eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
270 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
☑ ۲۰ آذر ✅ ولادت سردار شهید #علی_چیت_سازیان ( همدان، ۱۳۴۱ ) ✅ شهادت سردار #غلامعلی_پیچک ( ارتفاعات برآب، عملیات مطلع الفجر ، ۱۳۶۰ ) ✅ شهادت سومین شهید محراب، #آیت_الله_دستغیب @yousof_e_moghavemat
🌷 🌷 🍁 🍃 💕 💓 💓 . . . ✔ «... نا امید و نگران از سرنوشت ، نماز صبح را در خط خودی خواندیم که سر و کلّۀ پیدا شد. باورکردنی نبود. خودش مجروح بود و یازده عراقی را جلو انداخته بود که بعضی هایشان دو برابر او قد داشتند. اینجا بود که علی آقا ( ) آوازه اش پیچید که یک فرمانده گروهان نوجوان تا نخلستان های شهر عراق رفته و با تعدادی اسیر عراقی برگشته است...» ✅ ⬇ ↘ ↘ متولد ۱۳۴۱ ، بچه . از کودکی به ورزش های رزمی علاقه داشت. هم کار می کرد و هم درس می خواند. با ورودش به هنرستان، پیروز شد و به عضویت درآمد. در ، آن قدر هوش و ذکاوت از خودش نشان داد که نیامده فرمانده آموزش شد. با آغاز جنگ تحت عنوان فرمانده گردان (ع) راهی جبهه شد. شهامت و شجاعت خود را در سن ۱۷ سالگی در در نشان داد که به تنهایی به عمق خاک دشمن نفوذ کرد و با چند اسیر بازگشت. با تشکیل (ع) همدان، فرمانده لشکر شد. در و ، مسئول محور لشکر بود و در نهایت روز چهارم آذر ۱۳۶۶ در یک مأموریت گشت و شناسایی به آرزوی خود رسید و پر کشید. ✅ ✅ ✅ ۱- برای سرش جایزه گذاشته بود. ۲- علی کسی بود که مراسم تولد صدام را به عزا تبدیل کرد. ۳- افسران صدام، لقب به او داده بودند. ۴- این نابغه اطلاعات و عملیات بارها در دوران جنگ تحمیلی توانسته بود با نفوذ به خاک دشمن به زیارت امام حسین(ع) برود. . . . 🔶 در مناجات‌هایش بیان کرده است: «کسی می‌تواند از سیم‌های خاردار دشمن عبور کند که در سیم‌های خاردار نفس خود گیر نکرده باشد.» @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌹 🚩 💕 🍁 ۲۹ آذر ۱۳۹۶ اسوه صبر و استقامت و افتخار بچه های از رزمندگان غیور و سلحشور ۳۲_انصار_الحسین (ع) بسیجیِ یار و غار 🌹 ✔ 📬 💠 تیرماه ۱۳۶۰ بود که بچه ها در خط گفتند در اینجاست. از هم کلامی با او سیر نمی شدم. مثل همیشه با صلابت و متواضع پرسید: "بحمدالله مرد جنگ شده ای." گفتم: "هنوز اول راهم. تا مرد شدن فاصله‌ی زیادی است." پرسید: "اسمت چی بود؟!" جواب دادم: ، . گفت: "به واقع خوش لفظ هستی. من به برمی گردم. اگر می خواهی، با من بیا."😊 🏷 خجالت کشیدم بگویم دارم به برمی گردم، اما به هر حال تا رفتن با او فرصت مغتنمی بود که نباید از دست می دادم. پریدم پشت تویوتا. گفت: "بیا جلو." کنار راننده نشستم. دوباره سر صحبت را باز کرد: "نگفتی توی خط چکار می کردی؟" گفتم: "اولش کنار قبضه خمپاره بودم. بعدش آموزش دیده بانی دیدم و دیده بان شدم. وقت عملیات هرکار از دستم آمد انجام دادم. آخرش هم به گشت و شناسایی رفتم.👉 🌸 کارهایم را که شمردم، فقط گوش می داد؛ امّا اسم گشت و شناسایی را که آوردم، سرش را چرخاند. شاید به قیافه بچه پانزده ساله ای مثل من نمی خورد که عضو تیم گشت و شناسایی باشد. تعجب او از سر انکار نبود، بلکه می خواست انتهای افق اطلاعات و عملیات را نشان بدهد؛ افقی که گام زدن و رسیدن به آن سرمایه اخلاص می خواست و هوش و جسارت و بی ادعایی. دستش را روی شانه ام انداخت و گفت: "یک بلدچی باید اول خودش را بشناسد، بعد خدای خودش را و بعد مسیر رسیدن به مقصد را. آن وقت می تواند دست دیگران را بگیرد و راه را از چاه نشان بدهد. شاه‌کلید توفیق در عملیات‌ها دست بلدچی هاست. آنها باید گردان های پیاده را از دل معبر و میدان مین عبور بدهند و برسانند بالای سر دشمن؛ امّا باید قبل از این کار، با دشمن نَفس مبارزه کنند و از میدان تعلقات بگذرند. آن وقت می توانند گردان ها را آنگونه که باید هدایت کنند و فکر می‌کنم تو بتوانی بلدچی خوبی باشی، مرد."... 🤗 ✔ 👈 ادامه دارد...👉 . . . 📚 برگرفته از کتاب بسیار جذاب، خواندنی و دوست داشتنی / صفحات ۷۲، ۷۳ و ۷۴ 📮 . . . ۲۷_محمد_رسول_الله 🆔 @yousof_e_moghavemat