🔹نُبَدِّلَ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «بدل» را در اصل به معنای اینکه چیزی در جای چیز دیگری قرار گیرد، دانستهاند و
🔸تذکر داداند که این جایگزینی اعم از «عوض» و «تعویض» است؛
▫️در عوض، حتما دومی به ازای اولی است، اما تبدیل به مطلق تغییر دادن چیزی و برداشتن آن گویند: «أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ» (غافر/۲۶) «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ» (بقرة/۱۸۱) «ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ» (ق/۲۹) «وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْديلاً» (انسان/۲۸).
▫️ از تفاوتهای دیگر «تعویض» و «تبدیل» این است که در «عوض» همارزش و همقیمت بودن مورد توجه است؛ اما در «بدل» صرف تعاقب و این به جای آن آمدن مد نظر است، خواه همرتبه و همارزش باشند: «وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ» (نحل/۱۰۱) یا نباشند و حتی کاملا نقطه مقابل هم باشند «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ» (بقرة/۵۹)، «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» (نور/۵۵) «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان/۷۰) «ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ» (أعراف/۹۵) «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ» (إبراهيم/۴۸) «بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَليلٍ» (سبأ/۱۶)
▪️کلمه «بَدَل» (بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلاً؛ کهف/۵۰) را به معنای «بدیل» [= جایگزین] و صفت مشبهه دانستهاند.
◾️برخی بین ورود این کلمه در ابواب مختلف تفاوتی نگذاشته، و تمامی کلمات «إبدال» و «تَبديل» و «تَبَدُّل» و «استبدال» را صرفا همان چیزی را به جای چیز دیگر گذاشتن دانستهاند؛ اما اغلب به تفاوتهای ظریفی بین اینها اشاره کردهاند:
▪️فرق «إبدال» و «تبدیل» این است که تبدیل ناظر به جهت وقوع است (ما يَكُونُ لي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی، یونس/۱۵؛ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً، نمل/۱۱؛ ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ، اعراف/۹۵؛ وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَة، نحل/۱۱؛ الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً، ابراهیم/۲۸) اما «ابدال» ناظر به جهت صدور (عَسى رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنا خَيْراً مِنْها، قلم/۳۲؛ عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ، تحریم/۵؛ فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً، کهف/۸۱). شاید با همین عنایت بوده که اغلب گفتهاند «تبدیل» تغییر چیزی از حالت اولیه خود است، اما «ابدال» چیزی را به جای چیز دیگر گذاشتن.
▪️همچنین کلمه «تبدیل» با «أتی به» نزدیک است؛ و در تفاوت این دو گفتهاند که وقتی تعبیر «تبدیل» میآید تاکید بر این است که چیزی کنار گذاشته شد تا اینکه چیز جدیدی به جایش آمد، اما در تعبیر «أتی به» ممکن است همان چیز قبلی هنوز باقی باشد و در عین حال چیز جدیدی در کنارش بیاید: « ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ» (یونس/۱۵)
▪️همچنین گفتهاند «تَبَدُّل» چون به باب تفعل رفته، دلالت بر مطاوعهی [= پذیرشِ] تفعیل میکند، یعنی تبدیل را در خود پذیرفتن: (مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإيمانِ، بقره/۱۰۸؛ لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ، احزاب/۵۲؛ يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ، ابراهیم/۴۸؛ ْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبيثَ بِالطَّيِّبِ، نساء/۲)
▪️و بر این باورند که معنای «تبدل» از این جهت به معنای «استبدال» نزدیک است، چرا که باب استفعال هم دلالت بر «طلب» دارد اما چون طلب در این ماده به معنای پذیرفتن و امری انفعالی است، نه طلب کردن بالفعل، به «تبدل» که نوعی قبول و انفعال در مقابل تبدیل است نزدیک میشود: (أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذي هُوَ أَدْنى بِالَّذي هُوَ خَيْرٌ، بقره/۶۱؛ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ، نساء/۲۰؛ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ، توبه/۳۹ و محمد/۳۸)
▪️البته استبدال برای خرید و فروش (شراء) هم به کار میرود؛ اما چنانکه در آیات فوق هم واضح است معنایش اعم از خرید و فروش است.
▪️▪️«اَبْدال» به بزرگان صالحی که خداوند آنان را جایگزین پیشینیان کرده، گویند؛ و چهبسا وجه تسمیهاش این باشد که آنان حالات زشت و بد خود را به حالات خوب و پسندیده تبدیل کرده و مصداق آیه «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»(فرقان/۷۰) شدهاند.
🔖جلسه 974 http://yekaye.ir/an-nesa-4-20/
@yekaye
🔹 نُنْشِئَكُمْ
درباره ماده «نشأ» در آیه 35 همین سوره بیان شد که
▪️برخی بر این باورند که در اصل به معنای چیز جدیدی پدید آوردن و تربیت کردن آن است؛ به تعبیر دیگر، احداث امری مستمر؛ ویا حدوثی همراه با استمرار و بقا؛ و به تعبیر سوم، چیزی را از جنس خودش ابتداءا و از کوچکی پدید آوردن تدریجا آن را بزرگ کردن چنانکه به شتر کوچک «نشء» و به فرد جوان «ناشئ» و به هر گیاهی که تازه روییده و هنوز محکم نشده «نشیئة و نشأة» گویند؛
▪️هرچند که برخی اصل این ماده را همان بالا بردن و رفعت بخشیدن معرفی کردهاند و گفتهاند وجه تسمیه جوان به «ناشئ» این است که رفعتی میيابد (در حال رشد است] و وقتی ابر بالا بیاید تعبیر «نَشَأَ السَّحابُ» به کار میرود؛
▫️اما حق این است که در اینجا هم بر معنای حدوث و پدید آمدن دلالت دارد؛ یعنی برای دلالت بر آن حالتی است که ابر کم کم در آسمان شکل میگیرد و پدید میآید؛ و در زبان فارسی برخی از مشتقات این ماده مانند «نشو و نما» (= رشد کردن و بالا آمدن)، «نشأت گرفتن» (سرچشمه گرفتن در پیدایش)، انشاء (نگارش مطلبی جدید و بدون سابقه) رایج است.
▪️این ماده وقتی به باب افعال و تفعیل برود متعدی میشود و
▫️در تفاوت این دو گفتهاند در باب افعال جهت صدور این عمل از فاعلش مد نظر است؛ اما در باب تفعیل جهت وقوع و تعلق به مفعول؛ چنانکه «نَشَّأ» (أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ؛ زخرف/۱۸) نیز به معنای تربیت کردن [تدریجا رشد دادن] دانستهاند؛ چرا که آنچه نشو در او رخ میدهد مورد توجه است؛
▫️و نیز شاید به همین جهت است که «إنشاء» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً؛ واقعه/۳۵؛ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ؛ واقعه/۷۲) را به معنای «ایجاد کردن» دانستهاند؛ آن هم ایجاد کردن حالی پس از حال دیگر (ایجاد مستمر) که بدون سابقه و الگوگیری از روی چیز دیگر باشد چنانکه درباره پدید آمدن تدریجی ابرها فرموده است: «وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ» (رعد/۱۲) هر چند که این احتمال هم مطرح شده که ویژگی مهم «انشاء» [در مقابل «ایجاد»] آن است پدید آوردنی است که به صورت ابتدایی و بدون هرگونه سابقه قبلی باشد.
🔖جلسه 1002 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-35/
@yekaye
🔹 أمْثالَكُمْ
◾️ماده «مثل» در دو معنای مهم کاربرد فراوان دارد:
▫️یکی مشابهت و
▫️دیگری برپا و ایستاده بودن؛
و بین اهل لغت درباره اینکه اصل این ماده کدام از این دو است اختلاف است:
▪️برخی همچون ابنفارس و مرحوم مصطفوی معنای اول را محور اصلی این ماده قرار داده و بر این باورند که اصل این ماده دلالت دارد بر اینکه دو چیز نظیر و شبیه هم باشند؛
▪️ اما برخی خاستگاه این ماده را از برپا ایستادن شروع کردهاند؛ مثلا حسن جبل با تاکید بر کلماتی مانند «تمثال» و «أمثل» و «تمثّل» معنای محوری این ماده را «تشخص چیزی که بر یک هیات یا صفت معینی قائم و برپا باشد» معرفی میکند و مَثَل زدن را این میداند که چیزی را با هیات خاصی برپا بداریم که اموری مثل آن بر این هیات جاری میشوند؛ و یا مَثَل و مَثُلَة به معنای آنچه مایه عبرت است «وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَني إِسْرائيل» (زخرف/59) را میگوید یعنی چیزی در هیاتی برپا داشته شود که مایه عبرت دیگران شود (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۰۲۸-2029 )
و راغب نیز میگوید اصل معنای «مثول» برپا ایستاده بودن (انتصاب) است و -ظاهرا به تبع خلیل (كتاب العين، ج8، ص229 )- توضیح میدهد که فعل آن «مَثَلَ يَمْثُلُ» است برای جایی که چیزی برپا بایستد و خودی نشان کند میگویند «مَثُلَ الشيءُ» و «تمثال» هم چیزی است که مصور شده باشد و «تمثّل» هم صورت پیدا کردن است «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا» (مريم/17) و «مثال» هم چیزی را در برابر چیز دیگر گذاشتن که کارشان شبیه همدیگر است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص758-760 )
▪️«تمثال» (جمع آن: تماثیل) هم چیزی است که شبیه چیز دیگر است و دیگری را به ظهور درمیآورد: «إِذْ قالَ لِأَبيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثيلُ الَّتي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ» (انبیاء/52). (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص28)
▪️همچنین اشاره شد که از این ماده برای بیان عقوبت کردن هم به کار میرود چنانکه میگویند «مَثَّل به» از این جهت که کسی را که عقوبت میکنند مثال و عبرتی برای هرکسی که عمل شبیه وی انجام داده باشد میشود و «مَثُلَة» (جمع آن: «مَثُلات») هم از همین گرفته شده است؛ چنانکه در آیه «وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ» یا به معنای عقوبتهایی است که مخاطب را از اینکه شبیه چنان رویهای در پیش بگیرد بازمیدارد ؛ ویا بر بلاهایی اطلاق میشود که بر شخص نازل می گردد و وی را مایه عبرت دیگران میکند. بر همین اساس، تعبیر «مَثَلَ الرّجُلُ قائماً» به معنای این است که وی برپا ایستاد؛ از منظر کسانی که معنای اصلی این ماده را تشبیه برقرار کردن میدانند گویی مثالی است که برپا داشته شده است؛ و به کسی که در میان قومی بهترین آنها باشد میگویند فلانی «أمثل» آنهاست «إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَريقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْماً» (طه/104) از این جهت که بیش از همه شبیه اهل صلاح و خیر است (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص296-297 )
و مونث آن «مُثلی» نیز در همین معنا رایج است: «وَ يَذْهَبا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلى»(طه/63) (مفردات ألفاظ القرآن، ص760 )
▫️هرچند برخی به خاطر وزنش در خصوص این دو گفتهاند که صفت تفضیلی است و به معنای چیزی است که فضیلت و امتیازی در مثلیت و مشابهتش و در متمثل شدنش وجود دارد؛ و در این دو آیه هم وصف برای «طریقت» قرار گرفته یعنی میخواد بفرماید چیزی که بیشترین شباهت را با طریق و مسیر بودن دارد؛ و طریق چیزی است که شخص را به مقصدش میرساند و با همین لحاظ بوده که برای اشاره به کسی که بهترین راه را در پیش گرفته از تعبیر «أمثلهم طریقة» و برای اشاره به بهترین راه از تعبیر «طریقة المثلی» استفاده شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص27-28 )
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
فراز دوم از توضیح ماده «مثل»
▪️درهر صورت وقتی میگوییم این «مِثل» آن است یعنی شبیه آن است؛
🔸اما اینکه «مِثل» و «مَثَل» چه فرقی دارند
▪️برخی آنها را کاملا شبیه همدیگر دانستهاند (مانند شِبه و شَبَه) و گفتهاند مَثَلی هم که برای امور مختلف زده میشود از همین باب است چون با ارائه شبیه چیزی امری را توضیح میدهد. (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص296-297 )
▪️برخی توضیح دادهاند که «مَثَل» صفت مشبهه است (همانند حسن) و دلالت دارد بر آن چیزی که متصف به مثلیت و مشابهت میشود و این عنوان در آن ثابت است. بدین لحاظ «مَثَلِ» چیزی اموری که مورد نظر گوینده بوده را بخوبی در خود مجسم نموده و اهم صفات و خصوصیات مورد نظر را نمایان میکند؛ و البته باز تفاوات عمیقی بین این دو کلمه قائل نیستند چرا که توضیح دادهاند هم در مِثل و هم در مَثَل گاهی وجه شبه بیان میشود که مماثلت از همان زاویه مد نظر است اما گاه وجه شبه بیان نمیشود در این موارد مماثلت در تمامی ذات و اجزا مد نظر میباشد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص25-26 )
🔳اما اگر سراغ کاربردهای قرآنی کلمه «مَثَل» برویم به نظر میرسد ظرافتهای بیشتری در کار است.
▪️برخی بر این باورند که تعبیر «مَثَل» در قرآن در دوجا آمده است:
▫️گاهی به معنای این است که دو امر در معنایی و یا حیثیتی شبیه همدیگرند مثلا: «وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ» (ابراهیم/۲۶) «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً» (بقرة/17) «وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً» (بقرة/171)؛
▫️ و گاهی خود بیان و خبر دادن و توصیف چیزی است؛ چنانکه آیاتی همچون «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيها أَنْهارٌ...» (محمد/۱۵) ویا «ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّه» (حج/۷۳)، اصلا در مقام مثل زدن چیزی به چیز دیگر نیست بلکه صرفا در مقام اخبار از همان امر اول است. (كتاب العين، ج8، ص228 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص759-760 )
🔳 و البته چنانکه در مثالهای فوق دیده میشود قرآن کریم گاهی در مقام تشبیه دو چیز، به جای اینکه بگوید مَثَل چیزی، شبیه فلان چیز است میفرماید مَثَل چیزی شبیه مَثَل فلان است؛ آیا بین این دو تعبیر تفاوتی هست؟ برخی بر این باورند که گویی مقایسه نه بین چیزی و شبیه آن، بلکه بین شبیههای دو چیز است؛ که اگر اولی بود (یعنی در جاهایی که صرفا مقایسه بین چیزی و مثل آن چیز است) مقایسه ناظر به ذات این دو است؛ اما وقتی تعبیر دوم به کار میرود برای نشان دادن این است که مقایسه صرفا بین خصوصیات مورد نظر این دو میباشد نه بین ذات این دو. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص27 ).
▪️ اما برخی این گونه تفاوت گذاشتن را نه در جایی که کلمه «مَثَل» یکبار و دو بار آمده باشد، بلکه در مقام تفاوت «مِثل» و «مَثَل» دانسته و گفتهاند «مِثل» جایی است که دو چیز در ذاتشان شبیه و برابر باشند؛ اما «مَثل» در اصل به معنای صفت و توصیف چیزی است؛ از این رو تعبیر «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» یعنی توصیف بهشتی که وعده داده شده چنین و چنان است؛ آنگاه وقتی میفرماید مَثَل چیزی کمَثَل فلان است یعنی صفت و توصیف و حکایت امر اول همان صفت و توصیف و حکایت امر دوم است (الفروق في اللغة، ص147 )؛
▪️و جالب اینجاست که کلمه «أمثال» هم جمع «مِثل» است و هم جمع «مَثَل»؛و در قرآن برای هر دو به کار رفته است؛ مثلا برای «مِثل»: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلاَّ مِثْلَها» (انعام/160) و برای «مَثَل»: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ ... يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ (نور/35)
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
فراز سوم از توضیح ماده «مثل»
🤔به نظر میرسد این تحلیل اخیر دقیقترین تحلیل باشد.
در واقع برای تشبیه از کلمه «مِثل» استفاده میشود نه «مَثَل»؛
و این کلمه اخیر صرفا در مقام توصیف و اخبار محض از چیزی است؛ لیکن
▫️ گاه این توصیف کاملا به صورت توصیف محض ارائه میشود شبیه «إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً» (بقره/26) یا «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ» (زمر/29)؛
▫️اما گاهی اوقات در مقام توصیف و اخبار از چیزی که یک نحوه تشبیه هم مطرح شده؛ اما این تشبیه ناشی از کلمه «مثل» نیست؛ بلکه به خاطر کلمه دیگری (حرف «ک» و ...) میباشد؛ و به جای کلمه «مثل» همانند مورد قبل، میتوان همان تعبیر «حکایة» و «صفة» و مانند آن را گذاشت؛ مثلا: «مَثَلُ الْفَريقَيْنِ كَالْأَعْمى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصيرِ وَ السَّميع» هود/۲۴) «إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ ...» (یونس/۲۴) «وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ» (ابراهیم/۲۶) «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ ...» (نور/35)
▫️و در این گونه موارد گاهی در مقام مقایسه دو چیز، که کلمه «مَثَل» روی هر دو تکرار شده است؛ اما باز این تشبیه نه مفاد این تکرار، بلکه به خاطر وجود کلمه دیگری (بویژه حرف تشبیه «ک») است؛ به طوری که تمامی مواردی که این کلمه تکرار شده حتما روی دومی حرف «ک» آمده است.
▪️البته در مواردی که «مَثَل زدن» مطرح شده است میتوان گفت که حکایت و توصیفی مطرح شده که با یک نحوه تشبیه، مطلب مورد نظر را بفهماند؛ اما در این خصوص هم قبلا در بحث از ماده «ضرب» بیان شد که در مورد «ضَرْبُ المَثل: مَثَل زدن» (که بیشترین کاربرد کلمه «ضرب» در قرآن است؛ یعنی بیش از نیمی از موارد استعمال آن، مانند: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا، ابراهیم/۲۴ و نحل/۷۵ و ۷۶ و ۱۱۲ و زمر/۲۹ تحریم/۱۰ و ۱۱؛ وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا، كهف/۳۲ و یس/۱۳؛ ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ، روم/۲۸؛ وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ، روم/۵۸؛ وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا، زخرف/۵۷؛ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا، زخرف/۵۸؛ وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا، كهف/۴۵) اگرچه راغب اصفهانی این را از باب تشبیه به ضرب سکه دانسته، یعنی یاد کردن اثر چیزی که در چیز دیگری ظاهر میشود، اما مرحوم مصطفوی بر این باور است که این تعبیر مستقیما از خود «ضرب» گرفته شده و گویی این زدنی کلام و زبان است؛ یعنی مَثَل کلامی است که گویی بر محل خاصی که با آن تناسب دارد کوبیده و زده میشود؛ (جلسه ۹۶۲ http://yekaye.ir/an-nesa-4-34/) که باز همان معنای اخبار و توصیف از کلمه «مثل» فهمیده میشود.
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
فراز آخر از توضیح ماده «مثل»
🔸این ماده با کلماتی مانند «شبیه» ، «ندّ» ، «شکل» (در فارسی: همشکل) ، «مساوی» ، «نظیر» ، «متفق» ، «عدیل» و حرف «ک» بسیار نزدیک است؛ در تفاوت اینها برخی گفتهاند که تفاوت اصلی در این است که:
▪️ماده «شبه» برای مشابهت در کیفیت است (مفردات ألفاظ القرآن، ص75) ویا برای صرف هرگونه مشابهت (ولو مشابهت جزیی) است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص25 )؛ و البته برخی گفتهاند «شبه» در جایی به کار میرود که شباهت بین دو چیز مشاهدتی باشد؛لذاست که مثلا میگویند این سیاهی شبیه آن شیاهی است اما نمیگویند قدرت فلانی شبیه قدرت بهمانی است بلکه میگویند مثل قدرت اوست (الفروق في اللغة، ص148-149 )
▪️ماده «ندد» برای مشابهت فقط در جوهر و ذات شیء است (مفردات ألفاظ القرآن، ص75)؛ در واقع یک مثل و شبیه چیزی است که ضدیت و تقابلی بین او آن شیءبرقرار است که این دو با هم نمیتوانند جمع شوند (الفروق في اللغة، ص147 )
▪️ماده «سوی» برای مشابهت در کمیت است (مفردات ألفاظ القرآن، ص75)؛ به تعبیر دیگر، مساوات در دو مقداری است که هماندازه هستند و هیچیک بر دیگری فزونی یا نقصانی ندارد؛اما مماثلت در جایی است که هریک میتواند جای دیگری بنشیند (الفروق في اللغة، ص149 )
▪️ماده «شکل» برای مشابهت در مقدار و مساحت (مفردات ألفاظ القرآن، ص75) ویا برای مشابهت در صفات ظاهری صوری است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص25 )؛ و از این رو شکل (شاكل الشيءُ الشيءَ) را در مشابهتی به کار میبرند که تفاوت گذاشتن بین آنها در ظاهر دشوار باشد (الفروق في اللغة، ص148 )
▪️اما ماده «مثل» بر مشابهت تام و همهجانبه و اصیل دلالت دارد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص25 )، و به همین جهت است که برای نفی شبیه از خداوند تعبیر نفی مثلیت به کار برده شده است: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» (شورى/11) (مفردات ألفاظ القرآن، ص75 ) (اینکه حرف «ک» در اینجا آیا زایده است یا حاوی معناست و آیا ترکیب کمثله با مثله فرق دارد یا خیر و ... محل بحثهای مفصلی قرار گرفته که ان شاء الله ذیل آیه مربوطه بحث خواهد شد.)
◾️تفاوت «نظیر» (ماده «نظر») و «متفق» (ماده :وفق») و «عدیل» (ماده «عدل») با «مثل» هم در این است که
مثل در جایی است که ذات دو چیز شبیه هم باشند اما
▪️«نظیر» در جایی است که جنس افعالشان شبیه هم باشد و
▪️«متفقین» دو چیزیاند که حکم و فعلشان با هم اتفاق و شباهت داشته باشد؛ و
▪️ «عدیل« نیز در جایی است که حکم یکی معادل حکم دیگری باشد؛ و
▪️حرف «ک» تشبیه هم در جایی میآید که تنها در برخی از صفات (نه در تمام ذات)شبیه همدیگر باشند (الفروق في اللغة، ص148 )
📿ماده «مثل» و مشتقات آن ۱۶۹ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
☀️۱) ازامام صادق ع روایت شده است:
همانا این انسان چنان است که با حرارتی میخورد و مینوشد و با نوری میبیند و با هوایی می شنود و می بوید و با آبی طعم غذا و نوشیدنی را می یابد و با روحی حرکت می کند...
پس این چنین است انسان که از شان دنیا و از شان آخرت آفریده شده است.چون این دو شان با هم جمع شود زندگی اش در زمین خواهد بود زیرا که او از شان آسمان به دنیا آمده و هنگامی که خداوند بین این دو جدایی افکند این جدایی همان مرگ است. پس شان آخرت به آسمان برمی گردد زندگی در زمین است و مرگ در آسمان؛و مطلب از این قرار است که او بین روحها و بدنها جدایی می افکند پس روح ونور به آن قدرت (تقدیر) اول برمی گردد و بدن رها می شود چون از شان دنیاست...
📚علل الشرائع، ج1، ص107
حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ أَحْمَدَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِی عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِی عَنْ عَمِّهِ الْحُسَینِ بْنِ یزِیدَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیادٍ السَّكُونِی قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّمَا صَارَ الْإِنْسَانُ یأْكُلُ وَ یشْرَبُ بِالنَّارِ وَ یبْصِرُ وَ یعْمَلُ بِالنُّورِ وَ یسْمَعُ وَ یشَمُّ بِالرِّیحِ وَ یجِدُ طَعْمَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِالْمَاءِ وَ یتَحَرَّكُ بِالرُّوحِ ...
فَهَكَذَا الْإِنْسَانُ خُلِقَ مِنْ شَأْنِ الدُّنْیا وَ شَأْنِ الْآخِرَةِ فَإِذَا جَمَعَ اللَّهُ بَینَهُمَا صَارَتْ حَیاتُهُ فِی الْأَرْضِ لِأَنَّهُ نَزَلَ مِنْ شَأْنِ السَّمَاءِ إِلَى الدُّنْیا فَإِذَا فَرَّقَ اللَّهُ بَینَهُمَا صَارَتْ تِلْكَ الْفُرْقَةُ الْمَوْتَ تَرُدُّ شَأْنَ الْأُخْرَى إِلَى السَّمَاءِ فَالْحَیاةُ فِی الْأَرْضِ وَ الْمَوْتُ فِی السَّمَاءِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ یفَرَّقُ بَینَ الْأَرْوَاحِ وَ الْجَسَدِ فَرُدَّتِ الرُّوحُ وَ النُّورُ إِلَى الْقُدْرَةِ الْأُولَى وَ تُرِكَ الْجَسَدُ لِأَنَّهُ مِنْ شَأْنِ الدُّنْیا ...
@yekaye
یک آیه در روز
1028) 📖 عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ 📖 ترجمه 💢بر اینکه
.
1️⃣ «عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ»
این آیه کاملا ناظر به آیه قبل است؛ اما
🔸الف. چنانکه در نکات ادبی اشاره شد هم میتواند متعلق به جمله اخیر آیه قبل باشد و هم متعلق به جمله اول آن آیه؛
🔸ب. همچنین کلمه «أمثال» میتواند جمع «مِثل» ویا جمع «مَثَل» باشد؛ و اتفاقا در خصوص جایگزین شدن انسان در آیات هم تعابیری هست که معنای «مِثل» در آنها خیلی بروز دارد؛ مثلا: «وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ» (محمد/38) یا «أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ قادِرٌ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ» (اسراء/۹۹) و هم تعابیری است که معنای «مَثَل» در آنها چهبسا ترجیح دارد؛ مثلا «نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْديلاً» (انسان/28) (بدین بیان که تعبیر «شددنا اسرهم» قرینهای بگیریم که میخواهد بگوید این وصف آنان یعنی شدت و قوتی که در وجود آنان قرار دادهایم را اگر بخواهیم عوض میکنیم).
🔸ج. همچنین حرف «ما»ی موصوله (فی ما لا تَعْلَمُونَ) دست کم میتواند اشاره به اوصاف آن نشئه باشد یا خود آن نشئه ویا زمان آن. (توضیح در تدبر9 خواهد آمد)
🤔 یعنی این آیه بوضوح ظرفیت معانی متعددی را دارد؛ هرچند مفسران تنها یکی از این معانی را مورد توجه قرار دادهاند و برخی از ظرفیتهای معنایی آن اصلا مورد توجه واقع نشده است؛ در حالی که چنانکه بارها تذکر داده شد بنا بر قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، همه این معانی میتواند مد نظر قرآن کریم بوده باشد.
💢برای اینکه این معانی با هم خلط نشود فقط ترکیب دو گزینه اول را در چند تدبر مستقل آنها را بیان میکنیم؛ و گزینه سوم را نیز در تدبر۹ مستقلا خواهیم آورد.
@yekaye
یک آیه در روز
1028) 📖 عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ 📖 ترجمه 💢بر اینکه
.
2️⃣ «وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ؛ عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ»
اگر جار و مجرور را متعلق بدانیم به «مسبوقین»؛ و «امثال» را جمع «مِثل» بدانیم؛ در این صورت ترجمه آیه این میشود که:
💢ما چنان نیستیم که بر ما سبقت گرفته شود در [= ما عاجز نیستیم از] اینکه مِثلهای شما را تبدیل کنیم؛
که خود همین عبارت میتواند بدین معنا باشد که:
🍃الف. ما عاجز نیستیم از اینکه شما را با مِثلهای شما جایگزین کنیم؛ یعنی مخلوقاتی مثل شما را جایگزین شما کنیم؛ که در این صورت مفعول اول محذوف است (مجمع البيان، ج9، ص337 ).
🍃ب. ما عاجز نیستیم از اینکه مخلوقاتی مثل شما [= مِثلهای شما] را (که غیر از شما هستند) بیافرینیم (زجاج، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص337 )؛ که امثالهم مفعول اول است؛ که این را دست کم دو گونه میتوان شرح داد:
🌱ب.۱. «بدلنا امثالکم» به معنای «بدلنا امثالکم منکم» باشد یعنی میخواهد بفرماید گمان نکنید که حالا که شما را آفریدهایم شما همهکارهاید و ما مجبوریم هرطور شده با شما کنار بیاییم. بلکه همان طور که شما را ما آفریدیم میتوانیم موجودات دیگری مثل شما را بیافرینیم؛ آفرینشی که با آن آفرینش، آنان جایگزین شما میشوند و لذا به جای «خلقنا» تعبیر «بدلنا» آورد.
🌱ب.۲. «بدلنا امثالکم» به معنای «خلقنا امثالکم» باشد؛ و جایگزینی و تبدیل مورد نظر، ربطی به جایگزینی آنها به جای اینهایی که الان موجودند نداشته باشد؛ بلکه همان گونه که خلقت و آفرینش شما محصول یک تبدیل بود و شما از نطفه به انسان تبدیل شدید؛ ما موجودات دیگری که مثل هم هستند را هم میتوانیم با تبدیلی وارد عالم کنیم و شما را به عالم دیگری بفرستیم.
🍃ج. ما عاجز نبودهایم از اینکه مِثلهای شما (یعنی انسانهایی که قبلا بودهاند) را تبدیل کنیم به چیزی غیر از انسان؛ یعنی آیه در مقام عبرت دادن نسبت بدانچه برای گذشتگان رخ داده باشد و اشاره به مضمون «وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَكانَتِهِمْ» (يس/67) باشد؛ یعنی اینها که این طور گردنفرازی میکنند و دست ما را در آفرینش اینان بسته میبینند یادشان باشد که ما عاجز نبودهایم از اینکه موجوداتی شبیه اینان را از انسان به میمون و خوک تبدیل کردیم؛ و ادامه آیه هم میفرماید که شما را هم میتوانیم در چنین وضعیت جدیدی ایجاد نماییم.
💠تبصره
این معنا با اینکه به خودی خود بر آیه قابل حمل است اما با توجه به آیات دیگر شاید کسی در استناد این معنا به آیه مناقشه کند بدین بیان که در قرآن کریم تصریح شده که اگرچه عدهای به دستور شیطان در آفرینش خدا «تغییر» ایجاد میکنند (لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ؛ نساء/۱۱۹)، اما در آفرینش خدا (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ؛ روم/۳۰) «تبدیل» راهی ندارد. اما میتوان پاسخ داد که در این آيه مقصود از ناممکن بودن تبدیل، آن است که فطرتی که خداوند در انسان قرار داده یکسره برداشته شود؛ وگرنه خود خداوند در جای دیگر از تبدیلهایی که در عالم آفرینش واقع میشود سخن گفته است (مثلا: يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ؛ ابراهیم/۴۸)؛ و در جریان مسخ هم چنین نیست که با این تبدیل، فطرت برداشته شود؛ چنانکه علامه طباطبایی بخوبی توضیح دادهاند که جریان مسخ این نیست که کسی که مثلا خوک یا میمون شد الان دیگر انسان نباشد و خوک یا میمون جایگزین موجودیت او شده باشد؛ بلکه او انسانی خوک ویا انسانی میمون است! (المیزان،ج۱، ص۲۰۹ ) و بهترین شاهد بر این مدعا معذب بودن افراد از این مسخ است؛ وگرنه خوک ویا میمون بودن برای موجودی که فقط خوک یا میمون است عذاب نیست.
🍃د. ما عاجز نیستیم از اینکه امثال شما (= شما و هرکس که مثل شماست) را عوض کنیم و به زور وادارتان کنیم که دست از این عنادتان بردارید. یعنی اگر به شما اختیار و امکان این را دادهایم که در مقابل حق عناد بورزید این گونه نیست که نمیتوانستیم شما را بالاجبار به راه حق بکشانیم؛ بلکه می خواستیم شما را بیازماییم؛ که از این جهت این مضمون شبیه میشود به آیه «الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» (ملک/۲).
🍃ه. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1028) 📖 عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ 📖 ترجمه 💢بر اینکه
.
3️⃣ «وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ؛ عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ»
اگر جار و مجرور را متعلق بدانیم به «مسبوقین»؛ ولی امثال را جمع «مَثَل» بدانیم؛ در این صورت ترجمه آیه این میشود که:
💢«ما چنان نیستیم که بر ما سبقت گرفته شود در [= ما عاجز نیستیم از] اینکه مَثَلهای شما را تبدیل کنیم»؛
که خود همین عبارت میتواند بدین معنا باشد که:
🍃الف. ما عاجز نیستیم از اینکه وصف و صفات شما را عوض کنیم؛ و شما در صورت و قابل حیوانی دیگر ایجاد نماییم؛ که همان اشاره به مسخ و شبیه آیه «وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَكانَتِهِمْ» (يس/67) باشد (مفاتيح الغيب، ج29، ص419 )
🍃ب. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1028) 📖 عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ 📖 ترجمه 💢بر اینکه
.
4️⃣ «نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ ... عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ»
اگر جار و مجرور را حال و متعلق باشد به «مرگ را در میان شما مقدر کردیم» و امثال را جمع «مِثل» بدانیم؛ در این صورت ترجمه آیه این است که:
💢«ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم در حالی که این تقدیر بر این اساس است که مِثلهای شما تبدیل شود»؛
آنگاه خود همین عبارت میتواند بدین معنا باشد که:
🍃الف. ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم تا شما را با مِثلهای شما جایگزین کنیم؛ یعنی مخلوقاتی مثل شما را جایگزین شما کنیم [ادامه آیه هم میفرماید:] و شما را در نشأه دیگری ایجاد کنیم؛ یعنی مرگ برای این است که نسلهایی از این جهان به جهان دیگری بروند و نسلهای دیگری در این جهان به جای آنها بیایند. (المیزان، ج19، ص133 )
🍃ب. ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم که امثال شما را جایگزین شما کنیم؛ نه اینکه یکدفعه همهتان را از این دنیا ببریم (مفاتيح الغيب، ج29، ص419 )
🍃ج. ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم تا امثال شما (= شما و هرکس که مانند شماست) عوض کنیم؛ یعنی شماها با دیدن مرگ به خودتان بیایند و از این عنادتان دست بردارند.
🍃د. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1028) 📖 عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ 📖 ترجمه 💢بر اینکه
.
5️⃣ «نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ ... عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ»
اگر جار و مجرور را متعلق باشد به «مرگ را در میان شما مقدر کردیم» و امثال را جمع «مَثَل» بدانیم؛ در این صورت ترجمه آیه این است که:
💢ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم تا اینکه مَثَلهای شما تبدیل شود؛
آنگاه خود همین عبارت میتواند بدین معنا باشد که:
🍃الف. ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم تا صفات و حکایت شما را عوض کنیم؛ و شما را متناسب با اقتضائات عالم دیگر ایجاد نماییم؛ که در این معنا مفاد دو جمله آیه شبیه هم میشود. (المیزان، ج19، ص133 )
🍃ب. ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم بر این اساس که صفات شما را عوض کنیم؛ نه بر این اساس که بخواهیم شما را یکسره معدوم نماییم (مفاتيح الغيب، ج29، ص419 )؛ که در این صورت مفاد این جمله با جمله بعدی آیه هم متفاوت خواهد شد و آن نکتهای اضافه بر این است.
🍃ج. ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم بر این اساس که صفات شما را این گونه بتدریج عوض کنیم که اول نطفه بودید بعد نوزاد و بعد جوان و بعد پیر شدید و نهایتا مرگ به سراغتان آمد؛ نه اینکه یکدفعه شما را بمیرانیم (مفاتيح الغيب، ج29، ص419 )
🍃د. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1028) 📖 عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ 📖 ترجمه 💢بر اینکه
.
6️⃣ «فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ ... نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ»
قدرت خداوند بر جابجايى مرگ و زندگى، دليل قدرت خداوند بر ايجاد معاد است. (تفسير نور، ج9، ص435)
@yekaye
یک آیه در روز
1028) 📖 عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ 📖 ترجمه 💢بر اینکه
.
7️⃣ «نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ»
دنيا عبورگاه است نه توقّفگاه. (تفسير نور، ج9، ص435)
@yekaye
یک آیه در روز
1028) 📖 عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ 📖 ترجمه 💢بر اینکه
.
8️⃣ «قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ ... نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ ... نُنْشِئَكُمْ ...»
[یکی از] فلسفه[های] مرگ، جايگزين شدن ديگران و پيدايش تحوّلات جديد است. (تفسير نور، ج9، ص435)
@yekaye
یک آیه در روز
1028) 📖 عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ 📖 ترجمه 💢بر اینکه
.
9️⃣ «وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ»
مقصود از اینکه «شما را در آنچه که نمیدانید ایجاد نماییم» چیست؟
🍃الف. اشاره به مسخ انسان به صورتهای دیگر است؛ یعنی ما عاجز نیستیم از اینکه دیگران را جایگزین شما کنیم و شما را در صورتهای جدیدی همچون خوک و میمون ایجاد نماییم. (مجمع البيان، ج9، ص337 )
به تعبیر دیگر، ما مرگ را در میان شما مقدر کردهایم تا صفات شما را عوض کنیم و شما را در نشأه دیگر به صورتهای دیگری همچون خوک و میمون و ... ایجاد کنیم (المیزان، ج19، ص133 )
🍃ب. اشاره به اصل نشأه و عالم دیگر است؛ آنگاه یعنی ما عاجز نیستیم از اینکه دیگران را جایگزین شما کنیم و شما را در عالم جدیدی که هیچ با آن آشنایی ندارید و بر اساس وجود اخروی (نه وجود دنیوی فانی) ایجاد کنیم. (مجمع البيان، ج9، ص337 ؛ المیزان، ج19، ص133 )
🍃ج. با توجه به اینکه زمان قیامت بر هیچکس آشکار نیست چهبسا اشاره به زمان است (مجمع البيان، ج9، ص337 )
یعنی انسان از وضع قيامت آگاه نيست كه چه زمانى خواهد بود و در چه شرايطى حاضر مىشود. (تفسير نور، ج9، ص435)؛
که اگر چنین باشد چهبسا به یک دلیل دیگری است برای سوال مذکور در آیه «ءَ أَنتُمْ تخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الخالِقُونَ» (واقعه/59) یعنی در آیه ۵۸ با استناد به اینکه شما از نطفه بودید نشان میدهد شما تسلطی بر وضعیت خود و حتی آگاهیای در آن زمان از خود نداشتید، حال آیا شما خالق خود بودید یا خداوند؟ اکنون هم میفرماید شما از زمانی که دوباره ایجاد میشوید بیخبرید؛ پس آیا شما خالق خود هستید یا خداوند؟ (مفاتيح الغيب، ج29، ص419 ).
🍃د. ...
💠تبصره
چون این جمله عطف به جمله «نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ» است، به تبع آن میتواند متعلق به جمله اخیر آیه قبل (و ما نحن بمسبوقین) باشد و هم متعلق به جمله اول آن آیه (نحن قدرنا بینکم الموت)؛ و مفسران بر اساس اینکه کدام را مبنا گرفته بودند تعابیر متعددی در اینجا ارائه دادهاند که در اینجا صرفا آن مواردی که تطبیق داده شد آمد. اما واضح است که در همه موارد فوق میتوان این عبارت را متعلق به حالت دیگر هم در نظر گرفت؛ و بلکه اگر دو معنای «مِثل» و «مَثَل» در عبارت قبلی هم جدی گرفته شود عطف این جمله به حمله قبل میتواند این آیه میتواند معانی متعدد دیگری ارائه دهد؛ که از آنجا که اغلب آنها به نحو ضمنی در تدبرهای 1-5 اشاره شد به همین مقدار بسنده میشود.
@yekaye
یک آیه در روز
1028) 📖 عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ 📖 ترجمه 💢بر اینکه
.
🔟 «عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ»
ابتدا فرمود «نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ: امثال شما را عوض کنیم»
سپس فرمود «وَ نُنْشِئَكُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ: شما را در آنچه که نمیدانید ایجاد نماییم»؛
🤔پس چهبسا بتوان گفت:
انسان برای اینکه بتواند وارد نشئه دیگر و عالم آخرت شود باید تبدیلی اساسی را در وجود خویش شاهد باشد:
🔺برخی با عمل صالح این تبدل را در وجود خویش حاصل میکنند و ورودی لذتبخش به عالم آخرت را تجربه مینمایند و جایگاهشان بهشت خواهد بود؛
🔻وبرخی که اصلا خود را برای چنین تبدلی آماده نکردهاند با فشار و زحمت و عذاب وارد عالم آخرت میشوند و آنجا هم جز عذاب بهرهای نخواهند داشت.
(اقتباس از شرح أصول الكافي (صدرا)، ج1، ص373 و ج3، ص124 )
@yekaye
یک آیه در روز
1028) 📖 عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ 📖 ترجمه 💢بر اینکه
.
1️⃣1️⃣ ننْشِئَكُمْ «فی ما لا تَعْلَمُونَ»
ما در عالم آخرتی برانگیخته و بلکه ایجاد خواهیم شد که از آن هیچ تجربهای نداریم و درباره حقیقت آن هیچ نمیدانیم؛
هرچه برای ما از آنجا گفتهاند با مفاهیمی بوده که در این دنیا تجربه کردهایم؛
اما مرتب گفتهاند که آخرت بسیار عظیمتر و عمیقتر از عالم دنیاست؛
💢فقط اگر همین را تصور کنیم که
▪️کل زندگی دنیا در قبال آن بازیچهای بیش نیست و در آنجا همه چیز زنده است (وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُون؛ عنکبوت/64)
▪️و زمین و آسمانها چنان یکسره عوض میشوند که هیچ امر مخفیای در عالم باقی نمیماند (يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار؛ ابراهیم/48)
▪️و همه باطنها آشکار می گردد و مالک المُلک بودن خداوند قهار بر همگان عیان میشود (مالِكِ يَوْمِ الدِّين، فاتحه/۴؛ يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار، غافر/۱۶؛ قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْك، آل عمران/۲۶)
کافی است که پی ببریم که واقعا با حقیقتی بسیار متفاوت از آنچه در مخیلهمان میگنجد روبرو خواهیم بود.
🤔پس اینکه گاه از حور و قصور و ... یا از آتش و انواع عذابهای آنجا سخن به میان میآید برای نزدیک کردن ذهن ما به واقعیتی است که بسیار عظیمتر و پیچیدهتر و فوق تصور ماست؛ پس نباید آنها را در حد تجربههای دنیوی خود فروبکاهیم.
@yekaye
هدایت شده از حسین سوزنچی
✅اطلاعیه
1️⃣محرم امسال (1399) شبها (ساعت ۲۱:۱۵) در هیات انتظار بندرعباس بحثی خواهم داشت درباره اینکه چگونه از سویی به دعا برای تعجیل فرج تشویق شدهایم و از سوی دیگر ما را از تعجیل در فرج بازداشتهاند و کسانی که در مساله فرج تعجیل میکنند را مذمت کردهاند. مساله این است که یک فرد منتظر در عین حال که میفهمد نباید صرفا دست روی دست بگذارد چگونه باید بین صبر کردن و دعا برای تعجیل جمع کند؛ و در واقع صبر یک فرد منتظر چه اقتضائاتی دارد و چگونه بسیاری از اقداماتی که شاید از یک دغدغههای دینی و انقلابی سرچشمه گرفته باشد میتواند خلاف اقتضای انتظار باشد.
هدفم در این بحث این است که مقداری با توضیح پیچیدگیهای فتنههای آخرالزمان، درباره تصمیمگیری صحیح در چنان فتنههایی با مراجعه به کتاب و سنت راهی بیابم.
مراسم هیات انتظار به صورت آنلاین از طریق آپارات قابل مشاهده است.
ازطریق لینک زیر
🌐https://www.aparat.com/intezar_ir/live
تلاش میشود که فایل صوتی آن به همراه خلاصهای از بحث در ادامه در همین کانال و نیز در سایت به آدرس زیر تقدیم میشود
🌐http://www.souzanchi.ir/intezar-hurry-or-patience/
2️⃣ از شب پنجم محرم بحثی را با این موضوع #نجات از #مرگ_جاهلی در هیات مسجد غدیر بندرعباس آغاز کردم ناظر به حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» که آیا واقعا ما امام زمانمان را میشناسیم؟ شناخت شناسنامهای را که بسیاری از دشمنانشان هم دارند! چه شناختی مورد نظر است؟ وقتی قبل از ظهور بشدت غربال شدیم و ۱۲ پرچم به این اسم بلند شد زمین نخوریم؟ و چکار کنیم که به مرگ جاهلی نمیریم؟
تلاش میشود که فایل صوتی این جلسات نیز به همراه خلاصهای از بحث در ادامه در همین کانال و نیز در سایت به آدرس زیر تقدیم شود
🌐http://www.souzanchi.ir/salvation-from-death-in-the-style-of-jahiliyyah/
@souzanchi
🔹النَّشْأَةَ
در آیه قبل درباره ماده «نشأ» توضیحاتی گذشت.
فقط به تبع بحثی که قبلتر (در جلسه 829) مطرح شده بود، اشاره میشود که «نَشْأَة» (كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ، عنکبوت/۲۰؛ وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى، نجم/۴۷؛ وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى، واقعه/۶۲) را اسم مصدر (چیزی که پدید آمده و آفریده شده) دانستهاند و البته برخی با توجه به اینکه وزن «فَعلَة» دلالت بر وحدت (یکبار) میکند این تعبیر در قرآن وقتی ناظر به آخرت است در واقع تذکر میدهد بر بقای همیشگی آن (گویی حدوث مستمری دارد رخ میدهد) و وقتی درباره دنیاست ناظر است به اصل ایجاد و پیدایش و استمراری که دارد.
📖اختلاف قرائت
▪️در قرائت اهل کوفه (عاصم و حمزه و کسائی) و مدینه (نافع) و شام (ابن عامر) و برخی قرائات عشر (ابوجعفر و یعقوب) به همین صورت «النَّشْأَةَ» قرائت شده است که اصطلاحا مصدر «مرة» است و دلالت بر وقوع یکبار دارد (شبیه «جَلسَة»)
▪️اما در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و بصره (ابوعمرو) و برخی قرائات اربعة عشر (ابن محیصن و یزیدی و حسن) و برخی دیگر از قرائات غیرمشهور (مجاهد و ابوالاشهب و قتاده) به صورت «النشآءَة» قرائت شده است که مصدر بر وزن «فَعالة» است.
▪️البته در قرائت حمزه (از قراء کوفه) در هنگام وقف این کلمه به دو صورت «النَّشَهْ» و «النَّشَاهْ» قرائت میشود.
📚معجم القراءات ج۹، ص310 ؛ مجمع البيان، ج8، ص434 ؛ التحرير و التنوير، ج27، ص292
@yekaye
🔹الْأُولی
در آیه ۱۳ همین سوره به تفصیل درباره ماده «أول» بحث شد
▪️در اینجا فقط یادآوری میکنیم که خود کلمه «اوّل» (که در فارسی به «یکم» ترجمه میشود و مونث آن «اُولی» است) آغازگر عدد دانستهاند؛ و البته گاه چهبسا صرفاً به معنای «واحد» (یکبار) به کار برود، نه اولی در مقابل «دومی» و «بعدی»، چنانکه در مورد آیه لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحيمِ (دخان/۵۶) چنین احتمالی داده شده است؛ و اساساً یکی از تفاوتهای کلمه «أول» با «سابق» را در این دانستهاند که «سابق» (قبلی، سبقتگیرنده) حتما مسبوق (بعدی، سبقتگرفتهشده)ای به ازای خود دارد؛ اما أول، ضرورت ندارد که ثانی و آخِر داشته باشد و بر همین اساس گفتهاند تعبیر «وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ» میخواهد تذکر دهد که یک کافر، آن هم شروعکننده کفر نباشید، نه اینکه اگر دومین کافر باشید بدون اشکال است!
▪️ضمنا کلمه «اوّل» را با توجه به مونث آن که «أولی» میباشد، صفت دانستهاند (مثلا: أَ فَعَيينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، ق/۱۵؛ وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ، توبه/۱۰۰؛ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ، صافات/۱۷ و واقعه/۴۸) که البته در بسیاری از موارد موصوفش حذف میشود و به قرینه باید آن را فهمید؛ و در بسیاری از موارد به معنای انسانهای اول، یعنی گذشتگان بوده است: «كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ» (اسراء/۵۹)، «كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ» (انبیاء/۵) ، «بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ» (مومنون/۸۱) ، «إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ» (انفال/۳۱) ، «فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ» (انفال/۳۸)
البته این کلمه در بسیاری از اوقات به عنوان مضاف به کار میرود: «لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ» (بقره/۴۱) ، «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ» (آل عمران/۹۶) ، «أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» (انعام/۱۴) ، «أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ» (انعام/۱۶۳) ، أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنينَ (اعراف/۱۴۳) ، «فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ» (زخرف/۸۱). در تفاوت «اول» (و آخر) با «قبل» (و بعد) – وقتی این کلمه به صورت مضاف به کار میرود – گفتهاند آنچه اولِ (یا آخر) یک مجموعه محسوب میشود خودش هم جزء آن مجموعه است، اما جایی که تعبیر «قبل» (یا بعد) به کار میرود، غالبا آن شیء خارج از آن مجموعه است.
🔖جلسه ۹۸۰ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-13/
@yekaye