eitaa logo
یک نفر از هشتاد میلیون
619 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
693 ویدیو
22 فایل
ارسال پیام 👇 🔴 @yekaz_80 👈 ... استفاده از مطالب کانال چه با ذکر منبع چه بدون ذکر منبع آزاد است. مطالب بازنشر شده #جهت_اطلاع جهت تأمین نیازهای بصیرتی منتشر می شود. انتشار مطلبی از یک شخص، روزنامه، سایت یا کانال به معنی تایید آن نمی باشد!!
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ برای که در حماسه آفریدند 👌بچه که بودم مثل خیلی از پسرای از خیلی خوشم می آمد و به نوعی الگوی دوران کودکی ام بود . 🔴یادش بخیر زمستونها توی صف خرید نفت که انگشتام کِرِخ می شد با یاد پتروس که با دستش رو گذاشت توی سوراخ نشتی سدّ بالادست شهر و انگشتش بی حس شد ولی نگذاشت سدّ خراب بشود و مردم شهر را نجات داد، روحیه می گرفتم. ❇️ زمان جنگ بود و هضم قصّه برام سخت. ناصر، پسر بهجت خانوم همسایه مون که با دو دست رفته بود خدمت سربازی و با یک دست قطع شده از کتف برگشت، منم کمی بزرگتر شده بودم تا کمی بشم و واژه معنی لغوی اش رو بفهمم و پتروس محلّه مون رو به دید ستایش بنگرم. 🔵 دانشگاه که چند واحد تخصّصی سد سازی و کنترل پایداری سدّها گذروندم، باز پتروس اومد تو ذهنم و تازه فهمیدم که اصلا نمیشه یه سدّ یا حتّی آب بند رو با کردن توی سوراخ ایجاد شده حفظ کرد . 🌕 سال قبل هم که با بچه های رفته بودیم راهیان نور و راوی نهر خیّن داشت از به قول خودش بچّه ها می گفت، باز یاد افتادم. ❇️ راوی جانباز دستهاش از مچ قطع بود و بازوش رو دوشاخه کرده بودند تا چیزی شبیه انگشت درست بشود و بتواند باهاش کارهایی بکند. اون روز عصرش جلسه داشتیم و خواستم گریزی بزنم به داستان پتروس فداکار؛ جستجو که کردم اصل قصه پتروس برا هلند نوشته شده بود و اما بررسی که کردم جالب اینکه اصلا تو هلند نه چنین سدّی هست و نه پتروسی . یعنی کلّ داستان رو هواست و تخیّلی . 🤔 از اینکه در دوران پاک کودکی با یه الگوی خیالی سرکار بودم یه جوری شدم و تو جلسه هم تا جایی که یادمه صحبت پتروس رو نکردم. 🌓 این روزها هم که عکس و فداکاری اعم از و جان بر کف دست به دست می چرخد، باز بی اختیار یاد قلّابی آن ور آبی افتادم که برای نسل من قهرمان و الگو شده بود و در این فکرم که کدام خائنی پتروس ها را وارد فرهنگ ما و حتی کتابهای درسی ما میکند. خاک ما، فرهنگ ما و اعتقادات ما را پرورش می دهد که جان بر کف نهاده و خود را وقف میهن می کنند و برای هم وطنان خود نه بی حسّی انگشت که خود انگشت بلکه را میدهند و در می سوزند تا ما در امنیّت و آرامش باشیم. 🔴 فرقی نمی کند آن آتش، در خرّمشهر باشد یا فتنه ها آتش جهالت و کینه باشد یا آتش حسد دشمنان پیشرفت علمی هسته ای و غیر هسته ای مان، این وطن، نامشان بهترین است و بهترین خواهد ماند... 🔴 کانال یک نفر از هشتاد میلیون @yekaz80 👈👈 ارتباط با ما @yekaz_80
هدایت شده از اندیشه مقاومت
🔸زنده زنده سوخت.... اما آخ نگفت....‍ 📌حسین خرازی نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در می سوخت. فهمیدیم یک داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا و نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! خدایا! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت نمی رسه! خدایا! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! خدایا! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، خدایا! خودت باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم! آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ شد. بعد از شهدا ما چه کردیم؟ شهدا شرمنده ایم! @feghvaenghelab