eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 🍁 🍃 💕 💓 💓 . . . ✔ «... نا امید و نگران از سرنوشت ، نماز صبح را در خط خودی خواندیم که سر و کلّۀ پیدا شد. باورکردنی نبود. خودش مجروح بود و یازده عراقی را جلو انداخته بود که بعضی هایشان دو برابر او قد داشتند. اینجا بود که علی آقا ( ) آوازه اش پیچید که یک فرمانده گروهان نوجوان تا نخلستان های شهر عراق رفته و با تعدادی اسیر عراقی برگشته است...» ✅ ⬇ ↘ ↘ متولد ۱۳۴۱ ، بچه . از کودکی به ورزش های رزمی علاقه داشت. هم کار می کرد و هم درس می خواند. با ورودش به هنرستان، پیروز شد و به عضویت درآمد. در ، آن قدر هوش و ذکاوت از خودش نشان داد که نیامده فرمانده آموزش شد. با آغاز جنگ تحت عنوان فرمانده گردان (ع) راهی جبهه شد. شهامت و شجاعت خود را در سن ۱۷ سالگی در در نشان داد که به تنهایی به عمق خاک دشمن نفوذ کرد و با چند اسیر بازگشت. با تشکیل (ع) همدان، فرمانده لشکر شد. در و ، مسئول محور لشکر بود و در نهایت روز چهارم آذر ۱۳۶۶ در یک مأموریت گشت و شناسایی به آرزوی خود رسید و پر کشید. ✅ ✅ ✅ ۱- برای سرش جایزه گذاشته بود. ۲- علی کسی بود که مراسم تولد صدام را به عزا تبدیل کرد. ۳- افسران صدام، لقب به او داده بودند. ۴- این نابغه اطلاعات و عملیات بارها در دوران جنگ تحمیلی توانسته بود با نفوذ به خاک دشمن به زیارت امام حسین(ع) برود. . . . 🔶 در مناجات‌هایش بیان کرده است: «کسی می‌تواند از سیم‌های خاردار دشمن عبور کند که در سیم‌های خاردار نفس خود گیر نکرده باشد.» @yousof_e_moghavemat
😂 ؟؟؟ 😥 😖 😞 😩 "نصرت الله غریب" ، همان هم بازی دوران کودکی است که اگر کتاب زندگیش را ورق بزنی، پر است از خاطرات دوران جنگ که هر کدام برای خودشان حکایتی دارد. ⬇ "نصرت الله غریب" ، در گفتو گو اختصاصی خود با از دوران زندگی و خاطرات خود با گفت. از ای که  هیچ گاه حتی در شرایط سخت هم از روی لبانش پاک نشد و تا آخرین لحظه در این جنگ باقی ماند. سرانجام در ۱۳ تیر ماه سال ۱۳۶۵ در ، آزادسازی ، شهد شیرین را نوشید. ✅ ⬅ ⬅ نامردها کجا میروید ↘ در ، ، برف سنگینی آمده بود. به بالای ارتفاعات رفتیم. همین طور که مسیر را طی می کردیم، ناگهان احساس کردم که افتاد. دیدم شروع به لرزیدن کرد. انگار غش کرده بود. همه بچه ها نگران و سراسیمه خودشان را بالای سرش رساندند. همه ما نگران که در عین ناباوری ، ه بلند شد و شروع کرد به .😁😁 ما همین طور او را نگاه می کردیم. ✅ این موضوع در کوچه های ذهنمان چند باری تکرار شد. ✅ یک بار دیگر در ، خمپاره ای در اطراف فرود آمد. روی زمین افتاد و شروع کرد به نال و فریاد زدن. بچه ها به واسطه کارهایی که انجام داده بود، باور نمی کردند که زخمی شده باشد. من گفتم: " بچه ها ولش کنید. این دوباره دروغ میگه". اما هم چنان صدای فریاد به گوش می رسید که " نامردها کجا میرید". ما همچنان اهمیتی بهش نمی دادیم. گفتم: "دوباره رضا می خواهد ما را دست بندازد. کارش همین است." اما یکدفعه دیدیم که واقعاً چهار دست و پا راه می آید. برگشتیم، متوجه شدیم که وقتی خمپاره افتاده است، خاک به سر و صورت و چشمانش پاشیده. صورتش دیده نمی شد. من یک آن احساس کردم که  ترکش  به چشمانش اصابت کرده و نابینا شده است. همچنان ناله کنان فریاد می زد، "دیدید نامردا دروغ نمی گم". Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🍃 🌸 🌷 🌷❇🌷 ششم اسفند ۱۳۶۲ سالروز سردار کبیر و دلاور سپاه اسلام فرمانده شجاع و رشید لشکر پرافتخار ✅ 🍃 🌸 ولادت ۱۳۳۴ از دست دادن مادر در همان اوایل کودکی گذراندن تحصیلات تا مقطع دبیرستان در ارومیه آشنا شدن با مسائل سیاسی و فساد رژیم طاغوت با برادر بزرگ‌ترش آغاز فعالیت مؤثر علیه رژیم پهلوی بعد از پایان خدمت سربازی به همراه برادرش مهدی خروج از کشور جهت تحصیل در سال ۱۳۵۵ به کشور ترکیه عزیمت به لبنان و سوریه برای یادگیری جنگ های عزیمت به آلمان جهت تحصیل ( کلا یک هفته ) هجرت به پاریس برای بودن در کنار رجعت به ایران با پیروزی انقلاب و عضویت در فرمانده عملیات در غرب و به ویژه در استان کردستان حضور فعال و مؤثر در پاکسازی شهرهایی همچون سرو، مهاباد، پیرانشهر، بانه و بالأخص از لوث وجود عناصر ضدانقلاب مسئول تشکیل و سازماندهی و نقش اساسی در آن عزیمت به جبهه و شهر آبادان با آغاز جنگ رجعت به ارومیه و مسئول بازرسی در شهرداری ارومیه فرماندهی خط مقدم ایستگاه ۷ آبادان  مسئولیت پاکسازی مناطق آزاد شده کردنشین در منطقه سرو از طرف جهاد سازندگی مسئول کمیته برنامه ریزی جهاد استان ارومیه حضور دائمی در با شروع در فروردین ۱۳۶۱ فرماندۀ یکی از گردان های «تیپ نجف اشرف» تحت فرماندهی مسئول محور در فرماندهی تیپ (ع) بر حسب شایستگی های فراوان معاون ۳۱_عاشورا بعد از عملیات والفجر مقدماتی شرکت در عملیات های رمضان ، والفجر ۱ ، ۲ و ۴ تصرف شجاعانه در . تغییر نام پل به : ۶ اسفند ۱۳۶۲ ، با اصابت گلوله خمپاره که پیکر پاکش هم پیدا نشد.❇ ✅ 🌸 ✅ ۳۱_عاشورا Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🗓 ۲۲ مهر۱۳۶۱- شهادت مصطفی کاظم‌زاده - -عملیات مسلم ابن عقیل @yousof_e_moghavemat
حاج بهزاد می گفت : تا رمز عملیات رو گفتم دیدم ستون از هم باز شد. دیدم قمقمه ها رو دارن خالی میکنن ، گفتم ۱۵ کیلومتر راهه چرا آب رو بیرون میریزید ؟؟ گفتن : مگه خودتون رمز عملیات رو نگفتی یا ابوالفضل العباس (ع)؟؟؟ ما حیا می کنیم با خودمون آب برداریم و با رمز یا ابوالفضل العباس (ع) بریم عملیات... حاج رحیم می گفت بچه های این عملیات رو شهداشونو خودم از منطقه آوردم . میگفت : خدا میدونه... بعضی هاشونو میدیم دَر قمقمه ها باز و آبی نبود.... رو پیراهنشون نوشته بودند : قربان لب تشنه ات ابوالفضل العباس (ع) عکاس حسینعلی فاضل @yousof_e_moghavemat