eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
270 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 منطقه عملیاتی خیبر - جزایر مجنون– اسفند ۶۲ ▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ 📷👆پیرترین رزمنده و جانباز کشور که در سال گذشته ( ۲۱مهرماه ۱۴۰۲) بر اثر عوارض ناشی از حملات شیمیایی صدام در جزیره مجنون و کهولت سن، به دیار باقی شتافت. حاج علیقلی در سال ۶۲ در عملیات خیبر با محاسن سفیدش سوژه عکاسان شد و عکس معروف "این پنج‌ نفر" توسط عکاس جنگ سعید صادقی در اروندرود به ثبت رسید. وی طی سه دوره، یکی در سال ۱۳۶۰ عملیات فتح المبین، سال ۱۳۶۲ عملیات خیبر و در سال ۱۳۶۵ عملیات کربلای پنج در جبهه های نبرد حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس حضور داشت. @yousof_e_moghavemat
⏳ ۱۱ فروردین ۱۳۶۱ 🎤 با 📌 احمد متوسلیان، در فرجام مرحله چهارم عملیات ، طی مصاحبه به عمل آمده با وی از سوی امیر رزاق‌زاده راوی اعزامی دفتر سیاسی وقت سپاه به تیپ_۲۷ محمد رسول الله ص در آغاز این گونه خود را معرفی کرده است: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، من احمد هستم، فرزند غلام‌حسین متولد 1332 تهران، از نظر وضعیت (تحصیلی) خودم، دروس ابتدایی را در مدرسه اسلامی مصطفوی گذراندم و دبیرستان را در مدرسه اخباریون گذراندم و بعد از آن هم خدمت سربازی را رفتم و انجام دادم که درجه‌دار وظیفه بودم و بعد از سربازی هم عرض کنم که وارد دانشگاه شدم و دانشجوی سال دوم بودم که در زمان شاه دستگیر شدم و . . . مکان: قرارگاه شاوریه، سنگر فرماندهیِ تیپ۲۷ در عملیات فتح‌المبین زمان: ۱۱ فروردین ۱۳۶۱ راوی: رزاق‌زاده @yousof_e_moghavemat
🌗 شب نشینی به سبک حاج احمد 🔹متوسلیان حتى نمى‌گذاشت كه شبها هم بيكار بمانيم. معلوماتش بالا بود و با ما زياد بحث مي كرد. شبها بچه ها را در اتاق جمع مى‌كرد و براى اينكه بتواند بُعد عقيدتى- فكرى ما را هم تقويت كند، بحثهاى مختلف را وسط مى‌كشيد. مثلا يک بار ميگفت: «من كمونيست هستم و شما مسلمان، بايد براى من اسلام را ثابت كنيد.» آقا طورى بحث میشد كه كار به دعوا مي كشيد! خدا بيامرز شهيد آخر سر كم می‌آورد و ميگفت: «حرفِ من درست است اما تو چون فرمانده‌ای نمیخواهى قبول كنی.» حاج احمد ميگفت: «نه برادر، من با منطق دارم اين حرف را میزنم». 🔸يک شب هم گفت: «هر كسى هر چه دلش مى‌خواهد بگويد.» يكی از بچه ها كه جعفر نام داشت و اهل كاشان بود، خيلى خجالتى بود. نوبت به جعفر كه رسيد او ميگفت: «برادر ما رويمان نميشود چيزی بگوييم.» حاجی گفت: «خب يک حمد بخوان». جعفر گفت: «رويم نميشود.» حاجى گفت: «يك قل هوالله بخوان.» جعفر گفت: «رويم نميشود.» احمد گفت: «خوب يه بسم الله الرحمن الرحيم بگو...». حاجى آخر سر شاكى شد و گفت: «اين قدر كه تو ميگويی رويم نميشود تا به حال يك بقره را خوانده بودی»! —( راوی: مجتبی عسکری) پاییز 1360 - تهران - منزل ذبیح الله چراغی پدر شهید چراغی ... ایستاده از راست: ٬ محمد چراغی ، حجت چراغی قدبیگی نشسته از راست: صفی الله چراغی٬ ناشناس٬ ٬ جبار ستوده ، ،علی خرم @yousof_e_moghavemat
💎 🌸 ✔ 💠 "قسمت اول" 💎 در پانزدهم فروردین ماه سال ۱۳۳۲ در محله امام زاده سید اسماعیل تهران در یک خانواده مذهبی و تقریباً پر جمعیت چشم به جهان گشود. دوران کودکی وی در کوچه پس کوچه های و اطراف بازار سید اسماعیل سپری شد. ابتدا به یک مدرسه دولتی می رفت به نام شرافت که نزدیک منزل شان بود. تا به خانه برسد، باید از خیابان رد می شد و مادرش همیشه نگران این مسئله بود. به همین دلیل منزل شان را عوض کردند و در محله چهل تن کوچه علوی نزدیک مسجد امین الدوله که حاج آقا حق شناس در آن نماز می خواند، خانه می خرند. بعد پدرش تصمیم می گیرد به دلیل ضعف مدارس دولتی، او را در مدرسه مصطفوی که مدیرش آقا سید جوادی بود، ثبت نام کند. برای ادامه تحصیل، مجدداً کلاس اول را در مدرسه جدید تکرار کرد و علاوه بر تحصیل، طعم شیرین کار شرافتمندانه را نیز می چشید و ضمن اشتغال به درس و مدرسه در مغازه شیرینی فروشی پدرش - قنادی یزدی - کار می کرد.📙 🖊 📸 📚 برگرفته از کتاب ارزشمند و درخشان ، نوشته گلعلی بابایی 🌸 . . 📢 انشاءالله اگر خدا توفیق بده خلاصه ای از این کتاب رو که بتونه در شناسوندن بهتر و مفیدتر حاج احمد آقای متوسلیان عزیزمون اثرگذار باشه، تقدیم همه بزرگواران خواهیم کرد.😌 . 🎊🎉به مناسبت تولد شناسنامه ای حاج احمد آقا 🎉🎊 . @yousof_e_moghavemat
😌 🌸 ✏ 💠 قسمت دوم 💠 . . ⬅️ محمد متوسلیان برادر بزرگ احمد در این رابطه گفته است: "... احمد بسیار مودب و به اندازه خودش هم زرنگ بود. یعنی آزارش به کسی نمی رسید. من و برادرم محمود شیطنت داشتیم، اما احمد مظلوم بود. رفیق باز نبود. درس خوان و با سلیقه بود. به کفش و لباس خودش اهمیت می داد؛ مثلاً برای ما فرقی نمی کرد که در حمام شامپو به سرمان بزنیم یا نزنیم، اما حتماً باید استفاده می کرد. در کل خیلی مرتب و تمیز بود. پدرمان هم انسان متشرعی بود و این خصوصیاتی که در احمد گفتم، در مورد پدرمان هم صدق می کرد. طوری بود که حتی در امور مذهبی هم از پدر تاثیر گرفته بود. احمد یکی دو سال از تحصیل دور بود، اما به دلیل کمک پدر در قنادی به مدرسه شبانه رفت و سپس وارد هنرستان صنعتی شماره ۵ تهران شد.✔ 🌹 🔸️ 📚 با تخلیص و اختصار از کتاب ارزشمند و درخشان ⚘ . 🎊🎊به مناسبت تولد شناسنامه ای حاج احمد آقا 🎊🎉 . @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 🌸 ☘ ⚘ دوم خرداد ۱۳۶۱ سالروز شهادت سردار کم نظیر سپاه اسلام فرمانده دلاور و سلحشور از 🌹 ═══°✦ ❃ ✦°═══ ولادت: ۱۳۳۸ - تهران ادامه تحصیل تا مقطع سوم دبیرستان ترک تحصیل به علت فوت پدر و مشغول به کار در کارخانه‌ی چای مجدداً ادامه تحصیل در بحبوحه‌ی انقلاب پیوستن به نهاد مقدّس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و خدمت در حفاظت فرودگاه مهرآباد عزیمت به جبهه غرب با آغاز جنگ و توفیق همرزمی با سرداران ، و و...در ارتفاعات انتقال به قبل از عملیات الی‌بیت‌المقدس انتصاب به فرماندهی گردان میثم به دستور سردار : دوم خرداد ۱۳۶۱ ، در آستانه‌ی آزادسازی خرمشهر. بارها زخمی شد. در یکی از عملیات‌های بازی‌دراز به شدت مجروح شد. به خیال اینکه شهید شده است، وی را همراه پیکرهای شهدا به عقب انتقال دادند. در روز اول عملیات الی‌بیت‌المقدس هم همین اتفاق افتاد. حتی محسن خالقی پشت بیسیم به خبر شهادت عباس را اعلام می‌کند؛ امّا در تقدیر وی چنین انگاشته بودند که او در آستانه‌ی ورود به خرمشهر شهد شیرین شهادت را نوش‌جان کند. چه اینکه پس از بهبودی نسبی مجدداً به خط مقدم بازگشت و در مرحله‌ی سوم عملیات به جمع یاران شهید خود پیوست. آرامگاه ایشان در گلزار شهدای ، قطعه ۲۶ - ردیف ۴۴ - شماره ۴۳ قرار دارد. 🌺💠🌺 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌸 🌷 🌠 🌟 سحرگاه دوم خرداد ۱۳۶۱ عملیات الی‌بیت‌المقدس سالروز شهادت یکی از سرداران دلیر و دریادل سپاه اسلام جانشین لشکر خط شکن (ص) ( ) 🚩 متولد ۱۳۳۷ ، اصفهان عاشق قرآن گذراندن دوره ابتدایی و دبیرستان در اصفهان اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۶ قبولی کنکور در همان سال پذیرفته شدن در رشته مهندسی‌صنایع در دانشگاه‌علم‌و‌صنعت‌تهران از اولین پایه گذاران انقلاب‌فرهنگی در دانشگاه شروع مبارزات سیاسی علیه رژیم فاسد و منحوط پهلوی از همان دانشگاه آشنایی با «شهید بروجردی» و «گروه توحیدی صف» جزو اعضای کمیته محافظت حضرت‌امام (ره) در بهشت‌زهرا عضویت در سپاه‌پاسداران‌ بعد از پیروزی انقلاب فعالیت در دفتر هماهنگی ستاد کل همزمان با ادامه تحصیل جزو پیشگامان دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در جریان لانۀ جاسوسی آمریکا در روز ۱۳ آبان ۵۸ عزیمت به جبهه سرپل ذهاب با دوست و همرزم وفادارش «محسن وزوایی» تا اواخر بهمن ۵۹ هدایت اطلاعاتی جبهه سرپل ذهاب در همان زمان انتصاب به فرماندهی سپاه پاسداران استان همدان در اسفند ۵۹ حضور چشمگیر در عملیات های درخشان بازی‌دراز ( ۲ و ۳ ) و مطلع الفجر تشرف به خانۀ خدا در مهر ۱۳۶۰ به همراه یاران وفادار و مخلصی همچون و ابراهیم همت عزیمت به جنوب به همراه اعضای سپاه همدان جهت تشکیل تیپ۲۷ به همراه و انتصاب به عنوان جانشین توسط سردار در دی ماه ۱۳۶۰ شهادت : دوم خرداد ۱۳۶۱ ، در آستانه‌ی ورود به خرمشهر ، در جبهۀ «نهر خَیِّن».⚘🚩 @yousof_e_moghavemat
🌗 شب نشینی به سبک حاج احمد 🔹متوسلیان حتى نمى‌گذاشت كه شبها هم بيكار بمانيم. معلوماتش بالا بود و با ما زياد بحث مي كرد. شبها بچه ها را در اتاق جمع مى‌كرد و براى اينكه بتواند بُعد عقيدتى- فكرى ما را هم تقويت كند، بحثهاى مختلف را وسط مى‌كشيد. مثلا يک بار ميگفت: «من كمونيست هستم و شما مسلمان، بايد براى من اسلام را ثابت كنيد.» آقا طورى بحث میشد كه كار به دعوا مي كشيد! خدا بيامرز شهيد آخر سر كم می‌آورد و ميگفت: «حرفِ من درست است اما تو چون فرمانده‌ای نمیخواهى قبول كنی.» حاج احمد ميگفت: «نه برادر، من با منطق دارم اين حرف را میزنم». 🔸يک شب هم گفت: «هر كسى هر چه دلش مى‌خواهد بگويد.» يكی از بچه ها كه جعفر نام داشت و اهل كاشان بود، خيلى خجالتى بود. نوبت به جعفر كه رسيد او ميگفت: «برادر ما رويمان نميشود چيزی بگوييم.» حاجی گفت: «خب يک حمد بخوان». جعفر گفت: «رويم نميشود.» حاجى گفت: «يك قل هوالله بخوان.» جعفر گفت: «رويم نميشود.» احمد گفت: «خوب يه بسم الله الرحمن الرحيم بگو...». حاجى آخر سر شاكى شد و گفت: «اين قدر كه تو ميگويی رويم نميشود تا به حال يك بقره را خوانده بودی»! —( راوی: مجتبی عسکری) پاییز 1360 - تهران - منزل ذبیح الله چراغی پدر شهید چراغی ... ایستاده از راست: ٬ محمد چراغی ، حجت چراغی قدبیگی نشسته از راست: صفی الله چراغی٬ ناشناس٬ ٬ جبار ستوده ، ،علی خرم @yousof_e_moghavemat
💎 🌸 ✔ 💠 "قسمت اول" 💎 در پانزدهم فروردین ماه سال ۱۳۳۲ در محله امام زاده سید اسماعیل تهران در یک خانواده مذهبی و تقریباً پر جمعیت چشم به جهان گشود. دوران کودکی وی در کوچه پس کوچه های و اطراف بازار سید اسماعیل سپری شد. ابتدا به یک مدرسه دولتی می رفت به نام شرافت که نزدیک منزل شان بود. تا به خانه برسد، باید از خیابان رد می شد و مادرش همیشه نگران این مسئله بود. به همین دلیل منزل شان را عوض کردند و در محله چهل تن کوچه علوی نزدیک مسجد امین الدوله که حاج آقا حق شناس در آن نماز می خواند، خانه می خرند. بعد پدرش تصمیم می گیرد به دلیل ضعف مدارس دولتی، او را در مدرسه مصطفوی که مدیرش آقا سید جوادی بود، ثبت نام کند. برای ادامه تحصیل، مجدداً کلاس اول را در مدرسه جدید تکرار کرد و علاوه بر تحصیل، طعم شیرین کار شرافتمندانه را نیز می چشید و ضمن اشتغال به درس و مدرسه در مغازه شیرینی فروشی پدرش - قنادی یزدی - کار می کرد.📙 🖊 📸 📚 برگرفته از کتاب ارزشمند و درخشان ، نوشته گلعلی بابایی 🌸 . . . 🥀🥀به مناسبت سالروز ربایش در چهاردهم تیر 1361🥀🥀 . @yousof_e_moghavemat
‍ تَرسم بلایِ عشقِ تو شیداکندمرا در رَهگذارِ مهرِ تو رسوا کندمرا گیرم سُراغِ ماهِ رُخِ همچو یوسفت ترسم که شورِعشق ،زلیخاکندمرا گرامی داشت چهار دیپلمات ربوده شده به ترتیب از سمت چپ: @yousof_e_moghavemat
😌 🌸 ✏ 💠 قسمت دوم 💠 . . ⬅️ محمد متوسلیان برادر بزرگ احمد در این رابطه گفته است: "... احمد بسیار مودب و به اندازه خودش هم زرنگ بود. یعنی آزارش به کسی نمی رسید. من و برادرم محمود شیطنت داشتیم، اما احمد مظلوم بود. رفیق باز نبود. درس خوان و با سلیقه بود. به کفش و لباس خودش اهمیت می داد؛ مثلاً برای ما فرقی نمی کرد که در حمام شامپو به سرمان بزنیم یا نزنیم، اما حتماً باید استفاده می کرد. در کل خیلی مرتب و تمیز بود. پدرمان هم انسان متشرعی بود و این خصوصیاتی که در احمد گفتم، در مورد پدرمان هم صدق می کرد. طوری بود که حتی در امور مذهبی هم از پدر تاثیر گرفته بود. احمد یکی دو سال از تحصیل دور بود، اما به دلیل کمک پدر در قنادی به مدرسه شبانه رفت و سپس وارد هنرستان صنعتی شماره ۵ تهران شد.✔ 🌹 🔸️ 📚 با تخلیص و اختصار از کتاب ارزشمند و درخشان ⚘ . 🥀به مناسبت در . @yousof_e_moghavemat
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج احمد آنقدر بزرگ بود که همه‌اش سهم ما نمی‌شد، خدا قدری از بزرگی اش را به همسایگان مدیترانه هدیه داد تا سرزمینشان را تطهیر کنند، تا سربلندی را بیاموزند و از شهادت طفره نروند و با عاشقی کنار بیایند... ارسالی یکی ار اعضای محترم کانال @yousof_e_moghavemat