) نیز توجه کردهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص533)
مانند
«وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً» (اسراء/37)
«سَبْحاً طَوِيلًا» (مزمل/7)
«سَبِّحْهُ لَيْلاً طَويلاً» (انسان/26)
«فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ» (حديد/16)
«حَتَّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُر» (انبیاء/44)
«أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْد» (طه/86)
▪️به همین مناسبت کلمه «طَول» را برای ثروت «لَمْ یسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً» (نساء/25) [اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ؛ توبة/86] به کار رفته است، بدین جهت که ثروت با ثروت به موقعیتهای بلندمرتبه میتوان دست یافت (مجمع البيان، ج3، ص54) و ظاهرا به همین جهت برای مطلق برتری و کسی که در موقعیت نعمت دادن و منت گذاشتن است، به کار رفته است: «شَدِيدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْلِ» (غافر/3) (مفردات ألفاظ القرآن، ص533)
▪️برخی «تطول» و «تطاول» را هم از باب دانستهاند؛ یعنی که تطول به معنای برتری دادن با مال و تطاول (فَتَطاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ؛ قصص/45) و استطاله را به معنای برتریجویی بر دیگران دانستهاند (مجمع البيان، ج3، ص54)
▫️ البته برخی توضیح دادهاند که «تطاولت فی قیامی» در جایی به کار میرفته که کسی پایش را بکشد [روی نوک پا بایستد] تا بتواند جای بالاتری را ببیند و «استطالوا علیهم» را هم در اصل در جایی که بیش از آنان کشتهاند از آنان بکشد به کار رفته است. (معجم مقاييس اللغة، ج3، ص434)
▫️برخی هم بین این دو معنا جمع کرده و گفتهاند «تطاول» به معنای اظهارِ «طُول» (بلندی) یا اظهار «طَول» (نعمت و ثروت) است.
🔸 در تفاوت «طَول» و «فضل» گفتهاند که «طول» آن چیزی است که شخص با آن بر کسی که به وی ارادت دارد برتری خود را نشان می دهد و لذا همواره از جانب مافوق به مادون است و هیچگاه به فضل و برتری پیرو بر کسی که مورد پیروی قرار گرفته «طول» گفته نمیشود؛ و از این رو «أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ» یعنی کسانی که ثروتی داشتند که با آن بر عشیره و طایفه خود منت میگذاشتند؛ اما فضل هر گونه برتری را شامل میشود. (الفروق فى اللغة، ص188-189)
📿ماده «طول» و مشتقات آن همین 10 مورد در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹ینْكِحَ / فَانْكِحُوهُنَّ
▪️در بحث از آیه ۳ همین سوره گذشت که ماده «نکح» هم برای «پیمان ازدواج» به کار میرود و هم برای «عمل نزدیکی کردن».
▫️برخی بر این باورند که اصل آن برای عمل نزدیکی کردن بوده، و به مناسبت برای ازدواج هم به کار رفته؛
در مقابل
▫️ برخی بر این باورند که این ماده در اصل به معنای عقد و پیمان ازدواج است؛ و نه نزدیکی کردن و بعدا به نحو استعاری برای جماع و نزدیکی به کار رفته است؛ بویژه که با توجه به وجود حیا در انسان تمامی اسمهای ناظر به جماع، ابتدا به نحو کنایی در خصوص این کار استفاده شده است.
▪️کاربرد این ماده به صورت ثلاثی مجرد (نَكَحَ يَنْكِحُ نِكاحاً) به معنای «ازدواج کردن» است که هم برای مرد «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساء» (نساء/۲۲) هم برای زن «حَتَّی تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ» (بقره/۲۳۰) و هم برای خود پیمان ازدواج «وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ» (بقره/۲۳۵) به کار میرود.
🔖جلسه ۹۲۸ http://yekaye.ir/an-nesa-4-3/
@yekaye
🔹الْمُحْصَناتِ / مُحْصَناتٍ / أُحْصِنَّ
در آیه قبل درباره ماده «حصن» بیان شد که
▪️این ماده در اصل بر حفظ و احاطه کردن و مصون نگه داشتن دلالت دارد و
▪️در کاربردهای قرآنی فعل «أحصَنَ» و تعبیر «محصَنة» در خصوص روابط زنان در چهار معنا به کار رفته:
▫️هم در خصوص عفت به خرج دادن آنها، مانند «الَّتی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیها مِنْ رُوحِنا» (انبیاء/91 و تحریم/12) و
▫️ هم برای اشاره به زن آزاد (در مقابل کنیز) و
▫️هم در معنای ازدواج کردن و شوهردار بودن زنان، و
▫️هم به معنای اسلام آوردن؛
▪️و اشاره شد که از آیاتی که بین کاربردهای مختلف این واژه جمع کرده، همین آیه حاضر است که چون بحث درباره کنیزان است، تعبیر «أُحصِنّ» به معنای «ازدواج کردنِ» آنهاست [و البته در این آیه به صورت أَحْصَنَّ (فعل معلوم) هم قرائت شده که آن را به معنای «أسلمن» گرفتهاند] و با اینکه ابتدا «محصناتٍ» برای زنان کنیز از این جهت که عفت پیشه میکنند، به کار رفته اما در ادامه بوضوح تعبیر «المحصنات» به معنای زنان آزاد است که مجازات کنیزی که زنا کند نصف زن آزاد شمرده شده است؛ و
▪️در همه اینها معنای منع لحاظ شده است: عفت مانع از ارتکاب محرمات و فجور میشود، آزاد بودن مانع از اینکه کسی بتواند مالک وی شود و ی را خریداری کند میگردد؛ و ازدواج هم مانع از مورد خواستگاری قرار گرفتن وی، که تا پیش از این مباح بود، میشود.
🔖جلسه 951 yekaye.ir/an-nesa-4-24/
📖اختلاف قرائت
🔹الْمُحْصناتِ ؛ مُحْصناتٍ
▪️هر دو کلمه «الْمُحْصناتِ» و «مُحْصناتٍ» در این آیه در اغلب قرائات به صورت «مُحصَنات» (اسم مفعول) قرائت کردهاند،
▪️اما در قرائت کسائی (از قراء سبعه و اهل کوفه) و حسن (از قراء اربعه عشر) و علقمه به صورت «المُحصِنات» قرائت شده است.
📚 (معجم القراءات، ج2، ص51)
🔹أُحْصِنَّ / أَحْصَنَّ
▪️در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و مدینه (نافع) و شام (ابن عامر) و بصره (ابوعمرو) و معدودی از اهل کوفه (روایت حفص [و نیز روایت شیبان] از عاصم) نیز قرائت ابوجعفر و یعقوب (از قراء عشره) و قرائتی از ابن عباس به صورت مجهول (أُحصِنَّ) قرائت شده است؛
▪️اما در قرائت اغلب اهل کوفه (حمزه و کسائی و روایت شعبه [و نیز روایت مفضل] از عاصم) و خلف (از قراء عشره) اعمش و حسن (هر دو از قراء اربعه عشر) و قرائتی از ابن مسعود به صورت فعل معلوم (أَحْصَنَّ) قرائت شده است؛ که در این صورت یعنی «با ازدواج خود را در حصن قرار دادند»؛ که البته برخی این را به معنای «اسلام آوردند» هم دانستهاند.
📚مجمع البيان، ج3، ص54 و 49 ؛ معجم القراءات، ج2، ص53
@yekaye
🔹بِإِذْنِ
قبلا بیان شد که
▪️درباره ماده «أذن» برخی گفتهاند که اصل این ماده بر دو معنای نزدیک هم (متقارب) دلالت دارد:
▫️ یکی گوش، گوش دادن و شنیدن؛ و
▫️دوم عِلم و اعلام کردن؛
🔸و متقارب بودنشان به این است که با گوش است که علم به شنیدهها حاصل میشود؛
▪️ اما برخی معنای اصلی را همان معنای اول میدانند و بر اساس این نظر اخیر، اصل ماده «أذن» همان کلمه «اُذُن» به معنای «گوش» بوده که جمع آن، «آذان» است (وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً؛ انعام/۲۵) و به نحو استعاری درباره کسی که زیاد گوش می داده است ویا سخن هرکسی را با دقت گوش میکرده، به کار میرفته است (يَقُولُونَ: هُوَ أُذُنٌ قُلْ: أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ؛ توبة/۶۱)
▪️در این مبنا، اصل فعل «اَذِنَ» نیز به معنای گوش دادن است (أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ؛ انشقاق/۲) و البته در مورد علم و آگاهیای که با شنیدن حاصل میشده (= اعلام کردن) هم به کار رفته است «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛ بقره/۲۷۹).
«إذن» هم به معنای اعلام اجازه و رخصت در انجام کاری است (وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ؛ آل عمران/۱۶۶) و اگرچه برخی گفتهاند که در این گونه موارد، اذن به معنای علم است (و لذا اذن دادن به معنای اعلام کردن است؛ و «به اذن خدا»، یعنی به علم خدا، یعنی این کار در منظر علم خدا رخ داده است)؛ اما راغب اصفهانی اصرار دارد که بین اذن و علم فرق است و اذن اخص از علم است و صرفا در جاهایی به کار می رود که به نحوی مشیت و ارادهای در کار باشد (اعم از اینکه بدان راضی باشد یا خیر) و لذا وقتی میفرماید آنچه به شما میرسد به اذن خداست؛ یعنی بر اساس مشیت خداوند است، نه اینکه خدا فقط از آن خبر دارد.
🔖جلسه ۴۱۶ http://yekaye.ir/al-anbiyaa-21-109/
@yekaye
🔹فَتَیاتِكُمُ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «فتی» [یا «فتو»] در اصل بر دو معنای مختلف دلالت دارد:
▫️یکی معنای شادابی و طراوت است، که به جوان شاداب «فتی» (سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ، انبیاء/۶۰؛ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ، یوسف/۳۰) گویند؛ که مثنای آن «فَتَيان» (وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ؛ یوسف/۳۶) میباشد و جمع آن «فِتْيَة» (کهف/۱۳) و «فِتْيَان» (یوسف/۶۲) است؛ و به دختر جوان «فَتَاة» گفته میشود که جمع آن «فَتَيات» (فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِنات؛ نساء/۲۵) است.
و
▫️معنای دیگر این ماده «تبیین حکم» است (معجم مقاييس اللغة، ج۴، ص۴۷۴) و در این معنا، کلمات «فُتْيا» و «فَتْوَى» به معنای پاسخِ یک حکم مشکل است. در این معنا در قرآن کریم تنها به صورت فعل به کار رفته است: یا در باب استفعال (استفتاء: فتوا گرفتن، طلب فتوا کردن) ویا در باب إفعال (إفتاء: فتوا دادن) (يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ؛ نساء/۱۷۶)
▪️برخی خواستهاند بین این دو معنا جمع کنند و گفتهاند اصل این ماده به معنای «امر بالغ تام» است که به «حکم تام حق» فتوی گویند و به جوان بالغ و تام هم «فتی» گویند.
برخی هم گفتهاند که چون فتوت حالت نو بودن و جوانی است، فقیه هم همواره درباره مساله جدیدی که از او استفتاء میشود فتوا میدهد لذا وجه تسمیه فتوا هم همین جدید و نو بودنش است.
▪️کلمه «فتی» (و نیز «فَتَاة») گاه در مورد غلام (وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ في رِحالِهِم؛ یوسف/62) و کنیز (وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَی الْبِغاء؛ نور/33) هم به کار میرود؛ هرچند که آن غلام و کنیز پیرمرد یا پیرزن باشد؛ ظاهرا از این جهت که آنها را همانند فرد صغیر در نظر میگیرند و مانند افراد آزاد، مورد احترام قرار واقع نمیشوند.
▪️چنانکه از توضیحات فوق معلوم شد بین کلمه «فتی» و «شاب: جوان» تفاوتی هست و «فتی» بار معنایی مثبتتری دارد که شاید معادل مناسبی برای آن «کلمه: جوانمرد» باشد چنان که کلمه «فتوت» به معنای «جوانمردی» به کار میرود و در احادیث هم بر اینکه «فتی» بودن لزوما به سن نیست اشاره شده است.
🔖جلسه 594 http://yekaye.ir/al-kahf-18-13/
@yekaye