eitaa logo
یک لاقبای پابرهنه
200 دنبال‌کننده
3هزار عکس
813 ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⛔️ روحانی: می گویند طرف مقابل مذاکره را می شکند؛ خوب پیمان پیامبر را هم می شکستند. 💠جناب روحانی! بله پیمان پیامبر را هم می شکستند اما آیا پیامبر(ص) همچنان پایبند پیمان با پیمان‌شکنان میماند؟! 1- عمرو بن عبدالله جمحی شاعری از قریش بود که در جنگ بدر به دست مسلمانان اسیر شد. او که سابقه‌ دوستی با رسول خدا داشت، از رسول خدا خواست از او درگذرد تا همسران و فرزندانش در مکه بی‌کس و سامان نشوند. پیامبر اکرم پذیرفت به این شرط که وی دیگر هیچ گاه در جنگی بر ضد پیامبر و مسلمانان شرکت نکند. عمرو قسم خورد و پیامبر آزادش کرد و او نیز در ستایش این بزرگواری پیامبر اکرم شعری سرود که برای اهل ادبیات عرب معروف است. سال بعد که مشرکان برای جنگ احد بر ضد مسلمانان مجهز می‌شدند به سراغش رفتند و خواستند که همراهشان برود. او امتناع کرد و گفت محمد به من نیکی کرد و بر من منت نهاد؛ سزاوارش نیست که بر ضدش به جنگ دوباره بروم. اما دو تن از سران مشرکان، صفوان بن امیه و ابی بن خلف، بسیار بر وی اصرار کردند و تضمین کردند که در صورتی که اتفاقی برای او رخ دهد، مخارج خانواده‌اش را به عهده گیرند. او نیز پذیرفت و علاوه بر این، به نزد قبایل مختلف می‌رفت و با سرودن شعر، آنان را تحریک می‌کرد که در جنگ بر ضد مسلمانان شرکت کنند. از قضای روزگار عمرو در همان جنگ احد در مقطعی که پیروزی با مسلمانان بود، اسیر شد. او را به نزد پیامبر بردند. عمرو خدمت ایشان عرض کرد: ای محمد بر من منت بگذار! در این جا بود که پیامبر اکرم آن سخن زرین خویش را که در تاریخ ماندگار شد بیان کرد: ان المؤمن لایلدغ من جحر مرتین؛ . سپس به عمرو فرمودند: آیا می‌خواهی به مکه بازگردی و دست به ریشت بکشی و بگویی محمد را دوبار گول زدم؟! سپس حضرت به یکی از یاران خویش به نام عاصم دستور داد این پیمان‌شکن را به درک واصل کند. 2- پیامبر اکرم (ص) در سال ششم هجری، مهم‌ترین پیمان خویش را که معروف به است با مشرکان مکه منعقد کرد که طبق آن صلحی ده ساله بین قریش و مسلمانان برقرار می‌شد؛ اما ۲۲ ماه بعد، قریش این صلح‌نامه را کرد. ماجرا از این قرار بود که در سال هشتم، نبردی بین قبیله بنی‌خزاعه که با مسلمانان هم‌پیمان بود و قبیله بنی‌بکر که هم‌پیمان قریش بود درگرفت. قریش با ورود به این درگیری و کشتن افرادی از بنی‌خزاعه، پیمان حدیبیه را زیر پا گذاشت. آن چه جالب است واکنش قریش در ادامه ماجراست. هنوز پیامبر اکرم اقدامی انجام نداده بود اما قریش ـ که بر خلاف آقای روحانی، به خوبی پیامبر را می‌شناخت ـ می‌دانست که این اقدامش بی‌پاسخ نخواهد ماند. از این رو ابوسفیان به عنوان بزرگ مکه برای عذرخواهی و جبران به مدینه رفت. هیچ کس به سخنان او کم‌ترین توجهی نکرد و کسی با او هم‌سخن نشد و پاسخی نداد. در نهایت ابوسفیان به پیشنهاد یکی از مسلمانان شوخ‌طبع به میان مسجد رفت و دو دستش را به نشانه‌ بیعت دوباره به هم گره کرد و فریاد زد که هم از جانب قریش و هم از جانب مسلمانان اعلام می‌کند که پیمان صلح همچنان برقرار است! کاری که بعداً همه مشرکان مکه بدان ریشخندش کردند. اما در قاموس منطق و اقتدار سیاسی رسول خدا، سزای تخلف از پیمان، تنبیهی بازدارنده و کیفری در خور می‌طلبید که یک عذرخواهی هر چند به طور رسمی و با قبول مسؤولیت از طرف بلند پایه‌ترین شخص طرف مقابل، برای آن کافی و پذیرفته نبود و این شد که مدتی بعد رسول اکرم با لشکری بزرگ شهر مکه را فتح کرد و پاسخ خردکننده و قاطع این عهدشکنی را با داد. 🌵🌵🌵