🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
﷽
#داستان
#قسمت4
💢💢جسارت علی (ع) در نوجوانی
ابولهب عموی پیامبر مانع بزرگی برای گسترش دین اسلام بود و تا می توانست در کارهای پیامبر کارشکنی می کرد اما به خاطر خویشاوندی با محمد(ص) از کشتن او جلوگیری می کرد.
روزی قریش به فکر توطئه ای افتادند که در روز معینی ام جمیل همسر ابولهب او را در خانه نگه دارد تا آنها در غیاب ابولهب پیامبر را به قتل برسانند. روز موعود فرارسید همسر ابولهب شوهرش را سرگرم کرد و از هرجا که می شد با او سخن می گفت تا قریشیان کار خود را به انجام برسانند.
ابوطالب از ماجرا خبردار شد و به فرزندش علی که نوجوان بود گفت: برو منزل عمویت ابولهب اگر در بسته بود آنقدر بزن تا باز کنند اگر باز نکردند آن را بشکن و باز کن و خود را به ابولهب برسان و بگو پدرم گفت: "شخصی که عمویی همانند تو رئیس قبیله داشته باشد خوار نمی گردد"
علی(ع) به خانه ابولهب رفت در را باز نکردند آن را فشار داد و شکست و خود را به ابولهب رساند و سخن پدر را به او گفت، ابولهب گفت پدرت راست گفته مگر چه شده؟
علی ماجرای توطئه دشمنان در مورد قتل محمد(ص) را برایشان توضیح داد ابولهب برخاست شمشیرش را به دست گرفت و حرکت کرد.
ام جمیل سر راهش قرار گرفت تا او را برگرداند ولی او آنچنان خشمگین بود که سیلی محکمی به صورت ام جمیل زد که چشمش آسیب سختی دید به طوری که بر اثر آن بعدا درگذشت. ام جمیل کنار رفت و ابولهب خود را به قوم رساند.
قریش متوجه او شدند دیدند آثار خشم از چهره او آشکار است.
ابولهب فریاد زد: من با شما هم پیمان شده ام که مسلمان نشوم و جلو گسترش اسلام را بگیرم ولی شما در غیاب من برای قتل برادرزاده ام توطئه چیده اید اگر از این توطئه دست نکشید مسلمان می شوم.
آنها دیدند مسلمان شدن ابولهب خیلی گران تمام می شود از در پوزش وارد شده از تصمیم خود اظهار ندامت کردند آنگاه ابولهب خاموش شد.
بحار علامه مجلسی/ج22/ص265و266/
ادامه دارد...
⬅️⬅️ برگرفته از کتاب امام علی(علیه السلام) از طلوع تا غروب
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹
http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927