eitaa logo
یک جرعه بندگی✨
4.4هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
24 فایل
سلامتی امام زمان(عج) و تعجیل در ظهورش صلوات ثواب نشرمطالب هدیه به امام زمان(عج) کپی باذکرصلوات و دعابرای عاقبت بخیرشدنم حلال بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک🤲 تبادل: 👈 @ya_zahra_c @manemamhasaniam
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ در لحظه زندگی کن چند نفری که در جست‌وجوی آرامش و رضایت درون بودند، نزد یک استاد رفتند. از او پرسیدند: استاد شما همیشه یک لبخند روی لبت است و به نظر ما خیلی آرام و خشنود به نظر می‌رسی، لطفا به ما بگو که راز خشنودی شما چیست؟ استاد گفت: بسیار ساده است. من زمانی که دراز می‌کشم، دراز می‌کشم. زمانی که راه می‌روم، راه می‌روم. زمانی که غذا می‌خورم، غذا می‌خورم. آن چند نفر عصبانی شدند و فکر کردند که استاد آن‌ها را جدی نگرفته است. به او گفتند: تمام این کارها را ما هم انجام می‌دهیم، پس چرا خشنود نیستیم و آرامش نداریم؟ استاد به آن‌ها گفت: زیرا زمانی که شما دراز می‌کشید به این فکر می‌کنید که باید بلند شوید. زمانی که بلند شدید به این فکر می‌کنید که باید کجا بروید. زمانی که دارید می‌روید به این فکر می‌کنید که چه غذایی بخورید. فکر شما همیشه در جای دیگر است و نه آنجایی که شما هستید. زمان حال، تقاطع گذشته و آینده است و شما در این تقاطع نیستید، بلکه در گذشته یا آینده هستید. به این علت است که از لحظه‌هایتان لذت واقعی نمی‌برید. شما همیشه در جای دیگری سیر می‌کنید و حس می‌کنید زندگی نکرده‌اید یا نمی‌کنید. در کانال یک جرعه بندگی همراه ما باشید 👇 🇮🇷http://eitaa.com/joinchat/240255156C5304665a46
💫 مانند یک عقاب باشید ... وقتی باران می بارد همه ی پرندگان به سوی پناهگاه پرواز میکنند بجز عقاب که برای دور شدن از باران در بالای ابرها به پرواز در می آید . مشکلات برای همه وجود دارند اما طرز برخورد با آن است که باعث تفاوت می شود . بلند پرواز باشید ... عمق نگرانی های انسان ،فاصله اش را از خداوند نشان میدهد در کانال یک جرعه بندگی همراه ما باشید 👇 🇮🇷http://eitaa.com/joinchat/240255156C5304665a46
آدم ها فکر می کنند که خوشبخت یا بدبخت آفریده شده اند ، اما واقعیت این است که آدم ها خوشبخت یا بدبخت "می شوند" ؛ با دیدگاهی که دارند و مسیری که انتخاب می کنند . 💫یکی سنگ را مانع ، و دیگری همان سنگ را سکویِ پرتاب می بیند ،💫 مسئله این است که تو ،دنیایت را از چه دریچه ای می بینی و با چه انگیزه ای آن را شکل می دهی ! جهان ، محیطی ست خنثی و خمیری ست آماده ی شکل گیری ، و هرکس ، آمده تا دنیایِ خودش را داشته باشد و هرکس ، مسئولِ آینده ای ست که با رفتار و باورهایش می سازد . مهارت و پشتکار که نداشتند و تسلیم که شدند ؛ بخت و اقبال را بهانه می کنند ! مشکل از جهان نیست ، مشکل از "جهان بینی"ِ آدم هاست ! در کانال یک جرعه بندگی همراه ما باشید 👇 🇮🇷http://eitaa.com/joinchat/240255156C5304665a46
قایق‌های خالی ✍وقتی جوان بودم، قایق‌سواری را خیلی دوست داشتم. یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایق‌سواری می‌کردم و ساعت‌های زیادی را آنجا به تنهایی می‌گذراندم. در یک شب زیبا و آرام، بدون آنکه به چیز خاصی فکر کنم، درون قایق نشستم و چشم‌هایم را بستم. در همین زمان، قایق دیگری به قایق من برخورد کرد. عصبانی شدم و خواستم با شخصی که با کوبیدن به قایقم، آرامش مرا به‌هم زده بود دعوا کنم؛ ولی دیدم قایق خالی است! کسی در آن قایق نبود که با او دعوا کنم و عصبانیتم را به او نشان دهم. حالا چطور می‌توانستم خشمم را تخلیه کنم؟ هیچ کاری نمی‌شد کرد! دوباره نشستم و چشم‌هایم را بستم. در سکوت شب کمی فکر کردم. قایق خالی برای من درسی شد. از آن‌موقع اگر کسی باعث عصبانیت من شود، پیش خود می‌گویم: «این قایق هم خالی است!» در کانال یک جرعه بندگی همراه ما باشید 👇 🇮🇷http://eitaa.com/joinchat/240255156C5304665a46
🪐باز شدن درب جهنم با یک جمله! ✍مدتی است که این اصطلاح بین مردم رایج شده است: "" و این جمله گویی کلید توجیه هر بداخلاقی و بدرفتاری شده است!اما آیا این جمله ما را از عواقب اعمال ناخوشایندمان تبرئه می‌کند؟مثلا بر اثر خستگی و کلافگی بر سر پدر و مادرمان یا دوست و همکارمان فریاد می‌کشیم و در نهایت با هزار تا منت گذاشتن می‌گوییم: "اعصاب نداریم" و انتظار دل‌جویی هم داریم! پس کی می‌خواهیم حق‌الناس‌های ناشی از این رذیله اخلاقی را از گردنمان برداریم؟ "پرخاشگری" رذیله‌ای سمی است که دنیا و آخرت ما را به باد می‌دهد. رذیله‌ای که ائمه معصومین علیهم‌السلام به شدت از آن نهی کرده‌اند. پیامبر صلی الله علیه و آله می‌فرمایند:«در مسلمان دو خصلت روا نیست: بخل و بداخلاقى.» در حدیث دیگری از پیامبر صلى الله علیه و آله می‎خوانیم كه فرمودند: «بیشترین چیزی كه امت من به سبب آن وارد بهشت می‎شوند تقوی و حسن خُلق است.» حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «كامل‌ترین شما از نظر ایمان كسی است كه اخلاقش نیكوتر باشد.»باید توجه داشته باشیم که تحمل ناملایمات و سختی‌های روزگار برای ما آرامش دنیا و آخرت را در پی دارد و دامن زدن به این ناملایمات علاوه بر تیره کردن دنیایمان راهی مستقیم به جهنم است. 📚جهاد النفس وسائل الشیعة/ترجمه افراسیابى 69/281 در کانال یک جرعه بندگی همراه ما باشید 👇 🇮🇷http://eitaa.com/joinchat/240255156C5304665a46
: یک عده برای این‌که روزه به آنان فشار نیاورد، اولا به جبران زمانی که غذا نمی‌خورند، چایی نمی‌نوشند و سیگار نمی‌کشند، در فاصله افطار تا سحر آن‌قدر می‌خورند، می‌آشامند و سیگار می‌کشند که نالان می‌شوند؛ دستگاه هاضمه‌شان هم ناراحت است. از طرفی شب‌ها نمی‌خوابند تا بتوانند روز را بخوابند و روزه فشار نیاورد؛ یعنی بعد از طلوع فجر می‌خوابند تا غروب! برای نماز ظهر و عصر از خواب بیدار می‌شوند و نماز ظهر و عصر را چنان می‌خوانند که السلام علیکم نماز عصر با افطار مقارن باشد. روزه‌ای که انسان از افطار تا سحر بخورد، صبح هم بخوابد تا غروب، هیچ ثمری برای انسان ندارد. حقیقت روزه‌داری در عین اینکه فرمانبرداری و اطاعت از امر خداست، باید برای مسلمانان تمرین روحیه‌ی پایداری و استواری در مسیر ایمان باشد. آنانی که حقیقت روزه را درک می‌کنند، نه تنها با روزه‌داری نیروی کارشان کم نمی‌شود، بلکه بیشتر هم می‌شود.» در کانال یک جرعه بندگی همراه ما باشید 👇 🇮🇷http://eitaa.com/joinchat/240255156C5304665a46
: آیت الله بهجت رحمه الله علیه اگر ناراحتی یا غم و غصه ای توی صورت کسی می دیدند حتی پیش آمده بود که نمازشان را نمی بستند تا یک جوری آن ناراحتی را برطرف کنند و صورت آن شخص را خوشحال ببینند، آن وقت نمازشان را می بستند. ✍🏼 می فرمودند: آدم یک نفر را خوشحال کند همان موقع خدا ملکی میفرستند که او را از بلاها مصون دارد. در کانال یک جرعه بندگی همراه ما باشید 👇 🇮🇷http://eitaa.com/joinchat/240255156C5304665a46
✍ با بی‌خردی آبروی افراد را نبرید بعد از نماز ملا در بلندگو می‌گه: می‌خوام كسی را به شما معرفى كنم كه قبلا دزد بوده، مشروب و موادمخدر مصرف می‌كرده و هر كثافت‌كارى‌ای می‌كرده. ولى اكنون خدا او را هدايت كرده و همه چيز را كنار گذاشته. بيا احمدجان، بلندگو را بگير و خودت تعريف كن كه چطور توبه كردى! احمد آمد و گفت: من یک عمر دزدى می‌كردم، معصيت می‌كردم. خدا آبرويم را نبرد! اما از وقتى كه توبه كردم، اين ملا برايم آبرو نگذاشته است! گاهی بی‌خردی آبروی افراد را می‌برد... در کانال یک جرعه بندگی همراه ما باشید 👇 🇮🇷http://eitaa.com/joinchat/240255156C5304665a46
🪐انسان اصیل و صاحبِ ریشه، مقاوم‌تر است ✍رانندۂ کامیونی در جنگلی، الوار درختان قطع‌شده را پشت کامیون خویش بار کرده بود تا به سمت شهر حرکت کند. بعد از اینکه مسافتی را طی کرد، در مسیر جادۂ جنگل هنگام پیچیدن از پیچ جاده، یک‌دفعه لبهٔ سپر کامیون به درختی کنار جاده برخورد کرد و کامیون از توقف ایستاد. از این تصادف و تکانی که به کامیون خورد، تمام الوار از درب عقب کامیون به بیرون پرتاب شدند. رانندۂ کامیون که همراه پسرش در کامیون بودند، بعد از آن اتفاق به پایین از کامیون آمدند و صحنه را دیدند. پدر گفت: پسرم! با دیدن این حادثه بیاموز که یک درخت صاحبِ ریشه، توانست صد درخت بی‌ریشه را جابه‌جا و واژگون کند. همیشه سعی کن ریشهٔ خانوادگی و خداباوری خود را حفظ کنی که یک انسان صاحبِ ریشه می‌ارزد به صد انسان بی‌ریشه! یک انسان صاحبِ ریشه در برابر مشکلات مقاومت می‌کند.تکیه بر یک انسان صاحبِ ریشه برای تو بسیار سودمندتر از تکیه بر صدها انسان بی‌ریشه است. در کانال یک جرعه بندگی همراه ما باشید 👇 🇮🇷http://eitaa.com/joinchat/240255156C5304665a46
🪐 ✍ این دفعه مهمان من! 🔹هفت یا هشت‌ساله بودم، به سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن! 🔸پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمزرنگ که تقریباً هم‌قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش. 🔹میوه و سبزی رو خریدم. کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک 5زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه‌فروشی خریدم و روبه‌روی میوه‌فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم. 🔸خونه که برگشتم مادر گفت: مابقی پولو چه‌کار کردی؟ 🔹راستش ترسیدم بگم چه‌کار کردم. گفتم: بقیه پولی نبود. 🔸مادر چیزی نگفت و زیرلب غرولندی کرد. منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور می‌کردم اما اضطراب نهفته‌ای آزارم می‌‌داد. 🔹پس‌فردا به اتفاق مادر به سبزی‌فروشی رفتم. اضطرابم بیشتر شده بود. 🔸یهو مادر پرسید: آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ 🔹گفت: نه همشیره. 🔸مادر گفت: پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ 🔹آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه توسط من جلوی چشمش مرور می‌شد با لبخندی زیبا رو به من کرد و گفت: آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه. 🔸دنیا رو سرم چرخ می‌خورد. اگه حاجی لب باز می‌کرد و واقعیت رو می‌گفت، به‌خاطر دو گناه مجازات می‌شدم؛ یکی دروغ به مادرم، یکی هم تهمت به حاج‌آقا صبوری! 🔹مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی رو به من کرد و گفت: این دفعه مهمان من! ولی نمی‌دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت می‌کنه یا نه؟! 🔸به‌خدا هنوزم بعد از 44 سال و یادم هست! بارها با خودم می‌گم این آدما کجان و چرا نیستن؟ چرا تعدادشون کم شده؟ 🔹آدم‌هایی از جنس بلور که نه تحصیلات عالیه امروزی داشتن و نه ادعای خواندن كتاب‌های روان‌شناسی و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟ ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه و آبرویی نریزه. در کانال یک جرعه بندگی همراه ما باشید 👇 🇮🇷http://eitaa.com/joinchat/240255156C5304665a46
✍ همه به کسی نیاز دارن که درکشون کنه 🔹 کشاورزی تعدادی بزغاله داشت و قصد داشت آنها را بفروشد. اعلامیه‌ای درست کرد و در حال نصب آن بود که احساس کرد کسی لباس او را می‌کشد. برگشت دید که یک پسربچه است. 🔸پسرک گفت: «آقا، من می‌خوام یکی از بزغاله‌های شما را بخرم.». کشاورز گفت: «این‌ها از نژاد خوبی هستند و باید پول خوبی براشون بدی.» 🔹پسرک دستش را کرد تو جیبش و تعدادی سکه داد به کشاورز و گفت: «من 39 سنت دارم. این کافیه؟». کشاورز گفت: «آره، خوبه». 🔸بزغاله‌ها را به پسرک نشان داد. پسر قطار بزغاله‌ها را دنبال می‌کرد و چشم‌هایش برق می‌زد. در حالی که مشغول تماشای آنها بود متوجه شد چیزی داخل خانه بزغاله‌ها تکان می‌خورد. 🔹یک بزغاله پشمالوی دیگر نمایان شد که از چهار تای دیگه کوچک‌تر و ضعیف‌تر بود. از لبه در لانه پایین افتاد و در حالی که لنگ لنگان قدم بر می‌داشت سعی می‌کرد خودش را به بقیه برساند. 🔸پسرک به این آخری اشاره کرد و به کشاورز گفت: «من اونو میخوام.». 🔹کشاورز خم شد و به پسر گفت: «این به درد نمی‌خوره. اون نمی‌تونه مثل چهار تای دیگه بدوه و با تو بازی کنه.» 🔸پسر با شنیدن این حرف کشاورز، پاچه شلوارش را بالا زد و یک آتل فلزی رو به کشاورز نشان داد که پایش را به یک کفش مخصوص وصل می‌کرد. پسر به کشاورز نگاه کرد و گفت: «منم نمی‌تونم خوب بدوم و اون به کسی نیاز داره که درکش کنه». در کانال یک جرعه بندگی همراه ما باشید 👇 🇮🇷http://eitaa.com/joinchat/240255156C5304665a46
قضاوت، قضاوت، قضاوت ✍وارد اتوبوس شدم. جایی برای نشستن نبود. همان جا روبه‌روی در، دستم را به میله گرفتم. پیرمردی با کُتی کهنه، پشت به من، دستش را به ردیف آخر صندلی‌های آقایان گره کرده بود. می‌شد گفت تقریبا در قسمت خانم‌ها بود. خانم دیگری وارد اتوبوس شد. کنار دست من ایستاد. چپ چپ نگاهی به پیردمرد انداخت و شروع کرد به غر زدن: برای چی اومده تو قسمت زنونه؟ مگه مردونه جا نداره؟ این همه صندلی خالی! گفتم: خانم جان این طوری نگو، حتما نمی‌تونسته بره! گفت: دستش کجه، نمی‌تونه بشینه یا پاش خم نمی‌شه؟ گفتم: خب پیرمرده! شاید پاش درد می‌کنه نمی‌تونه بره بشینه. باز گفت: آدم چشم داره می‌بینه! نگاه کن پاش تکون می‌خوره، این روزها حیا کجا رفته؟! سکوت کردم، گفتم اگر همین طور ادامه دهم بازی را به بازار می‌کشاند. فقط خدا خدا می‌کردم پیرمرد صحبت‌ها را نشنیده باشد. بی‌خیال شدم، صورتم را طرف پنجره کردم تا بارش برف را تماشا کنم. به ایستگاه نزدیک می‌شدیم، پیرمرد می‌خواست پیاده شود. دستش را داخل جیبش برد. 50تومنی پاره‌ای را جلوی صورتم گرفت و گفت: دخترم، این چند تومنیه؟ بغض گلویم را گرفت، پیرمرد نابینا بود. خانم بغل‌دستی هم خجالت‌زده سرش را پایین انداخت و سرخ شد. _________________________________ 🇮🇷@yekjorehbandegi