👈 #مجادلۀ_احسن 👉
✍ یكى از همسنگران او در دوران جنگهاى #پاوه، در مورد نحوۀ ارائۀ آموزش هاى عقیدتى - سیاسى ، #احمد به رزم آوران تحت امرش مى گوید :
« ... در #پاوه، پس از هر عملیاتى كه انجام مى دادیم، گاه تا چندین روز بى كار مى ماندیم؛ ولى برادر #احمد براى پر كردن اوقات بیکارى ما هم برنامه ریزى كرده بود و در این فراغت هاى ادوارى، با بچه ها كار فكرى - فلسفى و عقیدتى - سیاسى مى كرد...
😊...مى آمد توى جمع ما مى نشست و هر بار یك بحث جدى را شروع مى كرد. فى المثل بحث بر سر این كه آیا خدا وجود دارد یا نه
👈 بعد مى گفت: فرض كنید من یك ماتریالیست، یك آدم ملحد هستم. شما بیایید و براى من، وجود خدا را در این زنجیرۀ كائنات ثابت كنید
😄 چه دردسر بدهم، یك بحث داغى به راه مى انداخت كه گاه تا سه - چهار ساعت طول مى كشید. بعضى وقتها هم بحث به مجادلۀ لفظى تندى بین بچه ها ختم مى شد! 😕 حتى یادم هست یك بار شهید #دستواره بدجورى به برادر #احمد حمله كرد؛😬 طورى كه فكر مى كردیم الان است كه با او دست به یقه بشود! 😨😱
برادر #احمد هم كه نقش خودش را خوب بازى مى كرد، ضمن دفاع ظاهرى از مبانى ماتریالیزم، به شهید دستواره گفت: شما مسلمانها مگر در قرآن نخوانده اید كه دستور داده مجادله باید به نحو احسن باشد؟! ...
...خلاصه، داد و هوار آنها، ساختمان سپاه را روى سرمان گذاشته بود.
برادر #احمد با این بحث ها، هم اوقات فراغت ما را به خوبى پر مى كرد، هم اجازه نمى داد حضور بچه ها در جبهه هاى غرب، صرفاً به چند درگیرى نظامى محدود بشود و آنها هیچ تجربۀ عقیدتى و آگاهى سیاسى به دست نیاورند. » 👍
#آذرخش_مهاجر ، پی دی اف ۶۷
https://sapp.ir/yousof_e_moghavemat
https://iGap.net/yousof_e_moghavemat
https://gap.im/yousof_e_moghavemat
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 نماز جماعت باصفا در #مریوان ...😊
... در تصویر شهیدان #رضا_چراغی ، #دستواره و جاویدالاثر #تقی_رستگار و #حاج_احمد عزیز حضور دارند...
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📙 *به سوی خرمشهر* 📙
- به تعویق انداختن یک هفته ایِ عملیات به علت لزوم شناسایی بیشتر مواضع و استحکامات دشمن در منطقه
- تجدید سازمانِ رزم توسط #متوسلیان ، #شهبازی و #همّت
😊 ۲۴ اردیبهشت ۶۱ ( ۳۶ سال پیش همچنین روزی ) ، جلسۀ توجیهی فرماندهان در قرارگاه توسط #حاج_احمد_متوسلیان جهت بازسازی گردان ها
👥 صحبت های #سید_رضا_دستواره؛ مسئول واحد پرسنلی تیپ با #حاج_احمد واقعاً شنیدنی است : 😊
- #دستواره : نیروها عذر و بهانه می آورند حاج آقا ... یکی می گوید فصل امتحانات است باید بروم... یکی می گوید مادرم مریض است... یکی می گوید مأموریتم دیگر تمام شده... یکی می گوید برادرم شهید شده...
- #متوسلیان: اگر شما موضوع را جا بیاندازید و نیاز به جبهه را بیان کنید، هیچ مشکلی پیش نمی آید... من خودم صحبت کردم با نیروهای گردان #مالک و چند نفری که می خواستند بروند ، اعلام آمادگی کردند که بمانند... حتی خودم شنیدم که به هم دیگه می گفتند : « انشاءالله می مانیم و پدر بعثی ها را در می آوریم بعد می رویم خانه...» پس اگر شما حساسیت موضوع را جا بیاندازید ، احساس مسئولیت می کنند و می مانند.
😊 پس بیخود نیست که به #حاج_احمد میگن *فرماندۀ دلها* 😊
📙 با اندکی تصرف از کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه ،صفحات ۶۷۰ و ۶۷۱
http://Ble.im/yousof_e_moghavemat
#همراه_اول
🔶 یکی از معضلات عمده #شهید_همت در جایگاه فرمانده جدید تیپ ۲۷ محمدرسولالله(ص) طی عملیات رمضان، جوسازیهای جدید جریان مرموز مسلط بر سپاه منطقه ۱۰ تهران در آن برهه علیه وی بود. در جریان گپوگفتی خودمانی، سید محمدرضا #دستواره و تنی چند از کادرهای عملیاتی ارشد #تیپ_۲۷ در این باره نزد# همت گلایه کردند؛ صحبتهای شهید همت در پاسخ به این گلایهها در ادامه میآید:
....#امام صحبتی دارند که آن را نوشتهام و همیشه در جیب خودم دارم؛ دوست دارم حرفهای امام همیشه در ذهنم باشد، حالا من آن را برای شما میخوانم، این دیگر یک شعار باید برای ما باشد!
⬅ ... #امام صراحتاً اعلام میکنند هرکس که بیشتر برای خدا کار کرد بیشتر باید فحش بشنود و شما #پاسدار ها چون بیشتر برای خدا کار کردید بیشتر فحش شنیده و میشنوید.
🔴 ادامهی فرمایشات #حاج_همت:«...ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم! برای تحمل تهمتها، افتراء و دروغ، چون ما اگر تحمل نکنیم باید میدان را خالی کنیم. فکر نکنید افرادی مثل خوارج دوران حکومت امام علی(ع) الان در اطراف ما وجود ندارند؛ وجود دارند! خوارج چه کسانی بودند؟ خوارج آمدند ابتدا به حضرت علی(ع) گفتند: یا علی ما با تو هستیم؛ بعد همینها از پشت به علی(ع) ضربه زدند. این نیست که ما هم در اطراف خودمان چنین آدمهایی نداشته باشیم، الان هم مثل حکومت حضرت علی(ع) خوارجی هستند که دارند اذیت میکنند، داریم دیگر. انجمن حجتیه میبینید که اینور و آنور نفوذ کرده و اینها هزار کانال دارند. ملاک رسیدن به درجات بالای #شهادت برای یک #شهید همین #مظلومیت است».
🔳 منبع: پرچم داران
.
.
.
#شهدا
#شهیدان
#راه_شهدا
#سیره_شهدا
#همت
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🍃🌠🍃🌠🍃🌠🍃🌠🍃🌠🍃
🍂
🍃
🍁
متولد ۱۳۳۴ ، قزوین
روز میلاد امام حسن مجتبی (ع) به دنیا آمد و نامش را #حسن گذاشتند.
با سختی و مشکلات فراوانی رشد کرد.
به دلایل مشکلات مادی و معیشتی نتوانست ادامه تحصیل دهد و به ناچار برای کار به تهران رفت و در منزل خواهرش سکونت کرد.
روزها درس می خواند و شبانه به تحصیل پرداخت.
شرکت در راهپیمایی ها و مجالس علمای پیشروی انقلاب
چاپ و تکثیر اعلامیه های حضرت #امام (ره) در بازار تهران
دو بار توسط #ساواک دستگیر شد و چون از وی مدرکی نداشتند، آزادش کردند.
بعد از #انقلاب به عضویت #سپاه درآمد و به همراه #احمد_متوسلیان و #دستواره عازم #کردستان شد.
به همراه #حاج_احمد_متوسلیان به جنوب آمد و در مقطعی فرماندهی گردان #حمزه را به عهده گرفت.
وی ۱۱ بار مجروح شد و اکثر مواقع در بیمارستان بستری بود و خیلی کم به مرخصی رفت.
دی ماه سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد.
و سرانجام در #عملیات_خیبر در اسفند ۶۲ ، در سمت #فرماندهی_محور ، جوهرۀ اصلی خود را نشان می دهد و کاری می کند کارستان و پس از تلاش و مجاهدت، به آرزوی دیرین خود می رسد.
پیکر پاکش در منطقه عملیاتی #خیبر جا ماند و برنگشت.
۷ ماه بعد، محمدرضا، تنها پسرش به دنیا آمد.
🍃
🍂
🍁
🔶 سردار دلاور و عاشورایی سپاه اسلام ، فرماندۀ مدبر گردان #حمزه از لشکر خط شکن محمد رسول الله (ص) ، #شهید_حسن_زمانی .
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌗 شب نشینی به سبک حاج احمد
🔹متوسلیان حتى نمىگذاشت كه شبها هم بيكار بمانيم. معلوماتش بالا بود و با ما زياد بحث مي كرد.
شبها بچه ها را در اتاق جمع مىكرد و براى اينكه بتواند بُعد عقيدتى- فكرى ما را هم تقويت كند، بحثهاى مختلف را وسط مىكشيد.
مثلا يک بار ميگفت:
«من كمونيست هستم و شما مسلمان، بايد براى من اسلام را ثابت كنيد.»
آقا طورى بحث میشد كه كار به دعوا
مي كشيد!
خدا بيامرز شهيد #دستواره آخر سر كم میآورد و ميگفت:
«حرفِ من درست است اما تو چون فرماندهای نمیخواهى قبول كنی.»
حاج احمد ميگفت:
«نه برادر، من با منطق دارم اين حرف را میزنم».
🔸يک شب هم گفت:
«هر كسى هر چه دلش مىخواهد بگويد.»
يكی از بچه ها كه جعفر نام داشت و اهل كاشان بود، خيلى خجالتى بود. نوبت به جعفر كه رسيد او ميگفت: «برادر ما رويمان نميشود چيزی بگوييم.»
حاجی گفت: «خب يک حمد بخوان». جعفر گفت: «رويم نميشود.» حاجى گفت: «يك قل هوالله بخوان.» جعفر گفت: «رويم نميشود.» احمد گفت: «خوب يه بسم الله الرحمن الرحيم بگو...». حاجى آخر سر شاكى شد و گفت: «اين قدر كه تو ميگويی رويم نميشود تا به حال يك بقره را خوانده بودی»!
—( راوی: مجتبی عسکری)
پاییز 1360 - تهران - منزل ذبیح الله چراغی پدر شهید چراغی ...
ایستاده از راست: #شهید_رضا_چراغی ٬ محمد چراغی ، حجت چراغی قدبیگی
نشسته از راست: صفی الله چراغی٬ ناشناس٬ #شهید_سید_محمد_رضا_دستواره ٬ جبار ستوده ، #حاج_احمد_متوسلیان علی خرم
@yousof_e_moghavemat
😂 #نامردها_کجا_می_روید ؟؟؟ 😥
😖
😞
😩
"نصرت الله غریب" ، همان هم بازی دوران کودکی #شهید_سید_رضا_دستواره است که اگر کتاب زندگیش را ورق بزنی، پر است از خاطرات دوران جنگ که هر کدام برای خودشان حکایتی دارد.
⬇
"نصرت الله غریب" ، در گفتو گو اختصاصی خود با #خبرگزاری_دفاع_پرس از دوران زندگی و خاطرات خود با #شهید_دستواره گفت. از #دستواره ای که هیچ گاه حتی در شرایط سخت هم #لبخند از روی لبانش پاک نشد و تا آخرین لحظه در این جنگ باقی ماند. سرانجام در ۱۳ تیر ماه سال ۱۳۶۵ در #کربلای_یک ، آزادسازی #مهران ، شهد شیرین #شهادت را نوشید.
✅
⬅ ⬅ نامردها کجا میروید
↘
در #مریوان، #ارتفاعات_تته، برف سنگینی آمده بود. به بالای ارتفاعات رفتیم. همین طور که مسیر را طی می کردیم، ناگهان احساس کردم که #رضا افتاد. دیدم شروع به لرزیدن کرد. انگار #رضا غش کرده بود. همه بچه ها نگران و سراسیمه خودشان را بالای سرش رساندند. همه ما نگران که در عین ناباوری ، #دستوار ه بلند شد و شروع کرد به #خندیدن.😁😁 ما همین طور او را نگاه می کردیم.
✅
این موضوع در کوچه های ذهنمان چند باری تکرار شد.
✅
یک بار دیگر در #عملیات_مسلم_ابن_عقیل، خمپاره ای در اطراف #رضا فرود آمد. روی زمین افتاد و شروع کرد به نال و فریاد زدن. بچه ها به واسطه کارهایی که انجام داده بود، باور نمی کردند که زخمی شده باشد. من گفتم: " بچه ها ولش کنید. این دوباره دروغ میگه". اما هم چنان صدای فریاد #رضا به گوش می رسید که " نامردها کجا میرید". ما همچنان اهمیتی بهش نمی دادیم. گفتم: "دوباره رضا می خواهد ما را دست بندازد. کارش همین است." اما یکدفعه دیدیم که واقعاً چهار دست و پا راه می آید. برگشتیم، متوجه شدیم که وقتی خمپاره افتاده است، خاک به سر و صورت و چشمانش پاشیده. صورتش دیده نمی شد. من یک آن احساس کردم که ترکش به چشمانش اصابت کرده و نابینا شده است. #رضا همچنان ناله کنان فریاد می زد، "دیدید نامردا دروغ نمی گم".
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌷#حاج_احمد_متوسلیان 💕
✅
❇
🔷 روز ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۱ ، قبل از مرحلۀ آخر #عملیات_بیت_المقدس 👉
.
.
مسئولین گردان های #تیپ_۲۷ از پایین بودن روحیۀ شماری از نیروها و کم رغبتی برخی از آنها برای ادامۀ عملیات مطالبی بیان داشتند؛ از جمله #سید_محمد_رضا_دستواره ، مسئول واحد پرسنلی #تیپ_۲۷ می گوید:👇
.
...این قبیل نیروها هرکدام یک جور عذر و بهانه می آورند؛
یکی می گوید: من سال چهارم دبیرستانم، محصل هستم و فصل امتحانات است و باید بروم؛ چون امتحانم عقب می افتد.
یکی می گوید: اصلاً من سه ماه مأموریتم تمام شده؛ نمی توانم بمانم.
یکی می گوید: مادرم مریض شده.
یکی می گوید: برادرم #شهید شده...
خلاصه اینکه اینها این مشکلات را دارند و اکثر آنها هم محصل هستند.
#متوسلیان در پاسخ #دستواره و مسئولین گردان ها می گوید:
...اگر شما مسائل را درست جا بیندازید و برای نیروها صحبت کنید و برایشان حساسیت زمان و نیاز جبهه را بیان کنید، هرگز چنین مشکلی پیش نمی آید. مثلاً همین «گردان مالک» که دیشب خودم برایشان صحبت کردم، تا قبل از صحبت های بنده، از دویست و خُرده ای نیروی این گردان، صد و هفتاد و یک نفرشان تمایل داشتند در منطقه بمانند و بقیه می خواستند بروند؛ اما با صحبتی که با این برادران شد، همگی اعلام آمادگی کردند که بمانند. حتی خودم شنیدم که به هم می گفتند: «إن شاء الله می مانیم و کلک این بعثی های نامرد را می کنیم و بعد می رویم شهر و خانه مان.»
پس می بینید که اگر برای این بچه ها حساسیت این موضوع بیان شود، آنها خودشان احساس مسئولیت می کنند و می مانند.
پس از خاتمۀ جلسه، همۀ رده های ستادی و فرماندهی #تیپ_۲۷ مُتّفقاً دست به کار می شوند تا کار آماده سازی تیپ را انجام دهند...😃
✅
🌠
ادامه دارد...
.
.
📝 کتاب ارزشمند و درخشان #همپای_صاعقه ، صفحه ۶۷۰ و ۶۷۱ ☑
.
.
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#حاج_احمد
#حاجی_متوسلیان
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#لشکر۲۷
#سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی_ایران
#دفاع_مقدس
#الی_بیت_المقدس
@yousof_e_moghavemat
😅 #حاجی_از_ته_دل_می_خندید 😂
✅
💌
« ده نفر بودیم. #حاج_همت ، #دستواره، اسماعیل قهرمانی، نصرت الله قریب، بنده و... سوار یک تویوتا بودیم. مسیر ما به طرف شمال کانال پرورش ماهی در #شلمچه بود.
کمی که پیش رفتیم، دیدم که لولۀ توپ ها رو به سمت جاده آرایش گرفته و دارند به سمت خودی شلیک می کنند. تعجب کردم. از #حاج_همت پرسیدم: اینا کین؟ #حاجی گفت: «باید بچه های زرهی امام حسین (ع) باشند.» گفتم: دلیلی نداره که اینا این طرفی پدافند کنند؛ باید جلوتر پدافند کنند.
چشممان که به انبوه تانک و ادوات افتاد، #حاجی به راننده گفت: «نگه دار!»
پیاده شدیم. به طرف خاکریز رفتیم تا سر از وضعیت منطقه دربیاوریم. در همان لحظه، یک استیشن تویوتا لندکروزر را دیدیم که به سرعت، به سمت ما می آید. از خاکریز جدا شدیم، رفتیم و با علامت دست، جلوی آن را گرفتیم تا وضعیت منطقه را از سرنشینان این خودرو جویا شویم. ماشین ایستاد. سه نفر بودند. جلوتر که رفتیم، دیدیم هر سه #عراقی اند و افسر درجه دار!😮
هر دو طرف، از دیدن یکدیگر حسابی متعجب بودند. آنها مسلّح بودند، در حالی که بین ما فقط #حاج_همت بود که یک قبضه کلت به کمر بسته بود. تا ما فارسی حرف زدیم، راننده #عراقی گازش را گرفت و به سرعت برق در رفت!😨
با سروصدای ما و ماشین فراری، #عراقی هایی که آن طرف خاکریز بودند، از سنگرهایشان بیرون آمدند. تازه فهمیدیم آنها آنجا را بازپس گرفته اند و ما در قلب نیروهای دشمن هستیم. بی درنگ به سمت تویوتا رفتیم. در این گیر و دار، #عراقی ها به طرف نفربرهایشان می رفتند تا پیش از خارج شدن ما از منطقه، راه را بر ماشین ما ببندند و دستگیرمان کنند.😕
صیّاد استارت زد و وانت روشن شد. بچه ها در حال سوارشدن بودند که ماشین به سرعت حرکت كرد، این در حالی بود که سربازان مسلح #عراقی دوان دوان به سمت ما می آمدند و دستپاچه فریاد می زدند: قِف! قِف! ( ایست، ایست! )🚫
مصیبت وقتی بیشتر شد که دیدیم ماشین نمی تواند از روی خاکریز عبور کند.سریع پریدیم پایین و همه دستپاچه و پُرزور، هل دادیم و...در یک چشم به هم زدن، آنجا را ترک کردیم. چندصدمتر که دورتر شدیم، #عراقی ها شروع به تیراندازی کردند. #حاجی هیجان زده به آنها نگاه می کرد و از ته دل می خندید.😂
✍ به مناسبت سالروز #عملیات_رمضان در ۲۲ تیرماه ۱۳۶۱ 📄
📔 با اختصار از کتاب #ضربت_متقابل به روایت سردار جعفر جهروتی
#شهید_همت
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
@yousof_e_moghavemat
🌷🌹
بخشی از زندگینامهٔ خانواده #دستواره
به زبان فرزند برومندشان
#شهید_سید_محمد_رضا_دستواره :
(قائم مقام فرماندهی کل لشگر ۲۷ تهران)
.
#سید_محمد_رضا_دستواره هستم
متولد ۱۸ اسفند ماه ۱۳۳۸
محل تولد من گود مرادی است در جنوب تهران
اسم پدرم سید نقی دستواره
و مادر من هم قدسی خانم میراسماعیلی است
طبق گفتهٔ مادرم، من ماه شعبان به دنیا آمدم
.
از هم بازی های دوران کودکی ام که خیلی با هم صمیمی بودیم
یکی رضا چراغی بود که منزلشان دوش به دوش خانهٔ ما قرار داشت
دیگری محمد پوراحمد که منزل آنها هم چسبیده به خانهٔ ما بود
نصرت قریب دیگر دوست مشترک ما سه نفر بود
که منزل آنها با خانه هایمان چند تا خانه فاصله داشت
.
در ایام زندگی ما در گود مرادی
با وضعیتی که داشتیم
هر چند زیاد رو به راه نبود
اما خوش بودیم و سرحال
به خصوص وقتی که با رفقا
توی کوچه پس کوچه های تنگ محلهٔ گود مرادی
پا به توپ می شدیم و با توپ پلاستیکی
فوتبال گل کوچک بازی می کردیم
.
یادم هست در آن دوران
مادرم غذای ساده ای بار می گذاشت
تا با آن غذا، شکم ما بچه ها را پر کند
اما این غذا از بس بی محتوا و بی مزه بود
سر و صدای من و دیگر برادران و خواهرانم را در می آورد
به همین خاطر گاهی وقت ها بابام
که آن ایام در یک کارگاه نمکی کار می کرد
کلاه خودش را بر می داشت
و آن را روی دیگ آبگوشت می تکاند
و با نمکی که توی کلاه اش بود
غذای ما را با مزه می کرد و می داد می خوردیم
.
بله من در چنین خانواده ای رشد کردم و بزرگ شدم ...
توضیح تصویر:شهید دستواره سمت راست
#حاج_احمد_متوسلیان
سمت چپ
@yousof_e_moghavemat
⚘ #چه_شهید_باشد_چه_زنده 🖐
✔
↘️
💠 #حاج_احمد_متوسلیان چه شهید باشد، چه زنده، در قلب مسلمانان و انقلابیون و آزادگان جاودانه است.
همچون مولایش حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام. مگر با شهادت #حسین_علیه_السلام و یارانش در عاشورای حدود ۱۴۰۰ سال پیش، نام و یاد او از خاطره ها رفت؟!
اگر حسین و حسینیان با مرگ و شهادت فراموش شدند، #حاج_احمد و #همت و #باکری و #همدانی و #دستواره و #زین_الدین و... فراموش خواهند شد.
اتفاقاً بزرگ ترین سرّ #شهادت ، این است که شخص جاودانه تر می شود.↩
🔸️
▫️
📚 کپشن بالا برگرفته از کتاب جذاب و قابل تامّل #سی_و_هفت_سال ، نوشته "حمید داود آبادی" ، صفحه ۳۵ 🏷
.
.
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
😂 #نامردها_کجا_می_روید ؟؟؟ 😥
😖
😞
😩
"نصرت الله غریب" ، همان هم بازی دوران کودکی #شهید_سید_رضا_دستواره است که اگر کتاب زندگیش را ورق بزنی، پر است از خاطرات دوران جنگ که هر کدام برای خودشان حکایتی دارد.
"نصرت الله غریب" ، در گفتو گو اختصاصی خود با #خبرگزاری_دفاع_پرس از دوران زندگی و خاطرات خود با #شهید_دستواره گفت. از #دستواره ای که هیچ گاه حتی در شرایط سخت هم #لبخند از روی لبانش پاک نشد و تا آخرین لحظه در این جنگ باقی ماند. سرانجام در ۱۳ تیر ماه سال ۱۳۶۵ در #کربلای_یک ، آزادسازی مهران ، شهد شیرین شهادت را نوشید.
⬅ ⬅ نامردها کجا می روید!!!؟
در مریوان، ارتفاعات تته، برف سنگینی آمده بود. به بالای ارتفاعات رفتیم. همین طور که مسیر را طی می کردیم، ناگهان احساس کردم که رضا افتاد. دیدم شروع به لرزیدن کرد. انگار رضا غش کرده بود. همه بچه ها نگران و سراسیمه خودشان را بالای سرش رساندند. همه ما نگران که در عین ناباوری ، #دستواره بلند شد و شروع کرد به خندیدن.😁😁
ما همین طور او را نگاه می کردیم.
این موضوع در کوچه های ذهنمان چند باری تکرار شد.
یک بار دیگر در عملیات مسلم ابن عقیل، خمپاره ای در اطراف رضا فرود آمد. روی زمین افتاد و شروع کرد به نال و فریاد زدن. بچه ها به واسطه کارهایی که انجام داده بود، باور نمی کردند که زخمی شده باشد. من گفتم: "بچه ها ولش کنید. این دوباره دروغ میگه". اما هم چنان صدای فریاد رضا به گوش می رسید که " نامردها کجا میرید". ما همچنان اهمیتی بهش نمی دادیم. گفتم: "دوباره رضا می خواهد ما را دست بندازد. کارش همین است."
اما یکدفعه دیدیم که واقعاً چهار دست و پا راه می آید. برگشتیم، متوجه شدیم که وقتی خمپاره افتاده است، خاک به سر و صورت و چشمانش پاشیده. صورتش دیده نمی شد. من یک آن احساس کردم که ترکش به چشمانش اصابت کرده و نابینا شده است. #رضا همچنان ناله کنان فریاد می زد، "دیدید نامردا دروغ نمی گم."
😂
😍
📸 شناسنامه عکس: ( #انتشار_برای_اولین_بار )
بُستان - سال ۱۳۶۳ - حمیدرضا فرزاد در کنار #شهید_دستواره
♡
♡
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
💥 #عملیات_رمضان_ضربت_متقابل 💣
☆
♡
☆
💠 با توجه به شرایط بسیار سخت عملیات و همچنین فشارهای شدید روحی و جسمی وارده بر نیروها (ناشی از ناکامی ها و عقب نشینی ها)، #همت از هر فرصتی برای تنویر افکار رزمندگان این یگان و زدودن غبار ابهام و تردید از قلوب نیروها استفاده کرد.
✔
🏷 مجتبی صالحی پور؛ جانشین وقت واحد تدارکات #تیپ_۲۷ در خصوص واکنش #همت در قبال فشارهای موجود در بحبوحه #عملیات_رمضان می گوید:
.
...هزار ماشاءالله، #حاج_همت در رمضان خودش را به عنوان یک فرمانده تیپ خیلی قوی نشان داد. با توجه به فشاری که روی او بود، خیلی استقامت کرد. در تابستان ۶۱، #همت خیلی سختی کشید. بخش عمده ای از این سختی ها، به خاطر ناسازگاری های تعدادی از بچه های سپاه تهران در آن ایام بود.
کلّاً #حاج_همت در #عملیات_رمضان خیلی تحت فشار روحی قرار داشت و با همه سعه صدری که از او سراغ داشتیم، پاره ای مواقع به عینه می دیدیم متحمّل چه رنج و عذابی شده. برخی مواقع از فرط تحمّل فشار روحی، عصبی می شد و در لحن کلامش، تندی عجیبی مشاهده می شد.
✔
وضعیت اداره تیپ در دوران #حاج_همت با دوران سابق، زمین تا آسمان فرق داشت. در دوره فرماندهی #حاج_احمد ، ستاد قدرتمندی در اختیار ایشان بود. ضمن اینکه مسئولیت مستقیم اداره تیپ، عمدتاً روی دوش #شهید_حاج_محمود_شهبازی و در وهله بعدی، #حاج_همت قرار داشت و #حاج_احمد_متوسلیان با داشتن چنین فراغ بالی، راحت تر می توانست وظایف کلان خودش را در رابطه با جایگاه فرماندهی تیپ و ارتباط با رده های بالا انجام بدهد.
✔
امّا در #عملیات_رمضان تمام بار عظیم مسئولیت به گردن شخص #حاج_همت بود؛ یعنی به جز #دستواره و چراغی و کریمی که این دو نفر اخیرالذکر هم به خاطر تحمّل آثار جراحات حمله فتح خرمشهر و فتح مبین، قادر به فعالیت زیادی نبودند، حاجی هیچ کمک کار و یاوری نداشت...
🔰
✅
ادامه در پست بعدی...
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
💥 #عملیات_رمضان_ضربت_متقابل 💣
☆
♡
☆
💠 با توجه به شرایط بسیار سخت عملیات و همچنین فشارهای شدید روحی و جسمی وارده بر نیروها (ناشی از ناکامی ها و عقب نشینی ها)، #همت از هر فرصتی برای تنویر افکار رزمندگان این یگان و زدودن غبار ابهام و تردید از قلوب نیروها استفاده کرد.
✔
🏷 مجتبی صالحی پور؛ جانشین وقت واحد تدارکات #تیپ_۲۷ در خصوص واکنش #همت در قبال فشارهای موجود در بحبوحه #عملیات_رمضان می گوید:
.
...هزار ماشاءالله، #حاج_همت در رمضان خودش را به عنوان یک فرمانده تیپ خیلی قوی نشان داد. با توجه به فشاری که روی او بود، خیلی استقامت کرد. در تابستان ۶۱، #همت خیلی سختی کشید. بخش عمده ای از این سختی ها، به خاطر ناسازگاری های تعدادی از بچه های سپاه تهران در آن ایام بود.
کلّاً #حاج_همت در #عملیات_رمضان خیلی تحت فشار روحی قرار داشت و با همه سعه صدری که از او سراغ داشتیم، پاره ای مواقع به عینه می دیدیم متحمّل چه رنج و عذابی شده. برخی مواقع از فرط تحمّل فشار روحی، عصبی می شد و در لحن کلامش، تندی عجیبی مشاهده می شد.
✔
وضعیت اداره تیپ در دوران #حاج_همت با دوران سابق، زمین تا آسمان فرق داشت. در دوره فرماندهی #حاج_احمد ، ستاد قدرتمندی در اختیار ایشان بود. ضمن اینکه مسئولیت مستقیم اداره تیپ، عمدتاً روی دوش #شهید_حاج_محمود_شهبازی و در وهله بعدی، #حاج_همت قرار داشت و #حاج_احمد_متوسلیان با داشتن چنین فراغ بالی، راحت تر می توانست وظایف کلان خودش را در رابطه با جایگاه فرماندهی تیپ و ارتباط با رده های بالا انجام بدهد.
✔
امّا در #عملیات_رمضان تمام بار عظیم مسئولیت به گردن شخص #حاج_همت بود؛ یعنی به جز #دستواره و چراغی و کریمی که این دو نفر اخیرالذکر هم به خاطر تحمّل آثار جراحات حمله فتح خرمشهر و فتح مبین، قادر به فعالیت زیادی نبودند، حاجی هیچ کمک کار و یاوری نداشت...
🔰
✅
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
#دفاع_مقدس
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
💥 #عملیات_رمضان_ضربت_متقابل 💣
☆
♡
☆
💠 با توجه به شرایط بسیار سخت عملیات و همچنین فشارهای شدید روحی و جسمی وارده بر نیروها (ناشی از ناکامی ها و عقب نشینی ها)، #همت از هر فرصتی برای تنویر افکار رزمندگان این یگان و زدودن غبار ابهام و تردید از قلوب نیروها استفاده کرد.
✔
🏷 مجتبی صالحی پور؛ جانشین وقت واحد تدارکات #تیپ_۲۷ در خصوص واکنش #همت در قبال فشارهای موجود در بحبوحه #عملیات_رمضان می گوید:
.
...هزار ماشاءالله، #حاج_همت در رمضان خودش را به عنوان یک فرمانده تیپ خیلی قوی نشان داد. با توجه به فشاری که روی او بود، خیلی استقامت کرد. در تابستان ۶۱، #همت خیلی سختی کشید. بخش عمده ای از این سختی ها، به خاطر ناسازگاری های تعدادی از بچه های سپاه تهران در آن ایام بود.
کلّاً #حاج_همت در #عملیات_رمضان خیلی تحت فشار روحی قرار داشت و با همه سعه صدری که از او سراغ داشتیم، پاره ای مواقع به عینه می دیدیم متحمّل چه رنج و عذابی شده. برخی مواقع از فرط تحمّل فشار روحی، عصبی می شد و در لحن کلامش، تندی عجیبی مشاهده می شد.
✔
وضعیت اداره تیپ در دوران #حاج_همت با دوران سابق، زمین تا آسمان فرق داشت. در دوره فرماندهی #حاج_احمد ، ستاد قدرتمندی در اختیار ایشان بود. ضمن اینکه مسئولیت مستقیم اداره تیپ، عمدتاً روی دوش #شهید_حاج_محمود_شهبازی و در وهله بعدی، #حاج_همت قرار داشت و #حاج_احمد_متوسلیان با داشتن چنین فراغ بالی، راحت تر می توانست وظایف کلان خودش را در رابطه با جایگاه فرماندهی تیپ و ارتباط با رده های بالا انجام بدهد.
✔
امّا در #عملیات_رمضان تمام بار عظیم مسئولیت به گردن شخص #حاج_همت بود؛ یعنی به جز #دستواره و چراغی و کریمی که این دو نفر اخیرالذکر هم به خاطر تحمّل آثار جراحات حمله فتح خرمشهر و فتح مبین، قادر به فعالیت زیادی نبودند، حاجی هیچ کمک کار و یاوری نداشت...
🔰
✅
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
#دفاع_مقدس
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#ویژگی_فرماندهانی_مثل_کریمی_و_همت 🚩
💠 حجّتالاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان در بیان گوشههایی از خاطراتش پیرامون دوران حضورش در #قلاجه و همنشینی با #حاج_همت و #حاج_عباس_کریمی و دیگر فرماندهان #لشکر۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ فرموده است:
«...به اعتقاد بنده؛ فرماندهان جوان ما، آدمهایی مثل #حاج_همت ، #اکبر_حاجی_پور ، #عباس_کریمی و #رضا_دستواره سه ویژگی داشتند که مسئلهی کمسن و سالی آنها به عنوان فرماندهان میدان جنگ را، به خوبی حل و فصل کرده بود.
ویژگی یکم؛ باورشان نسبت به خدا و قیامت بود. یعنی باورشان به خدا و معاد به قدری بالا بود، که مسئلهی حضور شبانهروزی در میدانهای سراسر خطر جنگ و دغدغهی مرگ، برایشان کاملاً حل شده بود.
ویژگی دوم؛ اخلاصشان بود. همین اخلاص سبب میشد هیچ سندی نتواند حرکتشان را متوقف کند.
ویژگی سوم؛ تعبّدشان نسبت به اوامر حضرتامام بود. واقعاً باور کرده بودند که امامخمینی؛ نائب عام امامزمان(ع) است و حکماش، حکم ولیالله است. برخورداری از همین سه ویژگی، آنها را به صورت یک موجود شجاع و نترس درآورده بود و با علم به اینکه هر لحظه ممکن است #شهید بشوند و عمرشان خاتمه یابد، باز مرگ را به بازی میگرفتند. چنین انسانهایی؛ چیزی برای از دست دادن ندارند. انسانی هم که جز خدا به هیچ موجود زنده و غیرزندهی دیگری وابستگی نداشته باشد، در شرایط خطیر قادر است بهترین تدبیرها را اتّخاذ کند و برترین تصمیمها را اجرا کند. آدمهایی مثل #همت ، #کریمی ، #دستواره و امثالهم؛ از کسی جز خدا فرمان نمیبردند. نفسشان را کشته بودند. سر همین؛ فرمان دل بچّهبسیجیها در دستشان بود. فرماندهی دلها بودند. اینها شده بودند مصداق آیه کریمهی ((وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ)). یعنی پروردگار عالم، خیلی زود رسم و راه جنگیدن با دشمن و ابتکارهای نظامی را، به قلب آنها الهام می کرد....»
📙 برگرفته از کتاب ارزشمند و درخشان #کوهستان_آتش به قلم بابرکت نویسندهی توانا و ارزشی انقلاب اسلامی سردار #گلعلی_بابایی که از درگاه خداوند متعال عاجزانه مسئلت داریم به حق این روز عزیز - روز اربعین امام حسین علیه السلام - هرچه سریعتر به ایشان شِفای عاجل عنایت بفرماید.
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_عباس_کریمی
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
⭕️ ماجرای کش رفتن کلت برادر حافظ اسد
🔹 خرداد ۱۳۶۱ - قوای محمد رسول الله (ص) به فرماندهی #حاج_احمد_متوسلیان، برای مقابله با حمله ارتش صهیونیستی به سوریه و لبنان، وارد #دمشق شده بودند.
#حاج_احمد_متوسلیان، #سیدمحمدرضا_دستواره و #حاج_محمدابراهیم_همت، با ژنرال « #رفعت_سد» جلسه داشتند. رفعت، فرمانده وقت نیروهای مسلح سوریه و برادر کوچک حافظ اسد رئیس جمهور سوریه بود. (وی بعدا به جرم خیانت و کودتا به فرانسه تبعید شد).
در میان جلسه، رفعت اسد از موضع بالا و متکبرانه، با صدای بلند خطاب به #حاج_احمد حرف می زد.
🔸 #دستواره که این صحنه را دید، خونش به جوش آمد. در گوش #حاج_همت گفت: من یک بلایی سر این (...) میارم که دیگه غلط بکنه با #حاج_احمد این جوری حرف بزنه.
ساعتی بعد جلسه تمام شد. #حاج_احمد که جلوی جمع درحال خروج از ستاد فرماندهی بود، متوجه شد #حاج_همت و #دستواره در گوش هم پچ پچ می کنند و می خندند.
🔹برگشت طرف آنها و با غضب پرسید: چه خبرتونه؟ چی شده که این جوری نیشتون تا بناگوش بازه؟!
#حاج_همت با خنده گفت: چیزه حاجی ... این رضا ...
خود #دستواره آمد جلو، یک قبضه کلت کمری از جیبش درآورد و درحالی که آن را به #حاج_احمد می داد، گفت: این کلت، مال اون #رفعت_اسد فلان فلان شدش.
حاجی با تعجب پرسید: پس دست تو چیکار می کنه؟
دستواره با خنده گفت: وقتی دیدم اون طوری با داد و فریاد با شما حرف میزنه، گفتم حالش رو بگیرم و این کلت رو از کشوی میزش زدم!
#حاج_احمد با عصبانیت گفت: کلت فرمانده کل نیروهای مسلح سوریه رو از کشوی کارش دزدیدی؟ - نه حاجی، ندزدیدم که، بلند کردم تا حالش رو بگیرم تا بفهمه جلوی ما صداش رو بالا نبره.
#حاج_احمد گفت: مگه تو دزدی؟
دستواره مظلومانه گفت: دزد که نه، ولی خب شد دیگه. حالا چیکار کنم؟ می خوای برگردم پیشش و بگم بفرمایید این کلت شما رو من از کشوی میزت بلند کردم! و هر سه زدند زیر خنده😊
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
۱۸ آذرماه ۱۳۵۹ --- سالروز آزادسازی #دزلی
🔺روستای مرزی دِزلی، نقطه بسیار مهم و حیاتی در منطقه مریوان به شمار میرفت، زیرا پایتخت و پایگاه اصلی ضدانقلاب به شمار میرفت و به دلیل همجواری با مرز، با گذشتن از گردنۀ #تته و ارتفاع #مله_خور، به عراق تردّد داشته و از کمکها و پشتیبانی بیدریغ ارتش و رژیم صدّام برخوردار بودند.
💢 از سویی دیگر، دشمن در این منطقه در امنیت کامل بسر میبرد، زیرا در محاصره کوهها قرار داشت و امکان نفوذ نیروهای نظامی ایران به آنجا وجود نداشت، بهویژه آن که جادۀ دزلی-مریوان، از میان تنگۀ بسیار باریک (به طول 2 یا 3 کیلومتر){دره شیطان} میگذشت و بنابراین عبور از آن، غیر ممکن بود، زیرا با نگهبانی حتی یک نفر مسلح در بالای تنگه، هیچ جنبندهای نمیتوانست از آنجا عبور کند.
🔹 در دوران طاغوت، رژیم شاه با حزب دمکرات (به رهبری ملامصطفی بارزانی) در کردستان میجنگید. زمانی ارتش شاه به قصد مقابله با نیروهای حزب که در منطقه دزلی مستقر بودند، ستون نظامی خود را از سمت مریوان به راه انداخت ولی به محض رسیدن به تنگه مزبور، از سوی اَکراد مسلّح که در بلندیای مُشرِف به تنگه مستقر بودند، اجرای آتش شد که در نتیجه کل ستون ارتش قتل عام گردید و لذا از دیر باز این تنگۀ فوقالعاده حساس و استراتژیک را "راه خون" مینامیدند.
ا▫️▪️▫️▪️▫️
🌷جاویدالاثر حاج احمد #متوسلیان ، فرمانده سپاه مریوان پس از آزادسازی شهر مریوان، در طی عملیاتهای مکرّر، اقدام به پاکسازی مناطق اطراف از لوثِ وجودِ ضد انقلاب نمود.
🔸 دشوارترین مرحله کار، تصرف دزلی بود که مقر اصلی ضد انقلاب به شمار میآمد. متوسلیان نقشهای در سر داشت و آن را به هیچ کس نیز بازگو نکرد زیرا امکان لو رفتن آن توسط عناصر نفوذی دشمن وجود داشت. او در اواخر پاییز 1359، عملیات حسّاس آزادسازی دِزلی را به مرحلۀ اجرا درآورد.
🔻 نیروهای متوسلیان طی دو روز پیادهروی از آن سوی دریاچه زریوار، به شکل ستون به راه افتاده و پس از عبور از بلندیها و ارتفاعات صعبالعبور، دشمن را دور زده و به بالایِ سر دزلی رسیدند و مانند عقاب بر سر ضد انقلاب فرود آمده و آنها را غافلگیر کردند. افراد دشمن سراسیمه از رختخواب آرام بلند شده و بیهدف به این سو آن سو تیراندازی میکردند. درگیری فقط 15دقیقه طول کشید و نیروهای ما حتی یک زخمی هم ندادند. اما نیروهای دشمن تار و مار شده و بسیاریشان به اسارت درآمدند.
✳️ به این ترتیب، دِزلی و "راه خون" آزاد شد... و این شاهکار فرمانده دلاور جبههها حاج احمد #متوسلیان و افراد او نظیر:شهید حسین #قجهای ، شهید رضا #چراغی، شهید محمدرضا #دستواره و ... تا ابد در تاریخ این کشور ماندگار شد.
@yousof_e_moghavemat