خیلی وقتا وسط حرفا و بحثا خودمم نمیدونم دارم سره چی بحث میکنم
انگار رشته کلام برام پاره میشه و مغزم تُهی
هدایت شده از استاریسم؛
ازین اخلاقم که همش انقلت میارم ، همش بدبینم، همش ایرادا رو میبینم و هی غر میرنم متنفرم
من واقعا متوجه نمیشم چرا حاصل ازدواج پدر و مادر سریع و عجول بنده باید فرزند بیخیال و خونسردی همچون من باشه
اینجوریه که ده دیقست تو ماشین منتظر من نشستن بعد من تو خونه تازه دارم دنبال جورابام میگردم