eitaa logo
yosefpoor.ir
815 دنبال‌کننده
87 عکس
75 ویدیو
4 فایل
مسعود یوسف پور آموزش ادبیات | مجموعه آثار @Brandravaaj 💠 کارگاه شعر: @madras8 💠 کارگاه گرافیک: @ravaaj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• تست کاراکتر انیمیشن جدیدی در راه است به امید خدا...
شهی که دُرّ و گهر می تراود از خاکش به "کنتُ کَنز" زند نقب، مدفن پاکش سه حرفِ نام علی چون سه لیله القدر است که چشم شبزدگان عاجز است از ادراکش خدا دری که به درک علی رسد بسته ست هنوز مانده بشر در حدیث لولاکش فرشته هر چه کند سعی، باز هم نرسد به خاک پای علی نردبانِ افلاکش اگر به نقش قدومش مزین است مسیر گرانبهاست خسش، قیمتی ست خاشاکش نظر به تخت خلافت نداشت آن شاهی که خفت جای پیمبر وجود بی باکش به کوری دو فراری که ننگِ هر جنگند علی علیست اُحُد تا هنوز پژواکش سپید بخت و سیه مست، آن که نزد ضریح نگاه دوخته باشد به شاخه ی تاکش مسعود یوسف پور | سحر سوم رمضان ۱۴۰۱ @nokhostein
در همان عصری که فرمان برد خورشید از علی چشمه چشمه، اشک غربت خیز جوشید از علی خطبه ی بی نقطه را کوفه شنید اما دریغ خطبه ی با آه را جز چاه، نشنید از علی مو به مو آگاه بود از سرّ عالم، حیف حیف... دشمن از تعداد موی ریش پرسید از علی!! شان او را روزگار آورد پایین...روزگار آنچه که باید بفهمد را نفهمید از علی عدل بود و داد، داد از قوم اشباه الرجال عدل را این طایفه کِی می‌پسندید از علی تا قیامت هم عقیل اصرار اگر میکرد...باز غیر از این برخورد، برخوردی نمی‌دید از علی □□□ آی حاجی های بیعت کرده! از سمت غدیر خانه برگردید...اما برنگردید از علی دوخت چندین وصله ی نو بر عبای غربتش بد به دنیایی که آخر چشم پوشید از علی @nokhostein
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
آن روز چقدر آسمان زیبا بود باران امید، هر کران پیدا بود شب، کفش نپوشیده فراری شد و رفت خورشید هنوز در هواپیما بود @anjoman_matla
به استعانت از شهی که هست از اوست منجلی شروع می کنم سخن به نام مرتضی علی به نام او که انبیا مدد گرفته اند از او چه نام آنکه مرسلی نبرده است بی وضو چه نام آنکه می دهد به آبرو هم آبرو چه نام آنکه جلوه اش به قبله داده سمت و سو خدا زمان بردنش به خلق گفت: فاسمعوا خدا در آن زمانه ای که دین نداشت رنگ و بو دهان کعبه را گشود و گفت از علی بگو... ورق شود گر آسمان قلم شود درخت ها کتابت فضائلش نمی رسد به انتها هرآنکه شد بزرگ ما خراب و مست ابجد است بحار مجلسی چرا یکصد و ده مُجلّد است بپرس از بزرگ خود جواب دست و پا کند چه می شود که دشمنت دهان به مدح وا کند؟ نخست آنکه شافعی سروده است بس نکو وقوعُ شَکَّ فیهِ اَنّهُ الله است، شعر او سیاه مست می کند دفتر رو سپید را خمار کرده مدحتش ابن ابی الحدید را ز نام او نفس نفس تکان خورَد ابوقبیس به پای جوع مرتضی گریست احنَف ابن قِیس سروده است عمروعاص و هرچه شاعر از علی بخوان روایتی که گفت ابن عساکر از علی دمی که عبدود بریده گشت سر ز پیکرش سرود مدح مرتضی به جای گریه خواهرش سرود حافظ این چنین به مدح شاه لوکشف طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف گر بِکَشَم زهی طَرَب ور بِکُشَد زهی شرف قسم به ذوالفقار او به جنگ خصمِ صف به صف بسته علی مسیر را ز چار سو و شش طرف امیرصف شکن علی زره نکرده تن علی بخوان به کنیه شاه را بگو ابوالحسن علی کیست علی یگانه ای که خفت جای شاه دین به جز علی به هیچ کس نگو امیر مؤمنین نبود آدمی هنوز و شاه بر حصیر بود علی نه در غدیر خم که پیش از آن امیر بود نبود بی حضور او در آفرینش آب و تاب سرشته شد ابوالبشر به همت ابوتراب کسی که خواند مومنون قبل نزول آن، علیست کسی که یاد می دهد سجده به عرشیان علیست نهند بر حریم او صبح به صبح و شب به شب ذبیح سر، خلیل پا کلیم دل، مسیح لب علی قدر علی قضا علی دلیل الانبیا علی عماد الاصفیا علی ولیِ اولیا علی به نوح ناخدا، علی به خضر رهنما علی مسیح را شفا علی کلیم را عصا به عشق طوف او کند خلیل کعبه را بنا علی ست آنکه می نهد به شانه ی رسول پا علیست آنکه می رود به عرش قبل مصطفی علیست آنکه با صدای او سخن کند خدا علیست خلوت حرا علیست جمع آیه ها فدای خال گونه اش چه نقطه ایست تحت با علیست نص راکعون، علیست جان انما فرشته یاد می کند از او به شاه لافتی به دشت ارژنش قسم علی نداشت ابتدا علی که بود آن شهی که با فقیر آشنا علی که بود واحد احدنما، نداشت تا علی علی علی علی، چه گویم از علی چه ها به انتها برم سخن اگر چه مدح مرتضی عمر تمام می شود، نمیرسد به انتها... مسعود یوسف پور [ کپی بدون ذکر منبع جایز نیست] @nokhostein
کعبه بالا زده دامن لب دریای علی عالمی غرق تحیر شده در یای علی شاه ما قامت کوتاه ندارد مردم! عرش شد سایه نشین قد و بالای علی شب معراج رسول دو سرا شاهد بود که نشسته ست خدا هم به تماشای علی ذات او و علی اکبر شده ممسوس خدا این هم از معجزه ی اسم و مسمای علی لب او جز به دعا باز نگردد، بگذار تیر هم دست توسل بزند پای علی آن زمانی که ملک یاد ندارد چه زمان برنمی‌داشت سر از سجده امیر دو جهان آن زمانی که ندارد احدی هیچ به یاد پدر خاک به آب و گل آدم جان داد خلق شد روح از آهنگ دم و بازدمش آفریدند جهان را ز غبار قدمش در حدیث آمده گر راه به جایی برده‌ست جبرئیل ملک از میوه ی باغش خورده‌ست آن زمانی که نه سلمان، نه کس دیگر بود اولین شیعه ی مولا دلِ پیغمبر بود نیست کار من و ما وصف خداوند بیان قل هو الله احد، سوره ی توحید بخوان رفت بر منبر نور آن که کلامش نور است ولی افسوس که این شهر کر است و کور است مرد میدان ز سکوت لب شمشیرش گفت شقشقیه شد و از بغض گلوگیرش گفت گفت سِیلی ست که از من جریان یافت کمال منم آن قله که هیچش نرسد بال خیال به فلانی و فلانی چه خلافت کردن؟ این ردا نیست برازنده ی کس غیر از من استخوانی به گلو دارم و خاری در چشم صبر کردم همه ی عمر و فرو خوردم خشم گفت و گفت و دلش انگار که آرام نداشت شرح این قصه ی جانسوز سرانجام نداشت آه از این خطبه که آتش زده جانم را...آه ابن عباس! علی سوخت، از این بیش مخواه بیش از این نیست مجالی که به رنجش پرداخت اف به دنیا که علی را که علی را نشناخت @nokhostein
• عصر غمات پایان ندارن...آه زینب دو چشمت خون میبارن...آه زینب ابالفضل و که زانوش شد رکابت به زانو در میارن...آه زینب • غروب غروب کربلا زینب اسیره جهان باید از این ماتم بمیره ابالفضل و علی اکبر که رفتن رکاب محملش رو کی میگیره • شام چی یاد مردم صد رنگ دادن تو افتادی نوید جنگ دادن به استقبال زینب روی هر بوم به دست بچه هاشون سنگ دادن مسعود یوسف پور @nokhostein
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
🔸🔹بخش اول🔹🔸 در لقب، پیشتر از زینت مولا بودن مفتخر بود به صدیقه ی صغری بودن چون نبی، چله گرفته ست علی هم به نظر تا قدم رنجه کند ام ابیهای دگر باید آئینه ی ام النجبا گفت به او زینت پنج تن آل عبا گفت به او از همان روز که آمد دلش آرام نداشت شرح دلتنگی‌اش انگار سرانجام نداشت اشک می‌ریخت ولی در طلب دنیا نه گریه می‌کرد، در آغوش حسین اما نه مردمِ دیده‌ی او میل به اغیار نداشت جز حسین بن علی با احدی کار نداشت از همان روز جهان دید که در شادی و غم جان او و پسر فاطمه وصل است به هم عشق بود آنچه که از خون خدا در رگ داشت عشق آنگونه که در عقد، دوتا شرط گذاشت اینکه هر روز به دیدار حسینش برود در سفر نیز پی نور دو عینش برود سفر...آری سفر، افسوس سفر... آه سفر داشت در هر قدمش غُصه‌ی جانکاه سفر پس به میدان بلا او دل و جانش را برد ذوالفقار دو دمش را (پسرانش را) برد آسمان تا افق دیده‌ی او پل می‌زد نور بر چادر او دست توسل می‌زد بست چون مشتِ گره کرده، پَر معجر را عاقبت دید جهان، فاطمه‌ی دیگر را کیست لایق که نهد زیر قدومش سر را چرخ برخواست که تا زین بکند اختر را او پسندید ولی شأنی از این بهتر را زد قدم زانوی عباس و علی اکبر را مَلَک وحی ندا داد که: غَضّوا ابصار دختر فاطمه بر مرکب خود گشت سوار در مثل، آینه‌ی فاطمه در حال عبور دشت محشر شده و مرکب او ناقه‌ی نور با جلال و جبروتی که خدا داند و بس بست بر غرق تحیّرشدگان راه نفس دختر فاطمه یا امّ ابیهای دگر چه بنامیم تو را کوثر بعد از کوثر؟ حُجب شاعر شد و در مدح تو برداشت قلم تو خداوند حیایی به خداوند قسم دشت با آن‌همه اندوه تماشایی بود آنچه می‌دید فقط چشم تو، زیبایی بود اصلاً این دشت پریشان تو بود از اول کربلا عرصه‌ی جولان تو بود از اوّل لکّه‌ی ننگ به پیراهن تاریخ شدند دشمنان تو اسیرت شده، توبیخ شدند دختر حیدر کرّار و حقارت؟ هیهات غم بی معجری و حرف اسارت؟ هیهات آنچه گفتند و شنیدیم نیامد سر تو دست دشمن نرسیده نخی از معجر تو کوفه تا شام به هجده سرِ بر نیزه قسم از سر دوش تو یکبار نیفتاد علم از سر مقنعه، گردی بتکانی کافیست تیغ و شمشیر چرا؟ خطبه بخوانی کافیست ظاهرت زینب کبری شده باطن حیدر وقت آن است علی جلوه کند بر منبر نکن ابراز غضب را، نمی ارزد کوفه خم به ابروت بیاور که بلرزد کوفه اسکتوا...زنگ شترها همه خوابید، بخوان مسجد از لحن تو یک‌مرتبه لرزید بخوان تیغ برداشته‌ای، ضربه‌ی نطقت کاریست واژه در واژه علی در سخنانت جاریست گرم هوهو شده این تیغ که می‌چرخد مست شعر، دیوانه‌ی توصیف تو شد، وزن شکست همه مبهوت رجز خوانی چشمان تو هستند پریشان تو هستند علی آمده یا زینب کبری؟ همه حیران تو هستند علی در سخنانت، حرکاتت، عملت، طرز نگاهت، غضبت، شیوه‌ی نطقت، نفست، لحن فصیحت، کلماتت، نظرت، حجب و حیایت، جبروتت، قدمت شیرخدا در تو رسیده ست به تکرار بکش تیغ سخن را دم پیکار چه خوب است بگویند به تو زینب کرّار تو را باید از این بعد بخوانند به این نام امیری تو و بر شانه‌ی تو پرچم اسلام اسیران تو هستند یکی کوفه، یکی شام سر راه تو افلاک نشسته ست ملک هم  کمر همّت خود را به فرامین تو بسته‌ست رسیدی تو به مسجد قلم و دفتر و شعر و ضربان و دل و عقل و نفس شاعرت انگار که مست است سر وزن شکسته‌ست 🔸🔹بخش دوم🔸🔹 با وقار و غضب قدم برداشت دختر فاطمه علم برداشت و اذا زلزت قیامت کرد مردم کوفه را ملامت کرد واژه در واژه تیر از پی تیر خطبه را خواند با صدای امیر خطبه‌اش موج خشم در طغیان ظاهراً خطبه، باطناً طوفان با صدای ابالحسن لرزید مسجد کوفه دفعتاً لرزید این بلا از گرفتن آه است وقت جولان عصمت‌الله ست بر زمین دوخت جای پایش را برد بالا تُنِ صدایش را از ستون‌ها صدای ناله رسید مسجد کوفه را به خاک کشید همه بودند بیمناک از سقف روی مردم نشست خاک از سقف فرش‌ها شانه شانه لرزیدند مسجدی‌ها چقدر ترسیدند پله‌ی منبر از صدا لرزید پشت ابن زیادها لرزید اسکتوا! از غضب لبالب پُر سر جا ایستاد زنگ شتر گر جمل بود، محشری می‌شد جنگ یک جور دیگری می‌شد گر جمل بود، خطبه‌ای میخواند شتر حادثه به گِل می‌ماند اسکتوا گفت و از زمان رد شد زین اب بودنش زبانزد شد بعد از این کار رزم با زینب روی منبر علی‌ست یا، زینب یا علی یا علی...فقط علی است متن این شعر خط به خط علی است هو علی، حق علی، نگار علی حک شده روی ذوالفقار: علی از علی بند بند می‌گویم نام او را بلند می‌گویم ادامه این در پست بعدی 👇👇👇
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
ادامه پستی قبلی👆👆👆 علی اول، علی آخِر، علی باطن، علی ظاهر علی طاهر، علی فخر منابر دست قادر نقطه‌ی پرگار عالم، جان خاتم، اشرف اولاد آدم، اسم اعظم: مرتضی حیدر علی صفدر غضنفر شیر خیبر نفْس پیغمبر، رسول الله شهر علم و او در علّم الاسما، امیر انّما، ممسوس در ذات خدا سردار هر پیکار، چشمش شیر در تکرار، دستش ذوالفقار انگار: اَیْنَما تُوَلّوا ثَمَّ وَجه الحیدر الکرار! تیغش هم غضب دارد... دمِ هوهو به لب دارد، زمین انگار تب دارد، نَمی  گفتیم از دریای فضل بوتراب اما بدانید آی! این اب، زین اب دارد دم صبر قضا زینب، خداوند حیا زینب، مصابیح الدجی زینب، و اعلام التقی زینب، به اذن حضرت سجاد می‌گویم امام کربلا زینب... کجاوه در کجاوه می‌شوم مجنون، خدا را شکر دل از محمل عشقش نشد بیرون، فدایش سَر، حلالش خون مطیعش جان، کنیزش عالم امکان، زمین سرباز بی پروا مدافع، آسمان شد مست و سرگردان قدم زد شعر در میدان، به نام زینب کبری پریشان چون دل زینب شکستم وزن و قالب را به اذن الله می‌خوانم مناقب را تویی تویی که گفته حجت خدا دعا کنی سر نماز شب مرا تویی تویی یگانه بعد فاطمه معلّمه نداشتی بزرگ عالمه تویی تویی نشسته روی مسند امام امام روزهای سخت شام تویی تویی انیس و مونس حسین تویی تو بانی عزای مجلس حسین تویی تویی که در دلت حسینیه بنا شده دمشق تو شبیه کربلا شده تویی تویی که از تو دارم این‌همه محبت حسین را نشان خلق داده‌ای مسیر هیئت حسین را و این‌همه جنون من فقط بخاطر شماست دلم پی شعائر شماست شکر می‌کنم که این جوان سینه‌زن همیشه شاعر شماست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e