eitaa logo
yosefpoor.ir
826 دنبال‌کننده
88 عکس
76 ویدیو
4 فایل
مسعود یوسف پور آموزش ادبیات | مجموعه آثار @Brandravaaj 💠 کارگاه شعر: @madras8 💠 کارگاه گرافیک: @ravaaj
مشاهده در ایتا
دانلود
رکاب از پا عقب مانده چه کراری، عجب گامی بلرزان تیغ خود را تا بلرزد ازرق شامی پیاپی چون جمل دشمن تو را سر می‌دهد ناله دوباره دهر می‌بیند حسن را سیزده ساله دو نیم از برق تیغت شد جیوش الانس و الجنه که جدت بود یا قاسم قسیم النار و الجنه به برق تیغ برانت نشان کن هرچه جوشن را بدین رایت که میبینم درآور کفر دشمن را شباهت تا به آنجایی که در رزم تو سرتاسر فلک فریاد می‌دارد علی اکبر...علی اکبر به بازو نامه ای داری اگر ضرب تو سنگین است بگو باز از لب تشنه که طعم مرگ شیرین است کسی از خیمه سمت تو به حال اضطراب آمد چنان شد قامتت آخر که پایت تا رکاب آمد مسعود یوسف پور https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
علی علیست برادر! چه فرق اصغر و اکبر چه شیرخواره که شیرِ خداست از همه منظر عقیق سرخ ولا را پدر گرفته به چنبر قدش به زینت دوشِ نبی شده ست برابر ز شیرخوارگی اش پا نهاده است فراتر بزرگ بود و برایش رکاب عرش، محقر که در قواره ی فهمش نبود جامه ی باور بزرگ بود چو قرآن به روی دست پیمبر بزرگ بود تو گویی علی مقابل خیبر بزرگ بود و به دستش چراغِ خفتنِ اختر ملک خمیده نبندد به گاهواره ی او پر چنان بزرگ که خونش از آسمان برود سر سه شعبه چون سه خلیفه حسود بود و مکدر! بگو که خصم بداند حسین با علی اصغر زمین کرب و بلا را غدیر میکند آخر نیافت مرد دریغا میان آنهمه لشکر پس آب خواست که بیعت به آب بود میسر! امیر نطق که آندم نشسته بود به منبر به غیر خون گلویش نخواند خطبه ی دیگر اگر چه بود سه شعبه پی جدایی آن سر به نص لحمک لحمی یکی شدند دو پیکر مسعود یوسف پور https://eitaa.com/yosefpoor_ir
دریغ و درد که نشناختیم شان عزا را خدا به خیر کند بی سواد بودن ما را کجا گریزم از این دسته ای که مرثیه خوانش قسم به لاکِ زنی می دهد ولی خدا را! کدام راه بپویم؟ چه گویم و چه نگویم؟ عوام کشتۀ الفت، خواص اسیرِ مدارا بدا به ریش سفیدان قوم، کودکِ کویی به پردۀ طرب انگیز اگر که خوانده رثا را قبول خاطر خون خدا کجا و کسانی که خود هرآینه کم کرده اند روی غنا را قدیم، روضۀ ارباب...بگذریم برادر خدا قبول کند این صدا و «زیر صدا» را مسعود یوسف پور https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
⬛ می خوانم از مقتل این روضه ها گر بازتر گردد خطر دارد سخت است و می خوانم اینک تمام خیمه، قلبی شعله ور دارد یک مرد می باید این روضه های داغ را از خاک بردارد از اوّل این راه انگشترت را ساربان زیر نظر دارد گرمای این صحرا خیلی برای طفل شش ماهه ضرر دارد ⬛ ذکر مصیبت شد دارد لهوفت ناله ها سر می دهد، من هم آنجا که می گویند افتاد روی خاک، عباس تو با پرچم آنجا که می‌گویند در علقمه شد قدت از بار مصیبت خم آنجا که می‌گویند مرگا به من، باید بمیرم پای این ماتم مرگا به من وقتی هی زینب تو معجرش را می‌کند محکم ⬛ حتما خبرهایی ست اینجای مقتل ها زبان شعر هم لال است ای ذوالجناح آرام! باید بگویی خونِ که بر روی این یال است حتماً خبرهایی ست زینب میان خیمه خیلی ناخوش احوال است بیرون زد از خیمه اینجای روضه شمر دیگر بین گودال است دردش مرا هم کشت آنکس که انگشتر ربوده فکر خلخال است دارد خبر را اسب با نعل خونی می‌برد کوفه…چه خوشحال است! مسعود یوسف پور https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
غمش به سینۀ عالم نشست ساعت سه فلک، هر آینه پشتش شکست ساعت سه
چه پای آبله خیزی، چه مرکبی و چه راهی مهار ناقه نیفتد به دست شمر الهی به خفتگان همه رو نیزه می‌زدند که برخیز دریغ و درد، چه راه بلند و شام سیاهی به غیر سایۀ سرنیزه ها و خار مغیلان برای طفل سه ساله نبود پشت و پناهی اسیر بود امامی که کائنات اسیرش اسیر بود چنان که به سینه، سلسله آهی به پاره پاره‌ی معجر، مخدرات مکدر خدا کند که ندوزند اهل شام نگاهی به چوب خشک، لبی را یزید بست که از خاک محال بود نروید پی دعاش گیاهی بدا به شعر که می‌خواند فی البداهه و می‌ریخت شراب بر سر پاک بلند مرتبه شاهی 📝 مسعود یوسف پور https://eitaa.com/yosefpoor_ir
میاید از سرِ برزن خبر چه داغ و گران! مرا که کشت خبر، تا کند چه با دگران! خبر دهید که افتاده مادری و رواست که ایستاده ز غم جان دهند رهگذران خبر دهید که نامرد، پیش طفلش زد خبر دهید از اندوهِ دختری نگران زنی به خاطر حفظ حجاب سیلی خورد به دست سنگدلِ سفله ای که وای برآن شما که دیده و رنجیده اید! نقل کنید وگر که هیچ نیاید به چشم فتنه‌گران در آفتابِ جزا، مستحقِ عریانی ست قبیله‌ای که ندارد کسی حجاب درآن! مسعود یوسف پور https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
برای سکینه بنت الحسین علیهما السلام: نفس چو تیغ دو دم می‌کشید گاهِ غضب نداشت دست کمی خطبه هایش از زینب نبود در پی نفرین وگرنه عمر زمین به سر میامد اگر آه می‌نشاند به لب رباب بود ربابی کز آفتاب بلا اگر چه سوخت سرش، پای او نرفت عقب نرفت معجرش از سر کنار، باری هم رسد به فاطمه او را درختِ اصل و نسب زمین توان کشیدن نداشت حجبش را قدم به زانوی اکبر گذاشت امّ ادب سکینه آنکه همین در مقام او کافی ست حسین فاطمه خیرالنساش داده لقب! کنار زینب کبری علم گرفت به دوش رود که فتح کند شام را وجب به وجب سزد برابر نطق فصیح او همه عمر زبان به کام بگیرند شاعران عرب ز تیر خطبه ی او، بعدِ باء بسم الله به خاک تیره نشستند شامیان همه شب سپس به تیغ سخن بر یزید وارد شد چنان علی که بیاید به کشتن مرهب زبان به عجز گشودند چون درِ خیبر شکست خورد به نطقش سپاهِ جنگ طلب به دست نالۀ خود می‌شکست بت ها را ز پا فتاد به پا آنکه کرد بزم طرب سوال می‌پرسید و سکوت حاکم بود عزیز فاطمه را کشته اید از چه سبب؟ به عمّه گفت بگو چوب خیزران نزنند که جای بوسه پیغمبرست بر این لب آهای زادۀ هند! از سرش چه می‌خواهی تنش بس است که تازانده‌ای بر او مرکب به نیزه شد سرِ قرآن، قسم به کهف رقیم تو از معاویه هم بدتری، چه جای عجب سخن تمام کنم آه از خرابۀ شام که ماه در طبق آمد به دیدن کوکب مسعود‌ یوسف پور • شعر برگزیده اولین سوگواره آرامش ارباب زنجان/۱۴۰۳ https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
از رنج و محنت، کشتند ما را با هتک حرمت، کشتند ما را در ازدحامی، قوم حرامی از روی فرصت کشتند ما را در آتش و دود، دروازه ای بود ساعت به ساعت، کشتند ما را هرکس که آمد سنگی به ما زد باری به نوبت کشتند ما را سر را نبردند قدری جلوتر نزد رعیّت، کشتند ما را دُر بود و می‌ریخت از دیده‌هامان بهر غنیمت کشتند ما را شد رستخیزی...آه از کنیزی ای کوه غیرت! کشتند ما را ■ مداح ناگاه از خیزران گفت در بین هیئت کشتند ما را مسعود یوسف پور https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
سوخت مرا آه، خط به خطِ مقاتل چشم تر آورده ام، دو شاهدِ عادل! شام اسارت کجا و شمسۀ عصمت شاه عوالم کجا و بند سلاسل روضۀ پوشیده را مخواه کنم باز ناقۀ عریان و منزل از پی منزل پس چه شد آن دست‌ها که طفل سه ساله با مدد او نشسته بود به محمل ناقۀ زینب به دست کیست مهارش؟ لال شوی ای زبان و خون شوی ای دل! پای همان نیزه‌ای که رأس حسین است ذبح کنیدم که خواند آیۀ بسمل سرزده‌است از تنور خانۀ خولی «یار من و شمع جمع و شاه قبایل» ریخت بر آن سر یزیدِ مست، شرابی بشکند آن دست‌های نامتعادل آه از آن بازه‌ای که زادۀ نیرنگ صفحۀ شطرنج را گذاشت مقابل جام تهی بود کاش ساغرِ جسمم از چه نمردیم ما ز بزم اراذل از چه نمردیم ما که پیش ابالفضل حرف کنیزی زدند، ای دل غافل! سر زند از شام تیره صبح سپیدی منتقمِ قوم بسته است حمایل تا نشده دیرتر بخواه فرج را پیک اجل چون رسد چه جای وعجّل مسعود یوسف پور محرم الحرام ۱۴۰۲ https://eitaa.com/yosefpoor_ir
کمر شکست و نینداخت قوم را ز خروش خبر که داغ و گران می رسید دوش به دوش خبر، حکایت دل های شعله ور شده بود خبر، روایت خونی که آمده ست به جوش خبر، روایت طفلی که مادر خود را گرفته است در آغوش، آه از آن آغوش چنان که غرقه ی خون اند و مضطرب در صحن هرآنچه آینه اینجاست، رفته است از هوش به تیر بست در این گوشه کودکی ها را نبود رحم به رفتار چرخِ بازیگوش قسم به خون شهیدی که زائر حرم است رواق عشق، چراغش نمی شود خاموش مسعود یوسف پور https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd
سزد به تیغ غزل سر دهم کنون سخنی یزیدیان همه مستند از فرافکنی بریده اند سر از حق به دادخواهیِ حق هزار مرتبه لعنت به داعشِ وطنی! سزاست مویه کنی سالگردِ جهلت را که بر هجای «امین» باز کرده‌ای دهنی وطن برای تو ناموس نیست زن‌باره! مدافع چه کسی؟ ای که فکر خویشتنی! از آن زمان که به خون خفت خاتمِ سردار تو در سرای سلیمان صدایِ اهرمنی ببین که ظالم و مظلوم کیست القصّه محرم است و به هر سو عزای دل‌شکنی مسعود یوسف پور https://eitaa.com/joinchat/2836922396Ccd3c5025fd