eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
↙️ ↘️ ✍ ✔ 🌸 "...اگر کسانی حرفی بزنند [توهین کنند، تهمت بزنند، فحش بدهند، دروغ بگویند] و تو حوصله نکنی و بگویی، خدایا یک ترکش برسان بخورم راحت بشوم، آیا به این می گویند شهادت؟! این چنین تمنّایی، از روی ضعف است دیگر! آدم بایست تا وقتی توی دنیا خوش است، از خدا بخواهد او را ببرد." 🚩 . . 📚 منبع کپشن: کتاب گران سنگ و بسیار ارزشمند ، جلد اول، صفحه ۴۰۰ 🔗 . . @yousof_e_moghavemat
💟 📣 📝 🧷 🔗 «...امروز تمام بچّه های بسیجی یا سپاهی ما، فرمانده شان دوره آموزشی خودش را در آمریکا گذرانده، نه در اسرائیل و نه اصلاً خود این فرماندهان قبل از جنگ، دوره نظامی دیده بودند. هر چه آموختند، حاصل این خون‌ها بوده. من بارها برای بچّه ها گفتم که هرچه را ما در جبهه ها آموختیم، از خون یاد گرفتیم. هِی خون بود که ریخته شد و دشت ها را گلگون کرد، ما روی این خون‌ها راه رفتیم و تجربه آموختیم. یعنی از خودمان گرفته، تا شما، تا آن فرمانده بالادستی، هیچ کدام دوره جنگی ندیده بودیم. آن قدر خون دادیم و این خون‌های ریخته شده بر روی ما تاثیر گذاشت، تا ذره، ذره یاد گرفتیم چطور باید بجنگیم. و خدا نکند روزی این خون‌ها را فراموش کنیم و به این خون‌ها خیانت کنیم. از همین خون‌های ریخته شده در کوه و دشت بود که بچّه ها تجربه آموختند. و خدا نبخشد کسی را که خدای ناکرده در حق این خون هایی که ما تجارب مان را مدیون آنها هستیم، قصور کند و به هوای نفس دچار بشود...»⚠️ . . ☑ منبع کپشن: کتاب بسیار ارزشمند و باشکوه ، صفحه ۳۳۴ ، نوشته 📚 . . 📸 شناسنامه عکس: جبهه جنوب - فروردین ۱۳۶۲ 🏷 . . 🎤 سخنرانی: جمعه ۱ مرداد ۱۳۶۱ محل استقرار نیروهای گردان حبیب در پشت دژ مرزی عراق، محور جنوبی پاسگاه زِید.📽 . . @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 🏷 ✅ در تماس بیسیمی با متوجه می‌شویم که ماندن روی جاده برای غیرقابل تحمل شده و خواستار این است که با هماهنگی فرمانده قرارگاه؛ حسن باقری، چند رده به عقب برگردد و در آنجا خط پدافندی تشکیل دهد. ✔ بعد از ارتباط بیسیمی با حسن باقری، حاج همت به اطلاع حاج احمد می‌رساند که گفته تا تاریک شدن هوا باید آنجا بمانند و به هر قیمتی شده باید آنجا را در روز حفظ کند و دستور محسن رضایی هم این است که تا آخرین نفر باید مقاومت کرد. 🔻 اوضاع در ایستگاه نیم نَوَد حدِ راستِ خط دفاعی تیپ ۲۷ بر روی جاده به قدری صعب و غیرقابل تحمل است که در آن فاصله کوتاه مجدداً با همت تماس می‌گیرد و از او میمی‌خواهد با حسن‌ باقری تماس بگیرد که با این اوضاع دهشتناک، مقاومت نمی‌شود کرد. ✔ در کنار جاده، با تمام توان تلاش می‌کند تا با کمک محمود شهبازی و حسین همدانی، یورش امواج زرهی پاتک دشمن را در هم بشکند و نیروها را از آن وضعیت وخیم نجات دهد؛ ولی گویا سپاه سوم ارتش عراق با تدارک یک نیروی زرهی مکانیزه عظیم، در به محاصره انداختن نصر -۲ است. ✔ وضعیت کاملاً به هم ریخته و غیرعادی به نظر می‌رسد. نیروهای باقی مانده با تمام توان خود تلاش می‌کنند تا مانع نفوذ بیشتر تانک‌ها و نیروهای پیاده عراقی به داخل خطِ دفاعی خودی شوند. با آرایش دادن مناسب گردانها، سعی در حداکثر استفاده از نیروهای باقیمانده را می کند. در این گیر و دار، تماس ؛ فرمانده گردان حمزه با ، کورسویی از امید را در دل های مدافعین خط دفاعی بر می افروزد: 📞 چراغی: احمد، احمد، چراغی!...احمد جان، من اینجام. متوسّلیان: شما؟ شما؟ چراغی: چراغیم، چراغی! متوسّلیان: چراغی، چراغی، سمت راست، سمت راست داره شدیداً چیز میشه. شنیدی؟! چراغی: بله، بله. من بیام اون طرف؟ متوسّلیان: بیا اینجا یه سامانی به وضع بدیم. بیا یه سامانی به اون بدیم! چراغی: بچه هامو هم بیارم؟ متوسّلیان: حتی الامکان بیار. چراغی: باشه، باشه، به روی چشم. 🚩 💐 📷 شناسنامه عکس: ساعت ۸ صبح روز جمعه هفدهم اردیبهشت ۱۳۶۱ مرحله دوم "عملیات الی بیت المقدس" محور دژهای مرزی کوت سواری در حال مکالمه با "رحیم صفوی" ؛ معاونت عملیات کل سپاه. 🙂 ✅ @yousof_e_moghavemat
☎️ 📞 : همدانی، همدانی، همّت! همدانی: همّت جان، به گوشم. همّت: ببینم الان تانک ها برگشتن یا دارن میرن طرف تیپ ۷ ولیعصر (عج)؟ همدانی: من خودم الان از اونجا دارم میام. الان بچه های عمّار هفتاشون رو زدن و یه سریشون برگشتن عقب. پدرسگ نمی‌دونم کارخانه تانک داره که اینجور تولید می‌کنه؟!😅 : این پدرسوخته؛ مصر هم بهش تانک میده. دیگه چکارش کنیم؟ دو برابر میشه. ان شاء الله ریشه ی کفر تو همین منطقه گرم جنوب باید کنده بشه... 😊 🤭 🏷 مکالمه بیسیم حاج ابراهیم همت؛ جانشین ۲۷_محمد_رسول_الله با حسین همدانی؛ جانشین مسئول محور سلمان - ساعت ۸:۱۵ صبح روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۱ عملیات الی بیت المقدس.🚩 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🔍 🚩 ⚘ ✔ ↪ 1️⃣ بدین ترتیب مرحله پایانی(سوم) عملیات الی بیت المقدس در ساعت ۲۲:۳۵ دقیقه شامگاه شنبه اول خرداد ۶۱، با رمز "یا محمد بن عبدالله (ص)" با محاصره و آزادسازی خرمشهر آغاز شد. در مرحله سوم عملیات از ناحیه تیپ ۲۷، رشادت یکی از فرماندهان گردان واقعا ستودنی است. ناصر صالحی؛ معاون اول گردان بلال حبشی که رو کرد به سمت سایر رزمندگان و مشتی خاک را از زمین برداشت و گفت: برادر ها!حرکت کنید. مگر نمی بینید امام زمان با شماست و دارد روی این خاکها را می‌رود!؟ با سستی، تعلّل و تردید بعضی از نیروهای گردان بلال، خود دست به کار شده، ضامن سه قبضه نارنجک را کشیده و به دو، خود را به خاکریز سیل بند می‌زند و هر سه نارنجک را به طرف تیربار دشمن می‌اندازد که همزمان مورد اصابت گلوله های آن تیربار قرار می‌گیرد؛ ولی با انفجار آن سه نارنجک، تیربار دشمن را هم از کار می‌اندازد و خودش هم شهید می‌شود و بدین ترتیب، دژ مستحکم روی سیل بند عرایض را با این کارش می شکند و با پیشروی، نیروها در کنار جاده آسفالت خرمشهر - شلمچه می‌رسند. ✍ 2️⃣ مجدداً با نرسیدن نیروهای جناحین تیپ ۲۷ و خالی ماندن طرف راست و چپ، داد و بیداد احمد متوسلیان پشت بیسیم شروع شد و نگرانی فرماندهان قرارگاه مرکزی کربلا را بیشتر کرده بود. تیپ ۲۷ ضمن درهم شکستن دژ دشمن بر روی سیل بند عرایض و درگیری با تیپ ۲۲ زرهی ارتش بعث، به پیشروی خود ادامه داد. ✍ 3️⃣ حال به شرح قرارگرفتن گردانها در دو محور عملیاتی ۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ می پردازیم: الف- محور محرّم به فرماندهی گردان حبیب گردان حمزه: گردان انصار گردان بلال ✔ ب- محور سلمان به فرماندهی گردان مقداد گردان ابوذر گردان میثم گردان مالک گردان مسلم. 4️⃣ یکی از مهم‌ترین مشکلات به وجود آمده در نیروهای قرارگاه فرعی نصر- ۲ در مرحله سوم، مسئله عدم تطبیق آتش سلاح سنگین خودی بود که نه تنها بر اثر آتش خودی قدری تلفات پدید آمد؛ بلکه مهمّات زیادی هم بیهوده مصرف شد. ✅ ↘️ 📸 صاحب عکس پست: سردار شهید که در مصاحبه هایش پیرامون از ایشان چندین بار یاد کرد... @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 🚓 🕛 💠 [فرماندهان ایرانی به همراه چند تن از فرماندهان سوری، جهت بازدید از خط مقدم نبرد به سمت تپه های جولان حرکت می کنند.] ساعتی بعد ماشین ها وارد شهر قُنَیطَره می‌شوند. شهری کاملاً ویران و بدون هرگونه سکنه‌. تنها کامیون های ارتشی در تردد هستند و چندتایی نیروی نظامی در اطراف به چشم می‌خورند. در جایی ماشین ها متوقف می شوند. همه نفرات که پیاده می‌شوند، سرلشکر سوری به سیم‌خارداری که وسط جاده آسفالت کشیده شده اشاره می کند: « لطفاً مراقب باشید از این جا جلوتر نروید. این مرزی است.» ‼ با عصبانیت می گوید: «سیم خاردار مرزی با کجا؟ با کی؟» سرلشکر سوری می گوید: «با اسرائیل.» حاج احمد متعجّبانه می گوید: «با اسرائیل آن هم وسط شهر خودتان؟ پس چرا جلوتر نمی روید؟» سرلشکر به تجهیزات نظامی و سنگرهای حفرشده در صد متری سیم‌خاردار اشاره می کند و می‌گوید: « اینجا اسرائیل است و آن هم سنگر زرهی شان است. بر اساس قانون آتش‌بس، ما نمی‌توانیم از این سیم‌خاردار جلوتر برویم.» رو میکند به همرزمان ایرانی اش و در حالی که چهره اش از عصبانیت شدیداً سرخ شده، می گوید: « شما را به خدا این ها را ببینید! طرف آمده وسط شهرشان سیم خاردار کشیده و مرز تعیین کرده، آن وقت این ها می گویند چون آتش است حق نداریم برویم جلو! بابا اینجا که خاک خودتان است.» ⁉️ می گوید: «ای وای حاجی! واقعاً ما باید دوش به دوش این ها بجنگیم و خاک شان را پس بگیریم؟» حاج احمد می گوید: « نه! قرار نیست ما خاک این‌ها را پس بگیریم و تقدیم شان کنیم. ما به اینجا آمده ایم تا جلوی اشغالگران صهیونیست این غده سرطانی را سد کنیم تا دیگر نتواند جهان اسلام را تهدید کند. ما آمده‌ایم تا مسلمانان این حقارت و خفّت را تحمل نکنند و خانه و کاشانه خود را از دشمن پس بگیرند و به امید سازمان‌های خائن و پستی مثل سازمان ملل و کشورهای جنایتکاری مثل آمریکا نباشند.» 🚩 همّت می گوید: « کِی فکر می‌کردیم این جوری در برابر صهیونیست‌ها قرار بگیریم؟ ما این طرف و آن طرف در سنگرها ایشان مشغول عیش و نوش آن ها آن طرف در سنگرهای شان مشغول عیش و نوش! آن وقت فقط یک رشته سیم خاردار الکی مانع رسیدن ما به آن ها باشد.» ⛔ 🚫 📘 منبع نوشته: کتاب عزیز و جذاب به نگارش «حمید داود آبادی» ، صفحه ۱۰۹ و ۱۱۰. جملات داخل کروشه از ماست. ☆ ■ @yousof_e_moghavemat
💟 💕 🍁 🍂 «...صادق آهنگران؛ مدّاحِ خوش الحانِ جبهه‌های نبرد از حال و روز پس از عملیات والفجر-۱ می‌گوید: ... ، فرمانده ، یکی از فرماندهان بسیار پرانرژی، مومن و متعهّد، پرکار و در عین حال، دل نازک بود. به حدّی احساساتی بود، که بعضی مواقع با خودم می‌گفتم، ایشان با این روحیه‌ی عاطفی، چطور می‌تواند نیروهایش را کنترل کند. این خصوصیات، را دوست داشتنی‌تر کرده بود.» 💠 منبع زیرنویس: کتاب ، صفحه ۱۴۶ @yousof_e_moghavemat
💎 🔰 🚩 🦋 🌈 «...به نظر من در بررسی تحوّلات این جنگ، یک نکته‌ی مهم را نباید فراموش کرد و آن، همین قدرت روحی و معنویتی است که در برادرهای‌ و سپاهی ما وجود داشته و دارد، یعنی اعتقادشان به خدا، عدم ترس‌شان از مرگ و عشق‌شان به و جهاد فی‌سبیل‌الله. همین مزیّت است که باعث شده دشمن در طول این جنگ به کرّات و دفعات فراوان، ضربه بخورد. روحیه‌ی حماسی و آکنده از شجاعت و سَرِ نترس بچّه‌ها و این منطقه عاشوراییِ ما که می‌گوید ، اصلاً برای آمریکا و کلّ جهان استکباری، به منزله‌ی پدیده‌ای نامفهوم است...» ✔ 🌸 🔵 منبع زیرنویس: کتاب ارزشمند و گرانبهای ، صفحه ۱۷۳ ، جلد اول به پژوهش و نگارش 📓 🧣 🧤 🧦 ❤ نفر وسط نشسته در تصویر ☆ ♡ ☆ @yousof_e_moghavemat
🔰 ✔ 💠 «...تمام تجربیاتی هم که من و شما و فرماندهان این تیپ و سایر فرماندهان سپاه آموخته‌اند، همگی حاصل همین خون‌های پاکی است که طی بحران‌های منطقه‌ای ایجاد شده از فردای پیروزی انقلاب، از پیکرهای شهیدان مظلوم ما، بر زمین ریخته شده‌اند. یعنی هر قطره خون بچّه‌های ما که در کردستان و سایر مناطق بحران‌زده به خاک ریخته شد، یک‌سری تجربیاتی به آن فرمانده جوان و بی‌تجربه‌ی سپاهی داده، تا دفعه‌ی بعد، جوری عمل کند تا کمتر خون بچّه‌ها ریخته بشود...» 💠 ✔ 📕 منبع زیرنویس: کتاب بسیار ارزشمند و گرانبهای ، جلد اول، صفحه ۱۰۵ ✏ ☆ ♡ ❤ 🌸 🌸 🌸 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
⚘🚩🌷💎💖💞🌹🌸 به یاد چهارمین فرمانده دلاور و خط شکن 🌹 - ولادت: ۱۳۳۶ ، کاشان ، - اعزام به خدمت سربازی بعد از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۵ - پیوستن به صف انقلابیون در دوران اوج گیری انقلاب - ترک پادگان به فرمان حضرت امام خمینی (ره) - ورود به در بهار سال ۱۳۵۸ - عزیمت به کردستان در سال ۱۳۵۹ - پیوستن به و فرماندهی واحد اطلاعات عملیات سپاه مریوان - عزیمت به جنوب و فرماندهی اطلاعات عملیات (ص) در اسفند ۱۳۶۰ - نقش موثر و درخشان در ، فروردین ۱۳۶۰ - شرکت در در خرداد ۱۳۶۱ و مجروحیت از ناحیه پا - شرکت در عملیات بزرگ و برون مرزی در تیر و مرداد ۱۳۶۱ - ایفای نقش موثر در عملیات های ، ، ، ، و - انتصاب به فرماندهی تیپ ۲ سلمان از (ص) - انتصاب به فرماندهی (ص) بعد از شهادت ، اواخر اسفند ۱۳۶۲ - : ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ ، در جریان عملیات آبی خاکی در شرق دجله بر اثر اصابت ترکش به سر مبارکش 🆔 @yousof_e_moghavemat
⚘🚩🌷💎💖💞🌹🌸 به یاد چهارمین فرمانده دلاور و خط شکن 🌹 - ولادت: ۱۳۳۶ ، کاشان ، - اعزام به خدمت سربازی بعد از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۵ - پیوستن به صف انقلابیون در دوران اوج گیری انقلاب - ترک پادگان به فرمان حضرت امام خمینی (ره) - ورود به در بهار سال ۱۳۵۸ - عزیمت به کردستان در سال ۱۳۵۹ - پیوستن به و فرماندهی واحد اطلاعات عملیات سپاه مریوان - عزیمت به جنوب و فرماندهی اطلاعات عملیات (ص) در اسفند ۱۳۶۰ - نقش موثر و درخشان در ، فروردین ۱۳۶۰ - شرکت در در خرداد ۱۳۶۱ و مجروحیت از ناحیه پا - شرکت در عملیات بزرگ و برون مرزی در تیر و مرداد ۱۳۶۱ - ایفای نقش موثر در عملیات های ، ، ، ، و - انتصاب به فرماندهی تیپ ۲ سلمان از (ص) - انتصاب به فرماندهی (ص) بعد از شهادت ، اواخر اسفند ۱۳۶۲ - : ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ ، در جریان عملیات آبی خاکی در شرق دجله بر اثر اصابت ترکش به سر مبارکش 🆔 @yousof_e_moghavemat
🚩 💟 🌷 ۲۸ فروردین ۱۳۹۷ سالروز شهادت جانباز سرافراز اسلام رزمنده مخلص و باصفای ۲۷ همرزم و جانباز ❤ 🌤 🌸 🚩 @yousof_e_moghavemat
🚩 ✔ 💠 ۳۱ تیر ۱۳۶۱ سالروز شهادت سردار کم نظیر سپاه اسلام فرمانده همیشه فاتح و دریادل جاویدالاثر 🚩 ولادت: ۱۳۴۰ ، پیوستن به صف مبارزان علیه رژیم شاهنشاهی در ۱۶ سالگی حضوری فعال در درگیری های تهران علیه عوامل رژیم نقش موثر در مبارزه علیه خوانین و گروهکهای مارکسیستی "ستاد خلق ترکمن" ورود به سپاه در سال ۱۳۵۹ و مسئول واحد تدارکات سپاه گنبد عزیمت به شاهین شهر اصفهان، مقابله با تحرکات عناصر ضدانقلاب عزیمت به غرب و پیوستن به نیروهای سردار بزرگوار اسلام در پاوه عزیمت به جنوب به همراه سایر نیروهای ۲۷ انتصاب به فرماندهی گردان (ص) به دستور سردار بزرگ سپاه اسلام حاج احمدآقای متوسلیان نقش موثر و درخشان در عملیات های بزرگ و بیت المقدس در بهار ۱۳۶۱ عزیمت به لبنان در تیر ماه ۱۳۶۱ جهت نبرد با رژیم غاصب صهیونیستی در پی حمله به جنوب لبنان بازگشت به ایران بعد از قائم مقام ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) بعد از انتصاب به فرماندهی لشکر در جریان عملیات بزرگ - تیر ۱۳۶۱ 🌹شهادت: ۳۱ تیرماه ۱۳۶۱ ، در بحبوحه عملیات سنگین رمضان 🚩 👈 پیکر ایشان در صحرای شرق بصره گم شد و هیچوقت برنگشت. @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
❤ ☑ مجتبی عسکری؛ جانشین وقت واحد بهداری رزمی ۲۷ ؛ ضمن بازروایی خود از دوران دفاع مقدّس ، اشارات زیبایی به ماجرای مکان‌‌یابی همّت جهت انتقال ۲۷ از به غرب داشته است. او می‌گوید: «... به دستور ، در دوکوهه یک‌سری کلاس‌های آموزشی رزمی برای تربیت کادرهای گردانی تشکیل شده بود و حال‌و‌هوای یک پادگان آموزشی بر دوکوهه حاکم بود. یک روز صبح، برای انجام کاری عازم ستاد لشکر شدم. همان جلوی درگاه ورودی ساختمان ستاد ، ناغافل با حاجی مواجه شدیم. تروتمیز بود و مرتب، با پیراهن خاکی کره‌ای و شلوار استتاری کهنه‌ی دوخت‌ وطن به تن، موهای سر‌وریش به تازگی از زیر دست سلمانی درآمده و لبخندی که دیدنش، روح تو را جلا می‌داد. در سلام به من پیش‌دستی کرد و گفت: به‌به؛ برادر عسکری، کجا با این عجله؟ گفتم: مخلصیم، با بچّه‌های ستاد کار داشتم. گفت: از اسفند پارسال که به لشکر آمدی، مجال نشد با هم بنشینیم دو کلام اختلاط کنیم. الآن این کاری که داری، فوری‌فوتی است یا بعداً هم می‌توانی به آن برسی؟ از خداخواسته گفتم: مطلب مهمی نبود، در خدمتیم. گفت: پس با من بیا. ماشین خاکی‌رنگ تویوتا لندکروزِر استیشن فرماندهی، همان بغل ستاد پارک بود و راننده داشت شیشه‌ها را پاک می‌کرد، حاجی به او گفت: صد بار به تو گفتم شیشه‌هایش را برق نینداز، داریم می‌زنیم به بیابان، هم زحمتت هدر می‌رود، هم اگر سمت خط برویم، با انعکاس نور خورشید روی شیشه‌ها، این ماشین را دیده‌بان‌های دشمن از شش فرسخی می‌بینند و به طرفش گلوله خمپاره روانه می‌کنند! زودتر آتیش کن برویم، که خیلی کار داریم. راننده - که اسمش یادم رفته - خندید و جلدی پرید پشت رُل و استارت زد. آمدم درِ طرفِ شاگرد را برای حاجی باز کنم که آن را بست، مچ دستم را گرفت دنبال خودش کشید. در عقب را باز کرد و با هم سوار شدیم. از دروازه دژبانی پادگان که بیرون می‌زدیم، به راننده گفت: برو سمت پلدختر. بعد هم؛ همان‌طور که شانه‌به‌شانه‌ی همدیگر نشسته بودیم، سرش را به صورتم نزدیک کرد و با صدایی زیرتر از حد معمول و‌ لحنی خودمانی گفت: خب؛ برادر مجتبی، من اوصاف تو را از و چراغی و ممقانی زیاد شنیده‌ بودم. با آن‌که می‌دانستی ما در بهداری لشکر چقدر به کادرهای قوی و با سابقه احتیاج داریم، باز برای آمدن از مریوان به لشکر ، یک سال دست به دست کردی؟! گفتم: نه به خدا؛ وقتی قرار شد بچّه‌ها برای تشکیل تیپ از مریوان به جنوب بروند، این بود که ممقانی را انتخاب کرد و به من هم تکلیف شرعی کرد بالای سر تشکیلات بهداری در مریوان بمانم. او به من ولایت داشت، نمی‌توانستم خلاف امرش رفتار کنم. حاجی با شنیدن اسم ، یک آه سردی کشید و گفت: هنوز هم معتقدم اگر بعد از گرفتاری ، اجازه یک عملیات محدود در لبنان را به ما ‌می‌دادند، می‌توانستیم او و همراهانش را از چنگ فالانژیست‌ها آزاد کنیم، امّا چه کنیم، نگذاشتند... چند دقیقه‌ای ساکت بود و از شیشه پنجره، با آن چشم‌های درشتش در سکوت به بیابان زل زده بود... 📚 برگرفته از کتاب ارزشمند و خواندنی سرد ، نوشته گلعلی بابایی ، صفحه ۸۷ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌹 ✔ سردار دلاور و سلحشور سپاه اسلام جانشین فرماندهی تیپ۳ ابوذر از ۲۷ محمد‌رسول‌الله (ص) ❤ 🍂 🍁 ولادت: میدان خراسان تهران ، سال ۱۳۳۵ فعالیت و حضور چشمگیر در تظاهرات ضدرژیم شاه ایفای نقشی فعال در درگیری های روز ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷ عضویت در "سپاه" بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عزیمت به منطقه کردستان برای مقابله با گروه‌های مسلح ضد انقلاب حضور در جبهه های غرب همچون: بازی دراز، کوره موش، دانه خشک، تنگه حاجیان، گیلانغرب و... بازگشت به تهران و انتصاب به فرماندهی گردان ۴ سپاه منطقه ۱۰ تهران در نیمه اول سال ۱۳۶۰ وارد کردن ضربات سخت به گروهک های ضدانقلاب با همین مسئولیت ازدواج در پنجم شهریور ۱۳۶۰ ایفای نقشی موثر در زمینه سازی عملیات کوهستانی محمد رسول الله در دی ماه ۱۳۶۰ عزیمت به جنوب برای شرکت در عملیات فتح‌المبین به عنوان یکی از فرماندهان گردان تیپ ۲۵ کربلا در اواخر سال ۱۳۶۰ انتصاب به فرماندهی گردان ابوذر غفاری در تیپ۲۷محمدرسول‌الله با حکم پس از خاتمه عملیات فتح المبین وارد کردن ضرباتی مهلک به دشمن بعثی در مرحله نخست عملیات بیت‌المقدس و مجروحیت در این عملیات ، اردیبهشت ۱۳۶۱ مسئولیت جانشینی فرماندهی تیپ سوم ابوذر با حکم : صبح روز ۱۲ آبان ۱۳۶۲ عملیات - دشت قزلچه 🌸 🍂 نحوه شهادت: با بازگشت دو گروهان از گردان سلمان به سمت مواضع خودی، حاج‌عباس‌کریمی؛ فرمانده تیپ سلمان به حسین اسکندرلو؛ فرمانده گردان سلمان دستور می‌دهد که دگر بار به سمت ارتفاع کانی‌مانگا حرکت کند و خود را به گردان‌حبیب برساند. با موافقت اسکندرلو، گردان راه می‌افتد. در همین اثنا، یک گلوله خمپاره ۱۲۰ وسط گردان منفجر می‌شود که باعث شهادت رنجبران و زخمی‌شدن اسکندرلو می‌شود. @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 🍁 🍂 عصر روز سیزدهم آبان ۱۳۶۲ سالروز شهادت شیر شرزه‌ی سپاه اسلام فرمانده‌ دلیر و رشید از ۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ ⚘ •°• °•° ولادت: سال ۱۳۳۷ ، ، شهرستان رزن ، روستای شاهنجرین فراگیری قرآن و علوم اسلامی قبل از رفتن به مدرسه دارای هوش و ذکاوت بسیار بالا و رسیدن به کلاس دوم راهنمایی در ۴ سال باز ماندن از ادامه تحصیل به علت مشکلات اقتصادی و دوری راه مشغول به کار در یک کارگاه خیاطی داشتن اعتقادات مذهبی و دینی از همان اوان کودکی پیوستن به صفحه مبارزات مردمی علیه رژیم طاغوت پهلوی اعزام به خدمت سربازی با اجبار و فرار کردن از پادگان با هدف سرپیچی از دستورات و تصمیمات حکومت پهلوی بازگشتن به دوران خدمت سربازی با دستور امام (ره) پس از پیروزی انقلاب اسلامی عضویت در سپاه همدان در سال ۱۳۵۹ عزیمت به منطقه عملیاتی سرپل ذهاب با شروع جنگ تحمیلی انتقال به تهران و ادامه خدمت در پادگان ولیعصر (عج) عزیمت داوطلبانه به کردستان به عضویت در آمدن در تیم حفاظت از بیت امام (ره) عزیمت به جبهه جنوب پس از پایان ماموریت حفاظت بیت امام (ره) انتصاب به فرماندهی گروهان در عملیات فتح‌المبین و مجروحیت در مرحله سوم این عملیات عزیمت به لبنان تحت فرماندهی برای نبرد با اسرائیل در خرداد و تیر ۱۳۶۱ انتصاب به عنوان فرماندهی گردان کمیل با حکم 🥀 نحوه شهادت: نشستی با کادرهای اصلی گردان مبنی بر بررسی وضع نیروها و راه‌های مقابله با پاتک دشمن روی قله‌ی ۱۸۶۰ کانی‌مانگا و فرودآمدن خمپاره‌ای وسط این جمع نورانی و شهادت این عزیزِ بزرگوار. @yousof_e_moghavemat
🥰 ☆ ♡ «...این‌ها خیلی به هم علاقه‌مند شدند. حالا تا جایی که در خاطرم مانده، از فحوای صحبت‌های کاملاً مشخص بود که عجیب شیفته‌ی شده است. خودش می‌گفت: به واقع برادرمان یک انسان برجسته و درخشان است. فرمانده مدیر و مدبری است. او آدمی است که در بیان و عمل به حکم حق، ملاحظه‌ی هیچ شخص یا گروهی را نمی‌کند و اهل مداهنه و معامله بر سر حق نیست. به هم خیلی ارادت پیدا کرده بود، چه این‌که بعدها دیدیم این ارادت و محبّت دوطرفه بوده و هم به او خیلی محبّت دارد. همّت معمولاً محمود را با عنوان مخاطب قرار می‌داد و می‌گفت: حاج‌شهبازی، عزیزم، ما شما را خیلی دوست داریم. محمود هم در جواب به او می‌گفت: همّت‌ جان، ما هم شما را دوست داریم. اصلاً عالمی داشتند در مودت و دوستی، که در تمام عمرم دیگر مثل و مانند آن را، نه دیدم و نه از کسی شنیدم...» 📚 به نقل از سردار در کتاب ارزشمند و خواندنی صفحه ۲۳۹ و ۲۴۰ ♡ ☆ 📸 از سمت راست: سرداران: ، و @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🍃 🌸 🔶 📄 نهم اسفند ۱۳۶۲ سالروز شهادت سردار نازنین و بی ادعای سپاه اسلام فرماندۀ با اخلاص و بی نشان 🌹 ولادت ۱۳۳۸ ، شاگرد ممتاز در دوره ابتدایی و راهنمایی دیپلم رشتۀ ریاضی فیزیک سال ۱۳۵۷ دانشجوی رشتۀ جامعه شناسی حرکتهای انقلابی، پخش اعلامیه و ایجاد شور و انگیزه در بین جوانان برای مبارزات سیاسی علیه رژیم طاغوت بازگشت به تهران و ایفای نقشی حساس در تسخیر لانه جاسوسی عضویت در سپاه سال ۱۳۵۸ تشکیل جهاد سازندگی در خلخال عزیمت به جبهه با آغاز جنگ تحمیلی معاون گروهانی از گردان جعفر طیار بود و شرکت در عملیات والفجر مقدماتی ، والفجر 1 و والفجر 4 مسئول تشکیل به دستور رشادت فراوان و بی نظیر در پنجوین در عملیات والفجر چهار مجروحیت در عملیات والفجر۶ ازدواج با یک دختر مؤمن پاسدار در بهمن ۱۳۶۲ و خوانده شدن خطبه عقد توسط مقام معظم رهبری عزیمت بعد از یک هفته پس از ازدواج فرماندهی گردان حبیب از ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) فرماندهی صمیمی و صادق ، حضوری خالصانه در بین نیروها با همۀ فراز و نشیب های عملیات شعار هر چه خدا خواست همان می شود را چنان در میان نیروهایش جا انداخته بود که در هر موقعیتی ،آن را با صدای بلند تکرار می کردند. عمران در جمع نیروهایش و سایر رزمندگان به « فرمانده عبدالله» معروف بود .او محبوب همه بسیجی‌ها بود به طوری که وقتی در بین آنها حاضر می شد همه یکصدا فریاد می زدند «صل علی محمد ، فرمانده گردان خوش آمد.» در عملیات خیبر در تاریخ ۹ اسفند ۱۳۶۲، گردان حبیب ابن مظاهر تحت فرماندهی «عمران» در منطقه عملیاتی طلائیه به محاصره دشمن افتاد و بالگرد های دشمن روی پل طلائیه، رزمندگان را به رگبار بستند. مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت ولی با وجود جراحت ، الله‌اکبر گویان نیروهایش را به پیشروی فرا خواند و به معاونش دستور حرکت داد که گردان به پیشروی خود ادامه دهد ولی پس از چند ساعت که مجبور به عقب نشینی شد اثری از فرمانده به دست نیامد و او از آن زمان است. ✅ 🚩 ✔ @yousof_e_moghavemat
📬 🚩 ✔ 💠 «...بسیجی ها؛ ما که با کسی تعارف نداریم، تا الان ۵ بار در طلائیه عمل کردیم و شکست خوردیم. کسانی که از ماهیت جنگ خبر ندارند، می گویند: مگر کربلا خون می خواهد؟! بله؛ کربلا خون می‌خواهد، کربلا خون می خواهد، کربلا...خون می خواهد!»🚩 ✍ فرازی از آخرین سخنرانی برای بسیجیان ۲۷ در پادگان ، ۱۲ اسفند ۱۳۶۲ 🌸 📷 منبع عکس: سایت Aviny.com 🎬 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌸 🌷 🌠 🌟 سحرگاه دوم خرداد ۱۳۶۱ عملیات الی‌بیت‌المقدس سالروز شهادت یکی از سرداران دلیر و دریادل سپاه اسلام جانشین لشکر خط شکن (ص) ( ۲۷ ) 🚩 متولد ۱۳۳۷ ، اصفهان عاشق قرآن گذراندن دوره ابتدایی و دبیرستان در اصفهان اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۶ قبولی کنکور در همان سال پذیرفته شدن در رشته مهندسی‌صنایع در دانشگاه‌علم‌و‌صنعت‌تهران از اولین پایه گذاران انقلاب‌فرهنگی در دانشگاه شروع مبارزات سیاسی علیه رژیم فاسد و منحوط پهلوی از همان دانشگاه آشنایی با «شهید بروجردی» و «گروه توحیدی صف» جزو اعضای کمیته محافظت حضرت‌امام (ره) در بهشت‌زهرا عضویت در سپاه‌پاسداران‌ بعد از پیروزی انقلاب فعالیت در دفتر هماهنگی ستاد کل سپاه همزمان با ادامه تحصیل جزو پیشگامان دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در جریان لانۀ جاسوسی آمریکا در روز ۱۳ آبان ۵۸ عزیمت به جبهه سرپل ذهاب با دوست و همرزم وفادارش «محسن وزوایی» تا اواخر بهمن ۵۹ هدایت اطلاعاتی جبهه سرپل ذهاب در همان زمان انتصاب به فرماندهی سپاه پاسداران استان همدان در اسفند ۵۹ حضور چشمگیر در عملیات های درخشان بازی‌دراز ( ۲ و ۳ ) و مطلع الفجر تشرف به خانۀ خدا در مهر ۱۳۶۰ به همراه یاران وفادار و مخلصی همچون و ابراهیم همت عزیمت به جنوب به همراه اعضای سپاه همدان جهت تشکیل تیپ۲۷ به همراه و انتصاب به عنوان جانشین ۲۷ توسط سردار در دی ماه ۱۳۶۰ شهادت : دوم خرداد ۱۳۶۱ ، در آستانه‌ی ورود به خرمشهر ، در جبهۀ «نهر خَیِّن».⚘🚩 @yousof_e_moghavemat
👋 به دلیل دستور مستقیم فرماندهی کل سپاه؛ حاج‌محسن رضایی به و فرماندهان سپاه مریوان و پاوه مبنی بر تشکیل یک تیپ رزمی جهت شرکت در عملیات در فروردین ۱۳۶۱، و در میان سیل اشک مردم خون‌گرم و غیرتمند و بامعرفت کردستان، آنجا ترک کردند و به سمت جنوب و پادگان رهسپار شدند. ۲۴ دی ماه ۱۳۶۰ ، روزی بود که و به همراه شماری از نیروهای زبده‌شان به سمت جنوب حرکت کردند. این تصاویری که مشاهده می‌فرمایید، مربوط به صبح روز ۲۴ دی‌ماه ۱۳۶۰ است که سردار با نیروهای پیشمرگه‌ی مسلمان کُرد در حال خداحافظی است و مردمی که دل‌کندن از مُراد و فرمانده‌شان برایشان سخت و جان‌کاهست... @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🍃 🌸 ✅ 📄 🔶 روز سوم «عملیات خیبر» بود که برای کاری به عقب آمده بود. از فرصت استفاده کردیم و نماز ظهر را به امامت او اقامه کردیم. در بین دو نماز، یک روحانی وارد صف نماز شد. با دیدن او، از ایشان خواست که جلو بایستد. آن برادر روحانی ابتدا قبول نمی کرد، اما با اصرار ، رفت و جلو ایستاد. پس از اقامۀ نماز عصر، ایشان گفت: «حالا که کمی وقت داریم، چندتا مسئله براتون بگم.» او شروع کرد به گفتن مسئله، در حال صحبت کردن بود که ناگهان صدایی آمد. همۀ چشم ها به سمت صدا برگشت. از شدت بی خوابی و خستگی بی هوش شده و نقش بر زمین شده بود. برادران سریع او را به بهداری منتقل کردند. دکتر پس از معاینۀ گفت: «بی خوابی، خستگی، غذا نخوردن و ضعیف شدن باعث شده که فشارش بیافته، حتماً باید استراحت کنه.» و یک سِرُم به او وصل کردند. همین که حالش کمی بهتر شد، از جایش بلند شد و از اینکه دید توی بهداری است، تعجب کرد. می خواست بلند شود، رفتیم تا مانعش شویم، اما فایده ای نداشت. من گفتم: « ، یه نگاه به قیافۀ خودت انداختی؟ یه کم استراحت کن، بعد برو. بدن شما نیاز به استراحت داره.» گفت: «نه، نمیشه، حتماً باید برم.» بعد هم سِرُم را از دستش بیرون کشید و رفت. 📚 منبع کپشن: کتاب ، صفحه ۷۹ به روایت برادر «نیکچه فراهانی» @yousof_e_moghavemat
💗 💗 🌸 🌷 👈 بعدازظهر روز پنج شنبه ، ۱۱ اسفند ۱۳۶۲ 💌 ❣ پس از تجربۀ تلخ آخرین شکست در گشودن راهکار قفل شدۀ ، یک گمنام، فرماندۀ دریادل را عاشقانه در آغوش گرفته است. 💌 ❤❤ @yousof_e_moghavemat
📬 🚩 ✔ 💠 «...بسیجی ها؛ ما که با کسی تعارف نداریم، تا الان ۵ بار در طلائیه عمل کردیم و شکست خوردیم. کسانی که از ماهیت جنگ خبر ندارند، می گویند: مگر کربلا خون می خواهد؟! بله؛ کربلا خون می‌خواهد، کربلا خون می خواهد، کربلا...خون می خواهد!»🚩 . . ✍ فرازی از آخرین سخنرانی برای بسیجیان در پادگان ، ۱۲ اسفند ۱۳۶۲ 🌸 . . 📷 منبع عکس: سایت Aviny.com 🎬 . . @yousof_e_moghavemat
💟 💕 🍁 🍂 «...صادق آهنگران؛ مدّاحِ خوش الحانِ جبهه‌های نبرد از حال و روز پس از عملیات والفجر-۱ می‌گوید: ... ، فرمانده ، یکی از فرماندهان بسیار پرانرژی، مومن و متعهّد، پرکار و در عین حال، دل نازک بود. به حدّی احساساتی بود، که بعضی مواقع با خودم می‌گفتم، ایشان با این روحیه‌ی عاطفی، چطور می‌تواند نیروهایش را کنترل کند. این خصوصیات، را دوست داشتنی‌تر کرده بود.» 💠 منبع زیرنویس: کتاب ، صفحه ۱۴۶ 📚 ◀ عنوان کتاب: ماه همراه بچه هاست (سرگذشت نامه سردار ) ◀ نویسنده: گلعلی بابایی ◀ ناشر: نشر صاعقه، تهران ◀ نوبت چاپ: سوم، ۱۳۹۳ ◀ تعداد صفحه: ۲۷۱ ◀ قیمت: ۱۰۰۰۰ تومان @yousof_e_moghavemat
🌤 🚩 🍃 💓 ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ سالروز شهادت شیر لشکر خط شکن محمدرسول‌الله(ص) همرزم وفادار، یار و یاور و چهارمین فرماندۀ دلاور سردار شجاع و سلحشور سپاه اسلام ✅ ❤ ❤✔❤ متولد اول اردیبهشت ۱۳۳۶ ، قهرود کاشان اعزام به خدمت سربازی پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۵ ترک پادگان به دستور حضرت‌امام‌خمینی(ره) و پیوستن به صف انقلابیون عضویت در سپاه در بهار ۱۳۵۸ عزیمت به کردستان به صورت داوطلبانه در سال ۱۳۵۹ پیوستن به و انتصاب به فرماندهی اطلاعات-عملیات سپاه‌مریوان انتصاب به مسئولیت واحد اطلاعات-عملیات تیپ۲۷محمدرسول‌الله(ص) به دستور در بهمن ۱۳۶۰ مجروحیت در عملیات فتح‌المبین شرکت فعال و مؤثر در عملیات هایی همچون؛ بیت‌المقدس ، رمضان ، مسلم‌ابن‌عقیل ، والفجرمقدماتی ، والفجریک ، والفجر دو ، والفجر‌ سه ، والفجر چهار انتصاب به فرماندهی تیپ سلمان از لشکر۲۷ به دستور حاج همّت انتصاب مجدد به فرماندهی اطلاعات-عملیات لشکر۲۷ به دستور در عملیات خیبر فرماندهی لشکر۲۷محمدرسول‌الله(ص) در اواخر اسفند ۱۳۶۲ پس از شهادت شهادت در عملیات بدر ، روز ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ ، شرق دجله با اصابت ترکش خمپاره به سر مبارکش 🚩 🌹 🍃 🌷 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌸 🌷 🌠 🌟 سحرگاه دوم خرداد ۱۳۶۱ عملیات الی‌بیت‌المقدس سالروز شهادت یکی از سرداران دلیر و دریادل سپاه اسلام جانشین لشکر خط شکن (ص) ( ) 🚩 متولد ۱۳۳۷ ، اصفهان عاشق قرآن گذراندن دوره ابتدایی و دبیرستان در اصفهان اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۶ قبولی کنکور در همان سال پذیرفته شدن در رشته مهندسی‌صنایع در دانشگاه‌علم‌و‌صنعت‌تهران از اولین پایه گذاران انقلاب‌فرهنگی در دانشگاه شروع مبارزات سیاسی علیه رژیم فاسد و منحوط پهلوی از همان دانشگاه آشنایی با «شهید بروجردی» و «گروه توحیدی صف» جزو اعضای کمیته محافظت حضرت‌امام (ره) در بهشت‌زهرا عضویت در سپاه‌پاسداران‌ بعد از پیروزی انقلاب فعالیت در دفتر هماهنگی ستاد کل همزمان با ادامه تحصیل جزو پیشگامان دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در جریان لانۀ جاسوسی آمریکا در روز ۱۳ آبان ۵۸ عزیمت به جبهه سرپل ذهاب با دوست و همرزم وفادارش «محسن وزوایی» تا اواخر بهمن ۵۹ هدایت اطلاعاتی جبهه سرپل ذهاب در همان زمان انتصاب به فرماندهی سپاه پاسداران استان همدان در اسفند ۵۹ حضور چشمگیر در عملیات های درخشان بازی‌دراز ( ۲ و ۳ ) و مطلع الفجر تشرف به خانۀ خدا در مهر ۱۳۶۰ به همراه یاران وفادار و مخلصی همچون و ابراهیم همت عزیمت به جنوب به همراه اعضای سپاه همدان جهت تشکیل تیپ۲۷ به همراه و انتصاب به عنوان جانشین توسط سردار در دی ماه ۱۳۶۰ شهادت : دوم خرداد ۱۳۶۱ ، در آستانه‌ی ورود به خرمشهر ، در جبهۀ «نهر خَیِّن».⚘🚩 @yousof_e_moghavemat
🍁 🔥 ✾ ↳ 📷 آبان ۱۳۶۲، قرارگاه خلوزه۲، قبل از مرحله‌ی سوم عملیات. از راست: رسول توکلی (جانشین ستاد لشکر)، ؟؟؟، ، مجتبی صالحی‌پور (راننده‌ی حاجی)، (جانشین لشکر). نفر نشسته هم شناسایی نشدند. ■در آن مقطع، هر روز به گردان‌ها سرکشی می‌کرد و میزان آمادگی‌شان را می‌سنجید. @yousof_e_moghavemat
📷 شامگاه ۲۱ خرداد ۱۳۶۱ ، ورود قوای محمد رسول الله (ص) (سمت چپ)در حال پیاده شدن از هواپیما در کنار افسر ارشد ارتش سوریه(سمت راست) @yousof_e_moghavemat
📚 🍂 🍁 ✍ سخن مدیر: «بعضی روزای شهادت، هیچوقتِ هیچ‌وقت از ذهنِ آدم پاک نمیشن؛ مثل ۱۷ اسفند که روز شهادت حاج همته، یا ۲۴ اسفند که روز شهادت حاج‌عباس کریمی هستش، یا ۱۴ تیر که روز ربایش حاج‌احمد‌آقای متوسلیانِ عزیزمون هستش. بعضی تواریخ نه در ذهن ما آدما بلکه در عمیق‌ترین نقطه‌ی قلبمون حک میشن و پاک‌شدنی نیستن. یکی از همین روزا همین ۲۸ آبان هست؛ ۲۸ آبان ۱۳۶۲ای که فرماندهٔ لشکر۲۷محمدرسول‌الله‌(ص) یعنی ، یکی از بهترین یاران خودش - حتی میشه گفت وفادارترین یار خودش در اون مقطع - رو و از ستون‌های اصلی لشکر رو توی عملیات بزرگ از دست میده....» 🥀 🦋 ✍ این کتاب با عنوان نوشته‌ی «جواد کلاته عربی» از انتشارات ۲۷ بعثت، روایتگر زندگی این سردار بزرگ هستش. (نسخه‌ای که من دارم، چاپ اول برای زمستان ۹۷ هستش؛ اما این کتاب ارزشمند به دفعات چاپ شده و الان به چاپ ششم رسیده. اگر خواستید تهیه کنید، به دوستان نشر که آیدی صفحه‌شونو این زیر میذارم، پیام بدین.) @entesharate27besat ♥︎¡♡¡♡¡♥︎ ••°•°•°•••• 🍃 @yousof_e_mogjavemat