یک آیه در روز
961) 📖 وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ
.
6️⃣ «وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی ... وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ»
توجه شود که فاعلِ «عقدت»، «أیمانکم» است؛
🔹یعنی گویی این سوگندهای شماست که دارد پیمان میبندد، نه خود شما؛
🔹یعنی چهبسا سوگند خوردن هنگام پیمان بستن، رابطه و قرارداد اجتماعی طرفینی را در افقی بالاتر و ذیل ارتباطات الهی قرار میدهد؛
🔹و چه بسا به همین جهت بوده که پیمانِ حاصل از سوگند را هم در عداد جایی که پیوندی را خداوند قرار داد و عدهای را موالی عده دیگری کرد، برشمرد؛ و در مورد هردو فرمود که باید سهم وی را ادا کنید.
📝نکته تخصصی #جامعهشناسی و #خانوادهشناسی
💠تفاوت بنیادین #خانواده با سایر #نهادهای_اجتماعی
با توجه به اینکه غالبا فضای اصلی این آیه را ناظر به مساله ارث دانستهاند، بسیاری از مترجمان و مفسران، مقصود از «الذین عقدت ایمانکم» را ناظر پیوند زناشویی دانستهاند که موجب میشود علاوه بر رابطه والدین و فرزندان یا مطلق روابط خویشاوندی که به طور طبیعی بین خود افراد برقرار میشود، با یک عقد و پیمان، و بدون اینکه هیچ رابطه خونی و واقعیای قبلا در کار بوده باشد، رابطهای برقرار شود تا حدی که افراد از هم ارث ببرند.
🤔در واقع،
در نگاه دینی، پیوند #زناشویی
📛از جنس سایر #پیوندهای_اجتماعی نیست که صرفاً به #قرارداد و #رضایت_طرفین حاصل شود و هرگاه طرفین نخواستند آن را به هم بزنند؛
⭕️ بلکه این پیوندی است که خداوند در آن مداخله خاص دارد؛
از این روست که #ازدواج را #پیوند_مقدس و از آن طرف، #طلاق را #حلال_مبغوض معرفی کرده است؛
و در بسیاری از مضامین تاکید شده که با خواندن خطبه عقد خداوند #محبت_زن_و_شوهر را در دل هم میاندازد؛
و این مسالهای است که بسیاری از ما تجربه کردهایم:
بسیاری از ما تا پیش از ازدواج شناخت چندانی از شخصی که با او ازدواج خواهد کرد ندارد؛ و حتی علاقه و روابطش با بسیاری از افراد به مراتب بیش از علاقه و ارتباطش با همسر آینده خویش است؛ با این حال پیوند ازدواج چنان آن دو را به هم گره میزند که گاه برای خودشان هم باورکردنی نیست.
همه اینها شاهدی است بر اینکه دست مداخله خداوند در این رابطه به طور خاص دیده میشود.
🤔یعنی اگر در فقه #احکام_فردی_شریعت را عموما در ابواب #عبادات و #احکام_اجتماعی_اسلام را عموما در ابواب #معاملات بحث میکنند؛ اگرچه بحث نکاح را در ذیل «معاملات« بحث کردهاند؛ اما تفاوتهای این مساله با سایر مسائل اجتماعی به حدی است که فقهای برجستهای همچون مرحوم کاشف الغطاء (أنوار الفقاهة، كتاب النكاح، ص8 ) صاحب جواهر (جواهر الكلام، ج29، ص133 ) از بس احکام تاسیسی شارع در مساله ازدواج فراوان است تعبیر میکنند که گویی در احکام نکاح، #شائبه_عبادت وجود دارد؛
🤔 و از اشتباهات دنیای مدرن – که متاسفانه در کشور ما هم در حال رواج است - این است که این رابطه را همچون سایر روابط اجتماعی و در افق #قرارداد_اجتماعی_صرف قلمداد میکنند؛
و از این روست که #طلاق دادن همچون فسخ هر معامله اجتماعی قبح خود را از دست میدهد و #ازدواج از یک پیمان الهی به حد قراردادی طرفینی برای تامین نیازهای شخصی طرفین – ولو بگویید نیاز عاطفی – فروکاسته میشود.
💢مخصوصا اگر این نکته را در نظر بگیریم که بسیاری بر این باورند که این آیه ناظر به پیوندهایی مثل همقسم شدن و یا عقد اخوت (برادری) بوده، این نکته که بیان شد بیشتر جلوه میکند؛
زیرا نشان میدهد خداوند اگرچه در جاهای دیگر با تعابیری همچون «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُود» (مائده/1) از ما خوسته که به مطلق پیمانهایمان پایبند باشیم؛ اما پیمانهایی را که واقعا به ایجاد یک خانواده واقعی نمیانجامد، در ردیف پیوندهای خانوادگی که تا ارث (یعنی وضعیت بعد از مرگ) هم ادامه مییابد، به رسمیت نمیشناسد❗️
@yekaye
یک آیه در روز
961) 📖 وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ
.
7️⃣ «وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ»
اگر با کسی پیمانی بستید حتما حقش را ادا کنید.
در واقع،
انسان حقّ دارد در شرايطى مالكيّت خود را از طريق پيمان و قرارداد به ديگرى واگذار كند؛ و برخی از این تعهّدات انسان در زمان حياتش، پس از مرگ هم محترم است. (تفسير نور، ج2، ص59)
@yekaye
یک آیه در روز
961) 📖 وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ
.
8️⃣ «وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِی ... وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَیءٍ شَهیداً»
اسلام هم برای احکامی که خداوند بین انسانها مقرر میکند و هم برای قراردادهایی که خودشان بین خود میبندند، #ضمانت_اجرایی قرار داده است؛ و آن این است که خداوند بر هر چیزی شاهد است.
به تعبیر دیگر،
ايمان به حضور خداوند، رمز تقوا و هشدار به كسانى است كه [به حقوق اجتماعی شرعی و] به پيمانهاى خود وفادار نيستند. (تفسير نور، ج2، ص60)
@yekaye
962) 📖 الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبیلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِیا كَبیراً 📖
💢ترجمه
مردان قیامکننده به [= متصدی] امور زناناند به اینکه خداوند برخی را بر برخی دیگر برتری بخشیده است؛ و به اینکه از اموالشان هزینه کردهاند؛ پس زنان صالح، پیوسته فرمانبردارند، نسبت به غیب حافظاند، به [سبب] اینکه [یا: بدانچه] خداوند حفظ کرده است؛ و آن زنانی که از سرکشیشان بیم دارید، پس پندشان دهید و در بسترهای خواب رهایشان کنید و آنان را بزنید؛ پس اگر اطاعتتان کردند پس علیه آنان بهانهای مجویید؛ همانا خداوند بلندمرتبه و بزرگ است.
سوره نساء (4) آیه 34
1398/9/3
26 ربیعالاول 1441
@yekaye
🔹قَوَّامُونَ
▪️در آیه 5 همین سوره درباره ماده «قوم» توضیحات لازم ارائه شد و اشاره شد که «قیام» انحای مختلفی دارد:
▫️یا «قیام به چیزی» است که همان معنای «ایستادن» میدهد، مانند «مِنْها قائِمٌ وَ حَصِيدٌ» (هود/۱۰۰) ، «ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها» (حشر/۵) «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً» (آل عمران/۱۹۱)
▫️یا قیام بر چیزی، به معنای مراعات کردن و حفظ و مراقبت از آن چیز است، که در این صورت غالبا با حرف «علی» میآید؛ مثلا: «أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَت» (رعد/۳۳) یا تعبیر «إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً» (آل عمران/۷۵) که این دومی به معنای در طلب آن مطلب ثابت قدم ماندن است.
▫️یا قیام به معنای تصمیم و عزم به انجام کاری، مانند «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ» (مائده/۶) ویا «يُقِيمُونَ الصَّلاةَ» (مائده/۵۵) یعنی دائما آن را انجام میدهند و بر آن محافظت دارند.
▫️یا «قیام» و «قِوام» به معنای اسم برای چیزی که بدان تکیه زده میشود و موجب ایستاده ماندن چیز دیگری میشود و قوامبخش آن است؛ مانند: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً» (نساء/۵) ویا «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ» (مائده/۹۷)
▪️تعبیر «قامَ الرَّجلُ المَرْأَةَ» یا «قامَ عليها» را گفتهاند کاربردی مجازی است که در جایی به کار میرود که مرد متکفل شؤون زن شود و به انجام امور وی اقدام کند؛ که چنین مردی را «قوّام» آن زن گویند: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» (نساء/34).
بدین ترتیب، کلمه «قوّام»، با توجه به معنای مبالغهای که در این صیغه هست، به معنای کسی است که برای کاری ویا انجام امور کس دیگری با جدیت قیام میکند: «كُونُوا قَوَّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ» (نساء/135) ، «كُونُوا قَوَّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ» (مائده/8)
🔖جلسه 930 http://yekaye.ir/an-nesa-4-5/
@yekaye
🔹فَضَّلَ
▪️ماده «فضل» در اصل دلالت دارد بر «زیادتی در چیزی» (معجم المقاييس اللغة، ج4، ص508)؛
به تعبیر دیگر، دلالت دارد بر زیادتر بودن از آنچه لازم و مقرر بوده است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص106)
یا «زیادتر بودن از حالت میانه و معمول»؛
که این کلمه هم در امور مثبت به کار میرود، مانند علم و بردباری؛ وهم در امور منفی به کار میرود، مانند غضب؛ و غالبا کلمه «فَضل» بار بار معنایی مثبت، و کلمه «فضول» با بار معنایی استفاده میشود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص639)
و در قرآن کریم هم چون کلمه «فضول» به کار نرفته، همواره کلمه «فضل» با بار معنایی مثبت بوده است: «وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ» (بقره/105) حتی در جایی که اشخاصی که فضلی بدانها رسیده، مذموم باشند؛ مانند: «الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» (آل عمران/180)
در واقع، هر عطیهای که عطاکننده آن وظیفه و الزامی برای دادن آن نداشته باشد را «فضل» گویند (مفردات ألفاظ القرآن، ص639)
و فضل خدا به معنای اعطای بیش از حدی که به طور معمول نیاز است و انتظار میرود، میباشد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۹، ص۱۰۶)
اغلب مفسران نیز «فضل» را عطایی اضافه بر آنچه که گیرنده آن استحقاقش را داشته است، معرفی کردهاند. (مجمعالبیان، ج۸، ص۵۶۹؛ البحر المحیط، ج۸، ص۴۸۸؛ المیزان، ج۱۶، ص۳۳۰)
و تقابلش با «اجر» در آیه «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» (فاطر/30) موید خوبی بر این مدعاست.
▪️با توجه به مفهوم «زیادتری»ای که در این واژه نهفته، از این ماده برای مقایسه و برتر دانستن چیزی بر چیز دیگر استفاده میشود؛ و غالبا وقتی به باب تفعیل میرود به معنای برتری دادن چیزی بر چیز دیگر میباشد؛
که این برتری دادن
▫️گاهی برتری دادن ذاتی است، مانند برتری نوع انسان بر انواع دیگر: وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً (اسراء/70)
▫️و گاهی برتری دادنی عرضی است و لذا راهی برای اکتساب آن وجود دارد: «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ» (نحل/71)، «لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ» (إسراء/12) «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»(نساء/32) (مفردات ألفاظ القرآن، ص639)
و ظاهرا در آیه «انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضيلاً» (اسراء/21) کاربرد آن هر دو مورد جمع شده است.
▪️به تعبیر دیگر، تفضیل الهی را دو قسم میتوان دانست:
▫️یکی فضل ابتدایی تکوینی: «قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ» (آل عمران/73) «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْض» (نساء/32)
▫️و دیگری فضل و برتریای که مسبوق به اقداماتی از جانب بنده است: «وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ» (آل عمران/152) «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ» (آل عمران/174) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص106)
▪️این ماده وقتی به باب تفعل (تفضل) برود به معنای ادعای فضل داشتن است: «ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ» (مومنون/24) (معجم المقاييس اللغة، ج4، ص508).
📿ماده «فضل» و مشتقات آن 104 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ
▪️ماده «بعض» در اصل جایی به کار میرود که چیزی تجزیه شود و به برخی از این اجزاء «بعضِ» آن چیز گفته میشود (معجم مقاييس اللغه، ج1، ص269)
در واقع، این ماده در نسبت با «کل» همیشه سنجیده میشود و در مقابل آن قرار دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص135)
▪️حالا این «کل»
▫️ گاهی کلیّ فی نفسه [اسم جنس] است، مانند «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» (حجرات/12)،
▫️ گاه «کل» به معنای مجموعه است و «بعض» به معنای برخی از افراد آن مجموعه است؛ مانند «أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ» (انعام/158) [و نیز: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ، الحاقه/44؛ وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمينَ؛ شعراء/198؛ وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ، تحریم/3] [که در این دو مورد در فارسی از کلمه «برخی یا بعضی از» استفاده میشود]
▫️ویا امر مرکب است که «بعض» به معنای جزء و قسمتی از آن است؛ مانند: «قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْم» (بقره/259) [که در فارسی از کلمه «بخشی از» استفاده میشود] (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج1، ص325)
🔸با این بیان تفاوت «بعض» با «فرد» و «جزء» معلوم میشود:
▫️[اولا «بعض» هم در مقابل کل مجموعی (کلی) و هم در مقابل کل مرکب به کار میرود در حالی که جزء فقط در مقابل کل مرکب؛ و فرد فقط در مقابل کل مجموعی به کار میرود؛
▫️ ثانیا] «بعض» همواره در نسبت با «کل» مطرح میشود و اطلاقش تنها در جایی رواست که قبل از آن کل در کار باشد؛ اما در جزء صرفا قابلیت جزئیت داشتن در چیزی لحاظ میشود خواه قبل از ترکب باشد یا بعد از آن؛ و فرد هم مستقل از مجموعه میتواند لحاظ شود. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج1، ص326)
▪️با این اوصاف معلوم میشود که علیالقاعده کلمه «بعض» همواره مضاف الیهای داشته باشد؛ اما در بسیاری از موارد این مضاف الیه حذف میشود و تنوین جایگزین آن میشود؛ مانند «أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ» (بقره/85)، «يُريدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ» (نساء/150) «وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ» (اسراء/55) «عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ» (تحریم/3) (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج1، ص326)
▪️کلمه «بعوضة» (إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها؛ بقره/26) که به معنای مگس و پشه است، برخی آن را بیارتباط با معنای اصلی قلمداد کردهاند (معجم مقاييس اللغه، ج1، 270)
اما برخی گفتهاند وجه تسمیهاش این است که به خاطر کوچکیاش در مقابل سایر حیوانات، گویی قسمتی و بخشی از حیوانات دیگر میباشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص135؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج1، ص326)
📿ماده «بعض» در قرآن کریم 158 بار به کار رفته که غیر از همین یکبار که به صورت کلمه «بعوضه» آمده، همه مواردش فقط کلمه «بعض» میباشد.
@yekaye
🔹بعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ
🔖در بند قبل اشاره شد که در بسیاری از موارد، مضاف الیه «بعض» حذف میشود و تنوین به جای آن میآید.
▪️یکی از رایجترین مصادیق آن در جایی است که دو بار کلمه بعض بیاید که به نحوی دلالت بر نسبت بین این دو داشته باشد، که در این موارد بعد از «بعض» اول اسم یا ضمیر میآید و بعض دوم با تنوین میآید.
🔸گاهی مقصود از این دو، دو لنگه در عرض هم هست که خود آن دو لنگه ربطی به هم ندارند، که در قرآن کریم تنها در سه مورد چنین کاربردی وجود دارد و معنایش کاملا واضح است. این موارد عبارتند از: «أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ: آیا به بخشی از این کتاب ایمان میآورید و به بخشی کفر میورزید» (بقره/85)؛ «يُريدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ: میخواهند بین خدا و پیامبرانش جدایی بیفکنند و میگویند به برخی ایمان میآوریم و به برخی کفر میورزیم» (نساء/150) «فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ: و همين كه این زن آن را گزارش داد و خدا پيامبر را بر آن [کار وی] مطّلع گردانيد، [پيامبر] بخشى از آن [کار] را معلوم كرد و از بخشى [ديگر] اعراض نمود» (تحریم/3)
🔸اما اگر این موارد صرف نظر کنیم، در بسیاری از موارد، این دو ناظر به یک رابطه در قبال هم مطرح میشود که در قرآن کریم 62 مورد با چنین کاربردی مواجهیم (یعنی از 157 بار کاربرد کلمه «بعض» در قرآن، 112 مورد آن در چنین حالت متقابلی ارائه شده است) که کاربرد دوگانه اینها در این حالت، دو معنا را میتواند برساند:
🔹گاهی ظهور اصلی و اولیه این تعبیر (بعضی نسبت به بعضی) به معنای طرفینی است که در زبان فارسی از تعبیر «همدیگر» استفاده میشود؛ مانند جایی که میفرماید: «قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ: گفتیم هبوط کنید در حالی که با همدیگر دشمن خواهید بود» (بقره/36؛ اعراف/24) یا «يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً: روز قیامت به همدیگر کافر میشوید و همدیگر را لعنت میکنید» (عنکبوت/25) در این آیه بویژه تعبیر دومش ظهور جدی دارد که منظور لعن متقابل است؛ نه اینکه فقط برخی، برخی دیگر را لعن کنند.
🔹اما گاهی ظهور اصلی این دو به همان معنای یک طرفه است؛ مانند: «يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ: به برخی از شما شدت و سختیای از جانب برخی دیگر را میچشاند» (انعام/65) یا «وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ: و اگر به اهل کتاب هر آیهای ارائه کنی از قبله تو پیروی نخواند کرد و تو هم پیروِ قبله آنان نیستی؛ و برخی از آنان هم پیرو قبله برخی دیگر نخواهند شد» (بقره/145) [این را یکطرفه دانستیم زیرا معنی ندارد که در حالی که الف پیرو قبله ب است ب پیرو قبله الف شود] یا «فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ: پس اگر برخی از شما برخی دیگر را امین شمرد، پس آن کسی که امین دانسته شده، باید باید امانتی که به عنوان امین به او دادهاند را ادا کند» (بقره/283) [اقتضای امانت این است که یکی امانتدار باشد و دیگری امانتگذار؛ و امانتگذار است که به امانتدار را باید امین بشمرد؛ و این نکته در فراز بعدی بیشتر واضح میشود که مساله یکسویه بوده است]
البته در این مثالها ظهور در معنای دیگر کاملا منتفی نیست؛ اما اظهر یکی از این دو است. اما در اغلب موارد براحتی نمیتوان یکی از این دو را اظهر دانست.
🤔اما غیر از قرائن خاص هر کلام، آیا ضابطهای صوری و زبانی برای تشخیص وجود دارد؟
در یک تقسیمبندی کلی، کاربرد دو کلمه «بعض» پشت سر هم
▪️ یا در حالت فاعل و مفعولی است؛
▪️یا هر دو مفعول فعل دیگرند؛
▪️گاه با یک کلمهای بین این دو، که یک نحوه نسبت ویا اقدام متقابل را میرساند، که این کلمه میتواند اسم یا یکی از حروف جر باشد (از جمله حرف «علی» ، «بـ» ، «لـ» ، «الی» ، «من» ، «فی»)؛
💢در حدی که در این زمینه تتبع و تامل شد ضابطه واضحی به دست نیامد و برای اینکه شما هم در آنها تامل کنید و اگر نکتهای رسیدید در اختیار بنده و دیگران قرار دهید این موارد در ادامه به تفصیل تقدیم میشود:
@yekaye
🔹موارد کاربرد دو کلمه «بعض» در قبال هم در قرآن کریم
▪️به صورت فاعل و مفعول:
يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً (عنکبوت/25)
رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا (زخرف/32)
فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ (بقره/283)
قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ ... وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ (آل عمران/64)
لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً (نور/63)
إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلاَّ غُرُوراً (فاطر/40)
وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً (حجرات/12)
▪️دو مفعول فعل واحد:
وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمينَ بَعْضاً (انعام/129)
ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً (مومنون/44)
▪️ با یک کلمهای بین این دو، که یک نحوه نسبت ویا اقدامی در قبال دیگری را میرساند، مانند:
وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ (بقره/145)
يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ (انعام/65)
▫️با کلمه «اولیاء»
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ (مائده/51)
إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ (انفال/72)
وَ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ (انفال/73)
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ (توبه/71)
إِنَّ الظَّالِمينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقينَ (جاثیه/19)
▫️با کلمه «فوق»
رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ (انعام/165)
ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها (نور/40)
نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا (زخرف/32)
@yekaye
👇ادامه👇