📜 #به_سوی_خرمشهر 📜
- ادامۀ پیشروی و رسیدن به جادۀ استراتژیک #اهواز_شلمچه
- عدم تطبیق آتش سلاح سنگین خودی ، مهم ترین مشکل عملیات.
- ذلّه شدن عراقی ها و ناچار به تسلیم شدن تعداد زیادی حوالی ساعت ۵:۳۰ دوم خرداد
- ساعت ۷:۰۰ صبح ، فرار #عراقی ها از #پل_خیّن و در نهایت اسیرشدن
- ورود به نخلستان ها و مواجهه با تعداد کثیری اجساد نیروهای دشمن و ادامۀ درگیری شدید
- تنگ تر شدن لحظه به لحظۀ #محاصرۀ_خرمشهر توسط گردان های #تیپ۲۷ و #عقب_نشینی اجباری دشمن به سمت #اروند
- پایمردی نیروهای ۳ گردان #بلال، #انصار و #مقداد و مقاومت جانانه در برابر جنگ نابرابر و همه جانبه در سه کیلومتری #دژ_مرزی ( نیروها در مرحلۀ قبلی از این سه کیلومتری مجبور به عقبنشینی شدند ولی در این مرحله دوباره آنها را پس گرفتند. )
- تصمیم قطعی نیروهای دشمن برای عقب راندن ایرانی ها از مواضع تصرف شده
- تلاش دشمن برای بیرون کشیدن نیروهای خود از داخل شهر
- فشار شدید زرهی و توپخانه ای دشمن بر روی محور سلمان به فرماندهی #محمود_شهبازی و شهادت قائم مقام #تیپ۲۷ یعنی #حاج_محمود_شهبازی و همچنین شهادت #عباس_شعف ، فرماندۀ #گردان_میثم در این مرحله از عملیات.
- سنگینی هدایت عملیات روی دوش #همّت در خط خیّن و آمدن #حاج_احمد به خط مقدم برای کمک به #همّت و پر کردن جای #محمود_شهبازی در خط #شلمچه
🙂 ... حوالی ۱۲ ظهر بود که دیدیم یا للعجب!!!😮😟
#حاج_احمد با دو تا عصا زیر بغلش، آمده توی خط گردان. ما خیلی دست پاچه شدیم.😯😧😨
رفتم به یکی از بچه ها که همراه #حاج_احمد آمده بود، گفتم: بابا !!! چرا گذاشتید #حاجی با این وضعش جلو بیاید؟ 😡 الآن اگر یک گلولۀ توپ یا خمپاره بیاید، این که نمی تواند خیز برود؟!!! 😔
آن برادر گفت: کجای کاری اخوی؟😄 صدتا گلوله تا حالا زده اند، #حاجی همینطور ایستاده، یک ترکش هم نخورده!
⬅ برشی از کتاب #همپای_صاعقه ( راوی : #محمد_دانش_راد ، معاون دوم گردان #مقداد )
http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📚 #پیکار_در_شلمچه_و_خَیِّن 📚
- تحمیل تلفات سنگین در جبهۀ #همّت به دشمن در سحرگاه #سوم_خرداد
- نیروهای قرارگاه #فتح، بلندگو به دست ، به زبان عربی به #عراقی ها می گویند : « تسلیم شوید. دیگر راه فراری ندارید. مقاومت بی فایده است. » 📢😄
- شلیک های پراکنده سلاح های سنگین و نیمه سنگین در داخل شهر از طرف دشمن تا ساعت ۱۰ صبح امروز ، #سوم_خرداد
⁉️ حالا یک سؤال اینجا پیش میاد که چرا نیروهای محاصره شده در داخل شهر تا قبل از ظهر روز #سوم_خرداد حاضر به #تسلیم نشدند؟!!🤔🤕
😌 اجازه بدین جواب این سؤال رو از لسان مبارک خود #حاجی بشنویم....
#حاجی می گفت که چون نیروهای محاصره شده ی دشمن در داخل شهر ، امید این رو داشتن که ساعت #6_صبح امروز ، از طرف نیروهاشون تو « خَیّن »و « شلمچه » #پاتک خواهد شد و آنها را قطعاً از این مهلکه نجات خواهند داد ، لذا تصمیم داشتن تا داخل شهر دست به عملیات بزنن که وقتی براشون یقین شد که دیگه کاری از دست اونا ساخته نیست ، همشون خودشونو #تسلیم کردن...😉🙂
✅ حرف های این بابا رو هم گوش کنید خیلی جالبه و شنیدنی 😉
#سرهنگ ستاد #رضا_الصبری؛ #افسر_رابط_اطلاعات_سپاه_سوم_عراق در خاطراتش از اون پاتکی که موفق نشدن انجام بدن ، میگه :
« ... ما هرچه سعی کردیم بتوانیم #خرمشهر را نگه داریم نشد که نشد و این #پایداری و #مقاومت مدافعین ایرانی ، نقش اصلی را در شکست برنامه های ما بازی کرد و تمام نقشه هایمان بی نتیجه و بی حاصل ماند. #روحیۀ_بسیار_ضعیف و زیر صفر نظامیان ما نیز مزید بر علت شده بود.
در حقیقت، #ارتش_مُرده ای را برای انجام نبرد به کار گرفته بودیم. اگر در اجرای این نقشه [ #پاتک_همزمان_در_شلمچه_و_خَیّن ] موفق می شدیم ، نتایج زیر حاصل می شد :
۱- نیروهای ایرانی را در منطقۀ #عرایض و #پل_نو خرمشهر نابود میکردیم.
۲- ارتباط مجددی را می توانستیم بین نیروهای محاصره شده مان در #خرمشهر با سایر نیروهایمان خارج از #خرمشهر برقرار کنیم.
و ۳- اینکه تمام نیروهای موجود در شهر را به عقب انتقال می دادیم و شهر را تخلیه می کردیم.
http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
😅 #حاجی_از_ته_دل_می_خندید 😂
✅
💌
« ده نفر بودیم. #حاج_همت ، #دستواره، اسماعیل قهرمانی، نصرت الله قریب، بنده و... سوار یک تویوتا بودیم. مسیر ما به طرف شمال کانال پرورش ماهی در #شلمچه بود.
کمی که پیش رفتیم، دیدم که لولۀ توپ ها رو به سمت جاده آرایش گرفته و دارند به سمت خودی شلیک می کنند. تعجب کردم. از #حاج_همت پرسیدم: اینا کین؟ #حاجی گفت: «باید بچه های زرهی امام حسین (ع) باشند.» گفتم: دلیلی نداره که اینا این طرفی پدافند کنند؛ باید جلوتر پدافند کنند.
چشممان که به انبوه تانک و ادوات افتاد، #حاجی به راننده گفت: «نگه دار!»
پیاده شدیم. به طرف خاکریز رفتیم تا سر از وضعیت منطقه دربیاوریم. در همان لحظه، یک استیشن تویوتا لندکروزر را دیدیم که به سرعت، به سمت ما می آید. از خاکریز جدا شدیم، رفتیم و با علامت دست، جلوی آن را گرفتیم تا وضعیت منطقه را از سرنشینان این خودرو جویا شویم. ماشین ایستاد. سه نفر بودند. جلوتر که رفتیم، دیدیم هر سه #عراقی اند و افسر درجه دار!😮
هر دو طرف، از دیدن یکدیگر حسابی متعجب بودند. آنها مسلّح بودند، در حالی که بین ما فقط #حاج_همت بود که یک قبضه کلت به کمر بسته بود. تا ما فارسی حرف زدیم، راننده #عراقی گازش را گرفت و به سرعت برق در رفت!😨
با سروصدای ما و ماشین فراری، #عراقی هایی که آن طرف خاکریز بودند، از سنگرهایشان بیرون آمدند. تازه فهمیدیم آنها آنجا را بازپس گرفته اند و ما در قلب نیروهای دشمن هستیم. بی درنگ به سمت تویوتا رفتیم. در این گیر و دار، #عراقی ها به طرف نفربرهایشان می رفتند تا پیش از خارج شدن ما از منطقه، راه را بر ماشین ما ببندند و دستگیرمان کنند.😕
صیّاد استارت زد و وانت روشن شد. بچه ها در حال سوارشدن بودند که ماشین به سرعت حرکت كرد، این در حالی بود که سربازان مسلح #عراقی دوان دوان به سمت ما می آمدند و دستپاچه فریاد می زدند: قِف! قِف! ( ایست، ایست! )🚫
مصیبت وقتی بیشتر شد که دیدیم ماشین نمی تواند از روی خاکریز عبور کند.سریع پریدیم پایین و همه دستپاچه و پُرزور، هل دادیم و...در یک چشم به هم زدن، آنجا را ترک کردیم. چندصدمتر که دورتر شدیم، #عراقی ها شروع به تیراندازی کردند. #حاجی هیجان زده به آنها نگاه می کرد و از ته دل می خندید.😂
✍ به مناسبت سالروز #عملیات_رمضان در ۲۲ تیرماه ۱۳۶۱ 📄
📔 با اختصار از کتاب #ضربت_متقابل به روایت سردار جعفر جهروتی
#شهید_همت
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
@yousof_e_moghavemat
#لات_های_بهشتی
برای پاکسازی با شاهرخ رفتیم توی یک روستا...
کسی آنجا نبود.
در وسط روستا یک دستشویی بود و شاهرخ رفت دستشویی...😁
ناگهان دیدم یک سرباز #عراقی خیلی بیخیال دارد مےآید سمت ما😱😰
سریع پشت دیوار مخفی شدم
نمےتوانستم شاهرخ را صدا کنم😱😱
سرباز عراقی به مقابل دستشویی رسید و با #تعجب به دستشویی نگاه مےکرد🤔😳
یک دفعه شاهرخ، لگدی با در دستشویی زد و با فریاد گفت:
" #وایســـــااااا"😡😡
سرباز عراقی اسلحه اش را روی زمین انداخت و #فراااار کرد و ما هم به دنبالش دویدیم🏃🏃
کمی جلوتر، شاهرخ او را گرفت😏
سرباز با التماس، داد مےزد:
" #منو_نخور!!!"😰😰😱😱
من که کمی عربی بلد بودم با تعجب پرسیدم:
"نخور یعنی چی"؟؟🤔😳😳
سرباز گفت:
"فرمانده ی ما عکس اون آقا (اشاره به شاهرخ) را به ما نشون داده و گفته او #آدمخواره"...😰😰😱😰😰
وقتی شاهرخ این رو فهمید خیلی خندید😂😂
و بعد از آن بود که اسم گروهش را گذاشت: گروه #آدمخوارها😠😡😠
گروهی که شامل افرادی بود که روزگاری مثل خود شاهرخ، بودند و حالا توبه کرده بودند😔... #مصطفی_ریش و #مجید_گاوی و ... اعضای گروهش بودند
کسانی که از هیچ چیز نمےترسیدند جز خدا😇
#شهید_شاهرخ_ضرغام
درتصویر سمت راست نفر دوم از سمت چپ هستند
#حر_انقلاب_اسلامی
@yousof_e_moghavemat
شبی بود و
زمستان بود و
فاو بود و
سنگر عراق بود و
شب نشینی فرماندهان ایرانی🇮🇷
.
📷 عکسی که مشاهده میکنید تصویر دو سردار دلاور لشکر اسلام در بهمن ۱۳۶۴ در منطقه #فاو ( اروندکنار ) میباشد.#فرمانده لشکر ویژه ۲۵ #کربلا آقا مرتضی قربانی (نفر دوم نشسته از سمت چپ) به همراه فرمانده لشکر نجف اشرف #شهید احمد کاظمی(نفر دوم نشسته از سمت راست) پس از فتح #فاو در سنگر #عراقی ها در حال استراحت میباشند.
.
@yousof_e_moghavemat