eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
283 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
آنان همہ از تبار باران بودند رفتنــد ولے ادامہ دارند هنــوز .... @yousof_e_moghavemat
🤗 ☆ ♡ گفتم حیفه این عکس رو هم نبینید...😉 این دیگه خودش، اصلِ جنسه!!!🤭 📷 سوریه - تیرماه ۱۳۶۱ - پادگان زبدانی ● از راست: ناشناخته، علی‌اکبر حاجی‌پور، کاظم نجفی رستگار، کاظم میرزایی، ، ناصر شیری، منصور کوچک محسنی، میرعلی اسکویی، حسن شاه‌حسینی، ، جعفر جهروتی‌زاده و ناشناخته. •°• °•° 📿 🤲 🚩 @yousof_e_moghavemat
این روزها دلتنگ که نه ! محتاج صدایِ توایم فرمانده ... فاو ؛ ۱۳٦٤ عملیات والفجر ۸ عکاس : یحیی قاسمی @yousof_e_moghavemat
امام کاظم علیه السلام: یادکردن نعمتهای خداوند شکر است وترک آن ناسپاسی است، پس نعمتهای پروردگارتان را به شکر پیوند دهید. وداراییهای خودتان را با پرداخت زکات افزایش دهید. حیاة الامام موسی ابن جعفر ع ج 1ص248 🖤فرا رسیدن شهادت امام موسی کاظم را خدمت تمام دوستداران آن حضرت تسلیت میگوییم🖤 @yousof_e_moghavemat
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 🥀 تقدیم به روح پرفتوح سردار کبیر اسلام فرمانده غیور لشکر همیشه 14 امام حسین علیه السلام 🥀 جانباز 🥀 @yousof_e_moghavemat
  من نگویم که دلم در طلب روی تو نیست کیست مجنون صفتی را که نگه سوی تو نیست همه شوق من دیوانه همین دیدن توست تو کجایی که اثر از خم ابروی تو نیست   @yousof_e_moghavemat
🏴 بازنشر | مشعل روشنگر ◽️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «شخصیت موسی بن جعفر در داخل زندان هم همان شخصیت مشعل روشنگری است که تمام اطراف خودش را روشن میکند، ببینید حق این است. حرکت فکر اسلامی و جهاد متکی به قرآن یک چنین حرکتی است، هیچ وقت متوقف نمیماند، حتی در سخت‌ترین شرایط.» ۱۳۶۴/۰۱/۲۳ @yousof_e_moghavemat
خوزستان/ جاده شط علی / سنگر آر پی جی در روزهای آغازین @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🍃 🌸 🔶 📄 نهم اسفند ۱۳۶۲ سالروز شهادت سردار نازنین و بی ادعای سپاه اسلام فرماندۀ با اخلاص و بی نشان 🌹 ولادت ۱۳۳۸ ، شاگرد ممتاز در دوره ابتدایی و راهنمایی دیپلم رشتۀ ریاضی فیزیک سال ۱۳۵۷ دانشجوی رشتۀ جامعه شناسی حرکتهای انقلابی، پخش اعلامیه و ایجاد شور و انگیزه در بین جوانان برای مبارزات سیاسی علیه رژیم طاغوت بازگشت به تهران و ایفای نقشی حساس در تسخیر لانه جاسوسی عضویت در سپاه سال ۱۳۵۸ تشکیل جهاد سازندگی در خلخال عزیمت به جبهه با آغاز جنگ تحمیلی معاون گروهانی از گردان جعفر طیار بود و شرکت در عملیات والفجر مقدماتی ، والفجر 1 و والفجر 4 مسئول تشکیل به دستور رشادت فراوان و بی نظیر در پنجوین در عملیات والفجر چهار مجروحیت در عملیات والفجر۶ ازدواج با یک دختر مؤمن پاسدار در بهمن ۱۳۶۲ و خوانده شدن خطبه عقد توسط مقام معظم رهبری عزیمت بعد از یک هفته پس از ازدواج فرماندهی گردان حبیب از ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) فرماندهی صمیمی و صادق ، حضوری خالصانه در بین نیروها با همۀ فراز و نشیب های عملیات شعار هر چه خدا خواست همان می شود را چنان در میان نیروهایش جا انداخته بود که در هر موقعیتی ،آن را با صدای بلند تکرار می کردند. عمران در جمع نیروهایش و سایر رزمندگان به « فرمانده عبدالله» معروف بود .او محبوب همه بسیجی‌ها بود به طوری که وقتی در بین آنها حاضر می شد همه یکصدا فریاد می زدند «صل علی محمد ، فرمانده گردان خوش آمد.» در عملیات خیبر در تاریخ ۹ اسفند ۱۳۶۲، گردان حبیب ابن مظاهر تحت فرماندهی «عمران» در منطقه عملیاتی طلائیه به محاصره دشمن افتاد و بالگرد های دشمن روی پل طلائیه، رزمندگان را به رگبار بستند. مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت ولی با وجود جراحت ، الله‌اکبر گویان نیروهایش را به پیشروی فرا خواند و به معاونش دستور حرکت داد که گردان به پیشروی خود ادامه دهد ولی پس از چند ساعت که مجبور به عقب نشینی شد اثری از فرمانده به دست نیامد و او از آن زمان است. ✅ 🚩 ✔ @yousof_e_moghavemat
فرمانده‌ شوخ طبع 🔹خاطره ای از شهید خرازی:👇 عباس کمال‌پور فرمانده گردان بود و من منشی او. مشکلی پیش آمد و مدت طولانی شد. ناچار شدیم برای حل مشکل به سراغ حاج حسین برویم. سوار موتور شدیم و به سمت شهرک دارخوین به راه افتادیم. آقای خرازی در سنگر فرماندهی بود.داخل سنگر شدیم وپس از احوالپرسی گفت:اینجا چه ‌کار می‌کنید؟ عباس با ناراحتی شروع کرد،وضعیت گردان و مشکلات آنرا بیان کند. هردو ناراحت بودیم، یکی عباس می‌گفت یکی من. حاج حسین بلند شد وگفت بنشینید روی زمین. حاجی دستور داده بود،ما هم نشستیم. آرام بسمت ما آمد و چفیه‌ی خودش را روی سر ما انداخت. زبانمان بند آمد. حاجی می‌خواهد چه کار کند؟! جرأت سوال کردن هم نداشتیم. یک وقت حاجی یک پارچ آب روی سر ما ریخت! پریدیم بالا. حاجی شروع کرد به خندیدن و ما هم به دنبال او! وقتی خنده را بر لبان ما دید گفت:حالا آرام‌گزارش کنید تا ببینم چه شده و چه باید بکنیم راوی: رجبعلی کریمی @yousof_e_moghavemat