eitaa logo
یک لاقبای پابرهنه
201 دنبال‌کننده
3هزار عکس
813 ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 امام حسن(ع) زمانی صلح را پذیرفت که فرمانده سپاهش یعنی عبیدالله بن عباس با یک میلیون درهم رشوه، خود را به معاویه فروخت. اما ‏در کربلا فرمانده سپاه حسین(ع) یعنی حضرت عباس(س) امان نامه شمر را رد کرد و تا پای جان پای امامش ایستاد تاریخ عوض میشود وقتی علمدار باشد یا ! 🌷🌷🌷
💠 مداح اگه شعر سیاسی در مسیر انقلاب و نظام بخونه، میگه هیئت نباید سیاسی باشه! ولی اگه درباره حجاب و علیه حکومت باشه میشه هیئت تراز حسینی! ترک نمی خورید از این همه تناقض؟ 📚📚📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 فرمانده گردان عمار فاطمیون، با نام جهادی سید ابراهیم، تاسوعای ۱۳۹۴ در منطقه حلب سوریه به شهادت رسید. 🌷🇮🇷🌷
💠 نوشته بود: داشتن شربت پخش میکردن، گفتم بذار عکس بگیرم ازتون، سینی رو گرفت جلوش گفت: "ما برا کار می‌کنیم نه برای دیده شدن". 📚📚📚
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
وَ هذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ اَللّهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَ الْعَذابَ الاْلیمَ 🏴🏴🏴
⛔️ آمریکا: با ما یا علیه ما. 💠 (ع): أَلا إِنَّ الدَّعِی بْنَ الدَّعِی قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ؛ آگاه باشید که ، مرا در بین قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم. 📚📚📚
💠 یزید زمانت را بشناس 📚📚📚
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
💠 دست نوشته بسیجی شهید محمدحسین حدادیان که بدست در اول اسفند 1396 در تهران به شهادت رسید. شهید حدادیان هر بار که می‌خواند آن را به نیابت از یک شهید ثبت و تاریخ گذاری می‌کرد! 🏴🌷🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ عزاداری ساخته حکومت صفوی است و قبل از آن نبوده. 💠 دکتر بهاره داوری استاد تاریخ از دانشگاه سن دیگو آمریکا راجع به تاریخچه عزاداری: عزاداری برای امام حسین از زمان بنی امیه شروع شده اما به خاطر محدودیت ها در خفا صورت میگرفت ... 📚📚📚
💠 غربال ابتلائات هيچ كس را رها نمى‌كند و را، طوعاً يا كرهاً، از تمييز مى‌دهد ... مكّارى چون ضحاك بن عبداللَّه نيز نمى‌تواند از چشم ابتلاى دهر پنهان شود ... و فاش بايد گفت، اين محضر عظيم حق جايى براى پنهان شدن ندارد. ضحاك بن عبداللَّه خود گفته است: «چون ديدم كه اصحاب حسين همه كشته افتاده‌اند و جز «سويد بن عمرو بن ابى المطاع خثعمى» و «بشير بن عمرو حضرمى» ديگر كسى نمانده است، به او گفتم: يابن رسول اللَّه، مى‌دانى آن عهدى را كه بين من و توست، من شرط كرده بودم كه در ركاب تو تا آنگاه بمانم كه جنگجويى با تو هست. اكنون كه ديگر كسى نمانده است، آيا مرا حلال مى‌دارى كه از تو انصراف كنم؟ حسين اذن داد كه بروم ... اسبى را كه از پيش در يكى از خيمه‌ها پنهان داشته بودم سوار شدم و به دامنِ دشت كه پر از دشمن بود زدم و گريختم ....» ضحاك بن عبداللَّه از صبح تا غروب عاشورا، همراه اصحاب عاشورايى امام عشق بود، اما جانش، حتى نفسى به ملكوتى كه آن احرار را بار دادند راه نيافت، چرا كه بين خود و حسين شرطى نهاده بود. ، كرم ابريشمى است كه در پيله خفه مى‌شود و بال‌هاى رستاخيزى اش هرگز نخواهد رست. اگر شرط، تعلقی است که حجاب راه می‌شود و تو را از پیوستن به جمع احرار باز می‌دارد ، آن شرط قلّاده‌ایست که شیطان بر گردن تو انداخته است و با آن تو را از صحرای کربلا و از می‌رباید. ضحاک بن عبدالله همه‌ی روز جنگیده بود، اما شهادت همه روز از او گریخته بود. صدفه را در کار خلقت راهی نیست و سرانجام ِ کار ما، بلااستثناء چهره‌ی باطن ماست در آیینه‌ی دهر.‌‌ وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً (سوگند به كسى كه محمد را به حق فرستاده است، در غربال ، به هم درآميخته و مى شويد) 📚📚📚
💠 بیت زیبایی که محمدرضا دهقان‌امیری در وصیتنامه‌اش نوشته بود و روی سنگ مزارش حک شد: من شنیدم سر عشّاق به زانوی شماست و از آن روز سرم میل بریدن دارد 📚🌷📚
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
💠 در روز عزا، حرمت ارباب شکستند! 🏴🏴🏴
💠 قصه ما به رسید. 🌷🌷🌷
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
💠 خوب است که تو دستت هست هرچند که از تنت جدا افتاده 🌷🌷🌷
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
💠 انَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ يَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ؛ عليه السلام: براستى كه مردم هستند و دين لقلقه زبان آنهاست، تا جايى كه دين وسيله زندگى آنهاست، دين دارند و چون در معرض امتحان قرار گيرند، دينداران كم مى شوند. [تحف العقول، ص 245] 📚📚📚
💠 هنگامى كه عمر بن سعد سپاهيان خود را براى جنگ با عليه السلام آماده كرد و از هر سو آن حضرت را در محاصره گرفتند، امام عليه السلام به سوى دشمن بيرون آمد و آنها را به سكوت دعوت كرد، اما خاموش نشدند امام (ع) خطاب به آنان فرمود: وَيلَكُم ! ما علَيكُم أن تُنصِتوا إلَيَّ فَتَسمَعوا قَولي؟! و إنّما أدعُوكُم إلى سَبيلِ الرَّشادِ ··· و كُلُّكُم عاصٍ لِأمري غيرُ مُستَمِعٍ قَولي فقد مُلِئَت بُطونُكُم مِن الحَرامِ و طُبِعَ على قُلوبِكُم. واى بر شما! شما را چه زيان كه به من گوش دهيد و گفتار مرا، كه به راه راستتان فرا مى خوانم بشنويد··· همه شما از من نافرمانى مى كنيد و به سخنان من گوش نمى دهيد؛ زيرا و بر دلهايتان مُهر [غفلت] خورده است. [بحار الأنوار، 45/8] 📚📚📚
💠 ما كُنّا نَعْرِفُ الْمُنافِقِينَ عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله اِلاّ بِبُغْضِهِمْ عـَليـّاً وَوُلْـدَهُ عليه السلام. [بحارالانوار، ج 39، ص 302] (ع): مـا زمان صلي الله عليه و آله، را فقط با عليه السلام و فرزندان او مى شناختيم. 📚📚📚
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
از بزرگترین دانشمندان رجال و تاریخ و حدیث در کتاب «سیر اعلام النبلاء» در شرح در : 👈 مردی از لشکریان دشمن، زیور فاطمه دختر حسین (ع) را غارت می نمود و گریه می کرد. فاطمه دختر حسین(ع) به او گفت: چرا گریه می کنی؟ او در جواب گفت: زیورآلات دختر را غارت کنم و گریه نکنم؟ دختر حسین(ع) به او گفت: غارت نکن! او گفت: می ترسم دیگری آنها را غارت کند. 🏴🏴🏴
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
💠 دوباره روضه ی تلخ اسارت روضه ی تازیانه و کودک 🏴🏴🏴
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
💠 عامل پیروزیِ خون بر شمشیر در ، حضرت (س) بود؛ والّا خون در تمام شد. آن چیزی که موجب شد این شکست نظامىِ ظاهری، تبدیل به یک پیروزی قطعىِ دائمی شود، نقش (س) بود. 🏴🌷🏴
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
💠 وقتیکه از ترسیدیم، از ترسیدیم، از ترسیدیم، بخاطر ترسیدیم، بخاطر ترسیدیم، بخاطر راحتی و عیش خودمان ترسیدیم، بخاطر پیدا کردن کاسبی، برای پیدا کردن یک خانه دارای یک اتاق بیشتر از خانه قبلی، وقتی بخاطر این چیزها حرکت نکردیم، معلوم است، ده نفر مثل هم که بیایند همه شهید خواهند شد. 📚📚📚
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
💠 پاسخ سعدی علیه الرحمه به و فرصت طلبی که هماهنگ با و جز نق زدن و زِر نشخوار کردن، ثمره ای برای این سرزمین نداشته و این ایام، بعد از ناکامیهای مکرر غرب در توطئه و دسیسه چینی برای ، هر روز به بهانه‌ای از سوراخهای خود بیرون خزیده اند تیغ طعن و نیشخند بر و کشیده اند: «پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام، دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد. چندان که ملاطفت کردند آرام نمی‌گرفت و عیش ملک از او منغص بود. چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامُش گردانم. گفت: غایت لطف و کرم باشد. بفرمود تا غلام به دریا انداختند. باری چند غوطه خورد، مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند. به دو دست در سکان کشتی آویخت. چون بر آمد به گوشه‌ای بنشست و قرار یافت. ملک را عجب آمد. پرسید: در این چه حکمت بود؟ گفت: از اول محنت غرقه شدن نچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمی‌دانست. همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.» 📚📚📚