🔹الْآخِرینَ
▪️ماده «أخر» را در اصل به معنای تخلف و عقب ماندن چیزی از مقارن خویش (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص543) و نقطه مقابل «تقدم» (= پیشی گرفتن) (كتاب العين، ج۴، ص۳۰۳؛ معجم المقاييس اللغة، ج1، ص70) و دانستهاند؛ که کلمه تأخیر در فارسی کلمهای آشناست.
▪️از این ماده دو کلمه «آخَر» و «آخِر» معروف است که در فارسی به ترتیب، به معنای «آخری، پایانی» و «دیگر» به کار میرود.
🔸درباره تفاوت این دو
▪️اغلب صرفا به این اشاره کردهاند که «آخَر» (مونث آن: «أخری») در مقابل «واحد» است (مفردات ألفاظ القرآن/۶۹) و «آخِر» (مونث آن: «آخِرة») در مقابل «اول» (مونث آن: «أولی») است (عيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا، مائده/114؛ قُلْ إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ، واقعه/49؛ وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى، ضحی/4) (مفردات ألفاظ القرآن، ص69 ).
▪️برخی تفاوت را با توجه به وزن و صیغه آنها چنین توضیح دادهاند که «آخَر» بر وزن «أفعل» صیغه تفضیل است و دلالت بر شدت تاخر دارد، ولی «آخِر» بر وزن «فاعل» به معنای به صرف متاخر بودن از چیزی که ماقبل آن بوده دلالت دارد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص44-45 ) البته به نظر میرسد توضیح ایشان و مصادیقی که به عنوان شاهد برمیشمرند، بویژه در خصوص «آخَر» با تکلف همراه باشد؛ و به نظر میرسد بالعکس باشد بویژه که اقتضای اولیه معنای تفضیلی در «آخَر» و مونث آن: «أخری» - چنانکه در ادامه خواهد آمد – بیشتر اقتضای این را دارد که صرفا به بعدیت اشاره کند.
▪️اما برخی توضیح دادهاند که «آخَر» («أُخری»، دیگر) به معنای «دوم» در جایی به کار میرود که علاوه بر «مورد اول» و این گزینه، سوم و چهارم و .. هم برایش فرض داشته باشد؛ اما «آخِر» در جایی به کار میرود که گزینه دیگری در کار نباشد، مثلا در مقابل ربیعالاول، ربیعالآخِر گفته میشود (الفروق في اللغة، ص۲۹۰ )
🤔این سخن مویدات فراوانی در قرآن کریم دارد؛ مثلا:
▫️ هم کلمه آخَر عموما در مواردی است که گزینههای سوم و چهارم و ... هم برایش محتمل است؛
چنانکه همواره کلمه خدایان دروغین با «آخَر» تعبیر شده (۹ مورد تعبیر «إِلهاً آخَر» آمده، مثلا: لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر، اسراء/22 و 39؛ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر، شعراء/213؛ قصص/88)
ویا تعابیری مانند «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً» (توبه/102) ، «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَر» (مومنون/۱۴) ، «وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ» (ص/58) ، «ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ» (مائده/۱۰۶) ، «آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ» (آل عمران/۷۲) «فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ» (بقره/184 و 185) ، «سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ» (یوسف/۴۳ و۴۶) ، «إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ في أُخْراكُمْ» (آلعمران/۱۵۳) ، «قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ ... وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ« (اعراف/۳۸-۳۹)
و مواردی که که محنصر در یک مورد شده، به خاطر قرائن لفظی و مقامی است: «إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ» (مائده/۲۷)
▫️و هم کلمه «أخری» چنین است؛
مثلا: «أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى» (انعام/19) ، «لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» (انعام/164ِ؛ اسراء/۱۵؛ فاطر/۱۸؛ زمر/۷؛ نجم/۳۸) ، «تارَةً أُخْرى» (اسراء/69) «قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمي وَ لِيَ فيها مَآرِبُ أُخْرى» (طه/18) ، «وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى» (طه/22) ، «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى» (طه/37) ، «وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى» (طلاق/6)ِ
ویا اگر هم فقط دوتا باشند، انحصارش در دوتا ضرورتی ندارد؛ مثلا: «فِئَةٌ تُقاتِلُ في سَبيلِ اللَّهِ وَ أُخْرى كافِرَةٌ» (آلعمران/13) «و لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى« (نساء/102)
▫️و از آن سو، کلمه «آخِر» نیز عموما در مواردی به کار رفته که گزینه دیگری بین اول و آخر، در کار نیست؛
مثلا «تَكُونُ لَنا عيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا» (مائده/۱۱۴) «آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ» (آل عمران/۷۲) ، «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» (حدید/۱)
(که با توجه به این نکتهُ نکته ظریفی در خصوص آیه «دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» (یونس/10) میتوان استنباط کرد که تسبیح و حمد، آغاز وپایان بهشتیان است)
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه توضیح درباره تفاوت آخِر و آخَر
▫️و در مورد تعبیرهای جمع این دو نیز،
«آخَرينَ» به معنای مطلقِ «دیگران» است: «عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضى وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ» (مزمل/۲۰) «ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ ... ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرينَ (مومنون/31 و42) ، «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَ يَأْتِ بِآخَرينَ» (نساء/۱۳۳)
و اگر گاه مانند دو تعبیر «ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرينَ» (شعراء/۶۶؛ صافات/82) و «ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرينَ» (شعراء/۱۷۲؛ صافات/136) که به ترتیب درباره قوم فرعون و قوم لوط است، منحصر در یک گروه دیگر میشود به خاطر قرائن مقامی، و نه اقتضای خود لفظ است؛
▫️در حالی که کاربردهای کلمه (آخِرينَ) بخوبی نشان میدهد که اینها تنها گروه در مقابل «اولین» و ... هستند: «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلينَ؛ وَ قَليلٌ مِنَ الْآخِرينَ» (واقعه/۱۳-14) «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ» (واقعه/49) ، «أَ لَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلين؛ ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرينَ» (مرسلات/۱۶-17) «وَ اجْعَلْ لي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ» (شعراء/84)
🤔اما شاید درباره این تحلیل مناقشه شود، زیرا:
▪️اولا (اگر «آخِرة» را مونث «آخِر» بگیریم) در مقابل «أولی» ، هم تعبیر «أخری» به کار رفته و هم تعبیر «آخرة»: (فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى،نجم/25؛ قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُم، اعراف/38) پس «آخِر» و «آخَر» (که مذکر همین دو است) لزوما چنین تقابلی با هم ندارند.
و
▪️ثانیا! درمقابل عالم دنیا که بر آن «النشأة الأولی» اطلاق شده (وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُون؛ واقعه/62)، برای آخرت هم تعبیر «النَّشْأَةَ الْأُخْرى» (وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى؛ نجم/47) اطلاق شده و هم تعبیر «النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ» (قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ؛ عنکبوت/20) آمده است.
▪️اما حق این است که در قبال 115 مورد کاربرد کلمه «الآخِرَة» در قرآن کریم - که تنها 3 مورد آن در غیرِ عالم آخرت به کار رفته است: «الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ» (ص/7) «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ» (اسراء/7) «وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَني إِسْرائيلَ اسْكُنُوا الْأَرْضَ فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِكُمْ لَفيفاً» (اسراء/104) - و نیز 26 مورد کاربرد تعبیر «الْيَوْمَ الْآخِر»، فقط یکبار تعبیر «النَّشْأَةَ الْأُخْرى» (نجم/47) برای اشاره به عالم آخرت آمده،
آن هم در حالی که تعبیر «أُخْرى» 26 بار در قرآن کریم به کار رفته است (که مواردی در بالا اشاره شد)؛ و تقریبا در همه آنها «أُخْرى»، «دیگری»ای است که سومی و چهارمی هم برایش فرض دارد؛
🤔 از این رو کاملا محتمل است که تحلیل مذکور درست باشد و فقط در تعبیر «النَّشْأَةَ الْأُخْرى» ملاحظه دیگری در کار باشد
(مانند این ملاحظه که «النَّشْأَةَ برای اشاره به مراتب وجود است؛ واگر به عنوان عالم بنگریم، در برابر دنیا فقط یک عالم آخرت داریم؛ اما اگر به لحاظ مراتب وجودی بنگریم، مرتبه دنیا و مرتبه آخرت دو مرتبه از مراتب وجودند، که مراتب دیگری هم غیر از آنها فرض دارد)؛
▫️با این بیان، «آخِرت» به نحوی در مقابل «دنیا» به کار میرود که حالت سومی ندارد؛
🤔و اینکه در اصطلاحات فنی، عالم برزخ (از مردن تا نفخ صور) را از عالم آخرت (از نفخ صور به بعد) متمایز میکنند؛ تعبیر دقیقی نیست، چنانکه در ادبیات دینی، دوره حیات برزخی را هم جزیی از عالم آخرت قرار دادهاند؛ و به این لحاظ، برزخ، در وضعیت بینابین دنیا و آخرت قرار داشتن است، نه سومیِ دنیا و آخِرت.
بله، اینکه عالم برزخ، یک مرتبه وجودی غیر از مرتبه طبیعت (دنیا) و مرتبه مجرد تام (عالم عقل، عالم قیامت) باشد و مراتب وجودی حتی به این سهتا نیز منحصر نباشد، با توجه به کاربرد «النَّشْأَةَ الْأُخْرى» هیچ مشکلی ندارد.
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه توضیح درباره ماده «اخر» و کلمه «آخرت»
▪️همینجا خوب است که یادآوری شود که اگرچه کلمه «آخرت» وصف است و در موارد متعددی با موصوفهایی نظیر «النَّشْأَةَ» یا «الدار» آمده،
اما در ادبیات قرآن، این وصف به عنوان اسم در مقابل «دنیا» (که آن هم وصف است و به صورت اسم رایج شده) و بدون موصوف رایج شده است (مثلا: آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً، بقره/۲۰۱؛ منکم مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الْآخِرَةَ، آل عمران/۱۵۲؛ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ، حج/۱۱).
در مورد چرایی مونث بودنش ظاهرا به خاطر مونث بودنِ موصوف محذوف آن است، (زیرا وقتی موصوف مذکور داشته، مانند تعبیر «الیوم الآخر»، آن هم مذکر آمده)؛
و آن محذوف میتواند «النشأة» (النشأة الآخرة، عنکبوت/۲۰) یا «الدار» (الدار الآخرة، بقره/۹۴) و مانند آن باشد.
🤔جالب اینجاست که در قرآن کریم با اینکه سرای آخرت را خود حیات و زندگی خوانده «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ» و بارها از تقابل «حیات دنیا« و «آخرت» سخن گفته [مثلا: َ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ، بقره/86؛ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ، توبه/38؛ لَهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ، یونس/64] با این حال اصلا ترکیب «الْحَياة الْآخِرَة» به کار نرفته است.
🤔نکته دیگر اینکه ترکیب «سرای آخرت» گاهی به صورت موصوف و وصفت و گاهی به صورت مضاف و مضاف الیه میآید «وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ» (أنعام/32)، «وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا» (يوسف/109) و گفتهاند وقتی به صورت مضاف الیه میآید موصوفش در تقدیر است و مثلا «دار الحياة الآخرة» بوده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص69 ).
🔸تفاوت «آخر» و «بعد» - همان طور که در مورد تفاوت «اول» و «قبل» در جلسه قبل بیان شد – در این است که وقتی به صورت مجموعی نگاه کنیم، «آخر» خودش جزء آن مجموعهای که وی آخرینش است، میباشد؛ اما «بعد» لزوما چنین نیست و غالبا بیرون از آن مورد یا مجموعهای است که این بعد از آنها بوده است (الفروق في اللغة، ص112-113)
▪️کلمه «اُخَر» (آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ؛ آل عمران/۵) را هم معدول از کلمه «الآخَر» دانستهاند با این توضیح وزن «أفعل» گاهی با حرف «مِن» (لفظا یا تقدیرا) میآید که در این صورت نه تثنیه و جمع دارد و نه مونث؛ و گاهی حرف «من» از آن حذف میشود و به جایش الف و لام میآید، به صورت «الآخَر»؛ و این حالت بینابین فقط در مورد کلمه «اُخَر» به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص69 )
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
فراز آخر درباره ماده «اخر»
▪️این ماده وقتی به باب تفعیل برود متعدی میشود و دلالت بر عقب انداختن (به تاخیر انداختن) دارد و نقطه مقابل «تقدیم» (جلو انداختن) است: «بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ» (قيامة/13)، «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ» (فتح/2)، «إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصارُ» (إبراهيم/42)، «رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ» (إبراهيم/44) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶9).
▪️وقتی به باب تفعل میرود دلالت بر قبول این حالت تاخیر (متاخر شدن، دچار تاخیر شدن) دارد «فَمَنْ تَعَجَّلَ في يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى» (بقره/203) ، «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ» (فتح/2) «لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ» (مدثر/37).
▪️ وقتی به باب استفعال (استأخر، یستأخر) میآید بسیاری گفتهاند که در همان معنای باب تفعُّل (تأخر) میباشد (لسان العرب، ج۴، ص۱۲؛ تاج العروس، ج۶، ص۱۵). اما ظاهرا از آنجا که باب استفعال به نحوی دلالت بر «خواستن» دارد برخی گفتهاند معنای « فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ» (اعراف/۳۴؛ یونس/۴۲؛ نحل/۶۱) آن است که «نه تقدمی “میخواهند” و نه تاخری» (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۶۱). یعنی فرق استیخار و تأخر در این است که تأخر صرفا دلالت بر مطاوعه (پذیرش) دارد اما در استیخار علاه بر این دلالت بر طلبی در درون خویش دارد گویی که استیخار قبل از تأخر است، آنگاه این آیه بدین معناست که وقتی اجل آنان فرامیرسد دیگر اقتضایی برای جلو یا عقب افتادن زمان مرگ نمیماند که میل و طلب تاخر و تقدم در کار باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص46-47 )؛
و این در کاربرد اسم فاعل این تعبیر معنا : « وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرينَ» (حجر/24) مناسب است؛
و اگر چنین باشد در خصوص آیه قُلْ لَكُمْ ميعادُ يَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ (سبأ/30) نیز حاوی معنای ظریفی خواهد بود؛ یعنی وقتی که آن میعاد برسد چنان حقیقت بر شما آشکار میگردد که دیگر تمایلی به جلو و عقب افتادن آن نخواهید داشت.
📿ماده «أخر» و مشتقات آن 250 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹در جلسه قبل حدیثی گذشت که مصداق بارز این آیه را امیرالمومنین ع دانست.
همچنین در ذیل آیه 10 (جلسه 977 احادیث۲۰-۲۱) احادیثی درباره قلیل بودن اصحاب واقعی اهل بیت ع گذشت که میتواند به این آیه هم مربوط باشد.
اما احادیث دیگر ناظر به این آیه:
@yekaye
☀️۱)کمیل بن زیاد روایت کرده که یکبار امیرالمومنین ع دست مرا گرفت و به بیابان [گورستان] برد و فرمود:
اى كميل! اين دلها ظروفی است، و بهترين آنها نگاهدارندهترين آنهاست. پس آنچه تو را مىگويم از من به خاطر دار:
مردم سه دستهاند: عالم ربانی، و متعلمی که در راه نجات و رستگاری است، و فرومايگانی که روی هم میلولند، پیروان هر بانگى، که به هر بادی به سويى روند. نه از روشنى دانش فروغى يافتند و نه به سوى پناهگاهى استوار شتافتند.
كميل! علم بهتر از مال است؛ علم كه دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان. مال با انفاق کاسته شود؛ و رورده شده با مال، با رفتن مال، برود.
اى كميل بن زیاد! شناخت علم، دينی است كه باید بدان گردن نهاد. با آن است که انسان در زندگىاش طاعت کسب کند و براى پس از مرگ نام نيك اندوزد؛ و علم حاکم است و مال فرمانبردار.
اى كميل بن زياد، ثروتاندوزان مردهاند گر چه زندهاند؛ و عالمان پايندهاند چندان كه روزگار پايد؛ خودشان مفقودند و نشانههاشان در دلها موجود.
آه! بدان كه در اينجا [و به سينه خود اشارت فرمود] علمى است انباشته، اگر حاملانی براى آن مىيافتم. آرى! يافتم آن را كه تيزدريافت بود، اما از او ایمن نبودم، ابزار دين را برای اندوختن دنيا طلب می کرد و با تکیه بر نعمتهای خدا بر بندگانش برترى مىجست، و با حجّتهای او بر اولیای خدا بزرگى مىفروخت. يا آن كس را كه در برابر حاملان حق تسلیم بود، اما در نكتههاى باريك آن بصیرتی نداشت؛ به اولين شبههاى كه عارضش مىگشت آتش شك در دلش افروخته مىشد. بدان که نه اين در خور است و نه آن. يا كسى كه سخت در پى لذت است و رام شهوت راندن، يا شيفته فراهم آوردن و مالى را بر مال نهادن؛ که این دو نیز هيچ نسبتی با آنکه باید پاسبان دین باشد ندارد؛ و بيشتر به چارپاى چرنده ماند. این گونه است که علم با مرگ حامل آن می میرد.
خداوندا، آرى زمين تهى نماند از كسى كه حجّت برپاى خداست، يا آشکار و مشهور است و يا ترسان و پنهان؛ تا حجّتهای خدا باطل نشود و نشانههايش از ميان نرود، و اينان چندند، و كجا جاى دارند؟ به خدا سوگند اندك به شمارند، و نزد خدا بزرگمقدار. به آنان است که خداوند حجتها و نشانههاى خود را حفظ میکند، تا به همانندهاى خويش بسپارند و در دلهاى افراد شبیه خود بكارند. علم با حقيقت بصيرت به آنان روى نموده، و با روح يقين درآميختهاند، و آنچه را نازپروردگان دشوار ديدهاند آسان پذيرفته؛ و بدانچه جاهلان از آن رميدهاند خو گرفته. و در دنیا با بندههایی همنشين شدهاند که روحهایش به ملأ اعلى آویخته. اينان خلیفّ الله در زمین و دعوتکنندگان به دین اویند. آه! آه! كه چه آرزومند ديدار آنانم!
كميل! اگر میخواهى بازگرد.
📚نهج البلاغة، حکمت147؛
📚 الغارات، ج1، ص149-154؛
📚 تحف العقول، ص169-171؛
📚 الإرشاد، ج1، ص227-228
📚این حدیث، علاوه بر منابعی که ذکر شد، با یک سند در الكافي (للکلینی، م۳۲۹)، ج1، ص335 و 339
📚و با همین سند، و سندی دیگر در الغيبة (للنعماني م۳۶۰)، ص137
📚و با سندی دیگر در الخصال (للصدوق م۳۸1)، ج1، ص186
📚و با ۱۴ سند دیگر در كمال الدين (للصدوق)، ج1، ص290-294 آمده است و جالب اینکه شیخ صدوق بعد از این سندهای متعدد میگوید «و لهذا الحديث طرق كثيرة». البته متن آن در این سندها اندک تفاوتهایی دارد.
👇متن حدیث👇
@yekaye
متن حدیث1
وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ ع لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ:
يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ.
النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ.
يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ.
يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ.
يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ.
هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى [أُصِيبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ؛ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ.
اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ. وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟! أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً؛ يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ. هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى. أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ.
آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ! انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.
📚نهج البلاغة، حکمت147؛
📚 الغارات، ج1، ص149-154؛
📚 تحف العقول، ص169-171؛
📚 الإرشاد، ج1، ص227-228
📚این حدیث، علاوه بر منابعی که ذکر شد، با یک سند در الكافي (للکلینی، م۳۲۹)، ج1، ص335 و 339
📚و با همین سند، و سندی دیگر در الغيبة (للنعماني م۳۶۰)، ص137
📚و با سندی دیگر در الخصال (للصدوق م۳۸1)، ج1، ص186
📚و با ۱۴ سند دیگر در كمال الدين (للصدوق)، ج1، ص290-294 آمده است و جالب اینکه شیخ صدوق بعد از این سندهای متعدد میگوید «و لهذا الحديث طرق كثيرة». البته متن آن در این سندها اندک تفاوتهایی دارد.
@yekaye
☀️۲) امیرالمومنین ع در خطبه ای فرمودند
بندگان خدا شما را به تقوای الهی سفارش میکنم که همانا آن حق خدا بر شماست و و آن است که حق شما را بر خدا لازم میآورد؛ و اینکه از خدا بر انجام آن یاری جویید و با انجام آن به استعانت خدا دست یابید؛ که همانا تقوا در امروز پناهگاه و سپر است؛ و فردا راهش به بهشت آشکار است و رونده اش سودبردار؛ و کسی را که درپناهش بوده پاسبان. همواره خود را بر همگان عرضه کرده، چه بر گذشتگان و چه بر بازماندگان، به خاطر نياز آنان در فردا بدان. روزى كه خدا آنچه را آغاز كرد بازگرداند، و آنچه داد بستاند، و در آنچه بخشيد مؤاخذت راند، [معلوم میشود که] چه اندكند آنان كه بدان تن دادند و بار آن را چنانكه بايد بر داشتند.آنان در شمار اندکند و همانهایند که خداوند چنین توصیفشان فرمود: «و اندکاند بندگان شکرگزار من» (سبأ/۱۳) ...
📚نهجالبلاغه، خطبه۱۹۱
... عِبَادَ اللَّهِ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّكُمْ وَ أَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللَّهِ وَ تَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ التَّقْوَى فِي الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ وَ فِي غَدٍ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّةِ مَسْلَكُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِكُهَا رَابِحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الْأُمَمِ الْمَاضِينَ مِنْكُمْ وَ الْغَابِرِينَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَيْهَا غَداً إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَى وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ يَقُولُ وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ ...
@yekaye
☀️۳) روایت شده است که شخصی بر امام صادق ع وارد شد .
حضرت پرسید کیستی؟
گفت: از دوستداران و موالیان شما.
فرمودند: خداوند بنده ای را دوست نمیدارد مگر اینکه ولایت او را برعهده میگیرد و ولایت کسی را برعهده نمیگیرد مگر اینکه بهشت را بر او واجب میگرداند.
سپس فرمودند: از کدام دوستداران ما؟
وی ساکت شد؛
اما سدیر پرسید: یا ابن رسول الله! دوستداران شما چند دستهاند؟
فرمودند: سه دسته. دستهای که در آشکارا ما را دوست دارند اما در سرّ و باطن ما را دوست ندارند؛ و دسته ای که در سرّ و باطن ما را دوست دارند اما درآشکار ما را دوست ندارند؛ و دسته ای که در سرّ و آشکار ما را دوست دارند. ایناناند که آن نمط اعلی [جماعت بلندمرتبه]اند؛ از آب گوارا نوشیدهاند و تاویل قرآن و فصلالخطات و سبب اسباب را دانستهاند؛ ایناناند که آن جماعت بلندمرتبهاند؛ فقر و تنگدستی و انواع بلا سریعتر از تاختن اسبها به سوی آنان می شتابد؛ سختیها و ضررها بدانها میرسد و تکانهای شدید میخورند و به فتنهها گرفتار میشوند؛ پس یکی به خون خود غلطیده است و دیگری سرش ز تن جدا افتاده؛ در سرزمینهای دور از هم پراکندهاند؛ به واسطه آنان است که خداوند مریض را شفا میدهید و فقیر را ثروت میبخشد و به خاطر آنان است که شما یاری میشوید و به آنان است که بر شما باران میبارد و روزی داده میشویدِ و آنان به لحاظ شماره اندک ولی به لحاظ قدر و قیمت نزد خداوند عظیماند.
و دسته دوم، پستترینِ این سهتاست؛ همانان که [فقط] در آشکار ما را دوست میدارند و به سبک شاهان زندگی میکنند؛زبانهایشان با ماست و شمشیرهایشان علیه ما؛
و دسته سوم، در میانهاند؛ همانان که در سرّ ما را دوست دارند اما درآشکار ما را دوست ندارند؛ به جانم سوگند که آنان که فقط در سرّ - و نه درآشکارا- ما را دوست دارند هماناناند که روزها روزه و شبها به عبادت ایستادهاند و اثر رهبانیت را در چهرههایشان میبینِ همانها که اهل تسلیم و پذیرش حق هستند.
آن شخص گفت: من از آنانم که دوستدار شما در سرّ و آشکارند.
امام صادق ع فرمود: همانا دوستداران ما در سر و آشکار را نشانههاییای است که بدان شناخته میشوند.
وی پرسید: آن نشانهها چیست؟
فرمود: فراوان است؛ اولینش این است که توحید را آن گونه که حق توحید است شناختهاند و علم توحیدش را محکم کردهاند و بعد از آن، ایمان است به اینکه او چیست و چه وصفی دارد؛سپس حدود ایمان و حقایق و شروط و تأویل آن را دانستهاند.
سدیر گفت: یا ابن رسول الله! تاکنون نشنیده بودم که ایمان را چنین توصیف کنید.
فرمودند: بله، سدیر! سوال کنندهای را نرسد که از اینکه ایمان چیست بپرسد مگر اینکه بدان ایمان به کیست.
سدیر گفت: یا ابن رسول الله! اگر صلاح می دانید، آنچه فرمودید را برایم تفسیر بفرمایید.
امام صادق ع شروع کردند به تفسیر حقیقت توحید؛ بقیه متن را میتوانید از اینجا (http://lib.eshia.ir/15139/1/326) مطالعه کنید.
📚تحف العقول، ص325-326
👇متن حدیث👇
@yekaye
متن حدیث 3
☀️روي عن الإمام الصادق في وصف المحبة لأهل البيت و التوحيد و الإيمان و الإسلام و الكفر و الفسق
دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ ع لَهُ مِمَّنِ الرَّجُلُ؟
فَقَالَ مِنْ مُحِبِّيكُمْ وَ مَوَالِيكُمْ.
فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ ع لَا يُحِبُّ اللَّهَ عَبْدٌ حَتَّى يَتَوَلَّاهُ وَ لَا يَتَوَلَّاهُ حَتَّى يُوجِبَ لَهُ الْجَنَّةَ. ثُمَّ قَالَ لَهُ مِنْ أَيِّ مُحِبِّينَا أَنْتَ؟
فَسَكَتَ الرَّجُلُ؛ فَقَالَ لَهُ سَدِيرٌ: وَ كَمْ مُحِبُّوكُمْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؟
فَقَالَ: عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَةٌ أَحَبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَ طَبَقَةٌ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ طَبَقَةٌ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى شَرِبُوا مِنَ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَ عَلِمُوا تَأْوِيلَ الْكِتَابِ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ سَبَبَ الْأَسْبَابِ فَهُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى الْفَقْرُ وَ الْفَاقَةُ وَ أَنْوَاعُ الْبَلَاءِ أَسْرَعُ إِلَيْهِمْ مِنْ رَكْضِ الْخَيْلِ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا وَ فُتِنُوا فَمِنْ بَيْنِ مَجْرُوحٍ وَ مَذْبُوحٍ مُتَفَرِّقِينَ فِي كُلِّ بِلَادٍ قَاصِيَةٍ بِهِمْ يَشْفِي اللَّهُ السَّقِيمَ وَ يُغْنِي الْعَدِيمَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ وَ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ هُمُ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً وَ خَطَراً وَ الطَّبَقَةُ الثَّانِيَةُ النَّمَطُ الْأَسْفَلُ أَحَبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ سَارُوا بِسِيرَةِ الْمُلُوكِ فَأَلْسِنَتُهُمْ مَعَنَا وَ سُيُوفُهُمْ عَلَيْنَا وَ الطَّبَقَةُ الثَّالِثَةُ النَّمَطُ الْأَوْسَطُ أَحَبُّونَا فِي السِّرِّ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ لَعَمْرِي لَئِنْ كَانُوا أَحَبُّونَا فِي السِّرِّ دُونَ الْعَلَانِيَةِ فَهُمُ الصَّوَّامُونَ بِالنَّهَارِ الْقَوَّامُونَ بِاللَّيْلِ تَرَى أَثَرَ الرَّهْبَانِيَّةِ فِي وُجُوهِهِمْ أَهْلُ سِلْمٍ وَ انْقِيَاد.
قَالَ الرَّجُلُ: فَأَنَا مِنْ مُحِبِّيكُمْ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ.
قَالَ جَعْفَرٌ ع: إِنَّ لِمُحِبِّينَا فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ علَامَاتٍ يُعْرَفُونَ بِهَا.
قَالَ الرَّجُلُ: وَ مَا تِلْكَ الْعَلَامَاتُ؟
قَالَ ع تِلْكَ خِلَالٌ أَوَّلُهَا أَنَّهُمْ عَرَفُوا التَّوْحِيدَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ أَحْكَمُوا عِلْمَ تَوْحِيدِهِ وَ الْإِيمَانُ بَعْدَ ذَلِكَ بِمَا هُوَ وَ مَا صِفَتُهُ ثُمَّ عَلِمُوا حُدُودَ الْإِيمَانِ وَ حَقَائِقَهُ وَ شُرُوطَهُ وَ تَأْوِيلَهُ.
قَالَ سَدِيرٌ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا سَمِعْتُكَ تَصِفُ الْإِيمَانَ بِهَذِهِ الصِّفَةِ.
قَالَ نَعَمْ يَا سَدِيرُ لَيْسَ لِلسَّائِلِ أَنْ يَسْأَلَ عَنِ الْإِيمَانِ مَا هُوَ حَتَّى يَعْلَمَ الْإِيمَانَ بِمَنْ.
قَالَ سَدِيرٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُفَسِّرَ مَا قُلْتَ؟!
قَالَ الصَّادِقُ ع ... (http://lib.eshia.ir/15139/1/326)
📚تحف العقول، ص325-326
@yekaye