#داستان_اخلاقی
#اخلاص_عملی
#حتما_بخوانید
🌻ای کاش مسئله گو می شدی🌻
محدث قمی برای فرزند بزرگش نقل کرده است:
وقتی کتاب منازل الاخره را تالیف کردم، کتاب به دست شیخ عبدالرزاق مسئله گو که همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه (س) مسئله می گفت افتاد. مرحوم پدرم از علاقمندان او بود.
شیخ عبدالرزاق روزها کتاب منازل الاخره را باز می کرد و برای شنوندگان می خواند.
یک روز پدرم به خانه آمد و گفت:
شیخ عباس! ای کاش مثل عبدالرزاق مسئله گو می شدی و می توانستی منبر بروی و این کتاب را بخوانی.
چندبار خواستم بگویم آن کتاب از آثار و تالیفات من است؛ اما هر بار خودداری کردم و چیزی نگفتم.
فقط عرض کردم: دعا بفرمایید خداوند توفیق مرحمت بفرماید!
🔶زندگی نامه شیخ عباس قمی
🌸یک مربی یک همراه خوب درزندگی👇
eitaa.com/joinchat/3796762624C4e2e9e1bb2
#داستان_اخلاقی
#ایمان_به_خدا
با من یکی هست!
💐💐حلیمه سعدیه دایه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می گوید:
وقتی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم سه ساله شد، روزی به من گفت: مادر! روزها برادرانم کجا می روند؟
جواب دادم: گوسفندان را به صحرا می برند.
گفت: برای چه مرا با خود همراه نمی برند؟
مادر گفت: آیا تمایل داری تو هم با آنها بروی؟
🍁🍁حضرت جواب داد: بلی!
فلما أصبح دهنته و کحلته و علقت فی عنقه خیطا فیه جزع یمانیة فنزعها ثم قال لی مهلا یا أمّاه فاءن معی من یحفظنی؛(63)
صبح فردا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شست و شو کرد. به موهایش روغن زد، به چشمانش سرمه کشید و یک مهره یمانی که در نخ کشیده بود، برای محافظت او به گردنش آویخت.
🍂🍂حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مهره را از گردن کند و فرمود:
مادر! خدای من که همواره با من است، نگهدار و حافظ من است.
ایمان به خداوند است که طفل سه ساله ای را این چنین آزاد و نیرومند بار می آورد.
کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 2، ص 178
🌸یک مربی مرجعی برای مربیان ومبلغان👇
@yekmorabbi
#داستان_اخلاقی
#داستان_بسیار_تکان_دهنده
#تربیت_قبل_از_تولد
🔹ملا محمد تقی مجلسی از علمای بزرگ اسلام است. وی در تربیت فرزندش اهتمام فراوان داشت و نسبت به حرام و حلال، دقت فراوان نشان می داد تا مبادا گوشت و پوست فرزندش با مال حرام رشد کند.
🔹محمد باقر، فرزند ملا محمد تقی، کمی بازیگوش بود. شبی پدر برای نماز و عبادت به مسجد جامع اصفهان رفت. آن کودک نیز همراه پدر بود. محمد باقر در حیاط مسجد ماند و به بازیگوشی پرداخت. وی مشک پر از آبی را که در گوشه حیاط مسجد قرار داشت با سوزن سوراخ کرد و آب آن را به زمین ریخت.
با تمام شدن نماز، وقتی پدر از مسجد بیرون آمد، با دیدن این صحنه، ناراحت شد، دست فرزند را گرفت و به سوی منزل رهسپار شد.
رو به همسرش کرد و گفت: می دانید که من در تربیت فرزندم دقت بسیار داشته ام. امروز عملی از او دیدم که مرا به فکر وا داشت. با این که در مورد غذایش دقت کرده ام که از راه حلال به دست بیاید، نمی دانم به چه دلیل دست به این عمل زشت زده است. حال بگو چه کرده ای که فرزندمان چنین کاری را مرتکب شده است.
زن کمی فکر کرد و عاقبت گفت: راستش هنگامی که محمد باقر را در رحم داشتم، یک بار وقتی به خانه همسایه رفتم، درخت اناری که در خانه شان بود، توجه مرا جلب کرد. سوزنی را در یکی از انارها فرو بردم و مقداری از آب آن را چشیدم.
ملا محمد تقی مجلسی با شنیدن سخن همسرش آهی کشید و به راز مطلب پی برد
📚حسین مظاهری، خانواده در اسلام، ص 161.
🌸یک مربی مرجعی برای مربیان ومبلغان👇
http://eitaa.com/joinchat/3796762624C4e2e9e1bb2