♦️یک روز باشکوه ♦️
#محسن_رجایی
📚 مجله #کیهان_بچه_ها
مخاطب:(گروه ب و ج)
ورزشگاه آزادی تهران را دیدهای؟ اگر دور تا دور، تماشاچی جمع شود، ۱۲۰ هزار نفر جا میگیرد.
حالا خیال کن سالها پیش، در زمینی بزرگ و در کنار یک برکه آب، ۱۲۰ هزار تماشاچی جمع شدهاند. تماشاچیها کسانی هستند که از سفر خانه خدا برگشتهاند و اطراف یک دایره جمع شدهاند. دایرهای که وسط آن، روی یک بلندی، دو مرد کنار هم ایستادهاند.
آفتاب داغ است و زیر پای مردم به جای چمن سبز، خاک بیابان پهن شده. بعضی کفش دارند و خیلیها نه. بعضی پیراهن کهنه اضافه خود را از خورجین اسب یا شترها درآوردهاند و زیر پا انداختهاند. بیشتر تماشاچیها، دستمال روی سر انداخته یا دستها را سایهبان صورتشان کردهاند. چشمها به نقطه وسط نگاه میکنند. گوشها تیز شده تا بشنوند چه اتفاقی افتاده و در کنار برکه غدیر قرار است چه پیغامی به گوشها برسد.
ناگهان میان سروصدای جمعیت، لبهای پیامبر خدا تکان میخورد و با صدای بلند با مردم سخن میگویند.
حرف درباره جانشین و رهبر بعد از خودشان است. وقتی همه آماده شنیدن و شناختن جانشین شدند، رسول خدا دست حضرت علی(علیهالسلام) را در دست گرفته و بالا بردند. مثل وقتی که داور مسابقه دست برنده را بالا میبرد و فرمودند: «تا حالا من رهبر شما بودم، و از این به بعد «علی» رهبر و امام شماست.» و این یعنی بعد از من حرف او را بشنوید و او را یاری کنید.
از مردمی که حرفهای پیامبر را شنیدند، آدمهای خوب خوشحال شدند و مانند زمانی که دور خانه خدا میچرخیدند، دور جانشین جدید، جمع شده و چرخیدند و با خوشحالی به او تبریک گفتند.