به حدی از درونگرایی رسیدم که رو کاغذم نمیتونم برون ریزی کنم
هیچیه هیچی
هدایت شده از ʜɪᴄʜɪsᴍ|هیچیسم
به حدی از درونگرایی رسیدم که حتی با خودمم نمیتونم ارتباط برقرار کنم
هدایت شده از منِمن
[ کاغذ؟ احساس نامنی میده ]
وقتی پایِ کاغذ میاد وسط رسما مغزم هنگ میکنه و دچار فقدان کلمات میشه،
فقط از ایده ها و شنیده های قبلیش استفاده میکنه و هیچ چیز جدیدی نمیتونه از خودش ابداع کنه، برعکس وقتی دارم تایپ میکنم این فقدان کلمات ازبین میره و پشت هم کلمات هجوم میارن تا جایی که حوصله انتخاب و گزینششون رو نداشته باشم و کلا دست بردارم .
کاش مجازی احساسات داشت اشکای منو میدید دلش به حالم میسوخت زودتر کارمو راه مینداخت